میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۶ - النوبة الثالثة
... جبرییل یک دو بار گوید یا هناد جوابش ندهد و با خود میگوید اهل غرفه ها را گویید که با حور و قصور ممتع باشید که ما را در این زاویه اندوه با نام دوست خوش است جبرییل گوید یا هناد سر از زانو برگیر و از من بشنو که من پیک ملک ام آخر سر برگیرد و سلام را علیک گوید آن گه گوید یا جبرییل دیدار نمودند
جبرییل گوید نه هنوز دیدار ننمودند گوید رو بسلامت و سر وا زانو نهد گوید ما را درین گوشه سرای اندوه با نام او خوش است و همی گوید یا حنان یا منان و هر بار که از سر سوز خویش این کلمت گوید آتش دویست ساله راه ازو بگریزد و الله المنجی من عذاب الجحیم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۷ - النوبة الاولى
قوله تعالی إنا أنزلنا التوراة ما فرو فرستادیم تورات را فیها هدی و نور در آن راه نمونی است و روشنایی یحکم بها النبیون تا حکم میکند بآن پیغامبران الذین أسلموا ایشان که گردن نهاده اند خدای را بر دین راست للذین هادوا اینان را که برگشتند از راه و الربانیون و الأحبار و ربانیان و دانشمندان ایشان بما استحفظوا من کتاب الله بآن کتاب خدای که فرا ایشان سپرده بودند و کانوا علیه شهداء و ایشان بر آن گواهان بودند فلا تخشوا الناس شما از ایشان مترسید و اخشون و از من ترسید و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و بسخنان من بهای اندک مخرید و من لم یحکم بما أنزل الله و هر که حکم نکند بآنکه الله فرو فرستاد فأولیک هم الکافرون ۴۴ کافران ایشانند
و کتبنا علیهم و نبشتیم بر ایشان فیها در آن تورات أن النفس بالنفس که در قصاص تن برابر تن است و العین بالعین و چشم بچشم و الأنف بالأنف و بینی بر بینی و الأذن بالأذن و گوش بگوش و السن بالسن و دندان بدندان و الجروح قصاص و همه خیمها را قصاص هم چنان فمن تصدق به هر که قصاص ببخشد و عفو کند فهو کفارة له آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را و من لم یحکم بما أنزل الله و هر که حکم نکند بآنچه خدای فرستاد فأولیک هم الظالمون ۴۵ ایشان ستمکارانند بر خویشتن
و قفینا علی آثارهم و پس ایشان فرا داشتیم بر پیهای ایشان بعیسی ابن مریم و پدید آوردیم عیسی مریم مصدقا لما بین یدیه من التوراة گواهی استوار دار آن را که پیش روی فرا بود از تورات و آتیناه الإنجیل و وی را انجیل دادیم فیه هدی و نور در آن راهنمونی است و روشنایی و مصدقا لما بین یدیه من التوراة و گواهی استوار دار آن را که پیش وی فرا بود از تورات و هدی و موعظة للمتقین ۴۶ و راه نمونی و پندی پرهیزگاران را
و لیحکم أهل الإنجیل و اهل انجیل را گوی تا حکم کنند بما أنزل الله فیه بآنچه الله فرو فرستاد در آن و من لم یحکم بما أنزل الله و هر که حکم نکند بآنچه خدای فرو فرستاد فأولیک هم الفاسقون ۴۷ فاسقان ایشانند
و أنزلنا إلیک الکتاب بالحق و فرستادیم بتو قرآن براستی مصدقا لما بین یدیه من الکتاب گواهی استوار دار آن را که پیش آن فرا بود از کتاب و مهیمنا علیه و گوشوان و استوار بر سر هر کتاب که پیش از آن آمد
فاحکم بینهم حکم کن میان ایشان بما أنزل الله بآنچه الله فرو فرستاد و لا تتبع أهواءهم و بر پی بایست ایشان مرو عما جاءک من الحق از آنچه بتو آمد از راستی لکل جعلنا منکم هر یکی را از شما کردیم و نهادیم شرعة و منهاجا شریعتی ساخته و راهی نموده و لو شاء الله و اگر الله خواستی لجعلکم أمة واحدة شما را همه یک گروه کردی و لکن لیبلوکم لکن بیازماید شما را فی ما آتاکم در آنچه شما را داد فاستبقوا الخیرات پس شما بنیکیها شتابید إلی الله مرجعکم جمیعا بازگشت همگان با خداست با وی گردید فینبیکم تا شما را خبر کند بما کنتم فیه تختلفون ۴۸ بآنچه در آن مختلف بودید
و أن احکم بینهم و حکم کن میان اهل کتاب بما أنزل الله بآنچه الله فرو فرستاد و لا تتبع أهواءهم و بایست ایشان را پی مبر و احذرهم و از ایشان پرهیز أن یفتنوک که ترا تباه نکنند و بنگردانند عن بعض ما أنزل الله إلیک از آنکه الله فرو فرستاد بر تو فإن تولوا ار پس برگردند فاعلم بدان أنما یرید الله که میخواهد الله أن یصیبهم ببعض ذنوبهم که بایشان رساند و ایشان را بگیرد بگناهان ایشان و إن کثیرا من الناس و فراوان از مردمان اند لفاسقون ۴۹ که از فرمان خدای بیرونند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالی إنا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور هم مدح است و هم تشریف و هم تعظیم مدح بسزا و تعظیم نیکو و تشریف تمام مدح جلال الوهیت تعظیم کلام احدیت تشریف بندگان در راه خدمت مدح با ذات میگردد و تعظیم با صفات تشریف با افعال جلال خود را خود ستود و تعظیم صفات خود خود نهاد دانست بعلم قدیم که نهاد بشریت و عجز عبودیت هرگز مبادی جلال الوهیت در نیابد و بشناخت کمال احدیت نرسد و عزت قرآن باین عجز گواهی میدهد که و ما قدروا الله حق قدره و مصطفی ص که سید خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید گفت لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک
ترا که داند که ترا تو دانی تو
