میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثانیة
... روی ان عیسی قال یا رب غبت عنهم و ترکتهم علی الحق الذی امرتنی به فما ادری ما احدثوا بعدی و گفته اند وفات در قرآن بر سه وجه است وفات موت و وفات نوم و وفات رفع وفات موت قبض روح است و ذلک فی قوله فإما نرینک بعض الذی نعدهم أو نتوفینک و قال تعالی قل یتوفاکم ملک الموت و قال تعالی فی سورة النحل الذین تتوفاهم الملایکة این همه قبض ارواح است در وقت انقضاء آجال وفات نوم قبض ذهن است و ذلک فی قوله و هو الذی یتوفاکم باللیل یعنی یمیتکم فیقبض من الانفس الذهن الذی یعقل به الاشیاء و یترک فیه الروح و الحیاة فهو یتقلب بالروح الذی فیه و یری الرؤیا بالذهن الذی قبض منه وفات رفع عیسی را بود علیه السلام یقول الله تعالی إنی متوفیک و رافعک إلی ای قابضک من بنی اسراییل و رافعک الی السماء همانست که گفت فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم یعنی قبضتنی الی السماء
إن تعذبهم فإنهم عبادک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم عیسی ع دانست که از قوم وی کس بود که ایمان آورد خدای تعالی وی را بر ایمان بداشت و کس بود که هم بر کفر خویش بماند و مسلمان نگشت عیسی هر دو فراهم گرفت گفت ان تعذب من کفر بک منهم فانهم عبادک و انت العادل فیهم و ان تغفر لمن تاب منهم و آمن فانت عزیز لا یمتنع علیک ما ترید حکیم فی ذلک گفت اگر آن کس که بر کفر خویش بماند او را عذاب بعدل کنی و براستی که راه بر ایشان روشن داشتی و نرفتند و بعد از لزوم حجت کافر گشتند و آن کس که از شرک باز گشت و مؤمن شد اگر بیامرزی فضل تو است و انعام و احسان تو بروی که ترا رسد که نپذیری و نیامرزی بعد از آن دروغ عظیم که بر ساختند و شرک که آوردند همین است قول حسن در معنی آیت که گفت إن تعذبهم فباقامتهم علی کفرهم و إن تغفر لهم فبتوبة کانت منهم یعنی فی الدنیا فان التوبة فی الدنیا تنفعهم
اگر کسی گوید و إن تغفر لهم اقتضاء آن کند که گوید فانک انت الغفور الرحیم تا سخن متجانس بود و آخر لایق اول بود پس چه حکمت را گفت فإنک أنت العزیز الحکیم جواب آنست که سیاق این آیت نه بر معنی آمرزش خواستن است و دعا کردن از بهر ایشان که عیسی دانست و بشک نبود که رب العزة کافران را نیامرزد لقوله تعالی إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة عیسی این سخن بر وجه شک نگفت بلکه بر وجه خضوع و تسلیم و تفویض گفت و اقرار دادن که لیس الیه من الامر شی ء عبودیت خویش اظهار میکند و الوهیت و قدرت و مشیت حق اثبات میکند میگوید اگر عذاب کنی کس را بر حکم تو اعتراض نه و اگر بیامرزی و خود نیامرزی بر تو رد نه که تویی آن عزیز که هر چه خواهی کنی و از تو واخواست نه حکیمی که بحکمت کنی در آن پشیمانی نه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثالثة
... نفس مخلوق منفوس است یعنی مولود من قولهم نفست المرأة و مصنوع است و محدث عاریتی و مجازی ساخته باندازه و بهنگام زنده بجرم و نفس و آن گه زاده میان دو کس محتاج خورد و خواب گرفته نان و آب نابوده دی بیچاره امروز نایافت فردا و نفس خالق ازلی و سرمدی بوده و هست و بودنی بی کی و بی چند و بی چون نه حال گرد نه حال گیر نه نونعت نه تغییر پذیر نه متعاور اسباب نه محتاج خورد و خواب هرگز کی ماننده بود نفس کرده به نفس کردگار این مجبور و او جبار این مقهور و او قهار این نبود و پس ببود او هرگز نبود که نبود و هرگز نبود که نخواهد بود
شیخ الاسلام انصاری را پرسیدند چه گویی ایشان را که گویند ما صفات خدای بشناختیم و چونی بینداختیم جواب داد که صواب آنست که گویند ما صفات الله را بشنیدیم و چونی بینداختیم که این می بباید شنید نه می بباید شناخت مسموع است نه معقول مسموع دیگر است و معقول دیگر ما در صفات الله بر مجرد سمع اقتصار میکنیم و اگر خواهیم که در شیوه اعتقاد در صفات الله از مقام سمع قدم فراتر نهیم نتوانیم هر چه خدا و رسول گفت بر پی آنیم فهم و وهم خود گم کردیم و صواب دید خود معزول کردیم و خود را باستخذا بیوکندیم و باذعان گردن نهادیم و بسمع قبول کردیم و راه تسلیم سپردیم هر که الله را ماننده خویش گفت او الله را هزار انباز بیش گفت و هر که صفات الله را تعطیل کرد او خود را در دو گیتی ذلیل کرد هر که اثبات کرد خدای را ذات و صفات خود را درخت بیروزی گشت و نجات آمنا به کل من عند ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک خدایا تو دانی که در نهاد پسر مریم چه ترکیب کردی تو دانی که در احوال وی چه راندی تو از اسرار و نعوت وی خبر داری وی را در سراپرده غیب تو راه نیست إنک أنت علام الغیوب
ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به خداوندا ما کمر امتثال فرمان بر میان داشتیم رقاب ما در ربقه طاعت بود بحکم فرمان اداء رسالت کردیم سخن ما بایشان این بود که أن اعبدوا الله ربی و ربکم چون صحیفه حیات ما در نوشتی و نوبت عمر ما بسر آمد و از عالم فنا با عالم بقا آوردی بنده را از حال ایشان آگاهی نبود تو دانی که ایشان چه کردند و چه گفتند از اسرار و احوال ایشان تو خبر داری اکنون فذلک حساب و باقی کار با دو حرف آمد إن تعذبهم فإنهم عبادک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم اگر شان عذاب کنی بندگان تواند و اگر شان بیامرزی بیچارگان تواند اگر خلعت رضا پوشی عاشقان کوی تواند و اگر داغ هجر بر ایشان نهی مصیبت زدگان راه تواند اگر بفردوس شان فرود آری نواختگان فضل تواند ور بزندان هجرشان باز داری کشتگان تیغ قهر تواند خداوندا اگر شان عذاب کنی ایشان سزاء آنند ور بیامرزی تو سزاء آنی اگر بیامرزی ترا خود زیان نمیدارد که تو آن عزیزی که گفت و کفر کافران و توحید موحدان بنسبت با جلال عز تو یکسانست نه از توحید موحدان حضرت ترا کمالست نه از کفر کافران درگاه ترا نقصان ایشان آن کردند که از ایشان آید تو آن کن که از تو آید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱ - النوبة الثالثة
... همچنین هر گه که شیطان قصد وسوسه کند بدل بنده مؤمن برقی جهد از آسمان معرفت که شیطان از آن بسوزد اینست که گفت رب العزة إذا مسهم طایف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون
و چنان که در بسیط زمین هفت دریاست که در آن منافع و معاش خلق است در زمین خدمت نیز هفت دریاست که در آن سعادت و نجات بنده است بو طالب مکی صاحب قوت القلوب بجمله آن اشارت کرده و گفته مناهج السالکین سبعة ابحر سکر وجد و برق کشف و حیرة شهود و نور قرب و ولایة وجود و بهاء جمع و حقیقة افراد گفت این هفت دریااند بر سر کوی توحید نهاده چنان که در حق مترسمان هفت درکه دوزخ بر راه بهشت نهاده و تا مترسمان و عوام خلق برین هفت درکه گذر نکنند ببهشت نرسند همچنین سالکان راه توحید تا برین هفت دریا گذر نکنند بحقیقت توحید نرسند
و جعل الظلمات و النور هر جا که جهل است همه ظلمت است و هر جا که علم است همه نور است و آنجا که علم و عمل است نور علی نور است بنده تا در تدبیر کار خویش است در ظلمت جهل است و در غشاوة غفلت و تا در تفویض است در ضیاء معرفت است و نور هدایت در آثار بیارند که یا ابن آدم دو کار عظیم ترا در پیش است یکی امر و نهی بکار داشتن این بر تو نهادیم آن را ملازم باش دیگر تدبیر مصالح خویش آن در خود پذیرفتیم و از تو برداشتیم دل و از آن مپرداز ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر
هو الذی خلقکم من طین آدم دو چیز بود طینت و روحانیت طینت وی خلقی بود و روحانیت وی امری بود خلقی آن بود که خمر طینة آدم بیده امری آن بود که و نفخت فیه من روحی إن الله اصطفی آدم از جمال امری بود و عصی آدم از آلایش خلقی بود در آدم هم گلزار بود و هم گلزار و گل محل گل بود لکن با هر گلی خاری بود گلی چون ابراهیم خلیل ع و خاری چون نمرود طاغی گلی چون موسی عمران خاری چون فرعون و هامان گلی چون عیسی پاک خاری چون آن جهودان ناپاک گلی چون محمد عربی ص خاری چون بو جهل شقی که داند سر فطرت آدم که شناسد دولت و رتبت آدم عقاب هیچ خاطر بر شاخ درخت دولت آدم نه نشست دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوت آدم درنیافت چون در فرادیس اعلی آرام گرفت و راست بنشست گمان برد که تا ابد او را همان پرده سلامت می باید زدن از جناب جبروت و درگاه عزت خطاب آمد که أ و من ینشؤا فی الحلیة یا آدم ما میخواهیم که از تو مردی سازیم تو چون عروسان برنگ و بوی قناعت کردی
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
یا آدم دست از گردن حوا بیرون کن که ترا دست در گردن نهنگ عشق می باید کرد و با شیر شریعت هم کاسگی می باید کرد از سر صفات هستی برخیز که ترا بقدم ریاضت بپا فزار ملامت بآفاق فقر سفر می باید کرد رو در آن خاک دان بنشین بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۲ - النوبة الثانیة
... ثم قال و أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین ای خلقنا من بعد هلاکهم قوما اخرین فسکنوا دیارهم خیرا منهم و بعث الیهم الرسل این آنست که قبطیان را بآب بکشت با فرعون و بنی اسراییل را بجای ایشان نشاند گفت کذلک و أورثناها قوما آخرین فما بکت علیهم السماء و الأرض و ما کانوا منظرین و قوم نوح را بطوفان هلاک کرد و گروهی دیگر را ساکنان زمین کرد آنست که گفت إن فی ذلک لآیات و إن کنا لمبتلین ثم أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین قومی دیگر را بصیحه جبرییل هلاک کرد و دیگران را بجای ایشان نشاند چنان که گفت فأخذتهم الصیحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعدا للقوم الظالمین ثم أنشأنا من بعدهم قرونا آخرین
رب العالمین کفار مکه را میگوید که آن بطش و بأس و قوت و ملکت و نعمت که آن جهانداران را دادیم شما را ندادیم و آن تمکین که ایشان را کردیم شما را نکردیم با این همه چون پیغامبران را دروغ زن داشتند و سر کشیدند و نافرمانی کردند ایشان را بآن گناه که کردند فرا گرفتیم و کشتیم و دیگران را بجای ایشان نشاندیم یعنی که از شما نیز هر کس که راه ایشان گیرد روز ایشان بیند این آیت حجت است بر منکران بعث از آن روی که رب العالمین چون قادر است که قومی را هلاک کرد و گروهی دیگر را آفرید و بجای ایشان نشاند قادر است که این عالم را نیست گرداند و دیگر عالمی آفریند و قادر است که هلاک کند و باز دیگر باره باز آفریند
و لو نزلنا علیک کتابا فی قرطاس مقاتل و کلبی گفتند این آیت در شأن النضر بن الحارث و عبد الله بن ابی امیه و نوفل بن خویلد آمد که گفتند یا محمد لن نؤمن لک حتی تأتینا بکتاب من السماء نعاینه و معه اربعة من الملایکة یشهدون علیه انه من عند الله و انک رسوله گفتند ما ایمان نیاریم ای محمد تا آن گه که کتابی آری از آسمان که آن را معاینه بینیم و با وی چهار فریشته که گواهی دهند که آن کتاب از نزدیک خداست و تو رسول خدایی رب العالمین گفت و لو نزلنا علیک کتابا فی قرطاس ای فی صحیفة مکتوبا من عندی فنزل من السماء عیانا و مسوه بایدیهم لقال الذین کفروا إن هذا إلا سحر مبین ...
... اگر فریشته ای فرو آمدی و ایشان بدیدندی همه بمردندی و ایشان را زمان ندادندی که آدمی فریشته را روز مرگ بیند قتاده گفت لو أنزلنا ملکا ثم لم یؤمنوا لقضی الأمر ای لا هلکوا بعذاب الاستیصال و لم یناظروا کسنة من قبلهم ممن طلبوا الآیات فلم یؤمنوا میگوید اگر فریشته ای فرو آید و ایشان ایمان نیارند ایشان را هلاک کنیم و عذاب فرستیم بی آنکه ایشان را مهلت دهیم یا با توبه گذاریم هم چنان که واپیشینیان کردیم آن گه که آیات درخواستند و آن گه ایمان نیاوردند
و لو جعلناه ملکا یعنی و لو جعلنا المنزل ملکا لجعلناه صورة الملک رجلا لانهم لا یستطیعون ان یروا الملک فی صورته لان اعین الخلق تحار عن رؤیة الملایکة و لذلک کان جبرییل ع یأتی النبی ص فی صورة دحیة الکلبی و کذلک تسور محراب داود فی صورة رجلین یختصمان الیه و رآهم ابراهیم علی صورة الضیفان و للبسنا علیهم ما یلبسون ای و لخلطنا علیهم ما یخلطون علی انفسهم حتی یشکوا فلا یدروا ملک هو ام آدمی
معنی این دو آیت آنست که اگر ما فریشته در صورت خویش فرستادیمی ایشان طاقت دیدار وی نداشتندی و بمردندی و اگر فریشته را در صورت مردی فرستادیمی این لبس و شبهت که بر ایشان است اکنون همان بر جای بودی و پس کار آن بریشان پوشیده و آمیخته می داشتیمی ایشان را همان بودی که اکنون که مردی می بینید در صورت خویش یقال لبست الامر علی القوم البسهم اذا شبهته علیهم و اشکلته علیهم و کانوا هم یلبسون علی ضعفتهم فی امر النبی ص فیقولون انما هذا بشر مثلکم فقال تعالی و لو أنزلنا ملکا فرأوا الملک رجلا لکان یلحقهم فیه من اللبس مثل ما لحق ضعفتهم منه ...
... اگر ایشان جواب دهند و الا هم تو جواب ده که ملک و ملک خداست که خداوند همگانست و آفریدگارشان و غیر ایشانست از روی جبروت و عظمت سخن درگرفت آن گه بتلطف باز آمد و خلق را بر انابت و توبت خواند گفت کتب علی نفسه الرحمة بر خود رحمت نبشت و واجب کرد بر خود که رحمت کند بر امت محمد ص
و معنی رحمت درین آیت آنست که بتکذیب و کفر ایشان زود عذاب نکند و خسف و مسخ و تعجیل عقوبت که پیشینان را کرد ایشان را نکند و توبه بر ایشان عرض کند یا توبه کنند یا پس تاخیر عقوبت کند تا بقیامت اینست که گفت لیجمعنکم إلی یوم القیامة برین وجه سخن اینجا تمام گشت پس بر سبیل ابتدا گفت الذین خسروا أنفسهم فهم لا یؤمنون بحکم آنکه در لیجمعنکم همه خلق را فراهم گرفت آشنا و بیگانه و در الذین خسروا أنفسهم بیگانگان و اشقیا را از ایشان بحکم باز برید گفت فهم لا یؤمنون معنی آنست که زیان کار آن روز آنست که مؤمن نیست و روا باشد که سخن اینجا تمام شود که علی نفسه الرحمة پس بر سبیل استیناف گوید لیجمعنکم إلی یوم القیامة ای و الله لیجمعنکم ای لیضمنکم الی هذا الیوم الذی انکرتموه و لیجمعن بینکم و بینه رد است بر منکران بعث میگوید و الله که شما را با هم آرد با این روز قیامت که آن را منکر شده اید و جمع کند میان شما و میان وی و روا باشد که الی بمعنی فی باشد لیجمعنکم فی یوم القیامة او لیجمعنکم فی قبورکم الی یوم القیامة
اخفش گفت الذین خسروا این الذین بدل کاف و میم است که در لیجمعنکم گفت و معنی آنست که روز قیامت این مشرکان که بر خود زیان کردند که قیامت و بعث را منکر گشتند ایشان را زنده گرداند و با هم آرد ...
