گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ الایة سمع فهم دیگر است و سمع خطاب دیگر. آن بیحرمتان و بیگانگان چون از سمع فهم و قبول محروم بودند، سمع خطاب ایشان را سود نداشت. سمع فهم آنست که در دل جای گیرد، و قبول در آن پیوندد، و یقین در آن بیفزاید. اگر سالها این طنطنه حروف بسمع خطاب میرسد تا قلقله یافت بسمع جان نرسد، سودی ندارد. آن بو جهل رانده مقهور حکم ازل گشته رفتی و سر بر آستانه مسجد رسول خدا (ص) نهادی، و قرآن از رسول (ص) بسمع ظاهر بشنیدی، اما دلش یک حرف بخود راه ندادی، که قفل نومیدی بر آن زده بودند، و مهر شقاوت بر آن نهاده، و آن دیگر مطرود مهجور ولید مغیره چون قرآن شنید، گفت: «و اللَّه ان لقوله لحلاوة، و ان علیه لطلاوة، و ان اصله لمغدق، و ان اعلاه لمثمر». گفت: این سخن که محمد میخواند سخنی شیرین و پر آفرین است، بالاش چون درخت میوه‌دار، و زیر چون چشمه آب حیات. بظاهر چنین میگفت، و باطنی داشت خراب که حرفی از آن بدل خود راه می‌نداد، تا بدانی که اعتبار بباطن است، و حقیقت این کار یافت است و قبول. اگر هزاران کس بعمارت ظاهر مشغول شوند، آن عمارت ایشان خرابی یک دل جبر نکند، و بکار نیاید، و اگر یک دل آبادان بود، پاسبان اقلیمی باشد، همه را در حمایت عز خویش گیرد.

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ از روی اشارت خبر میدهد از قومی که دیگران را پند دهند، و خود پند نپذیرند. از روی ظاهر خلق خدای بر طاعت میخوانند، و از روی باطن با حق مخالفت میکنند. همانست که گفت جای دیگر: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؟!

لا تنه عن خلق و تأتی مثله

عار علیک اذا فعلت عظیم!

مجاهد گفت: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ یعنی ینهون عن الذکر، و یتباعدون عنه. اشارت است بقومی که براه تقوی نروند، و مردم را نیز از آن باز دارند. خود معصیت کنند، و سبب معصیت دیگران شوند. خود بیراه شوند، و دیگران را بیراه کنند.

«ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً». لا جرم فردا هم وزر خود هم وزر دیگران بر گردن ایشان نهند. اینست که گفت تعالی و تقدس: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ.

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ اشارت است بروز رستاخیز که روز کشف احوال است، و اظهار اسرار. یوم تبلی السرائر و تظهر الضمائر. بسا که در دنیا در شمار زاهدان بودند، و رنگ دوستان و لباس آشنایان پوشیدند، و آن روز داغ شقاوت بر پیشانی خویش بینند، و در منزل بیگانگان‌شان فرود آرند، و بسا کسا که تو او را خلیع العذار شناختی، رهین الاغلال دانستی، در دنیا بی‌سر و بی‌سامان، بی کس و بی‌نام، و آن روز از خزائن غیب خلعتهای کرامت آرند بنام وی. قدیسان ملأ اعلی و ساکنان جنات مأوی دو چشمی برند و فرو مانند در کار وی. این چنان است که شاعر گوید:

بسا پیر مناجاتی که بی‌مرکب فرو ماند

بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد!

وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ لو رد اهل العقوبة الی دنیاهم، لعادوا الی جحدهم و انکارهم، و لو رد اهل الصفاء و الوفاء الی دنیاهم لعادوا الی حسن اعمالهم. وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ یا حسرة علیهم من موقف الخجل! و محل مقاساة الوجل! و تذکر تقصیر العمل، فهم واقفون علی اقدام الحسرة، یقرعون باب الندم، حین لا ینفعهم الندم، و حین یقول لهم الحق: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ!

و اخجلتا من وقوفی باب دارکم

یقول ساکنها من انت یا رجل؟!