گنجور

 
۳۸۴۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و تلک حجتنا آتیناها إبراهیم علی قومه چون ابراهیم بر قوم خود حجت آورد که از دو گروه کدام یک بی بیم تر و با من سزاتر

او که یک خدای را پرستد یا او که هزاران او که خداوندی پرستد که قادر است و مالک نفع و ضر یا او که عاجزی را پرستد بی صفت و نیز بر نمرود حجت آورد که ربی الذی یحیی و یمیت تا آنجا که گفت فبهت الذی کفر چون این حجتهای روشن بر ایشان آورد ایشان بقول ابراهیم اقرار دادند و حجت بر خود لازم شناختند

رب العالمین گفت آن حجت ما فرا ابراهیم نموده بودیم و تلقین کردیم و او را درآموختیم

نرفع درجات من نشاء زید اسلم گفت یعنی بالعلم چنان که جای دیگر گفت و الذین أوتوا العلم درجات قومی گفتند این طبقات ثواب است در بهشت چنان که آنجا گفت لهم درجات عند ربهم هم درجات عند الله و گفتند این رفع درجات در دنیا است پیغامبران را بمعجزات و مؤمنانرا بکرامات و توفیق طاعات چنان که گفت و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات جای دیگر گفت نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم عاصم و حمزه و کسایی نرفع درجات من نشاء بتنوین خوانند باقی درجات من نشاء با ضافت خوانند و بمعنی هر دو یکسان اند إن ربک حکیم فی امره علیم بخلقه

و وهبنا له یعنی لابراهیم إسحاق و یعقوب رب العالمین ولد را هبه خواند در قرآن بچند جایگه چنان که گفت و وهبنا لداود سلیمان لأهب لک غلاما زکیا فهب لی من لدنک ولیا و وهبنا له إسحاق و یعقوب میگوید ابراهیم را بخشیدیم اسحاق و یعقوب یعقوب پسر اسحاق بود و اسحاق پسر ابراهیم از ساره و ابراهیم را هشت پسر بود اسحاق پدر عبرانیان از ساره و اسماعیل پدر تازیان از هاجر و آن شش پسر دیگر از فطورا بنت یقطن الکنعانیة و یعقوب پدر اسراییلیان بود

کلا هدینا یعنی للایمان و النبوة و نوحا هدینا من قبل یعنی من قبل ابراهیم و ولده میگوید پیش از ابراهیم و فرزندان وی نوح را راه نمودیم و نبوت دادیم و من ذریته یعنی و من ذریة نوح و از فرزندان نوح آن گه تفسیر کرد که ایشان که اند داود و هو داود بن ایشا هفتم هفت پسر بود کهینه ایشان کشنده جالوت و قصه وی معروف و سلیمان پسر داود از زن اوریا زاده بود و داود و سلیمان از سبط یهودا بودند و ایوب و میگویند ایوب از فرزندان روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم بود و در عصر خویش ملک بود و ده پسر داشت از دختر میشا بن یوسف بن یعقوب و در روزگار یوسف بود و قصه وی معروف و یوسف و هو یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم و فیه

قال رسول الله ص

ان الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم

یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم

و موسی و هو موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب و هارون اخوه اکبر منه سنا

و کذلک نجزی المحسنین چنان که ابراهیم را بر توحید و ثبات وی بر دین خویش و حجت آوردن بر دشمن جزاء نیکو دادیم و پاداش نیکو کردیم که او را برگزیدیم و فرزندان پاک دادیم و درجات وی برداشتیم در نبوت و در ثواب طاعت با نیکوکاران هم چنان کنیم و ایشان را جزاء نیکو دهیم

و زکریا و یحیی و عیسی و إلیاس قومی گفتند الیاس ادریس است و این درست نیست که رب العزة نسبت الیاس درین آیت با نوح کرد و از فرزندان نوح شمرد و معلوم است که نوح از فرزندان ادریس بود نوح بن لمک بن متوشلخ بن ادریس الذی یقال له اخنوخ و قول درست آنست که از فرزندان هارون بود و هو الیاس بن بشر بن فینحاص بن العیزار بن هارون بن عمران کل من الصالحین

و إسماعیل و هو ابن ابراهیم و الیسع وهب گفت یسع شاگرد الیاس بود کعب گفت یسع خضر است که موسی را علیه السلام معلم بود یمان بن رباب گفت یسع پسر اسحاق است پدر روم حمزه و کسایی و اللیسع خوانند بلام مشدد

یعنی که نام وی لیسع است نه یسع اما الف و لام زیادت در افزودند و مدغم کردند چنان است که الف و لام بر قراءت حمزه و کسایی زیادت است و بر قراءت باقی الف و لام تعریف است یونس و هو یونس بن متی وی را دو نام است ذو النون و یونس گفته اند که الیاس و یسع و یونس در یک زمان بودند و پس از ایشان باندک روزگار زکریا و یحیی و عیسی بودند و لوطا و هو ابن عم ابراهیم و اول من آمن به و کلا فضلنا علی العالمین ای فضلناهم بالنبوة علی عالمی زمانهم

و من آبایهم این من تبعیض است یعنی هدینا بعض آبایهم و ذریاتهم ...

... و ذریاتهم و از فرزندان این هشده پیغامبرا که نامشان درین آیات برده اند و نام آن فرزندان نبرده اند و إخوانهم و برادران ایشان که بر دین و ملت ایشان بوده اند اینجا سخن منقطع شد پس گفت و اجتبیناهم ای استخلصناهم بالنبوة مأخوذ من جبیت الماء فی الحوض اذا جمعته و هدیناهم إلی صراط مستقیم یعنی الاسلام

ذلک هدی الله ای دین الله الذی هم علیه این است دین خدا و ملت بسزا که پیغامبران بر آن بودند و خدای را عز و جل بدان پرستیدند یعنی دین اسلام و ملت حنیفی یهدی به من یشاء من عباده آن را که خواهد از بندگان خویش بآن راه نماید و بر آن دارد چنان که پیغامبران را بر آن داشت و بآن راه نمود و این آیت حجتی ظاهر است بر قدریان و وجه آن روشن

و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون قومی از اصحاب رای باین آیت تمسک کرده اند و گفته اند مرتد چون بدین اسلام باز گردد فرایض طاعت که در حال اسلام گزارده پیش از ردت قضا باید کرد که آن همه بردت باطل گشت که رب العزة میگوید و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون و کذلک قوله تعالی لین أشرکت لیحبطن عملک و این مذهب باطل است و احتجاج ایشان باین آیت درست نیست که آیت مجمل است و در سورة البقرة مفسر گفته که و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولیک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة میگوید کسی که مرتد گردد و در ردت بمیرد اعمال وی باطل گردد پس کسی که توبه کند و باسلام باز آید اعمال وی که در اسلام کرده بود حابط نگردد و بر حال خویش بماند پس بر مرتد که باسلام باز آید جز قضاء آن عمل که در حال کفر از وی فایت گشته واجب نیست و این آیت ایشان را حجت نیست و آیت مجمل جز بر وفق مفسر راندن هیچ وجه نیست پس بمدح پیغامبران باز آمد و بیان کرد که ایشان را چه داد گفت أولیک الذین آتیناهم الکتاب این پیغامبران نامبرده را میگوید و آن مبهمان نام نبرده از آبا و ذریات و قومی فراوان که در قرآن نام ایشان برده اولیک ایشان آنند که دادیم ایشان را کتاب از آسمان فرو آمده صحف ابراهیم و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود و الحکم و النبوة و علم دادیم و فهم وفقه ایشان را و نبوت

فإن یکفر بها هؤلاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین اگر اهل مکه بدان می کافر شوند و نپذیرند ما قومی را برگماشتیم از مهاجر و انصار که آن را پذیرفتند و تصدیق کردند و بجان و دل باز گرفتند فقد وکلنا بها ای بالایمان بها این همچنانست که جای دیگر گفت و ألزمهم کلمة التقوی مجاهد گفت این عجم اند و فرس که نادیده بجان و دل قبول کردند و بغیب ایمان آوردند و تصدیق کردند ...

... قل من أنزل الکتاب الذی جاء به موسی ای محمد تو آن جهودان را که تنزیل ما را می جحد آرند جواب ده من أنزل الکتاب آن کیست که تورات که موسی آورد فرو فرستاد نورا ای ضیاء و هدی للناس بیانا لبنی اسراییل

آن تورات که روشنایی دلهاست و راه نمونی بنی اسراییل تجعلونه قراطیس ای تکتبونها فی دفاتر مقطعة حتی لا تکون مجموعة لتخفوا منها ما شیتم و لا یشعر بها العوام فذلک قوله تبدونها و تخفون کثیرا میگوید تورات را در دفترها و قطعها پرکنده می نویسید تا آنچه خود خواهید از آن پنهان کنید چنان که آیت رجم و صفت و نعت محمد ص پنهان کردند مکی و ابو عمر و یجعلونه قراطیس یبدونها و یخفون هر سه بیاء خوانند اخبار از غایب چنانست که رب العزة مصطفی را صلی الله علیه و سلم خبر میکند از ایشان که عظمت الله نشناختند و بر خدا دلیری کردند که کتاب را منکر شدند و آن گه در تورات تحریف آوردند که لختی از آن بپوشیدند

باقی بتاء خوانند بر مخاطبه چنان که مصطفی ص با ایشان این میگوید بفرمان خدا و علمتم یا معشر الیهود علی لسان محمد ما لم تعلموا أنتم و لا آباؤکم فی التوراة فضیعتموه و لم تنفعوا به قل الله یا محمد چون ایشان را پرسی که من أنزل الکتاب اگر ایشان جواب دهند و الا تو جواب ده گوی فرستنده آن کتاب الله است ...

میبدی
 
۳۸۴۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۱ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و تلک حجتنا آتیناها إبراهیم علی قومه حجت خداوند عز و جل برین امت دو چیز است یکی مصطفی پیغامبر او صلی الله علیه و سلم دیگر قرآن کلام او مصطفی را گفت قد جاءکم برهان من ربکم قرآن را گفت قد جاءتکم موعظة من ربکم مصطفی ص چراغ جهانیان و جمال جهان و شفیع عاصیان و پناه مفلسان قرآن یادگار مؤمنان و موعظت عاصیان و انس جان دوستان مصطفی حجت خدا است که میگوید جل ذکره حتی تأتیهم البینة رسول من الله و از آن روی حجت است که بشری است همچون ایشان بصورت و آن گه نه چون ایشان بخاصیت

یا محمد از آنجا که صورت است همی گوی لست کأحدکم کجا بود بشری که بیک ساعت او را از مسجد حرام بمسجد اقصی برند و از آنجا بآسمان دنیا و از آنجا به سدره منتهی و افق اعلی و بنمایند او را آیات کبری و جنات مأوی و طوبی و زلفی و دیدار مولی کجا بود بشری نه نویسنده و نه خواننده و هرگز پیش هیچ معلم ننشسته و آن گه علم اولین و آخرین دانسته و از اسرار هفت آسمان و هفت زمین خبر داده آری که در کتاب قدم و در دبیرستان ازل بسی بوده و لباس فضل پوشیده و کأس لطف نوشیده که ادبنی ربی فأحسن تأدیبی ...