... و له ما سکن فی اللیل و النهار کلبی گفت این آیت بدان آمد که کافران گفتند یا محمد تو ما را از دین پدران که برمیگردانی و با دینی دیگر دعوت می کنی از آنست که ترا خواسته دنیوی نیست و ترا بمعاش حاجت است اگر از آنچه می گویی باز گردی ما ترا معاش تمام دهیم و از همه بی نیاز کنیم رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد و له ما سکن فی اللیل و النهار این عبارتست از هر چه آفریده در مکونات و محدثات یعنی ما اشتمل علیه اللیل و النهار و قیل ما یمر اللیل و النهار
محمد بن جریر گفت کل ما طلعت علیه الشمس و غربت فهو من ساکن اللیل و النهار و گفته اند خلایق بر و بحر بعضی آنست که یستقر بالنهار و ینتشر باللیل و بعضی آنست که یستقر باللیل و ینتشر بالنهار و اینجا فراهم گرفت بنظم مختصر تا همه در تحت آن شود و در لفظ ایجاز و اختصار بود و این از آن جمله است که مصطفی ص گفت بعثت بجوامع الکلم و اختصر لی الکلام اختصارا
قومی گفتند درین آیت اضماری است یعنی و له ما سکن و تحرک فی اللیل و النهار فحذف للاختصار کقوله سرابیل تقیکم الحر اراد به الحر و البرد کذلک هاهنا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۲ - النوبة الثالثة
... تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار
جلال احدیت خبر میدهد از کمال عزت خویش و بی نیازی وی از خلق خویش و راندن حکم قهر بر ایشان بمراد خویش میگوید این مشرکان مکه خود در ننگرند و عبرت در نگیرند بحال آن جباران و گردنکشان که بروزگار خویش در دنیا ازینان برتر بودند و بطش ایشان سخت تر و بجای خویش متمکن تر که ما ایشان را چون هلاک کردیم و از خان و مان و وطن چون برانداختیم خانه های پر نقش و نگار بگذاشتند و بساطهای تکبر و تجبر درنوشتند خسته دهر گشته و در گرداب حسرت بمانده جهان از خاک ایشان پرگشته و نام و نشان ایشان از جهان بیفتاده هل تحس منهم من أحد أو تسمع لهم رکزا ای مسکین زیر هر قدمی از آن خویش اگر باز جویی بسی کلاه ملوک را بیابی و در هر ذره ای ازین خاک اگر بجویی هزاران دیده مدعیان این راه بینی که این ندا میدهد فاعتبروا یا أولی الأبصار
صاح هذی قبورنا تملأ الأرض ...
... و لو نزلنا علیک کتابا فی قرطاس الآیات سباق و سیاق هر سه آیت اخبار است از کمال قدرت بر هر چه خواهد چنان که خواهد بی مشاورت و بی مزاحمت
حکم کرد قومی را بضلالت و فرو بست بر ایشان در رشد و هدایت اگر صد هزار دلیل پیش ایشان نهد و چراغ شریعت بزبان نبوت در ره ایشان برافروزد نه آن دلیل بینند و نه بآن راه روند که نه دیده عبرت دارند و نه دل فکرت از آنکه در ازل حکم چنان کرده و قسمت چنان رفته و العبرة بالقسمة دون الاعتبار و الحجة
پیر طریقت گفته آه از روز اول اگر آن روز عنایت بود طاعت سبب مثوبت است و معصیت سبب مغفرت و اگر آن روز عنایت نبود طاعت سبب ندامت است و معصیت سبب شقاوت شکر که شیرین آمد نه بخویشتن آمد حنظل که تلخ آمد نه بخویشتن آمد کار نه بآنست که از کسی کسل آید و از کسی عمل کار آن دارد که شایسته خود که آمد در ازل الهی گر در کمین سر تو بما عنایت نیست سرانجام قصه ما جز حسرت نیست
قل لمن ما فی السماوات و الأرض قل لله سایلهم یا محمد هل فی الدار دیار و هل للکون فی التحقیق عند الحق مقدار فان بقوا عن جواب یشفی فقل الله فی الربوبیة یکفی خدا و بس دیگر همه هوس الهی نه از کس بتو نه از تو بکس همه از تو بتو همه توی و بس سبحان الله جهانی پر از چیز و پر از کس همه بیکبار براندازد در یک نفس مرا صد دیده در نظاره این کار نه بس
کتب علی نفسه الرحمة پیش از آنکه بآفرینش محدثات و ابداع کاینات مبدأ کرد در دار الضرب غیب این سکه رحمت بر نقد احوال و اعمال بندگان زد که انی انا الله لا اله الا انا سبقت رحمتی غضبی و فردا روز محشر بر سر بازار قیامت سید ص این ندا میکند که پادشاها مشتی عاصیان اند دستور باش تا قرطه رحمت تو در ایشان پوشانم که تو گفته ای و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین خداوندا روز بازار این گدایان است ما چون ایشان را بکمند دعوت میگرفتیم بسیاری وعده هاشان داده ایم خداوندا محمد را در روی این جمع بی عدد شرمسار مکن وعده ای که از رحمت و کرم تو بایشان داده ام تحقیق کن که خود گفته ای یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله و از درگاه جلال نداء کرم بنعت رحمت می آید که یا محمد کار امت تو از سه بیرون نیست یا مؤمنان اند یا عارفان یا عاصیان اگر مؤمنان اند در آرزوی بهشت اینک بهشت ما و اگر عاصیان اند در آرزوی رحمت اینک رحمت و مغفرت ما و اگر عارفان اند در آرزوی دیدار اینک دیدار ما راه بنده آنست که پس ازین زبان حمد و ثنا بگشاید و بنعت تضرع و افتقار در حالت انکسار پیوسته میگوید ای نزدیکتر بما از ما و ای مهربان تر از ما بما و ای نوازنده ما بی ما بکرم خویش نه بسزای ما نه بکار ما نه بار بطاقت ما نه معاملت در خور ما نه منت بتوان ما هر چه ما کردیم تاوان بر ما هر چه تو کردی باقی بر ما هر چه کردی بجای ما بخود کردی نه برای ما
و له ما سکن فی اللیل و النهار الحادثات لله ملکا و بالله ظهورا و من الله بدءا و الی الله رجوعا و هو السمیع لانین المشتاقین العلیم بحنین الواحدین گفته اند که شب تاریکی عام است گرد عالم در آمده و روز روشنایی عام است بهمه عالم رسیده و پیش از آفرینش عالم و پیش از آفرینش نور و ظلمت نه شب بوده و نه روز بوده و در بهشت هر چند که آفتاب نباشد اما همه روز بود که روشنایی عام بحقیقت آنجا بود و هر چه بالله نزدیکتر آنجا نور و ضیا تمامتر عبد الله مسعود گفت ان ربکم لیس عنده لیل و نهار نور السماوات من نور وجهه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۳ - النوبة الثالثة
... فاطر السماوات و الأرض خدایی که آفریدگار زمین و آسمان است کردگار جهان و جهانیان است دانای آشکارا و نهان است نه روزی خوار است که روزی گمار بندگان است و هو یطعم و لا یطعم له نعت الکرم فلذلک یطعم و له حق القدم فلذلک لا یطعم
و إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو چنان که در آفرینش ضر یگانه و یکتا است در دفع ضر هم یکتا است و بیهمتا اگر عالمیان بهم آیند و جن و انس دست در هم دهند تا دردی که نیست پدید کنند نتوانند یا دردی که هست بردارند بی خواست الله راه بدان نبرند درد و دارو را منهل یکی دان نعمت و محنت را منبع یکی شناس کفر و ایمان را مطلع یکی بین در دایره جمع یک رنگ در منازل تفرقت رنگارنگ اینست که آن جوانمرد اندر نظم گفت
بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست ...