ترا نداند کس ترا تو دانی بس
آبی و خاکی را نبود پس بودی را چه زهره آن بود که حدیث لم یزل و لا یزال کند صفت حدثان بسزای مدح قدم چون رسد پیر طریقت از اینجا گفت خدایا نه شناخت ترا توان نه ثناء ترا زبان نه دریای جلال و کبریاء ترا کران پس ترا مدح و ثنا چون توان إنا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور در تورات راهنمونی هست اما راهبران را و در تورات روشنایی هست اما بینندگان را همانست که جای دیگر گفت و ضیاء و ذکرا للمتقین الذین یخشون ربهم بالغیب بارخواهان را بار است و راه جویان را راهست یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام خوانندگان تورات بسی بودند لکن روشنایی آن بر دل عبد الله سلام و اصحاب وی تافت سه چیز را که در ایشان بود خدمت بر سنت معرفت بر مشاهدت ثنا در حقیقت و بر سر آن همه عنایت ازلیت و دیگران را که این نبود جز ضلالتشان نیفزود و لا یزید الظالمین إلا خسارا
و الربانیون و الأحبار بما استحفظوا من کتاب الله تورات را به بنی اسراییل سپردند و حفظ آن بایشان بازگذاشتند لا جرم حق آن ضایع کردند و در آن تحریف و تبدیل آوردند چنان که گفت عز جلاله یحرفون الکلم من بعد مواضعه
باز امت احمد را تخصیص دادند بقرآن مجید و ایشان را بدان گرامی کردند و رب العزة بجلال و عز خود و تشریف و تخفیف ایشان را و اظهار عزت کتاب خویش را حفظ آن در خود گرفت و بایشان بازنگذاشت چنان که گفت إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون و قال تعالی و إنه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه لا جرم پانصد سال گذشت تا این قرآن در زمین میان خلق است با چندان خصمان دین که در هر عصری بودند هرگز کس زهره آن نداشت و قوت نیافت و راه نبرد بحرفی از آن بگردانیدن یا بوجهی تغییر و تبدیل در آن آوردن نظیرش آنست که موسی ع آن گه که به طور میشد بمیعاد حق هارون را بر بنی اسراییل خلیفه کرد و ذلک فی قوله اخلفنی فی قومی چون بازآمد موسی ایشان را گوساله پرست دید باز مصطفی ص در آخر عهد که میرفت یکی از یاران گفت یا رسول الله چه باشد که اگر خلیفتی گماری بر سر این قوم تا دین خدا بر ایشان تازه دارد و نظام این کار نگه دارد رسول خدا گفت الله خلیفتی علیکم
خلیفت من بر شما خداست که نگهبان و مهربان و یکتاست ...
... قوله تعالی لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا شرعت شریعت است و منهاج حقیقت
شرعت آیین شرعست و منهاج راه بسوی حق شرعت آنست که مصطفی آورد و منهاج چراغی است که حق فرا دل داشت شرعت بر پی شریعت رفتن است منهاج بنور آن چراغ راه بردن است شرعت آن پیغام است که از رسول شنیدی منهاج آن نور است که در سر یافتی شریعت هر کس راست حقیقت کس کس راست فاستبقوا الخیرات استباق الزاهدین برفض الدنیا و استباق العابدین بقطع الهوی و استباق العارفین بنفی المنی و استباق الموحدین بترک الودی و نسیان الدنیا و العقبی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۸ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تتخذوا الیهود و النصاری أولیاء جهودان و ترسایان را بدوستان مدارید بعضهم أولیاء بعض ایشان دوستان یکدیگرند و من یتولهم منکم و هر که ایشان را همدل دارد و بدوستی گیرد از شما فإنه منهم وی از ایشانست
إن الله لا یهدی القوم الظالمین ۵۱ که الله راه نمای نیست آن کس را که کافر است
فتری الذین فی قلوبهم مرض می بینی منافقان را که در دل بیماری دارند یسارعون فیهم در صحبت جهودان میشتابند یقولون نخشی میگویند میترسیم أن تصیبنا دایرة که مگر روزی بما دایره ای رسد فعسی الله أن یأتی بالفتح مگر که الله فتح آرد گشادکار أو أمر من عنده یا کاری از نزدیک خویش فیصبحوا علی ما أسروا فی أنفسهم منافقان در آنچه پنهان میداشتند در نفس خویش نادمین ۵۲ پشیمانان گشتند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۸ - النوبة الثالثة
... واسطی گفت بطل جهنم بذکر حبه لهم بقوله یحبهم و یحبونه و أنی تقع الصفات المعلولة من الصفات الازلیة الأبدیة ابن عطاء را پرسیدند که محبت چیست گفت اغصان تغرس فی القلب فتثمر علی قدر العقول درختی است در سویداء دل بنده نشانده شاخ بر اوج مهر کشیده میوه ای باندازه عقل بیرون داده
پیر طریقت گفت نشان یافت اجابت دوستی رضاست افزاینده آب دوستی وفاست مایه گنج دوستی همه نور است بار درخت دوستی همه سرور است هر که از دو گیتی جدا ماند در دوستی معذور است هر که از دوست جزاء دوست جوید نسپاس است دوستی دوستی حق است و دیگر همه وسواس است یحبهم و یحبونه عظیم کاری و شگرف بازاری که آب و خاک را برآمد که قبله دوستی حق گشت و نشانه سهام وصل چون که ننازد رهی و نزدیکتر منزلی بمولی دوستی است آن درختی که همه بار سرور آرد دوستی است آن تربت که ازو همه نرگس انس روید دوستی است آن ابر که همه نور بارد دوستی است آن شراب که زهر آن همه شهد است دوستی است آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است دوستی است رقم دوستی ازلی است و داغ دوستی ابدی است
تا دوستی دوست مرا عادت و خوست ...