... در سر بجز از باده خماری دگر است

فرمان آمد که ای پاکان مملکت و ای نقطهای عصمت ای آدم و ای نوح ای ابراهیم و اسحاق و یعقوب که عزت قرآن بهدایت و نبوت شما گواهی میدهد که کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل ای شما که ذریه نوح اید داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون که جلال قرآن شما را مینوازد که و کذلک نجزی المحسنین ای زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که از آن درگاه بی نهایت خلعت صلاحیت و پیروزی یافتید که کل من الصالحین ای اسماعیل و ای یسع و ای یونس و لوط که بر جهانیان دست شرف بردید باین توقیع فضل که بر منشور نبوت شما زدند که کلا فضلنا علی العالمین ای پدران و فرزندان ایشان آنان که نام بردیم و ایشان که نبردیم چه طمع دارید که بروز دولت خاتم پیغامبران خواهید رسیدن

یا غبار نعل مرکب او درخواهید یافتن هیهات شش هزار سال این پیغامبران را پیشی دادند که شما مرکبها برانید و منزلها باز برید که آن سید چون قدم در مملکت نهد بیک میدان شش هزار ساله راه باز برد و در پیش افتد که نحن الآخرون السابقون

پس چون مهتر قدم در مملکت نهاد و از چهار گوشه عالم آواز برآمد که جاء الحق و زهق الباطل و بیک میدان منازل و مراحل شش هزار ساله برید پیغامبران بشتاب مرکبها دوانیدند تا بو که بدو در رسند سید بخانه ام هانی فرو شد ایشان بر عتبه آن درگاه عین انتظار گشته که آواز کوس ثم دنا فتدلی از قاب قوسین و سرادقات عرش مجید شنیدند ...

میبدی
 
۳۸۴۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۲ - النوبة الاولى

 

... إن الله فالق الحب الله است که شکافنده تخم است و النوی و شکافنده سفال است تا از وی درخت بیرون آید یخرج الحی من المیت و مخرج المیت من الحی می بیرون آرد زنده از مرده و بیرون آرنده مرده است از زنده ذلکم الله آن خداوند شما است الله که آن میکند فأنی تؤفکون ۹۵ از وی شما را چون می برگردانند فالق الإصباح شکافنده روز است از شب و جعل اللیل سکنا و کننده شب جای آرام و الشمس و القمر حسبانا و خورشید و ماه را شماری ساخت ذلک تقدیر العزیز العلیم ۹۶ آن باز انداخته و ساخته اوست که توانایی است دانا

و هو الذی جعل لکم النجوم او آنست که شما را ستارگان آفرید لتهتدوا بها تا شما راه برید بآن فی ظلمات البر و البحر در تاریکی دریا و بیابان قد فصلنا الآیات باز گشادیم سخنان خویش و هویدا کردیم لقوم یعلمون ۹۷ ایشان را که میدانند

و هو الذی أنشأکم و او آنست که بیافرید شما را من نفس واحدة از یک تن یگانه فمستقر و مستودع آن گه گاه مستودع باشید در صلب پدر بودیعت نهاده گاه در رحم مادر آرام گرفته قد فصلنا الآیات باز گشادیم سخنان خویش و آشکارا کردیم لقوم یفقهون ۹۸ قومی را که می دریاوند ...

میبدی
 
۳۸۴۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... و حسبان مصدر است همچون رجحان و نقصان و روا باشد که جمع حساب بود همچون شهاب و شهبان و رکاب و رکبان یقول و جعل الشمس و القمر بحساب لا یجاوزانه فیما یدوران فی حساب حتی ینتهیا الی اقصی منازلهما لتعلموا عدد السنین و الحساب ذلک تقدیر العزیز العلیم العزیز فی ملکه بصنع ما اراد العلیم بما قدر من خلقه

و هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البر و البحر ستارگان آسمان قسمی سیارات اند و قسمی ثوابت سیارات بر روی فلک سیر میکنند و ثوابت همچون قندیلها از فلک درآویخته میگوید این ستاره ها بدان آفریدم تا بآن نماز خویش را قبله سازید و رفتن خویش را راه شناسید و انقضاء فصول سال دانید قد فصلنا الآیات ای قد بینا الآیات بذلک و وقفنا العباد علیها لقوم یعلمون یعلمون ما اراد الله بذلک من الدلالة علی توحیده و أن الله واحد لا شریک له

و هو الذی أنشأکم من نفس واحدة معنی انشاء آفریدن است بابتدا بی سببی که آن را واجب کند و بی مثالی و بی عیاری که بوی استعانت کند و این جز وصف کردگار قدیم و توانای حکیم نیست که همه را بغیری حاجت است تا بوی استعانت کند او را جل جلاله بکس نیاز نیست و حاجت باستعانت نیست من نفس واحدة یعنی خلقکم من آدم وحده فان حواء ایضا خلقت من ضلع من اضلاعه فصار جمیع الناس منه میگوید شما را همه از یک تن یگانه آفریدم و آن یک تن آدم است که جفت وی حواء هم از آدم است که از استخوان پهلوی وی آفریده پس هر چه مردم است همه از او آفریده آن گه گفت فمستقر قراءت ابن کثیر و ابو عمرو بکسر قاف است یعنی فمنکم مستقر و منکم مستودع میگوید گاه مستقر بید در رحم مادر آنجا آرام گرفته و گاه مستودع بید در صلب پدر آنجا بودیعت نهاده قراءت باقی قراء بفتح قاف است یعنی فلکم مستقر و لکم مستودع میگوید شما را از یک تن بیافرید و آن گه شما را آرامگاهی است ودیعت جای گاهی درین ودیعت جای نهاده و گاهی در آن آرامگاه آرمیده ودیعت گاه دنیا است آدمی در آن آرمیده تا ابد إلی ربک یومیذ المستقر حسن بصری را از این آیت پرسیدند ...

میبدی
 
۳۸۴۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

... و حقیقت این سر آنست که هر که دعوی معرفت الله کند بحقیقت مفتری است که جلال احدیت از معرفت آب و خاک پاک و مستغنی است

پیران طریقت ازینجا گفته اند من ذکر فقد افتری و من صبر فقد اجتری و من عرف فقد ابتری و جنید گفته اکبر ذبنی معرفتی ایاه مهینه گناه من شناخت وی است یعنی که میگوید وی می پندارد و دعوی میکند که او را بسزای او بحقیقت حق او بحدود عزت او بشناختم و این شناخت از آدمی خود می ناید و فهم و وهم او خود بدان نرسد و این شناخت جز در علم ربوبیت نگنجد که بحقیقت او خود را شناسد و خود را داند یقول الله تعالی و ما قدروا الله حق قدره نعت حدثان را بقدم راه نیست و هر چه از پرگار قدرت بعالم جهلیت آمد در اسر تلوین است و تلوینات را بهییت تمکین راه نیست هر که راهبر او نظر و استدلال است بر پی خود می رود و هر که بر پی خود رود جز مغرور نیست و هر که آرزومند معرفت است نصیب جوی است و هر که نصیب جوی است جز خود پرور و خود پرست نیست

دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست ...

... و هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البر و البحر ستارگان سعادت و اختران آسمان ملت بحقیقت یاران رسول اند مصطفی ص گفت اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم ارکان خلایق اند و برهان حقایق عنوان رضاء حق اند و ملوک مقعد صدق ایمه اهل سعادت اند و انصار نبوت و رسالت و مستوجب ترحم امت

بهر کدام که اقتدا کنی اقتداء درست و از هر یکی که دین گیری دین تمام راه ایشان راه هدی و کلمه ایشان کلمه تقوی و مطلوب ایشان فردوس اعلی و مقصود ایشان دیدار و رضاء مولی مثل اصحابی مثل النجوم من اقتدی بشی ء منها اهتدی

و هو الذی أنشأکم من نفس واحدة از روی اشارت میگوید شما را بیافریدم از آدم آن نفس یگانه که در آفریدگان کس را ندادم آن دولت که وی را دادم و آن منزلت و رتبت که وی را نهادم خود را جل جلاله أحسن الخالقین گفت و آدم را فی أحسن تقویم گفت یعنی که الله است نیکوتر آفرینندگان و آدم است نیکوتر آفریدگان ای آدم در خالقیت یگانه منم و در مخلوقان یگانه تویی

همانست که در بعضی اخبار بیارند در صفت خلقت آدم که رب العزه گفت جل جلاله احببت شییا فخلقته فردا لفرد

و هو الذی أنزل من السماء ماء الایة هو اشارت است بذات احدیت الذی اشارت است بصفات ربوبیت انزل اشارتست بصنع الهیت خداوندی موجود بذات موصوف بصفات معروف بصنایع و آیات و گفته اند هو اشارتست فرا هست تا شنونده گوش بدان دارد و جوینده بدان راه یابد و نگرنده فرا آن بیند الذی کنایت است از هست تا شنونده آشنا گردد و جوینده بینا و خواهنده دانا و آن در قرآن چهل کم یکی اند بیست از آن بی واو و نوزده با واو

أنزل من السماء ماء تا بآخر آیت همه نشانست که کردگار یکتا است و در خدایی بی همتا است و در قدرت بی احتیال است و در قیمومیت بی گشتن حال است و در ملک ایمن از زوال است و در ذات و نعت متعال است رب العالمین بندگان را برین توحید میخواند نبینی که در آخر آیت میگوید انظروا در نگرید تا بدانید و بدانید تا دریابید اینجا بنظر می فرماید جای دیگر میگوید و ما یتذکر إلا من ینیب نظر نکند و نپذیرد و یادگار نشناسد مگر آن کس که دل با حق راست دارد و نظر وی پیش چشم خویش دارد اینست اشارت آخر آیت که گفت إن فی ذلکم لآیات لقوم یؤمنون بآیات قدرت آن کس راه برد که بآیت صفت ایمان دارد از الله وی شرم دارد که از نظر وی خبر دارد و از الله وی باک دارد که الله را بر خود قادر داند

میبدی
 
۳۸۴۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... و گفته اند خالق کل شی ء عام است از روی لفظ خاص است از روی معنی لأنه لم یخلق نفسه و لا صفته و هو بکل شی ء علیم عام است در لفظ و در معنی لأنه به و بغیره علیم ازینجا گفته اند هیچ عموم نیست که نه تخصیص در آن شود الا قوله تعالی و هو بکل شی ء علیم