... گر بانگ قیامت آید او را چه خبر
قل أی شی ء أکبر شهادة قل الله لا شهادة اصدق من شهادة الحق لنفسه بما شهد به فی الاول و ذلک فی قوله یشهد الله فهو شهادة الحق للحق بأنه الحق روز اول در عهد ازل بگفت راست و کلام پاک ازلی خبر داد از وجود احدی و کون صمدی و جلال ابدی و جمال سرمدی و ذات دیمومی و صفات قیومی بو عبد الله قرشی گفت این تعلیم بندگان است و ارشاد طالبان بلطف خود بندگان را می درآموزد که بوحدانیت و فردانیت ما همین گواهی دهید بقدر خویش چنان که ما گواهی دادیم بسزای خویش و از راه معارضه برخیزید تا چون ابلیس مهجور در وهده نیفتید و قال بعضهم شهد الله بوحدانیته و أحدیته و صمدیته و شهد غیره من الملایکة و اولی العلم بتصدیق ما شهد هو لنفسه خود گواهی داد بخداوندی و بزرگواری و یکتایی خویش که جز وی کسی سزای آن شهادت نیست و خلق را رسیدن بکنه جلال و عظمت وی نیست و شهادت خلق جز تصدیق آن شهادت حق چیزی دیگر نیست
جعفر بن محمد گفت شهادت خلق را بنا بر چهار رکن است اول اتباع امر دوم اجتناب نهی سوم قناعت چهارم رضا و گفته اند شهادت خلق سه قسم است شهادت عام و شهادت خاص و شهادت خاص الخاص شهادت عام خروج است از شرکت شهادت خاص دخول است در مشاهدت شهادت خاص الخاص نسیم صحبت از جانب قربت ببهانه وصلت مخلص همه ازو بیند عارف همه باو بیند موحد همه او بیند هر هست که نام برند عاریتی است هستی حقیقی اوست دیگر تهمتی است قل الله ثم ذرهم ای همه تو و بس با تو هرگز کی پدید آید کس
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۴ - النوبة الثانیة
... و جعلنا علی قلوبهم أکنة جمع کنان است همچون اعنه جمع عنان و کنان پوشش بود که در دل آید تا قرآن بندانند و در نیابند أن یفقهوه یعنی ان لا یفقهوه
و فی آذانهم وقرا الوقر بفتح الواو الصمم و بکسر الواو الحمل علی الظهر زجاج گفت أن یفقهوه در موضع نصب است که مفعول له است یعنی و جعلنا علی قلوبهم اکنة لکراهة ان یفقهوه فلما حذفت اللام نصبت الکراهة و لما حذفت الکراهة انتقل نصبها الی ان
اگر کسی گوید چون پوشش در دل ایشان آورد چرا ایشان را آورد چرا ایشان را بدریافت آن تکلیف کرد جواب آنست که این عطا و پوشش نه بدان است که تا ایشان را از دانستن و دریافتن آن منع کند که این بر سبیل مجازات و عقوبت کفر ایشان است که ایشان بر کفر مقیم بودند و بر مخالفت و معصیت مصر دیگر وجه آنست که این پوشش علامتی بود که بر دلهای ایشان پدید کرد چنان که چیزی را بداغ کنند تا از دیگران باز شناسند رب العزة دلهای ایشان بر آن صفت کرد تا فریشتگان ایشان را بدانند و بشناسند و گفته اند معنی آیت نه آنست که ایشان نشنیدند و فهم نکردند یا راه بدان نبردند بلکه معنی آنست که بدان کار نکردند و فرمان نبردند و دل از اندیشه عاقبت آن بگردانیدند و خود را بمنزلت ایشان رسانیدند که ندانند و نشنوند و نه دریابند
و إن یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و هر آیتی و نشانی که بینند که دلالت کند بر صدق نبوت تو از آن آیات و معجزات چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن ایشان آن را تصدیق نکنند و استوار ندارند که آن حق است و بفرمان خداست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و منهم من یستمع إلیک الایة سمع فهم دیگر است و سمع خطاب دیگر آن بیحرمتان و بیگانگان چون از سمع فهم و قبول محروم بودند سمع خطاب ایشان را سود نداشت سمع فهم آنست که در دل جای گیرد و قبول در آن پیوندد و یقین در آن بیفزاید اگر سالها این طنطنه حروف بسمع خطاب میرسد تا قلقله یافت بسمع جان نرسد سودی ندارد آن بو جهل رانده مقهور حکم ازل گشته رفتی و سر بر آستانه مسجد رسول خدا ص نهادی و قرآن از رسول ص بسمع ظاهر بشنیدی اما دلش یک حرف بخود راه ندادی که قفل نومیدی بر آن زده بودند و مهر شقاوت بر آن نهاده و آن دیگر مطرود مهجور ولید مغیره چون قرآن شنید گفت و الله ان لقوله لحلاوة و ان علیه لطلاوة و ان اصله لمغدق و ان اعلاه لمثمر گفت این سخن که محمد میخواند سخنی شیرین و پر آفرین است بالاش چون درخت میوه دار و زیر چون چشمه آب حیات بظاهر چنین میگفت و باطنی داشت خراب که حرفی از آن بدل خود راه می نداد تا بدانی که اعتبار بباطن است و حقیقت این کار یافت است و قبول اگر هزاران کس بعمارت ظاهر مشغول شوند آن عمارت ایشان خرابی یک دل جبر نکند و بکار نیاید و اگر یک دل آبادان بود پاسبان اقلیمی باشد همه را در حمایت عز خویش گیرد
و هم ینهون عنه و ینأون از روی اشارت خبر میدهد از قومی که دیگران را پند دهند و خود پند نپذیرند از روی ظاهر خلق خدای بر طاعت میخوانند و از روی باطن با حق مخالفت میکنند همانست که گفت جای دیگر لم تقولون ما لا تفعلون ...
... عار علیک اذا فعلت عظیم
مجاهد گفت و هم ینهون عنه و ینأون عنه یعنی ینهون عن الذکر و یتباعدون عنه اشارت است بقومی که براه تقوی نروند و مردم را نیز از آن باز دارند خود معصیت کنند و سبب معصیت دیگران شوند خود بیراه شوند و دیگران را بیراه کنند
ضلوا من قبل و أضلوا کثیرا لا جرم فردا هم وزر خود هم وزر دیگران بر گردن ایشان نهند اینست که گفت تعالی و تقدس و لیحملن أثقالهم و أثقالا مع أثقالهم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۵ - النوبة الاولى
... و لقد کذبت بدرستی که دروغ زن گرفتند ایشان رسل من قبلک پیغامبران را پیش از تو فصبروا شکیبایی کردند ایشان علی ما کذبوا و أوذوا بر آنچه ایشان را دروغ زن گرفتند و رنج نمودند حتی أتاهم نصرنا تا آن گه که بایشان آمد یاری دادن ما و لا مبدل لکلمات الله و بدل کننده نیست سخنان خدای را و لقد جاءک و آمد بتو من نبإ المرسلین ۳۴ از خبرهای فرستادگان ما آنچه آمد
و إن کان کبر علیک و اگر چنانست که گران شد بر تو و بزرگ آمد ترا إعراضهم روی گردانیدن ایشان و نپذیرفتن فإن استطعت اگر توانی أن تبتغی نفقا فی الأرض که راهی سازی در زمین أو سلما فی السماء یا نردبانی سازی فرا آسمان فتأتیهم بآیة تا بر آن در آسمان آیی و لو شاء الله و اگر خدای خواهد لجمعهم علی الهدی ایشان را همه بر راست راهی فراهم آرد فلا تکونن من الجاهلین ۳۵ نگر تا ازیشان نباشی که نمی دانند
إنما یستجیب پاسخ نیکو که کنند الذین یسمعون ایشان کنند که بگوش دل میشنوند و الموتی یبعثهم الله و مردگان را خدای تواند برانگیزاند و اوست که ایشان را برانگیزاند ثم إلیه یرجعون ۳۶ پس با وی برند ایشان را ...
... و ما من دابة فی الأرض نیست هیچ چمنده ای در زمین و لا طایر و نه پرنده ای یطیر بجناحیه که می پرد بدو بال خویش إلا أمم أمثالکم مگر همه گروه گروه همچون شمااند ما فرطنا فی الکتاب من شی ء هیچ چیز فرو نگذاشتیم در لوح ثم إلی ربهم یحشرون ۳۸ و پس همگان را با پیش خداوند خواهند انگیخت
و الذین کذبوا بآیاتنا و ایشان که بدروغ فرا میدارند سخنان ما صم از شنیدن حق و دریافتن آن کران اند و بکم و از اقرار دادن بآن گنگان اند فی الظلمات و در تاریکی نادانی اند من یشأ الله یضلله هر که خدای خواهد وی را از راه گم کند و من یشأ و هر که خواهد یجعله علی صراط مستقیم ۳۹ وی را بر راه راست دارد
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۵ - النوبة الثانیة
... و لقد کذبت رسل من قبلک کافران مکه در اذی رسول ص و در تکذیب وی بیفزودند و رب العالمین در تسلیت و تعزیت بیفزود گفت پیش از تو رسولان را هم تکذیب کردند و رنج نمودند به تنهای ایشان لختی را سوختند و کشتند و لختی را پاره بدو نیم کردند ایشان صبر کردند بر آن اذی قوم خویش تا آن گه که ایشان را نصرت دادیم و قوم ایشان هلاک کردیم تو نیز صبر کن یا محمد بر اذی قوم خویش
و لا مبدل لکلمات الله ای لا مغیر لکلماته السابقة بنصر اولیایه و هلاک اعدایه و ذلک فی قوله و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین إنهم لهم المنصورون إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا کتب الله لأغلبن أنا و رسلی الحسین بن فضل گفت لا مبدل لکلمات الله ای لا خلف لعداته و لقد جاءک من نبإ المرسلین یعنی من حدیث المرسلین ما قصصت علیک من حدیث نوح و قومه و ثمود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب حین کذبوا و اوذوا ثم نصروا
و إن کان کبر علیک إعراضهم رسول خدا ص حریص بود بر ایمان قوم خویش میخواست که ایشان همه ایمان آرند هر گه که آیتی می درخواستند دوست داشتی که الله آن آیت بایشان نمودی بطمع آنکه تا ایشان ایمان آرند چنان که درخواستند تا فریشته از آسمان فرو آید و ذلک فی قوله لو لا أنزل علیه ملک رب العالمین بجواب ایشان گفت و لو أننا نزلنا إلیهم الملایکة و کلمهم الموتی یا محمد اگر این فریشتگان که میخواهند همه فرود آیند و مردگان نیز زنده شوند و با ایشان سخن گویند تا من نخواهم ایشان ایمان نیارند آن گه گفت فإن استطعت أن تبتغی نفقا فی الأرض اگر توانی که راهی سازی در زیر زمین تا ایشان را جوی روان برآری در مکه یا مرده گویا بیرون آری از زمین أو سلما فی السماء یا نردبانی سازی تا بر آن در آسمان آیی و ایشان را نامه ای بری یا پاره ای از آسمان بر ایشان افکنی یا فریشته ای بری یا ایشان را نشانی بری معنی آنست که فافعل اگر توانی بکن میگوید یا محمد تو بشری و ترا دست بدان آیات نرسد که ایشان میخواهند