... إنما ولیکم الله و رسوله قال ابو سعید الخراز رحمه الله اذا اراد الله ان یوالی عبدا من عبیده فتح علیه بابا من ذکره فاذا استلذ الذکر فتح علیه باب القرب ثم رفعه الی مجلس الانس ثم اجلسه علی کرسی التوحید ثم رفع عنه الحجب و أدخله دار الفردانیة و کشف عنه الجلال و العظمة فاذا وقع بصره علی الجلال و العظمة بقی بلا هو فحینیذ صار العبد فانیا فوقع فی حفظه سبحانه و بری ء من دعاوی نفسه
بو سعید خراز گفت چون خدای تعالی خواهد که بنده ای برگزیند و از میان بندگان او را ولی خود گرداند اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد تا از کار خود با کار حق پردازد و از یاد خود با یاد حق پردازد و از مهر خود با مهر حق آید چون با ذکر و مهر حق آرام گرفت او را بخود نزدیک گرداند نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود و کراهیت معصیت و عزلت از خلق و لذت خلوت
پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند آزاد از خلق و شاد بحق و بی قرار در عشق حجابها برداشته و در میدان فردانیت فرو آورده و مکاشف جلال و عظمت گشته از خود بیگانه و با حق یگانه در خود برسیده و بمولی رسیده همی گوید بزبان بیخودی بر خبر همی رفتم جویان یقین ترس یا نه و اومید برین مقصود از من نهان و من کوشنده دین ناگاه برق تجلی تافت از کمین از ظن چنان روز بینند و از دوست چنین بجان شنو سخن آن پیر طریقت که نیکو گفت ای مهیمن اکرم ای مفضل ارحم ای محتجب بجلال و متجلی بکرم قسام پیش از لوح و قلم نماینده سور هدی پس از هزاران ماتم بادا که باز رهم روزی از زحمت حوا و آدم آزاد شوم از بند وجود و عدم از دل بیرون کنم این حسرت و ندم با دوست بر آسایم یک دم در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم ...
... تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم
تا کی تو زنی راه برین پرده و تا کی
بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۹ - النوبة الاولى
... قل گوی یا أهل الکتاب ای خوانندگان تورات و انجیل هل تنقمون منا در چه چیز بر ما می کین دارید و آن را از ما نمی پسندید إلا أن آمنا بالله مگر آنکه ما گرویده ایم بخدای و ما أنزل إلینا و بآنچه فرو فرستاده آمد بر ما و ما أنزل من قبل و آنچه فرو فرستاده آمد از پیش و أن أکثرکم فاسقون و بیشتر شما فاسقان و از طاعت بیرون شدگان اید
قل هل أنبیکم گوی شما را خبر کنم بشر من ذلک مثوبة به بهتر از آن بثواب عند الله نزدیک خدای من لعنه الله آن کس که الله لعنت کرد بر وی و غضب علیه و خشم گرفت بر وی و جعل منهم القردة و الخنازیر و ازیشان کبیان کرد و خوکان و عبد الطاغوت و طاغوت پرستیدند أولیک شر مکانا اینان اند که بر بترینه جایگاه اند و أضل و بی راه تر بر بی راهی اند عن سواء السبیل ۶۰ از میانه راه راست
و إذا جاؤکم و آن گه که بشما آیند قالوا آمنا گویند که بگرویدیم و قد دخلوا بالکفر و با کفر درآمدند و هم قد خرجوا به و با کفر بیرون شدند و الله أعلم بما کانوا یکتمون ۶۱ و خدای داناتر است بآنچه نهان میدارند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة
... و إذا نادیتم إلی الصلاة یعنی بالاذان و الاقامة چون مسلمانان بانگ نماز میگفتند و بر نماز میخاستند جهودان میگفتند قد قاموا لا قاموا قد صلوا لا صلوا رکعوا لا رکعوا سجدوا لا سجدوا این سخن بر طریق استهزا میگفتند و میخندیدند تا رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد
سدی گفت مردی ترسا در مدینه آواز مؤذن شنید که میگفت اشهد ان محمدا رسول الله آن ترسا گفت حرق الکاذب سوخته باد دروغ زن رب العزة این سخن هم در آن ترسا اجابت کرد چاکری داشت و یک شب آتش برافروخت اندر خانه و ترسا و کسان وی همه خفته بودند شرری از آن آتش در جامه افتاد ترسا و کسان وی هر چه در خانه همه بسوخت و گفته اند کافران چون آواز مؤذن شنیدند که بانگ نماز میگفت حسد بردند برسول خدا و مسلمانان و آن را عظیم کراهیت داشتند آمدند برسول خدا و گفتند تو دعوی نبوت میکنی و بدعتی نهادی که انبیا ننهادند که پیش از تو بودند و اگر درین خیری بودی ایشان بدان سزاوار تر بودندی از کجا برساختی و چرا نهادی این آواز دادن بدین ناخوشی رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد و من أحسن قولا ممن دعا إلی الله و عمل صالحا یعنی که اگر کافران این آواز ناخوش میدانند بدان اعتبار نیست که هیچ گفتار ازین
نیکوتر و هیچ آواز ازین خوشتر نیست که خلق را بر خدای میخواند و بحق دعوت میکند اتخذوها این ها و الف بیک وجه با نماز میشود از بهر آنکه چون بر بانگ نماز استهزا کنند بر نماز کرده باشند دیگر وجه آنست که اتخذوا الدعوة هزوا و لعبا ذلک بأنهم قوم لا یعقلون ما لهم فی اجابتهم لو اجابوا الیها و ما علیهم فی استهزایهم بها
فصل فی بدو الاذان و ذکر فضایله و آدابه
عبد الله بن زید الانصاری گفت مسلمانان چون به مدینه آرام گرفتند نماز میکردند و بانگ نماز خود نمی شناختند و نمی دانستند با یکدیگر مشورت کردند که سببی باید که ما را فراهم آرد نماز را و نشانی بود وقت نماز را قومی گفتند علمی بر بام مسجد برپای کنیم بوقت نماز تا مسلمانان چون آن بینند یکدیگر را خبر دهند و بنماز آیند رسول خدا آن را نپسندید قومی گفتند آتشی برافروزیم و مسلمانان را بدان آگاهی دهیم قومی گفتند قرنی سازیم چنان که جهودان ساخته اند
قومی گفتند ناقوس سازیم چنان که ترسایان کرده اند مصطفی ص هر دو کراهیت داشت از آنکه هر دو شعار جهودان و ترسایان بود عبد الله زید گفت آن شب بخفتم بخواب نمودند مرا مردی که جامه سبز پوشیده بود و ناقوسی داشت گفتم ای بنده خدا این ناقوس بمن دهی گفت تا چه کنی گفتم تا مردم را باین بر نماز خوانم گفت ترا بچیزی به ازین دلالت کنم گفتم آن چیست بر بالایی ایستاد و گفت الله اکبر الله اکبر همی گفت تا بانگ نماز تمام کرد پس از آن موضع تحول کرد پاره ای فراتر شد یک قعده بنشست آن گه برخاست و اقامت گفت هر کلمه ای یک بار مگر کلمه اقامت که دو بار بگفت گفتا چون بیدار شدم رسول خدا را از آن خواب خویش خبر دادم گفت یا عبد الله این کلمات بلال را درآموز تا وی بانگ نماز کند که آواز وی بلندتر است بلال در مسجد بانگ نماز گفت عمر خطاب بشنید در خانه خویش برخاست بیرون آمد گفت یا رسول الله این آواز که بلال داد و این بانگ نماز هم بر این صفت مرا نیز بخواب نمودند رسول خدا از آن شاد گشت و خدای را عز و جل حمد گفت
و بدان که بانگ نماز سنتی مؤکد است و شعار اسلام و تعطیل آن روا نیست و گفته اند که فرض کفایت است و ترجیع در آن سنت و تثویب در بانگ نماز بامداد سنت و طهارت در آن سنت که مصطفی ص گفت حق و سنة ان لا یؤذن لکم احد الا هو طاهر و قیام در آن سنت که رسول خدا بلال را گفت قم فناد و در اذان ترسل سنت است یعنی آهستگی و گسستگی و در اقامت ادراج سنت است یعنی پیوستگی و سبک گفتن لقول النبی ص لبلال اذا اذنت فترسل و اذا اقمت فاجدر و اجعل بین اذانک و اقامتک قدر ما یفرغ الاکل من اکله و الشارب من شربه و المعتصر اذا دخل لقضاء حاجته و لا تقوموا حتی ترونی ...