ذلکم الله ربکم درین آیت بندگان را بصنع خود بخود راه نمود گفت خدای شما آنست که آسمان و زمین آفرید و همه چیز وی آفرید و زن و فرزند نگرفت

آن گه وحدانیت خود بیان کرد گفت لا إله إلا هو خالق کل شی ء فاعبدوه ای وحدوه و هو علی کل شی ء وکیل ضامن لکل شی ء حافظه و رازقه و محییه و ممیته و قیمه و مدبره الوکالة اسم لحفظ الشی ء و القیام علیه و الوکیل سمی وکیلا لأن الموکل یکل امره الیه امره الیه و الی تدبیره و رایه

لا تدرکه الأبصار تفسیر این آیت بر دو وجه است یکی آنست که معنی ادراک دیدار چشم است زیرا که دیدن چشم را ادراک بصر گویند و شنیدن گوش را ادراک سمع گویند اگر مراد اینست پس در دنیا خواهد نه در آخرت از بهر آنکه خلق در دنیا خدای را نبینند و مؤمنان در آخرت بینند که میگوید رب العزة جل جلاله وجوه یومیذ ناضرة إلی ربها ناظرة و قال ص انکم لن تروا ربکم حتی تموتوا

مقاتل این یک وجه اختیار کرد گفت لا تدرکه الأبصار فی الدنیا ای لا تراه و هو یری فی الآخرة قال النبی ص انکم سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر لا تضامون فی رؤیته و عن الحسین بن واقد عن مطر انه قال قضی الله انه لا یراه احد فی الدنیا لأن من رآه لم یمت و یرونه فی الآخرة فلذلک لا یموتون

دیگر وجه آنست که معنی ادراک دریافتن است بخرد پس از دیدن بچشم و اگر مراد اینست اندر هر دو جهان نشاید و رؤیت روا است و ادراک روا نیست زیرا که رؤیت بر موجود افتد و الله موجود است و ادراک بر کیفیت افتد و مرورا کیف گفتن روا نیست و دیدار در عقبی همچون معرفت است در دنیا در دنیا شناسد و دریافت نه در عقبی بیند و دریافت نه ...

... آن گه گفت و هو اللطیف اوست خداوند باریک دان دور در بینش

الخبیر دانا بهر کار آگاه بهرگاه اما معنی لطیف بتحقیق آنست که دقایق مصالح بندگان شناسد و غوامض احوال و کار ایشان داند ما دق منها و ما لطف از کار و مصالح خلق هیچ دقیقه و هیچ لطیفه بوی فرو نشود آن گه بر سبیل رفق نه بر سبیل عنف آن منافع و مرافق ببندگان رساند و راه آن مصالح بایشان نماید چون رفق در فعل و لطف در علم بهم آید لطیف بر کمال بود و جز الله را جل جلاله کمال این معنی و سزاواری این نام نیست و رب العالمین در قصه لقمان میگوید یا بنی إنها إن تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة أو فی السماوات أو فی الأرض یأت بها الله إن الله لطیف خبیر

خبر داد درین آیت که لطیف آنست که آن داند که کس نداند و آن تواند که کس نتواند ...

میبدی
 
۳۸۴۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و جعلوا لله شرکاء الجن الایة سدت بصایرهم و کلت ضمایرهم فاکتفوا بکل منقوص ان یعبدوه و رضوا بکل مخذول ان یدعوه راندگان حضرت اند و خستگان عدل و سوختگان قهر بتیغ هجران خسته و بمیخ ردوا بسته آری کاریست ساخته و قسمتی رفته نفزوده و نکاسته چتوان کرد که الله چنین خواسته صفت آن بیگانگان است که خدای را نشناختند و به بیحرمتی و ناپاکی آواز شرک برآوردند و دیگری را با وی در خدایی انباز کردند تا از راه هدی بیفتادند امروز درماتم بیگانگی و مصیبت جدایی و فردا علی رؤس الاشهاد فضیحت و رسوایی و در سرانجام خشم الهی و عذاب جاودانی

بدیع السماوات و الأرض توحید است أنی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة تنزیه است و خلق کل شی ء و هو بکل شی ء علیم تعظیم است اما توحید آنست که در هفت آسمان و هفت زمین خدا است که یگانه و یکتا است در ذات بی شبیه و در قدر بی نظیر و در صفات بیهمتا است تنزیه آنست که از عیب پاک است و از نقصان منزه و مقدس و از آفات بری نه محل حوادث نه حال گرد نه نونعت نه تغیر پذیر ...

... و او که وی را عز سبحانه مدرک و محاط داند معطل است احاطت بکیفیت و کمیت قدرت چون توان که آنچه آثار قدرت است از مخلوقات اوهام و افهام مادر آن متحیر است

نه بینی بعین العیان که آب را رفتن است و الله میگوید در قرآن که خاک را گفتن است و نه آب را جان و نه خاک را زبان دریافتن این بعقل چون توان پس جز از قبول ظاهر و تسلیم باطن چه درمان ظاهر قبول کن و باطن بسپار و هر چه محدث است بگذار و طریق سلف دست بمدار زینهار زینهار که الله میگوید لا تدرکه الأبصار یکی از عالمان طریقت میگوید لا تدرکه الأبصار سیاست قدم صفت است که از صحرای بی نیازی جلال خود بر سالکان راه جلوه میکند میگوید ما را دیدهای فانی و عقلهای مطبوع در نیابد که در ذات و صفات ما پیمانه عقل عقلاء نیست و هم و فهم از ما چه نشان دهد که منشور صفات ما را توقیع جز لیس کمثله شی ء نیست لم یزل و لا یزال نعت جبروت ما است صفت حدثان را با جلال قدم چه کار ازل و ابد مرکب قضا و قدر ما است محو و صحو را با ما چه خویشی وحدانیت و فردانیت نعت تعزز ما است

آب و خاک را با ما چه مناسبت اگر نه آفتاب جلال و هو یدرک الأبصار از ولایت لطیف و خبیر بر شما تافتی عواصف لا تدرکه الأبصار دمار از جان شما برآوردی و بکتم عدم باز بردی لکنه عز جلاله باللطف معروف و بالفضل موصوف ببنده نوازی معروف است و بمهربانی موصوف بلطف خود و از آمده بوفاء امید داران بفضل خود پذیرنده حقیرهای پرستندگان و بکرم خود سازنده کار بندگان در دو جهان

قد جاءکم بصایر من ربکم جای دیگر گفت قد جاءتکم موعظة من ربکم جای دیگر گفت قد جاءکم برهان من ربکم جای دیگر گفت قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین آمد بشما از خداوند شما چراغی روشن پندی بلیغ نوری تمام حجتی آشکارا نامه ای پیدا چراغی که دلها افزود نوری که روح جان افزاید ذکری که سر بنده آراید نامه ای که بنده بدان نازد نامه ای و چه نامه ای که راه بنده بدان گشاده انصاف وی در آن داده کار دین وی بدان ساخته حبل وی بدان پیوسته دل وی بدان آراسته عیب وی بدان پوشیده دین وی بدان کوشیده گوش وی بکلید آن گشاده سعادت و پیروزی خود در آن یافته نامه ای که چراغ دلها است شستن غمها است شفاء دردها است شفاء لما فی الصدور چراغ تنبیه است چراغ شرم که از دل ناپاکان تاریکی شوخی ببرد چراغ علم که از دل جاهلان تاریکی سفه ببرد

نامه ای که بنده را بآن در دنیا حلاوت طاعت بدر مرگ فوز و سلامت در گور تلقین حجت در قیامت سبکباری و رحمت در بهشت رضا و لقا و رؤیت ...

میبدی
 
۳۸۴۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۴ - النوبة الاولى

 

... و تمت کلمة ربک تمام شد و سپری و بیشی کرد و راست آمد سخن خداوند تو بودنیها را صدقا بر راستی و عدلا و همواری بر راستی و داد لا مبدل لکلماته نیست بدل کننده گفتهای وی را و هو السمیع العلیم ۱۱۵ و اوست آن خداوند شنوای دانا

و إن تطع و اگر فرمان بری و مراد نگه داری أکثر من فی الأرض آن بیشتر کس که در زمین است یضلوک عن سبیل الله ترا از راه راست بیراه کنند إن یتبعون إلا الظن نیستند مگر بر پی برنده ای بپنداشت و إن هم إلا یخرصون ۱۱۶ و نیستند مگر در دروغی که میسازند

إن ربک هو أعلم خداوند تو میداند و او داناتر من یضل عن سبیله بآنکس که گم گشته از راه او و هو أعلم بالمهتدین ۱۱۷ و او داناتر دانایی است بایشان که راه یافتگان اند بحق

فکلوا بخورید مما ذکر اسم الله علیه از آنچه بر کشتن آن خدای را یاد کردند إن کنتم بآیاته مؤمنین ۱۱۸ اگر بسخنان او گرویدگان اید

و ما لکم و چه رسید شما را و چه عذر است ألا تأکلوا که نخورید مما ذکر اسم الله علیه از آنچه بر کشتن آن الله را یاد کردند و قد فصل لکم و الله خود تفصیل داد و گشاده باز نمود ما حرم علیکم آنچه بسته و حرام کرد بر شما إلا ما اضطررتم إلیه مگر آنچه بیچاره مانید فرا آن از خوردن مردار بوقت ضرورت و إن کثیرا و فراوانی از مردمان لیضلون بیراه میشوند بأهوایهم بهواها و بایستهای خویش بغیر علم بی هیچ دانش إن ربک هو أعلم خداوند تو است که داناتر از همه دانایان است بالمعتدین باندازه در گذارندگان

میبدی
 
۳۸۴۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۴ - النوبة الثانیة

 

... هم چنان که آنجا گفت و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلا تکونن من الجاهلین ای من الجاهلین بالقدر

و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا ای اعداء و هم فراعنة الانبیاء هر پیغامبری را فرعونی بود بروزگار وی چون نمرود بروزگار ابراهیم ولید مصعب بروزگار موسی دیگری بروزگار عیسی بو جهل و امثال وی بروزگار محمد ص