راه تو آنست که صبر کنی تا الله تعالی از بهر ایشان حکم کند
آن گه گفت و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی اگر خدای تعالی خواستی که همه ایمان آورند و براه راست روند بکردی معنی دیگر اگر الله خواستی ایشان را آیتی فرو فرستادی که ناچار بدان ایمان آوردندی چنان که جای دیگر گفت إن نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلت أعناقهم لها خاضعین اما آیاتی فرو فرستاد که مردم را در آن جای تفکر و نظر بود تا ارباب بصایر و خداوندان فکرت در آن تفکر کنند و ایمان ایشان در آن بیفزاید و ثواب حاصل گردد و لو کانت نار تنزل علی من یکفر او یرمی بحجر من السماء لآمن کل احد فلا تکونن من الجاهلین ای لا تکونن ممن یجهل ان الله علی کل شی ء قدیر و ان الله هو الهادی لعباده و انه قد علم ان عباده کلهم لا یهتدون الا ان یشاء الله ان یجمعهم علی ذلک
إنما یستجیب الذین یسمعون ای یجیبک الی الایمان من یسمع و کلهم یسمع لکن یرید من یسمع الذکر فیقبله و ینتفع به اما الکافر الذی ختم الله علی سمعه کیف یصغی الی الحق و الموتی یبعثهم الله فی الآخرة ثم الیه یردون فیجزیهم بأعمالهم میگوید اجابت تو مؤمنان میکنند ایشان که بگوش دل می شنوند و می پذیرند و کار بند آن می باشند اما کافران مکه که بر سمع ایشان مهر شقاوت نهاده اند تا دریافت حق در آن نشود ایشان اجابت نکنند و رب العالمین ایشان را فردا در قیامت برانگیزاند و جزاء کردار ایشان بایشان دهد قولی دیگر گفته اند و الموتی یبعثهم الله علی اتباع امرک ان شاء ان یسلموا این مشرکان که بر صفت مردگانند اگر الله خواهد که مسلمان شوند ایشان را بر اتباع تو انگیزاند ثم إلیه یرجعون من اسلم منهم و من لم یسلم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۶ - النوبة الثالثة
... جنید گفت من دعا الخلق فبایاه یدعوا اذ یقول الله تعالی بل إیاه تدعون ضمیر حق جل جلاله فرا پیش داشت و دعوت خلق فا پس داشت اشارت است که باجابت حق بنده بدعا رسید نه بدعاء خود باجابت حق رسید این هم چنان است که گویند که عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب و این مسیله را بسطی و شرح آن در سورة فاتحه رفت
و لقد أرسلنا إلی أمم من قبلک فأخذناهم بالبأساء و الضراء ابن عطا گفت اخذنا علیهم الطرق کلها لیرجعوا الینا راهها فرو بستیم بر ایشان یا یکبارگی از کل کون اعراض کردند و با صحبت ما پرداختند و مهر دل بر ما نهادند و بر وفق این حکایت مجنون است او را دیدند در طواف کعبه بیخود گشته و بی آرام شده و دریای عشق در سینه او موج بر اوج زده و دست بر داشته که اللهم زدنی حب لیلی بار خدایا عشق لیلی در دلم بیفزای و بلاء مهر وی یکی هزار کن آن پدر وی امیر وقت بود گفت یا مجنون ترا خصمان بسیار بر خاسته اند روزی چند غایب شو مگر ترا فراموش کنند و این سودا بر لیلی کمتر شود مجنون برفت روز سوم باز آمد گفت یا پدر معذورم دار که عشق لیلی همه راهها بما فرو گرفته و جز بسر کوی لیلی هیچ راه نمی برم
هر کسی محراب دارد هر سویی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۷ - النوبة الاولى
... و إذا جاءک و چون بتو آیند الذین یؤمنون بآیاتنا ایشان که گرویده اند بسخنان ما فقل سلام علیکم گوی از پیغام من سلام بر شما کتب ربکم واجب نبشت خداوند شما شما را علی نفسه الرحمة بر خویشتن رحمت أنه من عمل منکم سوءا هر که از شما بدی کند بجهالة بنادانی ثم تاب آن گه باز گردد من بعده پس از آن بد که کرد و أصلح و تباه شده کار خود باصلاح آرد فأنه غفور رحیم خدای وی را آمرزگار است و بخشاینده
و کذلک و چنین است نفصل الآیات پیدا می کنیم بسخنهای خویش نشانهای پسند خویش و لتستبین و تا پیدا شود سبیل المجرمین راه ایشان که سر کشیدند پس آنکه پیغام شنیدند
قل إنی نهیت گوی مرا باز زده اند أن أعبد الذین تدعون من دون الله که ایشان پرستم که شما می پرستید فرود از الله قل گوی یا محمد لا أتبع أهواءکم من بر پس خوش آمد و پسند شما نروم قد ضللت إذا و اگر روم بیراه گردم آن گه و ما أنا من المهتدین ۵۶ و پس آن گه از راه یافتگان نیستم
قل إنی علی بینة گوی من بر کاری روشنم و بر نمونی راست و پیدایی درست من ربی از خداوند خویش و کذبتم به و شما آن را می دروغ شمارید ما عندی بنزدیک من نیست و در دانش و توان من نیست ما تستعجلون به آنچه شما بآن می شتابید إن الحکم إلا لله کار داشت و کار گزارد نیست مگر خدای را یقص الحق کار راست می راند و بداد برگزارد و هو خیر الفاصلین ۵۷ و اوست بهتر همه کار بر گزارندگان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۷ - النوبة الثانیة
... و کذلک نفصل الآیات نبینها لک مفصلة فی کل وجه من امر الدنیا و الآخرة
و لتستبین سبیل المجرمین این را بر چهار وجه خوانده اند بر سه تاویل اهل مدینه بو جعفر و نافع خوانده اند و لتستبین بتاء سبیل بنصب مخاطبت با مصطفی ص است معنی آنست که تا روشن فرا بینی فرا راه مجرمان یعنی بشناسی کار ایشان و معلوم کنی سرانجام ایشان دیگر وجه و لیستبین بیا سبیل بنصب قراءت یعقوب است حکایت از مصطفی ص یعنی و لیستبین الرسول سبیل المجرمین تا پیغامبر ما روشن فرا سبیل مجرمان بیند و روا باشد که رسول ص مخاطب است و مراد بآن امت بود یعنی و لیستبینوا سبیل المجرمین ای لیزدادوا استبانة لها سدیگر وجه لتستبین بتاء سبیل برفع قراءت ابن کثیر است و ابو عمرو و ابن عامر و حفص از عاصم چهارم و لیستبینوا بیاء سبیل برفع قراءت حمزه و کسایی است و ابو بکر از عاصم تا از بهر تأنیث و یا از بهر تقدم فعل بر اسم در هر دو قراءت معنی یکی است میگوید تا پیدا شود سبیل مجرمان که ایشان سرکشیدند پس آنکه پیغام شنیدند سین زایده است درین دو قراءت پسین بان و استبان آشکارا شد چون علا و استعلی و قام و استقام و اخوات این و سبیل بر لغت اهل حجاز مؤنث است و بر لغت بنی تمیم مذکر و لتستبین سبیل المجرمین تقدیره سبیل المجرمین من سبیل المؤمنین الا انه کان معلوما فحذف کقوله سرابیل تقیکم الحر یعنی و البرد فحذف لأن الحر یدل علی البرد
قل إنی نهیت أن أعبد الذین تدعون من دون الله کافران مصطفی ص را تعییر میکردند که دین پدران بگذاشت و بتان را بگذاشت و خوار کرد و ما که این اصنام را می پرستیم بآن می پرستیم تا ما را با الله نزدیک گرداند ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی رب العالمین گفت یا محمد ایشان را گوی که جز الله را سزا نیست که پرستند و جز او خداوند و معبود نیست مرا نفرمودند که اینان پرست اینان مخلوقان اند و عاجزان همچون شما
إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم و شما که بتان می پرستید بهوا می پرستید نه ببینت و برهان و من بر آن نیستم که بر پی هواء شما روم قد ضللت إذا و ما أنا من المهتدین من پس گمراه باشم اگر این بتان پرستم و هرگز راه براه هدی نبرم چرا من پی هواء شما باید رفت و من خود بر بینت و برهان روشنم از خداوند خویش و بر عبادت الله نه بر پی هواام که بر بینت خداام
إنی علی بینة من ربی و کذبتم به یعنی بالبیان و هو معنی البینة و شما آن بیان که من آورده ام دروغ زن میگیرید ما عندی ما تستعجلون به این جواب نضر حارث است و رؤساء قریش که میگفتند ایتنا بعذاب الله إن کنت من الصادقین و نضر در حطیم کعبه ایستاده بود و میگفت بار خدا اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست ما را آن عذاب فرست که او وعده میدهد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۷ - النوبة الثالثة
... زهی دولت و کرامت زهی منقبت و مرتبت از دور آدم تا منتهی عالم کرا بود از اولیاء و اتقیا این خاصیت و این منزلت قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند و حق سنت وی ایشان گزاردند ربوبیت ایشان را متواری وار در حفظ خویش بداشت و بنعت محبت در قباب غیرت بپرورد و ایشان را نزاع القبایل گویند بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس نزاع القبایل بدان معنی اند که از قبیله هاشان بیرون کنند یا خود از قبیله ها و آبادانیها بگریزند از بیم آنکه خلق در ایشان آویزند و از حق مشغول دارند که هر که بخلق مشغول گشت از حق باز ماند
بو هریره گفت هفتاد کس دیدم از اصحاب صفه که با هر یکی از ایشان نبود مگر گلیمکی کهنه پاره پاره بر هم نهاده و ابر گردن خود بسته کس بود که تا نیمه ساق برسیده و کس بود که تا بکعبتین و آن گه بهر دو دست خویش فراهم میگرفتند و بدان عورات می پوشیدند و رسول خدا هر گه که فتحی در پیش بودی گفتی خداوندا بحق این دلهای افروخته و بحق این شخصیتهای فرو ریخته که ولایت کافران بر ما بگشایی و ما را بر کافران نصرت دهی و گفتی مرا که جویید در میان اینان جویید و روزی که خواهید بدعاء ایشان خواهید ابغونی فی ضعفایکم هل تنصرون و ترزقون الا بضعفایکم و آن گه موافقت ایشان را درویشی بدعا خواستی گفتی اللهم احینی مسکینا و أمتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین
فقالت عایشة لم یا رسول الله قال انهم یدخلون الجنة قبل اغنیایهم بأربعین خریفا ...