... و در میان بانگ نماز سخن گفتن ناشایست است و بر داشتن آواز و ایستادن بر جای عالی و استقبال قبله از شرایط آنست و انگشت در هر دو گوش نهادن از هیأت آن و پس از بانگ نماز شام بگوید اللهم هذا اقبال لیلک و ادبار نهارک و اصوات دعایک اغفر لی که رسول خدا ام سلمه را چنین فرمود و میان بانگ نماز و اقامت دعا فرو نگذارد که مصطفی گفت ان الدعاء لا یرد بین الاذان و الاقامة فادعوا و چون نداء الصلاة شنود گوید مرحبا بالقایلین عدلا و بالصلاة مرحبا و اهلا
و مؤذن باید که مردی مسلمان عاقل باشد که از کافر و دیوانه درست نیاید که نه اهل عبادت اند و زن را کراهیت است مگر اقامت که وی را رواست و مستحب و اولی تر آنست که مؤذن آزاد باشد و بالغ و عدل و امین که در خبر است یؤذن لکم خیارکم
عمر خطاب یکی را گفت من مؤذنوکم فقال موالینا او عبیدنا
قال ان ذلک لنقص کبیر و بیشترین علما مؤذنی کردن فاضل تر داشته اند از امامی کردن لقول الله تعالی و من أحسن قولا ممن دعا إلی الله و لقول النبی ص الأیمة ضمناء و المؤذنون امناء فارشد الله الأیمة و غفر للمؤذنین و معلومست که حال امین تمامتر است از حال ضمین و قال ص ثلاثة علی کثبان المسک یوم القیامة عبد ادی حق الله و حق مولاه و رجل ام قوما و هم به راضون و رجل ینادی بالصلوات الخمس کل یوم و لیلة و قال ص المؤذن یغفر له مدی صوته و یشهد له کل رطب و یابس و قال من اذن سبع سنین محتسبا کتبت له براءة من النار و قال تعجب ربک من راعی غنم فی راس شطیة للجبل یؤذن بالصلاة و یصلی فیقول الله عز و جل انظروا الی عبدی هذا یؤذن و یقیم الصلاة یخاف منی قد غفرت لعبدی و أدخلته الجنة و قال عمر لو کنت مؤذنا لما بالیت ان لا أجاهد و لا احج و لا اعتمر بعد حجة الاسلام
قل یا أهل الکتاب هل تنقمون منا ابن عباس گفت نفری از جهودان برسول خدا آمدند ابو یاسر بن اخطب و رافع بن ابی رافع و اشیع و امثال ایشان و پرسیدند از رسول خدا که از پیغامبران مرسل کدام اند که ایمان به ایشان میباید آورد رسول گفت آمنا بالله و ما أنزل علینا و ما أنزل علی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی چون نام عیسی شنیدند نبوت وی را جاحد شدند و انکار نمودند و گفتند ایمان نیاریم بآنکس که بوی ایمان آرد و سوگند یاد کردند و گفتند و الله که ندانیم بتر ازین دین که شما دارید رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد قل یا أهل الکتاب هل تنقمون منا ای هل تکرهون و تنکرون منا الا ایماننا و فسقکم این خلاصه سخن است یعنی شما کراهیت میدارید ایمان ما و میدانید که ما بر حقیم و این کراهیت شما از آن است که شما فاسق گشتید و بر دین باطل بماندید بسبب آن ریاست که یافته اید و رشوت میستانید و مال بدست می آرید
و أن أکثرکم فاسقون و او زیادت است معنی آنست لفسقکم نقمتم علینا الایمان اگر کسی سؤال کند گوید چون تواند بود کسی که دین حق شناسد و حقیقت و صدق آن داند آن گه دین باطل گیرد و حق بگذارد این بعقل چون راست آید جواب آنست که مثل این در مشاهده بسی دیده ایم و شنیده کسی که داند بتحقیق که قتل گناهی صعب است و کبیره ای بزرگ مرد را بدوزخ برد و بعقوبت در افکند و آن گه در آن میکوشد و می کند شفاء غیظی را یا سلب مالی را و همچنین ابلیس مهجور دانست که الله تعالی وی را بآن معصیت که کرد بگیرد و عقوبت کند و آن گه همی کرد و هواء خویش بر طاعت حق ایثار میکرد و ازین جنس اگر بر شماریم فراوان است و آن همه بارادت و تقدیر خدای جهانست ...