رب العزة ایشان را بر سر پیغامبران مسلط کرده تا ثواب و درجات پیغامبران بیفزاید بآن رنجها که میکشیدند و بلاها که ازیشان می دیدند و هیچ کس را آن رنج نبود که رسول عربی را بود صلی الله علیه و سلم میگوید ما اوذی نبی مثل ما اوذیت قط و دشمنان وی از آن شیاطین الانس ولید مغیره بود و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث و الحارث بن قیس بن عدی و العاص بن وایل و ابو جهل بن هشام و العاص بن عمرو بن هشام و زمعة بن الاسود و النضر بن الحارث و الاسود بن عبد الاسود و عتبه و شیبه ابنا ربیعه و عقبة بن ابی معیط و الولید بن عتبه و ابی و امیه ابنا خلف و نبیه و منبه ابنا الحجاج و عتبة بن عبد العزی و معتب بن عبد العزی میگوید یا محمد کما ابتلیناک بهؤلاء القوم کذلک جعلنا لکل نبی عدوا همانست که در فرقان گفت و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین آن گه بیان کرد که اعدا که اند شیاطین الإنس و الجن شیاطین منصوب است بر بدل و روا باشد که مفعول ثانی بود ای جعلنا شیاطین الانس و الجن اعداء للانبیاء

و در معنی این آیت علماء تفسیر مختلف اند عکرمه و ضحاک و سدی و کلبی گفتند شیاطین در جن اند نه در انس و شیاطین الانس یعنی التی مع الانس و شیاطین الجن ای التی مع الجن و این آنست که ابلیس لشکر خویش که فرزندان وی اند دو گروه کرد گروهی به انس فرستاد و گروهی بجن و هر دو گروه دشمنان رسول خدا ص و دشمنان دوستان اوأند و آن گه هر زمان بر یکدیگر رسند شیطان که بر انس مسلط کرده با آن شیطان گوید که بر جن مسلط کرده که من صاحب خود را بیراه کردم بفلان کار و فلان معصیت که بر وی آراستم تو نیز همچنین کن و شیطان الجن با شیطان الانس همین سخن گوید بابتدا چون بر وی رسد اینست که الله گفت یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا قومی دیگر گفتند که در انس شیاطین اند چنان که در جن و معنی شیطان متمرد است ازین شوخ ناپاک بر معصیت دلیر و بر خدا عاصی چون شیطان الجن از اغواء مؤمن درماند و عاجز گردد دست در شیطان الانس زند و فرا سر مؤمن کند تا او را در فتنه افکند چنان که رسول خدا ص گفت فرا بو ذر که یا با ذر هل تعوذ بالله من شر شیاطین الجن و الانس قال قلت یا رسول الله و هل للانس من شیاطین قال نعم هم شر من شیاطین الجن و قال مالک بن دینار ان شیطان الانس اشد علی من شیطان الجن و ذلک انی اذا تعوذت بالله ذهب عنی شیطان الجن و شیطان الانس یجی ء فیجرنی الی المعاصی عیانا

یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا زخرف القول باطله الذی زین و وشی بالکذب و المعنی انهم یزینون لهم الاعمال القبیحة فیغرونهم غرورا ...

... رب العالمین میگوید بخورید اگر مؤمنان اید آنچه الله حلال کرده است و در کشتن آن نام خدا یاد کردند آن گه تاکید را گفت و ما لکم ألا تأکلوا مما ذکر اسم الله علیه و قد فصل لکم ما حرم علیکم چه عذر آرید که نخورید آنچه الله حلال کرد و بر کشتن آن الله یاد کردند و الله خود تفصیل محرمات داد و آن مفصل در سورة البقرة گفت و در صدر سورة مایدة و ذلک فی قوله حرمت علیکم المیتة و الدم الایة آن گه گفت إلا ما اضطررتم إلیه ای من اکل المیتة عند المخمصة و المجاعة من غیر بغی و لا عدوان او تجانف لاثم و قد مضی شرحه فی المایدة نافع و حفص از عاصم فصل بفتح فا و حرم بفتح حا خوانند ابن کثیر و ابو عمرو و ابن عامر بضم فا و ضم حا خوانند ابو بکر از عاصم و حمزه و کسایی فصل بفتح فا خوانند و حرم بضم حا إلا ما اضطررتم إلیه یعنی دعتکم الضرورة الی اکله مما لا یحل عند الاختیار

و إن کثیرا لیضلون عاصم و حمزه و کسایی بضم یا خوانند و معنی آنست که فراوانی از مردمان یعنی کفار مکه بیراه میکنند بهواها و بایستهای خویش باقی لیضلون بفتح یا خوانند یعنی بی راه میشوند بهواها و بایستهای خویش نه بر بصیرتی و بر علمی که ایشان را در آن است إن ربک هو أعلم بالمعتدین این اعتدا ایدر آنست که آنجا گفت فمن اضطر غیر باغ و لا عاد میگوید خداوند تو است که دانا است باندازه درگذارندگان

میبدی
 
۳۸۵۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و لو أننا نزلنا إلیهم الملایکة الایة مردودان حضرت را میگوید و مطرودان قطیعت را که اگر ما فریشتگان آسمان را ازین مقربان و کروبیان و سفره و بر ره و رقباء قضا و قدر و امناء درگاه عزت بزمین فرستیم تا آن مهجوران را بما دعوت کنند و از ما خبر دهند و مردگان زمین را حشر کنیم تا بر درگاه ما ارشاد کنند و جمله حیوانات و جمادات و اعیان و اجرام مخلوقات و صورت ذات مقدرات و آحاد و افراد معلومات همه را منطبق گردانیم و بایشان فرستیم تا آیت الهیت ما و اعلام ربوبیت ما بر ایشان عرضه کنند و هر چه خبر بود همه ببینند و بدانند تا من که خداوندم نخواهم و ایشان را راه ننمایم ایمان نیارند و راه بشناخت ما نبرند مشتی خاک را چه رسد که حدیث قدم کند اگر نه عنایت قدیم و خواست آن کریم بود

دل کیست که گوهری فشاند بی تو

یا تن که بود که ملک راند بی تو

و الله که خرد راه نداند بی تو

جان زهره ندارد که بماند بی تو

اعتقاد اهل سنت آنست که تا رب العزة خود را با دل بنده تعریف نکند و شواهد صفات قدیم در دل بنده ثبت نکند بنده بشناخت وی راه نبرد ازینجا گفته اند علماء سنت و ایمه قدوت که المعرفة تجب بالسمع و تلزم بالبلاغ و تحصل بالتعریف

آری شمعیست تا خود کجا برافروزد جوهریست تا کجا ودیعت نهد یقول الله عز و جل سر من سری استودعته قلب من احببت من عبادی شناختی باید و آشنایی هر دو بهم تا نشانه این کار شود و شایسته این خلعت گردد دعوی آشنایی بی شناخت جحد است چنان که از آن بیگانگان خبر میدهد که نحن أبناء الله و أحباؤه و شناخت بی آشنایی عین مکر است چنان که آن مهجور درگاه و سر اشقیا ابلیس که شناخت بود او را و آشنایی نه نهایت و بدایت او هر دو از عین مکر در قعر کفر بپوشیده بودند ...

... که امید مرا فذلک این خواهد بود

و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا هر که رتبت وی عالی تر بلاء وی تمامتر هر که بحق نزدیکتر و دل وی صافی تر نفس وی بدست دشمن گرفتارتر آری بی غصه محنت قصه محنت نتوان خواند بی زهر بلا شهد ولا نتوان یافت بنگر که آدم صفی آن غرس تکریم حق و پرورده تقدیس چه دید از آن دشمن خویش ابلیس یقول تعالی فأزلهما الشیطان عنها فأخرجهما مما کانا فیه و آن دیگر شیخ پیغامبران و پدر جهانیان نوح ع از قوم خویش بنگر که چه دید نهصد و اند سال ایشان را دعوت کرد هر روز او را چندان بزدند که بیهوش شدی و فرزندان خود را بر معادات او وصیت کردندی و آن مهتر برین بلیت صبر میکرد و امید بایمان ایشان میداشت تا او را گفتند لن یؤمن من قومک إلا من قد آمن گفت بار خدایا چون امید بریده گشت و روی صلاح پدید نیست بودن ایشان در دنیا جز زیادت فساد و سبب خرابی نیست لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا و از آن پس ابراهیم پیغامبر که شجره توحید بود شب و روز بزانو درافتاده و شیبت سفید در دست نهاده که و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام بنگر که او را از آن نمرود طاغی چه رسید و از معانده و مکابره وی چه مقاساة کشید و علی هذا پیغامبران یکان یکان هود و صالح و لوط و زکریا و یحیی و عیسی و موسی از دست جباران و متکبران و متمردان همه بفریاد آمدند و در حق زاریدند و در آخر همگان محمد عربی و مصطفی هاشمی بلاء وی تمامتر و اذی وی از دشمنان بیشتر تا میگوید

صلی الله علیه و سلم ما اوذی نبی مثل ما اوذیت قط ...

... یا محمد اگر تو ایشان را از روی عدد و کثرت بینی ترا بفتنه افکنند و اگر با ایشان بسازی ترا از حق باز دارند فرمان ما را گردن نه و از ایشان روی گردان فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین

فکلوا مما ذکر اسم الله این در حکم تفسیر بذبایح مخصوص است و از روی اشارت منع است از خوردن بر غفلت و بر شره هر چه بغفلت و شره خورند جز در طبع سبعی قوت نیفزاید و جز هواجس نفس و وساوس شیطان از آن نروید اصل مسلمانی پاکی سینه است و روشنایی دل و راه این پاکی و روشنایی پاک داشتن بشره است چنان باید که حواس ظاهر چون چشم و گوش و زبان پاک بود و جمله حرکات بوزن شرع بود و راه پاکی حواس پاکی پوست و گوشت بود چنان که از حلال رسته باشد و راه پاکی پوست و گوشت لقمه حلال است و چون لقمه حلال بود مرد حلال خوار باید ما دام تا شره و آرزوی غفلت در سینه وی بود حلال خوار نبود و راه اسیر کردن آز و شره آنست که چون خورد بر سر ذکر بود و با آگاهی بود و بادب طریقت و شرط سنت خورد اینست که الله گفت فکلوا مما ذکر اسم الله علیه إن کنتم بآیاته مؤمنین

شافعی رض گفت که دوازده مسیله بباید دانست تا یک لقمه بشرط دین بتوان خورد چهار فریضه و چهار سنت و چهار ادب آنچه فریضه است حلال خوردن و پاکیزه خوردن و روزی گمار خدای را دانستن و شکر وی گزاردن و آنچه سنت است اول بسم الله گفتن و پیش از طعام دست بشستن و بآخر الحمد لله گفتن و از کرانه قصعه خوردن و آنچه ادب است بر پای چپ نشستن و در لقمه کس ننگرستن و از پیش خود خوردن و پس از طعام دست بشستن چون خوردن باین شرط بود فردا در آن حساب نباشد و او را در آن ثواب دهند چنان که در خبر است که مؤمن را بر هیچ چیز ثواب دهند تا آن لقمه که در دهن خویش نهد یا در دهن عیال خویش و الیه الاشارة بقوله تعالی کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا

میبدی
 
۳۸۵۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۵ - النوبة الاولى

 

