گنجور

 
بیدل دهلوی

رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است

باغ تسلیم محبت طرفه رنگین بوده است

عالمی از نرگست ایمان مستی تازه‌ کرد

این‌جنون پیمانه‌کافر صاحب‌دین‌بوده است

خاک گشت و فیض استقبال پابوست نیافت

خواب‌ پای ‌محمل این ‌مقدار سنگین ‌بوده است

ما صفای وقت از فیض خموشی یافتیم

بر رخ آیینهٔ ماگفتگو چین بوده است

از کشاکشهای موج این محیط آسوده‌ایم

آبروی ‌گوهر ما کوه تمکین بوده است

کوهکن در تلخکامی جوی شیر ایجاد کرد

بر زبان تیشه‌ گویی نام شیرین بوده است

از شرر در آتش افتاده‌ست نعل‌ کوهسار

سنگ هم اینجا مقیم‌خانهٔ زین‌بوده است

وصل ‌جستم رفتن از خود شد دلیل مقصدم

این‌دعا رلا در شکست‌رنگ آمین‌بوده است

با همه شوخی خیالش را ز دل پرواز نیست

خانهٔ آیینه هم بسیار سنگین بوده است

بر میان او نچربید از ضعیفی پیکرم

عشق بیدرد اینقدرها ناتوان بین بوده است

حیرت محضیم بیدل هر کجا افتاده‌ایم

سرگرانیهای ما آیینه بالین بوده است