... بدان که مردم درین مسأله ید بر سه گروه اند گروهی معتزله اند و قدریه و اثنا عشریه رافضه اینان گفتند ید الله ید قدرة و قوة و نعمة و گروهی دیگر مجسمه اند کرامیه و هشامیه و هشامیه طایفه ای از رافضیان اند امام ایشان هشام بن الحکم گفتند که ید خدا ید جارحه است و این سخن روی بکفر دارد که مصطفی ص گفت من شبه الله بشی ء من المخلوقین فقد کفر
سیوم گروه علماء سنت اند و قدوه امت نقله اخبار و حمله آثار گفتند ید خدا ید صفت است و ید ذات ظاهر آن پذیرفته و باطن تسلیم کرده و حقیقت آن در نایافته و از راه چگونگی و تصرف و تأویل برخاسته و تهمت بر خرد خویش نهاده و اعتقاد کرده که از همنامی همسانی نیست و بخیال گرد آن گشتن روی نیست معلوم هست اما تخیل نیست مسموع هست اما معقول نیست
قومی گفتند ید ید قدرت است و نعمت و این محال است و باطل که رب العزة گفت بل یداه مبسوطتان دو ید گفت باز گسترده و گشاده و معلوم است که قدرت یکی است نه دو و نعمت نه خود یکی است که بسیار است لقوله تعالی و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها و در قصه آدم گفت ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة
... لو لا ینهاهم الربانیون و الأحبار باری ایشان که ربانیان اند و احبار در میان شما اخیار بدانش مخصوص اند و بدریافت موصوف چرا نادانان را باز نزنند و بدانش خویش لهیب آتش جهل ایشان به ننشانند ویل لمن لا یعمل مرة و ویل لمن یعلم و لا یعمل الف مرات
فایدة علم آنست و طریق عالم چنان است که بر زبان نصیحت راند و در دل همت دارد تا جاهل را از جهل و عاصی را از معصیت باز دارد و بیراه را براه باز آرد
چون این نباشد ثمره علم کجا پیدا آید و شرف علم چون پدید آید و آنجا که این معنی نبود لا جرم رب العزة هر دو را در ذم فراهم کرد آن نادان بد کردار و آن دانای خاموش آن را گفت لبیس ما کانوا یعملون و این را گفت لبیس ما کانوا یصنعون
و قالت الیهود ید الله مغلولة الآیة اگر موحدان و سنیان بنادانی یکدیگر را روزی غیبت کنند یا زبان طعن در یکدیگر کشند پس از آنکه در راه توحید راست روند و تسلیم پیشه کنند امید قوی است که آن را در گذارند و عفو کنند چنان که آن پیر طریقت گفت در توحید تسلیم کوش هر چه از عقل فرو رود باک نیست
در خدمت سنت کوش هر چه از معاملت فرو شود باک نیست در زهد فراغت کوش اگر گنج قارون در دست تو است باک نیست از مولی مولی جوی از هر که باز مانی باک نیست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و لو أن أهل الکتاب آمنوا و اتقوا الآیة این آیت از روی اشارت بیان فضیلت امت محمد است و شرف ایشان بر اهل کتاب از بهر آنکه رب العالمین مغفرت ایشان بر تقوی بست و تقوی در مغفرت و رحمت شرط کرد مقتضی دلیل خطاب آنست که هر کرا تقوی نیست وی را مغفرت نیست باز در حق امت گفت هو أهل التقوی و أهل المغفرة یعنی اهل ان یتقی فان ترکتم التقوی فهو اهل لان یغفر میگوید اوست جل جلاله سزای آنکه از وی ترسند و در بندگی او تقوی پیش گیرند پس اگر تقوی نبود او سزای آنست که بیامرزد بفضل خویش و رحمت خویش اینست سزای خداوندی و مهربانی و بنده نوازی آنچه کند بسزای خود کند نه باستحقاق بنده
در بعضی کتب خداست عبدی انت العواد الی الذنوب و أنا العواد الی المغفرة لتعلم انا انا و انت انت قل کل یعمل علی شاکلته و نیز جای دیگر در حق این امت گفت فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد ظالم را که تقوی نیست و سابق که در عین تقوی است هر دو در یک نظام آورد و بابتداء آیت رقم اصطفاییت کشید که اصطفینا من عبادنا و در آخر آیت جنات عدن کرامت کرد گفت جنات عدن یدخلونها تا بدانی که خدای را در حق امت محمد چه عنایت است و ایشان را بنزدیک وی چه کرامت و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل الایة لو سلکوا سبیل الطاعة لوسعنا علیهم اسباب المعیشة حتی لو ضربوا یمنة ما لقوا غیر الیمن و ان ذهبوا یسرة ما وجدوا الا الیسر عجب آنست که عالمیان پیوسته در بند روزی فراخ اند و در آرزوی حظوظ دنیا و آن گه راه تحصیل آن نمی دانند و بتهییت اسباب آن راه نمی برند و رب العالمین درین آیت ارشاد میکند و راه آن می نماید میگوید اگر میخواهی که نواخت و نعمت ما روزی فراخ از بالا و نشیب و از راست و چپ روی بتو نهد تو روی بطاعت ما آر و تقوی پیشه کن تو روی در کار و فرمان ما آر تا ما کار تو راست کنیم من کان لله کان الله له من انقطع الی الله کفاه الله کل مؤنة و رزقه من حیث لا یحتسب
همانست که رب العزة گفت جل جلاله و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه جای دیگر گفت و أن لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماء غدقا لنفتنهم فیه ...
... ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی
یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک انی اغفر للعصاة و لا ابالی و ارد المطیعین من شیت و لا ابالی و الله یعصمک من الناس مردی بود از بنی هاشم نام وی رکام و در عرب از وی جاهل تر و در قتل و قتال مردانه تر کس نبود رسول خدا را صعب دشمن داشتی و او را بد گفتی و مسکن وی در بعضی از آن وادیهای مدینه بود گوسفندان داشت و شبانی کردی رسول خدا روزی از خانه عایشه بیرون آمد روی بصحرا نهاد و تنها میرفت تا بآن وادی رسید که رکام در آن مسکن داشت رکام چون مصطفی را دید با خود گفت ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم فرا پیش آمد و گفت یا محمد آن تویی که لات و عزی را دشنام دهی و دعوت بدیگر خدای میکنی رسول گفت آری من میگویم که لات و عزی باطل است و معبود خلق خدای آسمانست و این رکام مردی بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وی نداشتی و با وی برنیامدی گفت یا محمد بیا تا دستی بر آزماییم در مصارعت من لات و عزی بیاری گیرم و تو اله عزیز خود بیاری گیر تا خود کرا دست بود پس اگر تو مرا بیفکنی ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم این عهد بستند رسول خدا بسر در الله زارید که خداوندا مرا برین دشمن نصرت ده دست فراهم دادند و رسول خدا رکام را بیفکند و بر سینه وی نشست رکام گفت یا محمد این نه تو کردی که اله عزیز تو کرد که او را خواندی و بیاری گرفتی و لات و عزی مرا خوار کردند و یاری ندادند رسول خدا از سینه وی برخاست دیگر باره گفت ای محمد یک بار دیگر برآزماییم اگر مرا بیفکنی ده گوسفند دیگر بتو دهم رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعب تر و قوی تر
رکام گفت یا محمد در عرب هرگز کس نبود که مرا بر زمین زد این نه کار تو است که از جایی دیگر است سوم بار باز آمد و درخواست کرد و هم چنان بر زمین افتاد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالی لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم کلبی گفت این آیت در شأن ترسایان نجران آمد سید و عاقب و اصحاب ایشان از فرقه یعقوب که گفتند المسیح ابن مریم هو الله و اصل سخن ایشان همانست که مثلثه گفتند و در آیت دیگر آن را شرح دهیم مسیح از بهر آن نام کردند که دست بهیچ آفت و عاهت رسیده نبودی که نه در حال آن آفت زایل گشتی و بصحت بدل شدی ابراهیم نخعی گفت مسیح صدیق باشد و قیل لانه کان امسح الرجل لا خمس له و شرح این در سورة آل عمران رفت
إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة این سخن جایز است که از کلام عرب بود و جایز است که ابتدایی باشد از کلام حق میگوید هر که شرک آرد در عبادت خدای خویش و آن گه توبه نکند و بر شرک میرد الله بهشت بر وی حرام کرد و از بهشت باز داشت این شرک اکبر است که ضد توحید و ایمانست و معنی این شرک الحاق شریک است بمعبود بی همتا وی را بچیزی از خلق خویش ماننده کردن یابنده را بیش از فعل استطاعت دانستن چنان که اعتقاد قدریان است و این محض شرک اکبر است و عین مذهب کوران هر که ازین شرک برست از آتش دوزخ ایمن گشت ...
... قل یا محمد للنصاری أ تعبدون من دون الله ما لا یملک لکم ضرا و لا نفعا یعنی المسیح ترسایان را میگوید که چه پرستید عیسی را که در وی ضرر و نفع نیست نه در دنیا و نه در آخرت اگر نپرستید شما را گزندی نتواند و اگر پرستید سودی بر شما نتواند و الله هو السمیع لمقالتهم فی عیسی و أمه العلیم بفعالهم
قل یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غلو در دین آنست که از اقتصار در گذرند ما بین طرفی القصد مذموم افراط چون تفریط است هر دو نکوهیده غیر الحق معنی آنست که لا تسلکوا غیر القصد در راه میانجی روید نه از سزا دون و نه از اندازه افزون غالیان در دین سه قوم اند ترسایان در کار عیسی ع و رافضیان در کار علی ع و خوارج در کار تشدید رافضیان در غلو ملحق اند بترسایان و موسوسان در طهارت و در نماز در نمطی اند از سیرت خوارج و لا تتبعوا أهواء قوم الاهواء هی المذاهب التی تدعوا الیها الشهوة دون الحجة و در قرآن چند جایگه ذکر اتباع اهواء است هم بر سبیل ذم و ذلک فی قوله تعالی و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله و اتبع هواه فتردی و ما ینطق عن الهوی
و لا تتبعوا أهواء قوم قد ضلوا من قبل قوم اینجا پدران و اسلاف ایشان اند میگوید بر پی هواء پدران خویش مروید که بیراه شدند و دیگران را بیراه کردند و این پدران و اسلاف ایشان سه فرقت بودند از ترسایان نسطوریان و یعقوبیان و ملکاییان قومی گفتند که عیسی اوست قومی گفتند که پسر اوست
قومی گفتند که انباز اوست و هر چند که همه کافران در ضلالت و گمراهی اند اما ترسایان را علی الخصوص دو ضلالت گفت قد ضلوا من قبل و أضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل پیشین آنست که به موسی کافر بودند و پسین آنست که عیسی را پسر خواندند وجهی دیگر است پیشین ضلوا آنست که عیسی را پسر خواندند و پسین آنست که مصطفی را دروغ زن خواندند
لعن الذین کفروا این آیت در تغلیظ است در ترک امر معروف و نهی منکر و تشدید بر علما تا خلق را پند دهند و باز زنند و در حق گفتن از خلق باک ندارند و فرا ظالم گویند که مکن و معنی لعنت راندن است و دور کردن از رحمت الله و لعنت بر زبان داود آن بود که اصحاب السبت ماهی گرفتند روز شنبه در مخالفت فرمان داود گفت اللهم ان عبادا قد خالفوا امرک و ترکوا قولک فالعنهم و اجعلهم آیة و مثلا لخلقک فمسخهم الله قردة و لعنت بر زبان عیسی آن بود که قومی که مایده خوردند ایمان نیاوردند و در کفر بیفزودند تا عیسی گفت اللهم انک انت وعدتنی من کفر منهم بعد ما یأکل المایدة ان تعذبه عذابا لا تعذبه احدا من العالمین اللهم العنهم کما لعنت اصحاب السبت پنج هزار مرد بودند که در میان ایشان زنی و کودکی نه بدعاء عیسی همه خنازیر گشتند و گفته اند داود بقومی برگذشت که بر منکری جمع آمده بودند داود ایشان را نهی کرد ایشان گفتند نحن قرود ما نفقه داود گفت کونوا قردة فمسخهم الله قردة و ان قوما کانوا یجتمعون علی عیسی یسبونه فی امه قال الله ان یجعلهم خنازیر فذلک لعنهم علی لسان داود و عیسی بن مریم ...
... چنان که جای دیگر گفت إنکم إذا مثلهم در خبر است القوا الفساق بوجوه مکفهرة و لو کانوا یعنی الیهود یؤمنون بالله انه واحد لا شریک له و النبی محمد ص و ما أنزل إلیه من القرآن ما اتخذوهم أولیاء یعنی مشرکی قریش و لکن کثیرا منهم یعنی من الیهود فاسقون
لتجدن یا محمد أشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود این جهودان قریظه و نضیر و فدک و خیبراند و دیگر جهودان بایشان ملحق اند که راه ایشان رفتند و اقتدا بعمل ایشان کردند میگوید هیچ کس را با مؤمنان آن عداوت نیست که جهودان را و از اینجاست که مصطفی ص گفت ما خلا یهودیان بمسلم الا هما بقتله
و الذین أشرکوا مشرکان مکه اند و دیگر مشرکان عرب که بر منهاج و سنت ایشان رفتند و اقتدا بعمل ایشان کردند ...