... و إذا جاءتهم آیة و هر گه که بایشان آید پیغامی و آیتی از قرآن قالوا لن نؤمن گویند بنگرویم حتی نؤتی تا آن گه که ما را دهند از معجزات مثل ما أوتی رسل الله هم چنان که رسولان خدای را دادند از پیش الله أعلم الله داناتر حیث یجعل رسالته آنجا که پیغامهای خویش می نهد سیصیب الذین أجرموا آری رسد بایشان که کافر شدند و بجرم مهین مجرم آمدند صغار عند الله فرودی و گمیی و کمیی و بی آبیی بنزدیک الله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون ۱۲۴ و عذابی سخت بآنچه میکنند از بد و می سگالند از آن

فمن یرد الله أن یهدیه هر که الله خواهد که وی را راه نماید یشرح صدره باز گشاید دل وی للإسلام تصدیق و تسلیم را و من یرد أن یضله و هر که خواهد که وی را از راه گم کند یجعل صدره ضیقا دل وی را تنگ گرداند حرجا سخت تنگ کأنما یصعد فی السماء گویی بآسمان می باز نشیند کذلک همچنین یجعل الله الرجس الله تعالی کژی و ناپاکی و بد سازی مینهد علی الذین لا یؤمنون ۱۲۵ بر ایشان که نگرویده اند

و هذا صراط ربک این نامه راه خداوند تو است که در آن بوی روند و بوی رسند مستقیما راه راست درست پاینده باز گشاده قد فصلنا الآیات پیدا کردیم این سخنان خود را لقوم یذکرون ۱۲۶ قومی را که پند می پذیرند و حق را در یاد میدارند

لهم دار السلام ایشانراست سرای رستگی و آزادی و تن آسانی عند ربهم بنزدیک خداوند ایشان و هو ولیهم بما کانوا یعملون و وی یار ایشان بآنچه می کردند

میبدی
 
۳۸۵۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۵ - النوبة الثانیة

 

... این ظاهر است و آن باطن برین اعتبار هر چه بنده کند از محظورات و منهیات شرع بدست و پای و زبان و جوارح ظاهر آن را ظاهر الاثم گویند و هر چه بدل بیندیشد و نیت کند از مخالف امر شرع آن را باطن الاثم گویند رب العالمین درین آیت میگوید هر دو بگذارید همان عمل بد که در ظاهر رود و همین اندیشه و نیت بد که در باطن بود

مقاتل گفت ظاهر الإثم و باطنه زنا میخواهد در سر و در علانیه و این بدان آمد که قریش از زنا بظاهر می پرهیز کردند و آن را کراهیت می داشتند اما بباطن در آن بأس و بزه نمی دیدند و از آن ننگ نمیداشتند رب العزة گفت زنا بگذارید هم در آشکارا و هم در نهان که هر دو بزه کاری است همانست که جای دیگر گفت و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و قال النبی ص ما من ذنب اعظم عند الله من نطفة حرام یضعها رجل فی رحم لا تحل له و ما ضجت الارض من عمل یعمل علی ظهرها کضجتها من سفک دم حرام او اغتسال جنابة من حرام و من قدر علی امرأة حراما فترکها مخافة الله عز و جل امنه الله من الفزع الاکبر و حرمه علی النار

و روی ابو أمامة ان فتی شابا اتی النبی ص فقال یا رسول الله ایذن لی فی الزنا فأقبل علیه القوم فزجروه فقال النبی ص مه مه ثم قال النبی ص یافتی ادن منی فدنا منه فقال اجلس فجلس فقال له أ تحبه لأمک فقال لا و الله جعلت فداک یا رسول الله و لا الناس یحبونه لأمهاتهم قال فتحبه لا بنتک قال لا و الله یا رسول الله و لا الناس یحبونه لبناتهم قال فتحبه لأختک قال لا و الله یا رسول الله و لا الناس یحبونه لأخواتهم قال فتحبه لخالتک قال لا و الله یا رسول الله و لا الناس یحبونه لخالاتهم قال فتحبه لعمتک قال لا و الله یا رسول الله قال و لا الناس یحبونه کما لا تحب ثم وضع رسول الله ص یده علیه فقال اللهم اغفر ذنبه و حصن فرجه و طهر قلبه فلم یلتفت بعد ذلک الی شی ء ...

... و کذلک جعلنا ای کما أن فساق مکة جعلنا اکابرها کذلک جعلنا فساق کل قریة اکابرها یعنی رؤساءها و مترفیها میگوید چنان که فاسقان مکه را مهینان و سران و رییسان کردیم همچنین در هر شهری فساق آن شهر مهینان و اکابر کردیم

لیمکروا فیها ای فی القریة بالمعاصی و صد الناس عن الایمان بآن کردیم تا آن اکابر در آن شهر بدها سازند و مردم را از ایمان برگردانند اکابر را باین معنی مخصوص کرد که ریاست و خواجگی و تنعم بکفر و مکر زودتر کشد بدلیل قوله تعالی و تقدس و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الأرض و گفته اند که این اکابر فراعنه انبیاءاند که پیوسته مکر میسازند و بدها می سگالند پیغامبران را و مؤمنان را رب العزة گفت و ما یمکرون إلا بأنفسهم و ما یشعرون آن مکر با خویشتن میکنند و نمیدانند که وبال آن بایشان باز گردد و بعذاب و عقوبت رسند مجاهد گفت اکابر مکه مستهزیان قریش بودند و مقتسمان که شعاب مکه قسمت کرده بودند بر جمعی رصد که ایشان را بر سر راهها نشانده بودند و مردمان را از مصطفی ص و ایمان باز میداشتند پنج کس بودند ولید مغیره و عاص بن وایل و عدی بن قیس و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث پیوسته مصطفی را برنج داشتندی و او را اذی نمودندی تا روزی که جبرییل نزدیک رسول خدا ص آمد عاص وایل بوی بر گذشت جبرییل بکعب وی اشارت کرد ولید مغیره بر گذشت جبرییل بساق وی اشارت کرد عدی قیس بگذشت جبرییل بشکم وی اشارت کرد اسود عبد یغوث بگذشت بروی وی اشارت کرد اسود بن عبد المطلب بگذشت بسر وی اشارت کرد آن گه جبرییل گفت ای محمد شر ایشان از تو کفایت کردم پس روزی عبد وایل بر شتر نشسته بود بصحرا و تماشا میکرد جایی فرو آمد تا آب خورد پای بزمین نهاد گفت مرا مار گزید طلب کردند مار نیافتند و آن پایش آماس کرد تا چندان شد که گردن شتر فریاد همی کرد و میگفت قتلنی رب محمد و اسود عبد یغوث روزی بصحرا بیرون شد و سموم زد او را و رویش سیاه گشت چون بخانه باز آمد قوم او نشناختند او را و در سرای نگذاشتند از غین سر بر درهمی زد تا هلاک شد و میگفت قتلنی رب محمد ولید مغیره همی رفت جامه تکبر بر زمین همی کشید خاری در جامه وی آویخت جماعتی زنان در پیش وی بودند عارش آمد که در پیش ایشان آن خار از جامه باز کند هم چنان همی رفت تا پایش مجروح شد و از آن هلاک گشت و میگفت قتلنی رب محمد و اسود عبد المطلب پسر وی بسفر شده بود چون باز آمد باستقبال بیرون شد و گرما گرم بود بسایه درختی باز شد سر بدرخت باز نهاد جبرییل بیامد و سر وی بر آن درخت همی زد و وی همی گفت ای غلام این را از من باز دار گفت من هیچ کس را نمی بینم فریاد همی کرد و میگفت قتلنی رب محمد تا آن گه که هلاک شد و عدی قیس ماهی شور خورد و گویند ماهی تازه و از آن تشنه شد چندان آب باز خورد که شکمش از هم بشد و هلاک گشت و در آن حال میگفت قتلنی رب محمد اینست که رب العالمین گفت إنا کفیناک المستهزیین قوله و إذا جاءتهم آیة این ها و میم با اکابر شود میگوید چون با ایشان آید آیتی یعنی معجزتی که دلالت کند بر وحدانیت خدا و نبوت مصطفی ص چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن ایشان گویند لن نؤمن حتی نؤتی مثل ما أوتی رسل الله یعنی النبی ص وحده گویند بنگرویم ما تا آن گه که ما را نیز آن دهند از معجزات که محمد را دادند و هر یکی ازیشان این سخن میگفت و این آرزو میکرد چنان که رب العزة جای دیگر گفت بل یرید کل امری منهم أن یؤتی صحفا منشرة

ولید مغیره همی گفت و الله لو کانت النبوة حقا لکنت اولی بها منه لأنی اکبر منه سنا و اکثر منه مالا بو جهل همی گفت زاحمنا بنو عبد مناف فی الشرف حتی اذا صرنا کفرسی رهان قالوا منا نبی یوحی الیه و الله لا نرضی به و لا نتبعه ابدا الا أن یأتینا وحی کما یأتیه دیگری میگفت لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین الولید بن المغیرة من اهل مکه و عروة بن مسعود الثقفی من اهل الطایف ...

... سیصیب الذین أجرموا صغار عند الله الصغار الذل الذی یصغر الی المرء نفسه یقال صغر الانسان یصغر صغارا و صغرا ای هم و ان کانوا اکابر فی الدنیا فسیصیبهم عند الله ذل و هوان فی الدنیا و عذاب شدید فی الآخرة و روا باشد که عند الله پیوسته صغار نهند یعنی سیصیبهم صغار ثابت لهم عند الله بما کانوا یمکرون ای یلبسون و یکفرون

فمن یرد الله أن یهدیه یعنی لدینه یشرح صدره ای یفتحه و یوسعه و ینوره للإسلام یعنی للاستسلام لقبول القدرة و للتصدیق للمغیب و التسلیم للممتنع علی العقل میگوید هر که الله وی را بدین خود راه نماید دل وی روشن گرداند و باز گشاید تا گردن نهد پذیرفتن قدرت را و استوار داشتن را بنادیده و پذیرفتن چیزی که خرد آن را در نیابد روایت کنند از ابن مسعود که گفت یا رسول الله ای الناس اکیس قال اکثرهم للموت ذکرا و أحسنهم له استعدادا

پس رسول خدا ص این آیت بر خواند فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام ابن مسعود گفت یا رسول الله و کیف یشرح له صدره قال هو نور یقذف فیه ان النور اذا وقع فی القلب انشرح له الصدر و انفسح قالوا یا رسول الله هل لذلک من علامة یعرفون بها قال نعم الانابة الی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل الموت

و من یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا قراءت مکی ضیقا بتخفیف است و هما لغتان مثل میت و میت و هین و هین حرجا مدنی و بو بکر بکسر را خوانند و باقی بفتح را و معنی هر دو یکسانست الحرجة عند العرب الغیضة المتکاوسة الشجر کأنما یصعد بسکون و تخفیف عین قراءت مکی است و یصاعد بالف و تخفیف عین قراءت ابو بکر از عاصم و یصعد مشدد بی الف

