... بگذرید از آمد سوری که ماتم رفته است

بر حباب و موج نتوان چید دام اعتبار

هرچه می آید درین دریا فراهم رفته است ...

... ما را خیال آن مژه افسون بیخودی ست

از رشته های تاک مگو موج باده است

گو تنگ باش دیده خست نگاه عقل ...

برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است

چون بط می بال پروازم ز موج باده است

نقش پایم ناتوانیهای من پوشیده نیست ...

... نشیه ای دارد دماغ بیقراریهای من

پیچ و تاب بیخودان هم رنگ موج باده است

گردباد شوقم و عمری ست در دشت جنون ...

... گوهر ماکاش از ننگ فسردن خون شود

می رود دریا ز خویش و موج ما استاده است

دل به نادانی مده بیدل که در ملک یقین ...

... پیری از اسباب هشی می دهد زیب دگر

جوهر آیینه مهتاب موج باده است

نیست نقش پا به گلزار خرامت جلوه گر ...

... دیده تا دل فرش راه خاکساری کرده ایم

از نفس تا موج مژگان بوربا افتاده است

شوخی انداز شبنم ننگ گلزار حیاست ...

... از تواضع سایه ی بال هما افتاده است

اضطراب موج آخر محو گوهر می شود

در کمین ما دل بی مدعا افتاده است ...

... از طلسم مل که تمثال حبابی بیش نیست

عقده ها در رشته موج بقا افتاده است

کو دم بیباکی تیغی که مضرابی کند ...

... گوهر امید ما قعر توکل کرده ساز

کشتی تدبیر در موج رضا افتاده است

جاده سرمنزل عشاق سعی نارساست ...

... تا خموشی داشتیم آفاق بی تشویش بود

موج این بحر از زبان ما تلاطم کرده است

از عدم ناجسته شوخیهای هستی می کنیم ...

... خواست بر سنگ زند آینه بر ما زده است

نیست یک قطره بی موج سراپای محیط

جوهر کل همه بر شوخی اجزا زده است ...

موج هرجا در جمعیت گوهر زده است

تب حرص است که ازضعف به بستر زده است ...

... بال آزادی چو سروم پای در گل بوده است

موج تا در جنبش آید می رود از خود حباب

گرد بال افشانی رنگم همین دل بوده است ...

... بر رخ آیینه ماگفتگو چین بوده است

از کشاکشهای موج این محیط آسوده ایم

آبروی گوهر ما کوه تمکین بوده است ...

... مرهمی دارد به خاطر زخم اگر خندیده است

دود دل آخر به چندین شعله خواهد موج زد

شمع این بزمم هنوزم یک مژه جنبیده است ...

... ناتوانی بس بود بال و پر آزادی ام

موج صدرنگ از شکست خویش دامن چیده است

کار سهلی نیست در هستی تماشای عدم ...

... خاک ازیک نقش پا صد جبهه چین گردیده است

همچو موج از تهمت دام تعلق فارغیم

دامن ما را شکست رنگ چین گردیده است ...

... ساغر لب تشنگان عشق راکوثرکجاست

هرچه از موج زلالش دیده ای خمیازه است

حیرتم در جلوه اش آهسته می گوید به گوش ...

... اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند

شور موج بحر درگوش صدف افسانه است

تهمت الفت به نقش کارگاه دل مبند ...

... ناله ها در دل گره دارم به ناموس وفا

ریشه ام چون موج گوهر در طلسم دانه است

عضو عضوم نشیه کیفیت مژگان اوست ...