... روی سلمان ان النبی ص قرأ ذلک بأن منهم صدیقین و رهبانا
سریانیان دانشمندان خویش را کشیش خوانند قسیس تعریب اوست قومی از اهل عربیت گفته اند که آن از تقسس گرفته اند از تتبع علم و طلب آن و رهبان جمع راهب است و رهبانیة اعتزالست از تزویج و تنعم و أنهم لا یستکبرون یعنی عن الایمان بمحمد ص و القرآن قال عروة بن الزبیر ضیعت النصاری الانجیل و أدخلوا فیه ما لیس منه و کان الذی غیر ذلک اربعة نفر لوقاس و مرقوس و بلحیس و مینوس و بقی قسیسا علی الحق و الاستقامة و الاقتصاد فمن کان علی هدیه و دینه فهو قسیس
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثالثة
... لاهوت بناسوت فرو آوردند و جلال قدم با صفت عدم برابر نهادند و این مایه ندانستند که لم یکن ثم کان دیگر است و لم یزل و لا یزال دیگر عیسی نابوده دی بیچاره امروز نایافته فردا جوان دی کهل امروز پیر فردا مرده پس فردا چگونه برابر بود با خدای بی همتا معبود یکتا خدایی را سزا نه متعاور اسباب نه متعاطی طلاب نه محتاج خورد و خواب هرگز ماننده کی بود کرده بکردگار آفریده بآفریدگار عیسی نبوده و پس ببوده و آنکه محتاج طعامی و شرابی و خوابی و قضاء حاجتی گشته با این عیب و عار چگونه توان گفت که خداست
و نیز گفت لا یملک لکم ضرا و لا نفعا نه در دست او جلب نفع نه در توان او دفع ضر نه کسی را سود تواند نه گزند از کسی بازدارد این چنین کس خدایی را چون شاید خدا اوست که خالق همه اوست سود و زیان بند و گشاد نیک و بد امر و نهی همه در توان اوست نافذ در همه مشیت اوست روان بر همه امر اوست بود همه بارادت و علم اوست مخلوق نبود و وی در ازل خالق بود مرزوق نبود و وی راز بود نه بمرسومات مسمی است که خود در ازل متسمی است در آسمان و زمین خود اوست که چنان که در اول آخر است در آخر اول است نه متخایل در ظنون نه محاط در افهام نه منقسم در عقول نه مدرک در اوهام شناخته است اما بصفت و نام همه ازو بر نشانند بر این علم بنور معرفت و کتاب و سنت و الهام طوبی آن کس که از در تصدیق درآید که وی را از سه شربت یکی دهند یا شربتی دهند که دل بمعرفت زنده شود یا زهری دهند که بآن نفس اماره کشته شود یا شرابی دهند که جان از وجود مست و سرگشته شود یا هذا عقل معزول کن تا بر خوری خدمت صافی دار تا بهره بری شرم همراه دار تا بار یابی بر مرکب مهرنشین تا زود بحضرت رسی همت یگانه دار تا اول دیده ور دوست بینی مسکین او که عمری بگذاشت و او را ازین کار بویی نه ترا از دیار کسان چیست که ترا جویی نه قل یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غلو در دین آنست که در صواب بیفزایند و تقصیر آنست که چیزی درباید نه آن و نه این نه افراط نه تفریط چنان که شیطان در تفریط ظفر یابد در افراط هم ظفر یابد جاده سنت راه میانه است راه که سوی حق میشود راه میانه است و علی الله قصد السبیل و ابتغ بین ذلک سبیلا
راه میانه از تعطیل پاک است و از تشبیه دور راه تشبیه بکفر دارد چنان که راه تعطیل هر که الله را ماننده خویش گفت او الله را هزار انباز بیش گفت و هر که صفات الله را تعطیل کرد او خود را در دو گیتی ذلیل کرد راه میانه و طریق پسندیده آنست که گویی از صفات الله نام دانیم چونی ندانیم در کوشیم که دریابیم نتوانیم ور بعقل گرد آن گردیم از سنت درمانیم هر چه خدا و رسول گفت بر پی آنیم فهم و وهم خود گم کردیم و صواب دید خود معزول کردیم و باذعان گردن نهادیم و بسمع قبول کردیم راه تسلیم سپردیم و دست درین حجت زدیم که و أمرنا لنسلم لرب العالمین و بزبان تضرع بنعت تسلیم همی گوییم ربنا آمنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین
و لا تتبعوا أهواء قوم قد ضلوا من قبل الایة میگوید بر حذر باشید از آن قوم که بر پی هوی و دل خواست خویش اند که ایشان را نه نور بصیرت است نه چراغ معرفت نه اعتقاد بر بصیرت نه سخن بر بینت نه طریق کتاب و سنت الله ایشان را داور و خصم ایشان پیغامبر و منزل ایشان سقر رای ابلیس رای ایشان و دوزخ سرای ایشان خذوه فغلوه در شأن ایشان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة
... و ما لنا لا نؤمن بالله و ما جاءنا من الحق این جوانمردانی را بیامد که جانهای ایشان محمل اندوه است و دلهاشان منزل درد سریر اسرار عزت دین در ازل در پرده اطوار طینت ایشان نهادند و آفتاب معرفت از شرفات مجد دولت ایشان بتافت
گفتند پس از آنکه جمال عزت قرآن بر دلهای ما تجلی نمود چون که ننازیم و در راه عشق او جان چرا نبازیم عجب دانی چیست عجب آنست که هر که گرفتار این حدیث است شاد بدان است که روزی در سرا نیست
ما را غم آن غمزه غماز خوش است ...
... یک رفیق هم سرشت هم دم هم درد کو
هم چنان همی بود تا دیگر روز هر ساعتی سوخته تر و واله تر دیگر روز مادر او را پیش مشایخ شهر برد گفت این پسرم را درمان بسازید و این درد را دارو پدید کنید ایشان درماندند گفتند این دردی بس محکم است و جایگیر تدبیر آنست که او را به بغداد بری پیش پیران طریقت جنید و شبلی که اوتاد جهان ایشانند آن پیر زن به بس رنج و تعب او را در پیش گرفت و به بغداد برد پیش مشایخ طریقت جنید درو نگرست قابل نظر ربوبیت دید بباطن آن جوان نظری کرد خورشید دولت دید که از زیر ابر بشریت وی می تافت گفت یا ضعیفه او را بمکه باید شد پیش بو العباس عطا و ابو بکر کتانی که پیران جهان امروز ایشان اند و درمان این درد هم ایشان دانند آن پیر زن او را فرار راه کرد و سر ببادیه درنهاد بهزاران مشقت به مکه رسیدند پیش آن شاهان طریقت ایشان چون او را دیدند گفتند عجب جوانی است این جوان که نسیم صباء دولت فقر از سر زلف وی می دمد او را بکوه لبنان باید برد که قوام دهر آنجااند مادر گفت خیز جان مادر چیزیست هر آینه درین زیر گلیم پای برهنه و سر برهنه و شکم گرسنه روی در بیابان نهادند تا رسیدند بکوه لبنان
جبالی التألف ذو انفراد ...