قراءت باقی یصعد یعنی یتصعد و یصاعد یعنی یتصاعد میگوید کسی که الله وی را گمراه کند دل وی تنگ گرداند سخت تنگ چنان که از تنگی ایمان و حکمت در آن نشود و خبر بآن نرسد کأنما یصعد فی السماء ای کأنما کلف الصعود الی السماء اذا دعی الی الاسلام لشدة ثقله علیه میگوید چون اسلام برو عرضه کنند و او را با دین حق خوانند چنان بر وی دشخوار آید و کار بر وی تنگ شود که کسی را تکلیف کنند که بر آسمان می باید شد زجاج گفت کأن قلبه یصاعد فی السماء نبوا عن الاسلام و استماع الحکمة ای یتباعد فی الهرب منه میگوید دل وی از اسلام رمیده و دور گردد و از آن بگریزد گویی بآسمان می باز نشیند از دوری که می افتد کذلک ای مثل ما قصصنا علیک یجعل الله الرجس و هو اللعنة فی الدنیا و العذاب فی الآخرة و قیل الرجس الشیطان یسلط علیه و کان النبی ص اذا دخل الخلأ قال اللهم انی اعوذ بک من الخبث و الخبایث الرجس النجس الشیطان الرجیم

و هذا صراط ربک ای هذا الذی انت علیه یا محمد دین ربک و طریق ربک الذی یسلک الیه مستقیما نصب علی العطف ابن مسعود گفت صراط اینجا قرآن است میگوید این قرآن آن راه است که بآن بحق رسند یعنی که بآن راه روید و دست در آن زنید چنان که آنجا گفت و اعتصموا بالله هو مولاکم

قد فصلنا الآیات الحق من الباطل و الهدی من الضلال لقوم یذکرون و هم المؤمنون ...

میبدی
 
۳۸۵۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و ذروا ظاهر الإثم و باطنه بدان که رب العزة جل جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و توالت آلاؤه و نعماؤه بجلال قدرت و کمال عزت خلق را بیافرید و بلطافت صنعت و نظر حکمت و کرم بی نهایت ایشان را تربیت کرد و نعمتهای بی نهایت هم از روی ظاهرهم از روی باطن بر ایشان تمام کرد گفت و أسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة آن گه از بنده شکر نعمت درخواست گفت و اشکروا نعمت الله إن کنتم إیاه تعبدون اگر شرط بندگی می نمایید شکر نعمت بجای آرید و نعمت خداوند خویش را در مخالفت او نه در ظاهر نه در باطن بکار مدارید اینست که گفت جل جلاله و ذروا ظاهر الإثم و باطنه چنان که نعمت دو قسم نهاد ظاهر و باطن مخالفت را دو قسم نهاد ظاهر و باطن نعمت ظاهر کما خلق است و نعمت باطن جمال خلق همچنین در مقابله آن اثم ظاهر مخالفت است که در جوارح ظاهر رود و اثم باطن دوست داشتن معصیت است که در دل رود اینست که سهل تستری گفت در معنی آیت اترکوا المعاصی بالجوارح و حبها بالقلوب و گفته اند اثم ظاهر طلب دنیا است و اثم باطن طلب بهشت هر چند که طلب بهشت بر لسان علم معصیت نیست اما در طریق جوانمردان و ذوق عارفان طلب بهشت طلب نعمت است و در طلب نعمت باز ماندن است از راز ولی نعمت و ناز حضرت و هر چه ترا از راز و نیاز باز دارد ایشان شرک شمرند و معصیت دانند اگر چه در حق قومی طاعت و عبادت بود و فی معناه انشدوا بهر چه از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهر چه از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا

و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه خوردن بشهوت دیگر است و خوردن بضرورت دیگر خوردن بشهوت اهل غفلت راست بنعت بطالت و مدد قوت رب العزة میگوید یأکلون کما تأکل الأنعام و خوردن بضرورت اهل قناعت راست بحکم ضرورت بنعت قربت و تقویت نفس از بهر عبادت یقول الله تعالی فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا وراء این هر دو حالت حالتی دیگر است در خوردن که آن حال عارفان است و نشان رهروان چنان که پیر طریقت گفته اهل المجاهدات و اصحاب الریاضات فطعامهم الخشن و لباسهم الخشن و الذی بلغ المعرفة لا یوافقه الا کل لطیف و لا یستأنس الا بکل ملیح یقول الله جل جلاله فلینظر أیها أزکی طعاما فلیأتکم برزق ...

... کم گو ز ستاره کاسمان تو تویی

و هذا صراط ربک مستقیما الصراط المستقیم اقامة العبودیة مع التحقیق للربوبیة فرقی است مؤید بجمع و جمعی است مقید بشرع فرق بی جمع جهد معتزلیان است از راه بیفتاده و بمنزل حقیقت نرسیده و جمع بی فرق طریق اباحتیان است شریعت دست بداشته و حقیقتی که نیست پنداشته گفته اند که فرق بجای شریعت است و جمع بجای حقیقت هر شریعت که از حقیقت خالی است حرمان است و هر حقیقت که از شریعت خالی است خذلان است شریعت بیان است و حقیقت عیان و مصطفی ص هم صاحب عیان است و هم صاحب بیان و تا شریعت و حقیقت در بنده مجتمع نشود دار السلام وی را جای و منزل نشود رب العالمین میگوید لهم دار السلام عند ربهم بهر حال که باشند و بهر صفت که روند سلام قرین حال ایشان و رفیق روزگار ایشان باول که درشوند ندا آید ادخلوها بسلام آمنین پس چون آرام گیرند فریشتگان همی گویند سلام علیکم بما صبرتم پس از آن هر سخن که شنوند از هر کس که شنوند بر سر آن سلام نهاده که لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما إلا قیلا سلاما سلاما و ازین عزیزتر که پیوسته سلام حق بایشان میرسد و دل و جان ایشان بآن می نازد چنان که میگوید تحیتهم یوم یلقونه سلام سلام قولا من رب رحیم

و یقال دار السلام غدا لمن سلم الیوم لسانه من الغیبة و جنانه من الغیبة و ظواهره من الزلة و ضمایره من الغفلة و عقیدته من البدعة و معاملته من الحرام و الشبهة و اعماله من الریاء و المصانعة و احواله من الاعجاب و الملاحظة ...

میبدی
 
۳۸۵۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۶ - النوبة الاولى

 

... و قالوا ما فی بطون هذه الأنعام و میگفتند آنچه در شکمهای این جانوران است از بار خالصة لذکورنا حلال است مردان ما را خوردن آن و محرم علی أزواجنا و حرام کرده است بر زنان ما خوردن آن و إن یکن میتة و اگر آنچه در شکم آبستن بود مرداری بود فهم فیه شرکاء خوردن آن مردان و زنان را حلالست سیجزیهم وصفهم آری پاداش دهد الله ایشان را بآن صفت که میکردند إنه حکیم علیم ۱۳۹ الله دانای است راست دان

قد خسر زیان کار شدند و نومید ماندند الذین قتلوا أولادهم ایشان که فرزندان خویش را کشتند سفها بغیر علم بسست رأیی و بی خردی بی هیچ دانش و حرموا ما رزقهم الله و حرام کردند آنچه الله ایشان را روزی کرده بود افتراء علی الله بدروغ نهادن بر خدای قد ضلوا بیراه شدند و گم گشتند و ما کانوا مهتدین ۱۴۰ و بر راه راست نبودند

میبدی
 
۳۸۵۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۶ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن یعنی ثم نقول یا معشر الجن

آن روز که جن و انس را همه برانگیزانیم و در موقف قیامت بداریم گوییم یا معشر الجن و یوم یحشرهم جمیعا یعنی کفار الانس و الشیاطین آن روز که کفار مردم و اولاد شیاطین همه بهم آریم فنقول یا معشر الشیاطین گوییم ای گروه شیاطین ای اولاد ابلیس قد استکثرتم من الإنس بالاغواء و الاضلال بس فراوان مردم را از راه ببردید و عمل بد بر ایشان آراستید و قال أولیاؤهم یعنی اولیاء الجن من کفار الانس آن کفار مردم که اولیاء شیاطین اند و موافق ایشان و بفرمان ایشان اند ربنا استمتع بعضنا ببعض استمتاع ایشان بیکدیگر آن بود که موافق یکدیگر بودند و طاعت یکدیگر داشتند کفار مردم طاعت شیاطین داشتند و تعزیر و اضلال ایشان پذیرفتند و شیاطین بر کفار انس آنچه هواها و مراد نفس ایشان بود بر ایشان آراستند تا فعل آن بر ایشان آسان بود

کلبی گفت استمتاع انس بجن آن بود که مردم سفر میکردند در بیابان موحش بشب فرو می آمدند و از طوارق می ترسیدند میگفتند اعوذ بسید اهل هذا الوادی من شر سفهایه فریاد میخوانم بسید قوم این وادی از شر بدان ایشان باین گفت خود را در جوار و پناه ایشان می داشتند و ایمن میخفتند و استمتاع جن بانس آن بود که میگفتند لقد سودتنان الانس حین فزعوا الینا و عاذوا بنا چون انس بایشان تعوذ میکردند ایشان آن بر قوم خود شرف میشناختند و سرفرازی میکردند و در خود بغلط و فرهیب ۱ می افتادند اینست که رب العالمین گفت و أنه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا ...

میبدی
 
۳۸۵۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الاولى

 

... ثمانیة أزواج هشت تا که چهار جفت اند هر یک زوج آن دیگر من الضأن اثنین از میش دو یکی نر یکی ماده و من المعز اثنین و از بز دو یکی نر یکی ماده قل ای محمد مشرکان را گوی آلذکرین حرم دو نر حرام کرد الله أم الأنثیین یا آن دو ماده أما اشتملت علیه أرحام الأنثیین یا آنچه رحم هر دو ماده بر آن مشتمل است از بچه نازاده نیز نبیونی خبر کنید مرا بعلم بحجتی إن کنتم صادقین ۱۴۳ اگر می راست گویید که الله این کرد

و من الإبل اثنین و از شتر دو یکی نر یکی ماده و من البقر اثنین و از گاو دو یکی نر یکی ماده قل آلذکرین حرم گوی آن دو نر حرام کرد أم الأنثیین یا آن دو ماده أما اشتملت علیه أرحام الأنثیین یا آنچه در شکم شتر ماده است و گاو ماده و رحم ایشان بر آن مشتمل أم کنتم شهداء یا شما حاضر بودید إذ وصاکم الله بهذا آن گاه که وصیت کرد الله شما را باین فمن أظلم کیست ستمکارتر بر خویشتن ممن افتری علی الله کذبا از آن کس که دروغی سازد بر الله لیضل الناس بغیر علم تا بیراه کند مردمان را بی دانش إن الله لا یهدی القوم الظالمین ۱۴۴ الله پیش ببرند و صواب نمای گروه ستمکاران بر خویشتن نیست

قل گوی ای محمد لا أجد نمی یابم فی ما أوحی إلی در آنچه پیغام دادند بمن محرما حرام کرده ای علی طاعم یطعمه بر هیچ چشنده ای که آن را چشد إلا أن یکون میتة مگر که مرداری بود أو دما مسفوحا یا خونی ریخته أو لحم خنزیر یا گوشت خوک فإنه رجس که آن پلید است أو فسقا یا کشته ای که کشنده آن از طاعت خدا بیرون شد أهل لغیر الله به و آن را بر نام معبود ناسزا کشت فمن اضطر هر که بیچاره ماند فرا خوردن مردار غیر باغ نه ستمکار و لا عاد و نه افزونی جوی فإن ربک غفور رحیم ۱۴۵ خدای تو آمرزگار است و مهربان ...