... و لا تطرد کافران بر مصطفی ص آمدند گفتند یا محمد ما می خواهیم که بتو ایمان آریم لکن ما را عار باشد با این گدایان نشستن و آن بوی ناخوش خلقان ایشان کشیدن ایشان را از خویشتن دور کن تا ما بتو ایمان آریم رسول خدا عظیم حریص بود بر ایمان ایشان و لهذا یقول الله تعالی لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین آورده اند بیک روایت که رسول خدا عمر را به پیغام بدرویشان فرستاد تا روزی چند کمتر آیند مگر که ایشان ایمان آرند عمر هنوز سه گام رفته بود که جبرییل آمد و آیت آورد که و لا تطرد یا محمد مران ایشان را که من نرانده ام منواز ایشان را که من نخوانده ام آری مقبولان حضرت دیگرند و مطرودان قطیعت دیگر این درویشان خواندگان و الله یدعوا إلی دار السلام اند و آن بیگانگان راندگان اخسؤا فیها و لا تکلمون رسول خدا عمر را باز خواند کافران نیز باز آمدند و گفتند اگر می توانی باری یک روز ما را نوبت نه و یک روز ایشان را تا بتو ایمان آریم رسول خدا همت کرد که این نوبت چنان که در می خواهند بنهد جبرییل آمد و آیت آورد و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم الایة با ایشان باش که من با ایشانم ایشان را خواه که من ایشان را خواهانم کافران چون از این نوبت روز روز نهادن نومید گشتند باز آمدند و گفتند اگر نوبت نمی نهی روا داریم و با ایشان بنشینیم اندی که تو بما نگری نه با ایشان و اکرام ما را روی سوی ما داری تا بتو ایمان آریم
مصطفی عمر را بخواند و بدرویشان فرستاد تا دل ایشان خوش گرداند و رضاء دل ایشان باین معنی بجوید مگر آن کافران ایمان آرند و مقصود کافران در آنچه میخواستند نه آن بود تا ایمان آرند بلکه میخواستند تا دل درویشان بیازارند مگر از مصطفی نفرت گیرند و از دین وی برگردند چون عمر فرا راه بود تا این پیغام ببرد جبرییل آمد و آیت آورد و لا تعد عیناک عنهم یا محمد ازین درویشان روی مگردان و چشم از ایشان برمگیر که من با ایشان همی نگرم رسول خدا یکبارگی روی بدرویشان آورد و با ایشان بنشست و پیوسته گفتی بابی من وصانی به ربی
یریدون وجهه بو یعقوب نهر جوری را پرسیدند که صفت مرید چیست
این آیت برخواند که یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه اصبحوا و لا سؤل لهم من دنیاهم و لا مطالبة من عقباهم و لا همة سوی حدیث مولاهم فلما تجردوا لله تمحضت عنایة الحق لهم فتولی حدیثهم فقال و لا تطردهم یا محمد
یریدون وجهه معنی ارادت خواست مراد است در راه بردن و آن سه قسم است یکی ارادت دنیای محض دیگر ارادت آخرت محض سدیگر ارادت حق محض ارادت دنیا آنست که گفت عز ذکره تریدون عرض الدنیا من کان یرید العاجلة من کان یرید حرث الدنیا و إن کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها و نشان ارادت دنیا دو چیز است در زیادت دنیا بنقصان دین راضی بودن و از درویشان مسلمانان اعراض کردن و ارادت آخرت آنست که گفت تعالی و تقدس و من أراد الآخرة من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و نشان آن دو چیز است در سلامت دین بنقصان دنیا راضی بودن و مؤانست با درویشان داشتن و ارادت حق آنست که الله گفت جل جلاله یریدون وجهه و إن کنتن تردن الله و رسوله و نشان آن پای بدو گیتی فرا نهادن است و از خلق آزاد گشتن و از خود برستن
این خود بیان علم است و تحقیق عبارت اما بیان فهم بزبان اشارت آنست که پیر طریقت گفت چون او را از ارادت پرسیدند گفتا نفسی است میان علم و وقت در ناحیه ناز در محله دوستی در سرای نیستی چهار حد دارد آن سرای یکی با آشفتگان شود یکی با غریبان سدیگر با بیدلان چهارم با مشتاقان آن گه گفت ای مهربان فریادرس عزیز آن کس کش با تو یک نفس ای یافته و یافتنی از مرید چه نشان دهند جز بی خویشتنی همه خلق را محنت از دوریست و مرید را از نزدیکی همه را تشنگی از نایافت آب و مرید را از سیرابی الهی یافته میجویم با دیده ور میگویم که دارم چه جویم که بینم چگویم شیفته این جست و جویم گرفتار این گفت و گویم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۹ - النوبة الاولى
... و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا گذار ایشان را که دین خویش ببازی گرفتند و غرتهم الحیاة الدنیا و فرهیفته کرد ایشان را زندگانی این جهان و ذکر به و پند ده بقرآن و در یاد ده أن تبسل نفس بما کسبت پیش از آنکه تن کافر را بسخت تر عذاب سپارند بآنچه کرد درین جهان لیس لها من دون الله و او را نه فرود از خدای ولی و لا شفیع نه یاری و نه شفیعی و إن تعدل کل عدل و اگر تنی خویشتن باز خرید بهمه فدای لا یؤخذ منها آن فدا ازو بنستانند أولیک الذین أبسلوا ایشان آنند که ایشان را فرا دادند فرا سخت تر هلاکی و عذابی بما کسبوا بآنچه میکردند لهم شراب من حمیم ایشان را است شرابی از آب گرم و عذاب ألیم و عذابی دردنمای بما کانوا یکفرون ۷۰ بآنچه می کافر شوند
قل گوی یا محمد أ ندعوا من دون الله فرود از خدای چیزی خوانیم ما لا ینفعنا که ما را هیچ بکار نیاید اگر خوانیم و لا یضرنا و نگزاید اگر نخوانیم و نرد علی أعقابنا و برگردانند ما را با پس وا بعد إذ هدانا الله پس آنکه راه نمود الله ما را کالذی استهوته الشیاطین فی الأرض چون چن له أصحاب و او را یارانی اند از مشرکان یدعونه إلی الهدی که او را می باز خوانند با ضلالت که آن را می هدی و راستی نه پندارند ایتنا و میگویند او را که ایدر آی بما قل پیغامبر من گوی إن هدی الله هو الهدی راه نمودن الله هدی و راست راهی آنست و أمرنا و فرمودند ما را لنسلم تا گردن نهیم لرب العالمین ۷۱ خداوند جهانیان را
و أن أقیموا الصلاة و فرمودند ما را که نماز بپای دارید و اتقوه و از خشم و عذاب خدای بپرهیزید و هو الذی إلیه تحشرون ۷۲ و او آنست که شما را برانیگخته با وی خواهند برد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۹ - النوبة الثانیة
... قل أ ندعوا این جواب ایشانست که رسول خدا را ص با شرک میخواندند و میان خویش و میان او ممالات میجستند جایها در قرآن از آن ذکر است ودوا لو تدهن ودوا لو تکفرون از آنست و جوابها است آن را در قرآن سورة قل یا أیها الکافرون از آنست و این آیت از آن است قل أ ندعوا من دون الله میگوید شما که مسلمانان اید جواب کافران که شما را با کفر میخوانند این دهید که أ ندعوا من دون الله ما لا ینفعنا ای لا یملک لنا نفعا فی الآخرة و لا یضرنا و لا یملک لنا ضرا فی الدنیا و نرد علی أعقابنا این اعقاب در قرآن جایها مذکور است گاه برد و گاه بانقلاب و ذکر عقب در آن مستعار است و جمله کنایت است از بازگشتن از دین