... فتخرجوه لنا که آن را بیرون آرید ما را إن تتبعون إلا الظن پی نمی برید مگر بپندار و إن أنتم إلا تخرصون ۱۴۸ و نیستند مگر گروهی که دروغ می گویید

قل فلله الحجة البالغة گوی آن حجت شما را نیست آن خدای راست حجت تمام درواخ راست رسیده بهر جای و بهر کس فلو شاء و اگر خواستی لهداکم أجمعین ۱۴۹ راه نمودی شما را همگان

قل گوی ایشان را هلم شهداءکم بیارید این خدایان خویش الذین یشهدون ایشان که می گواهی دهند أن الله حرم هذا که الله حرام کرد این حرث و انعام فإن شهدوا اگر گواهی دهند فلا تشهد معهم تو گواهی مده با ایشان و لا تتبع أهواء الذین کذبوا بآیاتنا و بر پی بایست ایشان مرو که می دروغ شمارند سخنان ما و الذین لا یؤمنون بالآخرة و ایشان که نمی گروند بروز رستاخیز و هم بربهم یعدلون ۱۵۰ و ایشان که با خدای خویش می همتا گویند

میبدی
 
۳۸۵۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات معروشات الایة دیده ای باید پاک از غشاوت غیبت نجات یافته و از سرمه توحید مددی تمام یافته تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقیت از وی درست آید و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند درین باغ و بستان و انواع و الوان درختان تا در هر جز وی از اجزاء مخلوقات و مقدورات صد هزار صنایع و بدایع و ودایع بیند نهاده که یکی بیکی نماند

سهلها معطر بحرها معنبر خاکها منور باغها مزخرف گلها ملون یکی سرخ چون چون خون دل مشتاقان یکی زرد چون روی زاهدان یکی سپید چون دل مؤمنان یکی لعل چون جان عاشقان این همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یک بار بزمین نگرد چون از آن یک نظر این همه عجایب و لطایف پدید آید از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گویی چه اثر نماید و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد و آتوا حقه یوم حصاده بندگان را میگوید که حق این نعمت بشناسید و بشکر آن قیام نمایید و با درویشان مواسات کنید تا نعمت بماند و درویش بیاساید و دوستی حق شما را حاصل شود به داود وحی آمد که یا داود خواهی که بمن نزدیک شوی و ترا بدوست گیرم رو درویشان را باز جوی شکستگان را بنواز و بایشان تقرب کن بلقمه ای نان بشربتی آب تا ایشان ترا دوست دارند و بدل خود راه دهند ای داود من بر دل ایشان اطلاع کنم هر که را در دل ایشان بینم او را بدست خود گیرم

و لا تسرفوا إنه لا یحب المسرفین بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آن است و گرچه حبه ای بود یا ذره ای بموسی وحی آمد که یا موسی خواهی که همه آن رود که مراد تو بود حظ نفس خود در باقی کن و مراد خود فداء مراد ازلی کن تو بنده ای و بنده را مراد نیست و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست ...

... چون بی تو شدی زدیده بیرون ننهند

و من الأنعام حمولة و فرشا این باز نعمتی دیگر است و بر بندگان منتی دیگر که شما را نه خود باغ و بستان و انواع درختان و میوه های الوان آفریدم و ساختم که چهار پایان و جانوران را هم آفریدم و شما را مسخر کردم و منافع شما در آن نهادم چنان که جایها در قرآن از آن منافع خبر داد و منت نهاد گفت و ذللناها لهم فمنها رکوبهم و منها یأکلون و لهم فیها منافع و مشارب و الأنعام خلقها لکم فیها دف ء و منافع و منها تأکلون و لکم فیها الایة جای دیگر گفت لترکبوها و زینة گفتا و نه خود حیوانات شما را مسخر کردم که جمادات هم مسخر شما کردم و سخر لکم اللیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره آن گه در افضال و انعام بیفزود و همه فراهم گرفت و گفت هر چه محدثات است و مخلوقات در آسمان و زمین شما را مسخر کردم و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا منه این از بهر آنست که من خداوندی بی نیازم بهیچ چیز و بهیچ کس حاجت و نیاز ندارم هر چه آفریدم برای بندگان و رهیگان آفریدم هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا بنده من این همه نعمت و نواخت از ما بین و شکر از ما کن فضل ما بین نه فعل خود عون ما بین نه جهد خود نعمت ما بطاعت ما بکاردار و شیطان را خوار دار که او ترا دشمن است و راهزن

اینست که رب العزة گفت کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین آن گه پس ازین آیت لختی نعمتهای خود بتفصیل یاد کرد و محرمات و محللات از هم جدا کرد و هر یکی را گروهی نامزد کرد که ایشان را آن روزی کرد طیبات حلال مؤمنان پاک را و خبیثات حرام دشمنان ناپاک را الطیبات للطیبین و الخبیثات للخبیثین آن گه هر دو را حوالت با صفت خود کرد و درین آیت اشارت کرد که فقل ربکم ذو رحمة واسعة و لا یرد بأسه عن القوم المجرمین گفت ما را هم رحمت است و هم بأس و شدت رحمت از مؤمنان دریغ نیست و بأس و شدت از دشمنان دور نیست روزی پاک مؤمنانرا برحمت ما است و رزق خبیث دشمنان را از نقمت ما است و ما آن کنیم که خود خواهیم کس را بر حکم ما اعتراض نه و بر صنع ما چون و چرا نه

آنچه کنیم بحجت خداوندی و کردگاری و جباری کنیم که حجت بالغه بحقیقت ما را است و حکم روان و عزت بیکران ما را سزا است اینست که گفت جل جلاله قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداکم أجمعین قال النصر ابادی الخلق کلهم منعهم شدة الحاجة عن معانی رؤیة الحجة و لو سقط عنهم الحاجات لکشف لهم براهین الحجة و قال رؤیة الحاجة حسنة و رؤیة الحجة احسن منها

میبدی
 
۳۸۵۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۸ - النوبة الاولى

 

... و لا تقربوا مال الیتیم و گرد مال یتیم مگردید إلا بالتی هی أحسن مگر بآنچه آن نیکوتر حتی یبلغ أشده تا آن گه که وی ببلوغ خویش رسد و برشد خویش و أوفوا الکیل و تمام پیمایید چون میسپارید و المیزان و تمام سنجید که میسپارید بالقسط بسنگ راست لا نکلف نفسا إلا وسعها بر ننهیم بر هیچ تنی مگر توان آن و إذا قلتم فاعدلوا و چون حکم برید یا توسط کنید راست بید یا گواهی دهید راست گویید و لو کان ذا قربی اگر همه آن گواهی بر خویش خویشتن می دهید و بعهد الله أوفوا و نذر که با الله کنید بآن وفا کنید و آن را باز آیید ذلکم وصاکم به این آنست که وصیت میکند الله شما را بآن لعلکم تذکرون ۱۵۲ تا مگر پند پذیرید و دریابید و الله را یاد دارید

و أن هذا صراطی و آن قرآن راه منست مستقیما راهی راست پاینده فاتبعوه بر پی آن ایستید و لا تتبعوا السبل و بر پی راهها جفته ناشایسته مروید فتفرق بکم که آن راهها شما را جدا و پرکنده کند عن سبیله از راه راست و دین او ذلکم وصاکم به این آنست که الله وصیت کرد شما را بآن لعلکم تتقون ۱۵۲ تا مگر پرهیزیده آیید از عذاب و خشم خدای

ثم آتینا موسی الکتاب پس بر ایشان خوان ای محمد آنچه موسی را دادیم از تورات تماما علی الذی أحسن تمام کردن نعمت خویش را بر نیکوکاران بنی اسراییل و تفصیلا لکل شی ء و تفصیل دادن و روشن کردن هر چیز را از احکام دین که بکار باید و هدی و رحمة و راه نمونی و بخشایش لعلهم بلقاء ربهم یؤمنون ۱۵۴ تا مگر ایشان برستاخیز و شدن پیش خداوند ایشان بگروند

و هذا کتاب و این قرآن نامه ای است أنزلناه که فرو فرستادیم آن را مبارک برکت کرده بر فرستادن آن فاتبعوه بر پی آن روید و اتقوا و پرهیزید لعلکم ترحمون ۱۵۵ تا مگر بر شما رحمت کنند أن تقولوا پرهیزید از آنچه فردا گویید إنما أنزل الکتاب نامه که از آسمان فرو فرستادند علی طایفتین من قبلنا برد و گروه فرستادند پیش از ما سریانیان و عبرانیان و إن کنا عن دراستهم لغافلین ۱۵۶ و ما از خواندن ایشان ناآگاه بودیم و بزبان ایشان

أو تقولوا یا گویید فردا لو أنا أنزل علینا الکتاب اگر بر ما کتاب فرستادندی لکنا أهدی منهم ما بآن کتاب حق شناس تر و راهبرتر بودیمی از ایشان فقد جاءکم بینة من ربکم آنک آمد بشما پیغامی روشن پیدا از خداوند شما و هدی و رحمة و راه نمونی و بخشایشی فمن أظلم آن کیست ستمکارتر بر خود ممن کذب بآیات الله از آن کس که دروغ شمرد سخنان خدای و صدف عنها و بر گردد از آن سنجزی الذین یصدفون عن آیاتنا آری پاداش دهیم ایشان را که بر می گردند از سخنان ما سوء العذاب عذاب بد بما کانوا یصدفون ۱۵۷ بآنچه می برگشتند

هل ینظرون درین باز نشستن از ایمان چشم میدارند چیزی را إلا أن تأتیهم الملایکة نمیدارند چشم مگر آن را که بایشان آید فریشتگان میرانیدن را أو یأتی ربک یا خدای تو آید داوری کردن را أو یأتی بعض آیات ربک یا خورشید از مغرب برآید ترسانیدن را و بیدار کردن را یوم یأتی بعض آیات ربک یا آن روز که آید چیزی از نشانهای خداوند تو لا ینفع نفسا إیمانها سود ندارد هیچ تن را گرویدن وی لم تکن آمنت من قبل که نگرویده بود از پیش أو کسبت فی إیمانها خیرا و یا با گرویدن خویش نماز نکرده بود قل انتظروا گوی چشم میدارید إنا منتظرون ۱۵۸ که ما چشم دارندگانیم ...