کالذی استهوته الشیاطین قراءت حمزه استهویه بالف من ماله بر معنی جمع شیاطین و استهوته بر معنی جماعت شیاطین قال الزجاج استهوته زینت له هواه و قال ابن عباس استفزته الغیلان فی المهامه ابن عباس گفت این مثلی است که رب العالمین زد آن کس را که بر دین حق بود و داعی ضلالت او را بر عبادت بت میخواند میگوید مثل وی مثل آن مرد است که بر راه راست میرود با رفیقان پسندیده و همراهان گزیده و غول او را از رفیقان باز برد تا از راه بیوفتد و در بیابان حیران و عطشان بماند و بر شرف هلاک بود پس آن رفیقان و اصحاب او را براه باز خوانند نیاید و هم چنان سرگردان و حیران سر در بیراهی نهد تا هلاک شود این در شأن عبد الرحمن بن ابو بکر آمد پیش از آنکه مسلمان شد شیطان او را از راه هدی باز داشته بود و اصحاب وی پدر و مادر وی بودند و با وی میگفتند که ایتنا فانا علی الهدی و هم درین قصه وی آیت آمد و الذی قال لوالدیه أف لکما الایة وی جواب ایشان میدهد که من بر هدی و راست راهی ام رب العالمین گفت قل إن هدی الله هو الهدی راه اسلام است که راه راست است و دین حق رستگاری در آن است نه در کفر و ضلالت که نموده شیطان است معنی دیگر گفته اند له اصحاب من المشرکین یدعونه الی الهدی عندهم و این معنی در نوبت اول مختصر گفتیم
و أمرنا لنسلم لرب العالمین قتاده گوید هذه الایة حجة لقنها الله نبیه یخاصم بها اهل الاهواء گفتا جواب همه متنطعان و معترضان در دین اینست که الله درآموخت فرمودند ما را که گردن نهید الله را تسلیم کنید و از تسلیم درمگذرید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۹ - النوبة الثالثة
... اصل دینداری و مایه مسلمانی دو حرف است حق را قبول کردن و از باطل برگشتن و اول ورد و آخر ورد بهر دو حرف اشارت است قبول کردن حق اینست که و أمرنا لنسلم لرب العالمین و اعراض از باطل اینست که و إذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا فأعرض عنهم میگوید با اهل هوی و بدعت منشینید و سخن خایضان و مجادلان در قرآن مشنوید که شنیدن سخن ایشان دل تاریک کند و نشستن با ایشان روی توحید گردآلود کند و زینهار که به هوای خود در آیات و صفات تصرف نکنید و از خوض پرهیزید که خوض درختی است بیخ آن بدعت ساق آن ضلالت شاخ آن لعنت برگ آن عقوبت شکوفه آن ندامت میوه آن حسرت هر که در آیات خوض کند خدا او را داور و خصم او پیغامبر
امروز از مسلمانان مهجور و لعنت بر سر و فردا نابینا و منزل او سقر هر که دین دار است و اسلام را نزدیک او مقدار است و او را به الله سر و کار است تا با مبتدعان و متنطعان و خایضان ننشیند که الله میگوید فلا تقعدوا معهم با ایشان منشینید إنکم إذا مثلهم که پس شما همچون ایشان باشید ایشان کتاب و سنت واپس داشتند و معقول فرا پیش داشتند دست در رای و قیاس و کلام زدند تا در گمراهی افتادند مصطفی ص گفت من مشی الی سلطان الله فی الارض لیذله اذل الله رقبته یوم القیامة و سلطان الله فی الارض کتاب الله و سنة نبیه ص و قال ص من تمسک بسنتی عند فساد امتی فله اجر مایة شهید
تمسک بسنت راه تسلیم است و راه تسلیم آنست که الله گفت و أمرنا لنسلم لرب العالمین ما را فرمودند که گردن نهید گردن نهادیم و نادر یافته پذیرفتیم از صفات الله آنچه اسامی است دانیم آنچه معانی است ندانیم ظاهریانیم آنچه ظاهر است شناسیم آنچه باطن است نشناسیم ایمان ما از راه سمع است نه بحیلت عقل و بقبول و تسلیم است نه بتصرف و تأویل امام ما قرآن و قاضی سنت و پیشوا مصطفی و هادی خدا
نادر یافته پذیرفته و گوش فرا داشته و تهمت بر خرد خود نهاده نه علم از کیفیت آن آگاه نه عقل را فاز آن راه نه تفکر در صفات نه شروع در تأویل نه بر صاحب شرع رد و نه عیب بر تنزیل راه تشبیه بکفر دارد چنان که راه تعطیل ربوبیت تعطیل فانی کرد و وحدانیت تشبیه باطل کرد خدایی که جز از وی خدا نیست و در هفت آسمان و زمین هیچ چیز و هیچ کس چون وی نیست لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱۰ - النوبة الاولى
قوله تعالی و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر ابراهیم گفت پدر خویش را آزر أ تتخذ أصناما آلهة بتان خود صورت کرده را بخدایی میگیری و خدایان خوانی إنی أراک و قومک من ترا و قوم ترا می بینم فی ضلال مبین ۷۴ در گمراهی آشکارا
و کذلک نری إبراهیم هم چنان که هست با ابراهیم نمودیم ملکوت السماوات و الأرض آنچه از نشانهای پادشاهی ما است در آسمان و زمین و لیکون من الموقنین ۷۵ و تا بود از بی گمانان
فلما جن علیه اللیل چون شب درآمد بر وی و او می خداوند خویش جست از زبر رأی کوکبا ستاره ای دید تا بان قال هذا ربی گفت که خدای من اینست فلما أفل چون نشیب گرفت ستاره قال گفت ابراهیم لا أحب الآفلین ۷۶ زیرینان را و نشیب گرفتگان را دوست ندارم
فلما رأی القمر بازغا چون ماه را دید برآمده روشن قال هذا ربی گفت اینست خدای من فلما أفل چون ماه نشیب گرفت قال لین لم یهدنی ربی گفت اگر راه ننماید مرا خداوند من لأکونن من القوم الضالین ۷۷ من ناچاره از گروه بیراهان باشم
فلما رأی الشمس بازغة چون خورشید دید برآمده تابان قال هذا ربی گفت اینست خدای من هذا أکبر که این مه است از ستاره و ماه فلما أفلت چون خورشید نشیب گرفت قال یا قوم گفت ای قوم إنی بری ء مما تشرکون ۷۸ من بیزارم از آنچه شما بانبازی میگیرید با خدای
إنی وجهت وجهی من دین و کردار خویش پاک کردم و روی دل خویش فرا دادم للذی فطر السماوات و الأرض فرا آن خدای که بیافرید آسمانها را و زمینها را حنیفا و من مسلمان پاک دین و ما أنا من المشرکین ۷۹ و من از انباز گیران نیستم با الله
و حاجه قومه و حجت جست قوم وی بر وی در پیکار و دعوی حق کردن قال أ تحاجونی فی الله ابراهیم گفت با من حجت میجویید و خصومت سازید و بر من غلبه بیوسید بحق در خدای و قد هدان و مرا راه فرا دین حق نمود و لا أخاف ما تشرکون به و من نمی ترسم از آنچه می انباز گیرید با او إلا أن یشاء ربی شییا مگر که خدای خود بمن چیزی خواهد از گزند وسع ربی کل شی ء علما خداوند من رسیده است بهمه چیز و بهر بودنی بدانش خویش أ فلا تتذکرون ۸۰ در نیاوید که من نترسم از آن چیز که شما کنید و تراشید و آن گه آن را خدای خوانید
و کیف أخاف ما أشرکتم و چون ترسم از آن چیز که شما بانبازی گیرید با الله و لا تخافون و شما نمی ترسید أنکم أشرکتم بالله که می انباز گیرید با الله ما لم ینزل به علیکم سلطانا چیزی که الله در پرستش آن شما را نه عذر فرستاد نه آن را سزای خدایی داد فأی الفریقین أحق بالأمن از ما دو گروه کیست سزاوارتر بایمنی و بی بیمی إن کنتم تعلمون ۸۱ مرا پاسخ کنید اگر دانید