میبدی
 
۳۸۵۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

... أن تقولوا معنی آنست که اتقوا ان تقولوا میگوید بتصدیق و استوار داشت رسول من و پذیرفتن پیغام من بپرهیزید از آنچه فردا گویید إنما أنزل الکتاب علی طایفتین من قبلنا و إن کنا عن دراستهم لغافلین ای ما کنا الا غافلین عن تلاوة کتبهم این خطاب با اهل مکه است و مراد اثبات حجت است بر ایشان بر انزال قرآن بر محمد ص یعنی که تا فردا بقیامت نگویند این کفار عرب که اگر از ما آن میخواستند که از پیشینیان ما را کتاب دادندی همچون ایشان که جهودان و ترسایان را تورات دادند و ما از آن غافل بودیم و آن زبان ندانستیم یعنی که بقیامت این سخن نتوانند گفت که ما ایشان را کتاب قرآن دادیم و فرستادیم و احکام آن روشن کردیم و بأوامر و نواهی فرمودیم

أو تقولوا لو أنا أنزل علینا الکتاب این جواب کفار مکه است که گفته بودند قاتل الله الیهود و النصاری کیف کذبوا انبیاءهم لو جاءنا نذیر و کتاب لکنا اهدی منهم انکار نمودند و طعن کردند بر جهودان و ترسایان که تکذیب انبیا و کتاب خدا کردند و گفتند اگر بما پیغامبری یا کتابی آمدی ما بهتر قبول کردیمی و راست راه تر بودیمی رب العالمین ایشان را درین سخن دروغ زن کرد گفت فقد جاءکم بینة من ربکم و هدی و رحمة هدی من الضلالة و رحمة من العذاب و نجاة من المهلکات آمد بشما قرآن و در آن کافر شدید و دروغ شمردید

فمن أظلم ممن کذب بآیات الله یعنی بالقرآن و صدف عنها ای اعرض عنها فلم یؤمن بها پس بر سبیل تهدید و وعید گفت سنجزی ای فی الآخرة الذین یصدفون عن آیاتنا سوء العذاب بما کانوا یصدفون ...

... فقال یا ابی ان الشمس و القمر یکسبان بعد ذلک الضوء و النور ثم یطلعان علی الناس و یغربان کما کانا قبل ذلک یطلعان و یغربان و اما الناس فأنهم رأوا ما رأوا من فظاعة تلک الایة و عظمها فیلحون علی الدنیا حتی یجروا فیها الانهار و یغرسوا فیها الاشجار و یبنوا البنیان و أما الدنیا فلو نتج لرجل منهم لم یرکبه حتی تقوم الساعة من لدن طلوع الشمس من مغربها الی أن ینفخ فی الصور

إن الذین فرقوا دینهم بالف قراءت حمزه و کسایی است می گوید ایشان که از دین خویش جدا شدند و بی دین ماندند باقی فرقوا خوانند بتشدید یعنی جعلوا دین الله و هو واحد دین ابراهیم ادیانا مختلفة فتهود قوم و تنصر قوم و تمجس قوم و گفته اند فرقوا دینهم آنست که دین خویش پاره پاره کردند در بعضی تسلیم و در بعضی تکلف در بعضی اتباع و در بعضی مخالفت در بعضی استسلام و در بعضی تحریف و آنچه رب العزة گفت جعلوا القرآن عضین هم برین تأویل است یعنی آن را اجزا کردند جزیی بپذیرفتند و جزیی نپذیرفتند چنان که قومی گفتند نؤمن ببعض و نکفر ببعض و آن جهودان اند در آن آیت تا ایشان را گفتند أ فتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض و این جعلوا القرآن عضین مشرکان مکه اند و فرقوا دینهم اهل بدع اند تا روز رستاخیز و آنجا گفت لا تتفرقوا فیه نهی است از آنچه مبتدعان کردند از تفریق دین خویش

و کانوا شیعا ای فرقا و احزابا ...

میبدی
 
۳۸۶۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۸ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی فقل تعالوا الایة جلیل و جبار خدای بزرگوار وفادار نیکوکار خداوند دادگر گشاینده هر در آغاز کننده هر سر از لطیفی و مهربانی که که هست بر بندگان و بنده نوازی و کار سازی و خداوندی خود را که فرا مینماید بایشان درین آیت رهیگان را بتوحید راه می نماید و بر اخلاق پسندیده میخواند و از فواحش و کبایر باز می زند و آنچه زهر دین ایشان است فرا می نماید و از آن پرهیز میفرماید همچون طبیب مهربان که بسر بیمار شود و علت شناسد و دارو داند گوید این خور که ترا سازنده است آن مخور که ترا هلاک کننده است هر چه سازگار بود بدان وصیت کند هر چه زیان کار بود از آن پرهیز فرماید رب العزة بسعت رحمت خویش با بنده همین میکند از شرک پرهیز می فرماید که شرک زهر دین است آن زهری که تریاق مغفرت آن را سود ندارد إن الله لا یغفر أن یشرک به

شرک دو قسم است شرک جلی و شرک خفی شرک جلی عبادت اصنام است و شرک خفی ملاحظه خلق بچشم اعظام آن یکی از بهشت و درجات محروم گرداند و این یکی از روح مناجاتپس آنکه محرمات و فواحش لختی برشمرد و از آن حذر نمود و باخلاق پسندیده بر طاعت الله فرمود گفت عقوق پدر و مادر بگذارید و توقیر ایشان بر دست گیرید و فرزندان را از درویشی مکشید و روزی گمار را در ضمان استوار دارید و در نهان و آشکارا گرد خیانت مگردید و آب روی خویش بمبرید و از خوردن مال یتیم پرهیز کنید و بچشم تکریم و شفقت بدو نگرید و در معاملات خلق بر انصاف روید و از مظالم و تبعات دور باشید و پیمانه و ترازو راست دارید تا برستاخیز در مقام ترازو نجات یابید اینست وصیت خداوند ببندگان نیوشید و بکار دارید تا برهید

اگر کسی گوید احسان با پدر و مادر در قرآن ثانی توحید ساختن چه حکمت است جواب آنست که آدمی در وجود آمد اول باختراع و ایجاد حق و آنچه وی را دربایست بود از خلق و خلق و روزی و غیر آن وی را بیافرید و آن گه بثانی الحال بتربیت پدر و مادر پس وجود کمال وی را دو سبب است سبب اول اختراع حق سبحانه و تعالی و سبب دوم تربیت پدر و مادر پس چون الله وی را بیافرید بر خود رحمت نبشت ۲ از بهر وی و بر مقابل آن شکر و نعمت توحید بر وی واجب کرد این برحمت خویش کرد همچنین چون مادر و پدر سبب وجود وی بودند از راه تربیت و رحمت که الله در دل ایشان نهاد شکر آن نعمت تربیت بر ایشان واجب کرد باحسان با ایشان

ازینجا مناسبتی ظاهر گشت میان رحم و رحمت مناسبتی معنوی بعد از مناسبت لفظی از اینجاست که شکر والدین و احسان با ایشان در نظر شرع عظیم است و بزرگ و ثانی توحید تا رب العزة جل جلاله که میگوید أن اشکر لی و لوالدیک ألا تعبدوا إلا إیاه و بالوالدین إحسانا تنبیهی باشد خلق را که ایشان وجود فرزند را سبب آخراند چنان که الله جل جلاله سبب اول است و إذا قلتم فاعدلوا سخن چون بعدل رود در عاجل و آجل آن را تبعه ای نبود و لیس ذلک الا ذکر الله عز و جل بو سلیمان گفت إذا قلتم فاعدلوا ...

... قال الجوزجانی العهود کثیرة و أحق العهود بالوفاء الامر بالمعروف و النهی عن المنکر تأمر نفسک بالمعروف فان قبلت منک و الا رضتها بالجوع و السهر و کثرة الذکر و مجالسة الصالحین لترغب فی المعروف ثم تأمر غیرک و تنهی نفسک عن المنکر فان قبلت و الا فأدبها بالسیاحة و التقطع و العزلة و قلة الکلام و ملازمة الصبر لتنتهی فاذا انتهت فانه الناس عن المنکر

ثم آتینا موسی الکتاب تماما الایة ای محمد پس از آنکه راه شرع نمودی و آداب و احکام شرع در آموختی و محلات و محرمات روشن کردی و بامر معروف و نهی منکر فرمودی بشارت ده ایشان را که این نعمت بر ایشان تمام کنم

امروز بروح مناجات و حلاوت طاعات و فردا بنعیم باقی و فضایل درجات سنت ما چنین است ما پیغامبران و مؤمنان موسی و بنی اسراییل را گفتیم تماما علی الذی أحسن

مصطفی محمد عربی و امت وی را گفتیم أتممت علیکم نعمتی و تمام نعمت آنست که چراغ هدایت از روزن رسالت بتأیید الهیت در دل شما افروختیم تا بصراط مستقیم راه بردید و در سنت و جماعت راست رفتید تا از خوض معترضان و جدال مضطران و تأویل جهمیان و ساخته مبتدعان آزاد گشتید اینست که رب العالمین گفت و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه بر این صراط مستقیم محکم باشید و بر پی آن روید و منهج صواب آن دانید و سبب نجات آن شناسید تا بنعیم باقی و سعادت جاودان رسید نه بینی که در آخر ورد گفت رب العزة إن الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا لست منهم فی شی ء

ایشان که صراط مستقیم را پی بر نبودند و در سنت و جماعت راست نرفتند و راههای حیرت و ضلالت برگرفتند نه ایشان امت تواند از روی اتباع نه تو شفیع ایشان نه ایشان را نور بصیرت نه چراغ معرفت نه سخن بر بینت نه اتباع کتاب و سنت

مصطفی ص ایشان را میگوید یکون فی آخر الزمان دجالون کذابون یأتونکم من الاحادیث بما لم تسمعوا انتم و لا آباؤکم فایاکم و ایاهم لا یضلونکم و لا یفتنونکم

میبدی
 
 
۱
۱۹۱
۱۹۲
۱۹۳
۱۹۴
۱۹۵
۱۰۲۲