الذین آمنوا ایشان که بگرویدند و لم یلبسوا إیمانهم بظلم و ایمان خود بنیامیختند بشرک أولیک لهم الأمن ایشانند که بی بیمی ایشان را است و هم مهتدون ۸۲ و ایشانند که بر راه راست اند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر الایة الاصل منهمک فی الجحود و النسل متصف بالتوحید و الحق سبحانه و تعالی یفعل ما یرید این عجب نگر پدر بتگر و پسر پیغامبر پدر رانده با خواری و مذلت پسر خوانده با هزاران کرامت پدر در قبضه عدل بداغ قطعیت بر راه نومیدی در لباس بیگانگی پسر در سایه فضل در نسیم قرب بر راه پیروزی در لباس آشنایی سبحان من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی فردا در انجمن قیامت در آن عرصه کبری چون ابراهیم را جلوه کنند و با صد هزار نواخت و کرامت ببازار قیامت برآرند آزر را بصفت خواری پیش پای وی نهند از آنکه در دنیا چون ابراهیم در شکم مادر بود آزر تمنی کرد که اگر مرا پسری نیکو آید او را در پای نمرود کشم و بتقرب پیش وی قربان کنم وی نتوانست که دستش نرسید و در حق اندیشه خود بجزاء آن برسید این چنانست که مصریان چون جمال یوسف ع دیدند بر من یزید داشته هر کس آرزوی آن کردند که یوسف غلام وی بود رب العزة تقدیر چنان کرد که مسأله بازگشت و مصریان همه بنده و رهی و چاکر وی گشتند
و کذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات و الأرض اول او را ملکوت آسمان و زمین نمودند تا از راه استدلال دلیل گرفت بر وجود صانع در کوکب نگرست گفت هذا ربی ای هذا دلیل علی ربی لأن ربی لم یزل و لا یزال و هذا قد أفل لا أحب الآفلین پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت روی از همه بگردانید گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین و جبرییل را گفت اما الیک فلا اول عالم وار شد آخر عارف وار آمد
واسطی گوید خلق عالم بدو همی شوند و عارفان ازو همی آیند گفتا اگر کسی گوید که خدای را بدلیل شناسم تو او را گوی دلیل را بچه شناختی
بلی در بدایت از دلیل چاره نیست چنان که بدایت راه خلیل بود چون آن همه دلایل در راه خلیل ع آمد کوکب و قمر و آفتاب بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که هذا ربی چون از درجه دلایل برگذشت جمال توحید بدیده عیان بدید گفت یا قوم إنی بری ء مما تشرکون ای من الاستدلال بالمخلوقات علی الخالق فلا دلیل علیه سواه همانست که آن مهتر دین گفت عرفت الله بالله و عرفت ما دون الله بنور الله و هو المشار الیه لقوله و أشرقت الأرض بنور ربها
آن جوانمرد طریقت اینجا نکته ای عزیز گفته و روش راهروان را و کشش ربودگان را بیانی نموده گفتا چون از درگاه احدیت بنعت رأفت و رحمت این نواخت به خلیل رسید که و اتخذ الله إبراهیم خلیلا فرمان آمد که ای خلیل در راه خلت ایستادگی شرط نیست از منزل أسلمت لرب العالمین فراتر شو سفری کن که آن را سفر تفرید گویند سیروا سبق المفردون خلیل طالبی تیز رو بود جوینده یادگار ازل بود نعلین قصد در پای همت کرد سفر إنی ذاهب إلی ربی پیش گرفت
از کمین گاه غیب خزاین عزت فرو گشادند و از آن درر الغیب و عجایب الذخایر بسی در راه إنی ذاهب فرو ریختند خلیل هنوز رونده بود بسته إنی ذاهب گشته بنقطه جمع نرسیده باز نگرست غنیمت دید بغنیمت مشغول شد جمال توحید از وی روی بپوشید که چرا باز نگرستی تا آن گه که استغفار لا أحب الآفلین بکرد و آن درر الغیب هم چنان میدید و وی باز می ایستاد که هذا ربی هذا ربی که آن درر الغیب بس دل فریب و بس شاغل بود گفتند ای خلیل نبایستی که ترا این وقفت بودی در راه إنی ذاهب إلی ربی روی و آن گه بغنیمت و ذخایر باز نگری چرا چشم همت از آن فرو نگرفتی و چرا سنت ما زاغ البصر بکار نداشتی اینست سنت آن مهتر عالم و خاصیت سید ولد آدم که شب زلفت و الفت آیات کبری در راه او تجلی کرد و او برین ادب بود که ما زاغ البصر و ما طغی ای خلیل کسی که یادگار ازل جوید و راز ولی نعمت او غنایم و ذخایر را چه کند
کسی کش مار نیشی بر جگر زد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱۱ - النوبة الاولى
قوله تعالی و تلک حجتنا و آن جواب که ابراهیم داد حجت جستن ایشان را آتیناها إبراهیم علی قومه ما تلقین کردیم ابراهیم را بر قوم خویش نرفع درجات من نشاء می برداریم درجتهای آن را که خواهیم إن ربک حکیم علیم ۸۳ که خداوند تو دانایی است راست دان
و وهبنا له و بخشیدیم ابراهیم را إسحاق و یعقوب کلا هدینا همه را راه نمودیم بایمان و نوحا هدینا من قبل و نوح را هدایت دادیم از پیش فا و من ذریته و از فرزندان نوح داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین ۸۴ و هم چنان نیکوکاران را جزا دهیم
و زکریا و یحیی و عیسی و إلیاس کل من الصالحین ۸۵ همه نیک مردان شایستگان اند و إسماعیل و الیسع و یونس و لوطا و کلا فضلنا علی العالمین ۸۶ و همه را افزونی دادیم در نبوت بر جن و انس
و من آبایهم و پدران ایشان و ذریاتهم و فرزندان ایشان و إخوانهم و برادران ایشان و اجتبیناهم برگزیدیم ایشان را و هدیناهم و راه نمودیم ایشان را إلی صراط مستقیم ۸۷ سوی راه راست درست
ذلک هدی الله آن راه نمونی الله است یهدی به راه می نماید بآن من یشاء من عباده او را که خواهد از بندگان خویش و لو أشرکوا و اگر انباز گرفتندی چیزی را با خدای لحبط عنهم از ایشان ناچیز و تباه و نیست گشتی ما کانوا یعملون ۸۸ آنچه می کردند از جهدها و عبادتهای نیکو بزرگ پاک
أولیک این پیغامبران که نام بردیم و آنان که نام نبردیم الذین آتیناهم الکتاب آنند که دادیم ایشان را نامه و الحکم و النبوة و دین و پیغام فإن یکفر بها اگر کافر می شد بآن هؤلاء اینان که مشرکان قریش اند فقد وکلنا بها قوما برگماشتیم بر پذیرفتن آن و استوار گرفتن بآن گروهی دیگر لیسوا بها بکافرین ۸۹ ایشان که بآن کافر نیستند
أولیک الذین هدی الله ایشان آنند که الله راه نمود ایشان را فبهداهم اقتده براست راهی ایشان پی بر و پس روی گیر قل لا أسیلکم گوی نمی خواهم از شما علیه بر پیغام رسانیدن و آگاه کردن أجرا مزدی نمی خواهم خود را إن هو نیست اینکه از من میشنوید إلا ذکری للعالمین ۹۰ مگر پندی جهانیان را
و ما قدروا الله حق قدره خدای را نشناختند سزای شناختن وی و بزرگی وی ندانستند إذ قالوا که بر وی دلیری کردند و گفتند ما أنزل الله فرو نفرستاد الله هرگز علی بشر من شی ء بر هیچ مردم هیچ چیز قل من أنزل الکتاب رسول من گوی که آن کیست که فرو فرستاد این نامه الذی جاء به موسی که موسی آورد نورا و هدی للناس روشنایی و نشان راه مردمان را تجعلونه قراطیس آن را در کاغذها می نویسید تبدونها بعضی از آن آشکارا میکنید و تخفون کثیرا و فراوانی از آن پنهان می دارید و علمتم و آن کیست که در شما آموخت ما لم تعلموا أنتم آنچه ندانستید شما و لا آباؤکم و نه پدران شما قل الله گوی آن فرستنده تورات و آن در آموزنده خدای است ثم ذرهم پس ایشان را گذار فی خوضهم یلعبون ۹۱ تا در بازی خویش فراخ می روند
و هذا کتاب و این قرآن نامه ایست أنزلناه ما فرو فرستادیم آن را مبارک برکت کرده در آن و آفرین مصدق الذی بین یدیه گواه و استوار گیر آن نامه را که پیش از آن فا بود و لتنذر و تا بیم نمایی و آگاه کنی أم القری مردمان مکه را و من حولها و هر که گرد بر گرد آن و الذین یؤمنون بالآخرة و ایشان که گرویده اند بروز رستاخیز یؤمنون به می گروند باین نامه و هم علی صلاتهم یحافظون و ایشانند که بر هنگام نمازهای خود براستاد میکنند و هنگامهای آن میکوشند