... در صومعه و کوهان در غار و بیابان
یک چند در آن صحرا همی گشتند تا بکناره چشمه رسیدند شش کس را دیدند ایستاده و یکی در پیش نهاده چون آن جوان را دیدند استقبال کردند گفتند دیر آمدی نماز کن برین مرد که وی غوث جهان بود و چون از دنیا بیرون می شد وصیت کرد که خلیفه من در راه است همین ساعت رسد او را گویید تا بر من نماز کند و مرقع من درپوشد و بجای من بنشیند آن جوان رفت و غسلی کرد و مرقع شیخ در پوشید و انوار خدای بر نقطه دل وی تجلی کرد و مشکلات شریعت و اسرار طریقت نهمار بر دل وی کشف گشت فراز آمد و آن شیخ را غسلی بداد بر وی نماز کرد و او را در خاک نهاد و بجای وی نشست پیر زن چون وی را چنان دید آهی کرد و جان بداد
هر مرحله ای که بود راهی کردیم
وز آتش دل آتشگاهی کردیم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الاولى
... یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تقتلوا الصید صید را مکشید و أنتم حرم و شما محرمان باشید و من قتله منکم و هر که صید کشد از شما متعمدا بقصد فجزاء مثل ما قتل من النعم پاداش او آنست که همتای آنکه کشت بکشد یحکم به حکم کند در آن ذوا عدل دو مرد پارسا که شایسته فتوی باشند منکم از اهل ملت شما هدیا بالغ الکعبة قربانی که بکعبه رسد أو کفارة طعام مساکین یا آن جانور را قیمت کنند و بر سعر آن طعام دهند به درویشان أو عدل ذلک صیاما یا برابر آن روزه دارد لیذوق وبال أمره تا بچشد گرانی پاداش کار خویش عفا الله عما سلف درگذاشت خدای از آنچه پیش ازین بود و من عاد و هر که با صید گردد در حرم یا در احرام فینتقم الله منه خدای کین ستاند ازو و الله عزیز ذو انتقام ۹۵ و خدای سختگیر است وا کین ستانی
أحل لکم حلال کرده آمد و گشاده شما را صید البحر صید دریا و طعامه و طعام آن متاعا لکم تا شما را زاد بود و برخورداری و للسیارة و راه گذریان را و حرم علیکم و حرام کرده آمد بر شما و بسته صید البر صید خشک زمین ما دمتم حرما تا آن گه که محرم باشید و اتقوا الله الذی إلیه تحشرون ۹۶ و پرهیزید از آن خدای که شما را انگیخته با او خواهند برد
جعل الله الکعبة خدای کعبه ساخت البیت الحرام آن خانه با آرم با شکوه قیاما للناس امن مردمان را و پایندگی ایشان را در دین خویش و الشهر الحرام و ماه حرام و الهدی و قربان که بمنا برند و القلاید و قلاید که در گردن ایشان کنند ذلک لتعلموا این آن راست تا بدانید أن الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الأرض که خدای میداند هر چه در آسمانست و در زمین و أن الله بکل شی ء علیم ۹۷ و خدای بهمه چیز داناست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة
... مصطفی ص نام خمر برین چیزها افکند و چون همه خمر است همه در تحت این آیت شود که إنما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه شرح دادن این مسأله درین موضع بیش از این احتمال نکند و در سورة البقره مستوفی گفته ایم
میسر قمار است و اصله من الیسار و قیل مشتق من الیسر و هو السعة و الامکان یقال رجل یسر و قوم ایسار یتسعون فیتقامرون و میسر عرب آن بود که در جاهلیت مردی فرا پیش آمدی و گفتی این اصحاب الجزور پس نفری فراهم آمدندی و شتری خریدندی و هر یکی را در آن نصیبی کردندی پس قرعه بزدندی هر کس که سهم وی بیرون آمدی از بهای آن اشتر بری گشتی و نصیب وی در گوشت بماندی هم چنان قرعه می زدندی تا یک کس بماندی و بهای شتر جمله بر آن کس لازم بودی و او را در آن شتر نصیب گوشت نبودی و آن گه گوشت شتر بر آن قوم بسویت قسمت کردندی این بود قمار عرب که رب العزة درین آیت حرام کرد و قال ابن عباس المیسر القمار حتی لعب الصبیان بالکعاب و الجوز و سیل القاسم بن محمد عن الشطرنج ا هو میسر و عن النرد أ هو میسر فقال کل ما صد عن ذکر الله و عن الصلاة فهو میسر و تفسیر انصاب و ازلام در اول سورة بشرح گفتیم
رجس من عمل الشیطان رجس نامی است چیزی را که نجس و قذر بود و از شرع دور ساخته و آراسته شیطان بر بنی آدم رب العالمین گفت فاجتنبوه این همه ساخته و برآراسته شیطان است و هلاک دین شما از آن بپرهیزید و حذر کنید تا رستگار شوید ...
... قال علی بن ابی طالب ع ان عثمان من الذین آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و أحسنوا و الله یحب المحسنین
در روزگار عمر قدامة بن مظعون می خورد عمر خواست که وی را حد زند قدامة گفت شما را نیست که مرا حد زنید که الله میگوید لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا و من از جمله مؤمنانم و در بدر بوده ام عمر گفت راه غلط کردی و گمانت خطاست که رب العالمین گفت إذا ما اتقوا و آمنوا و تقوی آنست که آنچه خدا حرام کرد از آن بپرهیزی و گرد آن نگردی علی بن ابی طالب گفت یا عمر من از نزول این آیت خبر دارم چون رب العالمین خمر حرام کرد جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند یا رسول الله برادران ما و پدران ما که در بدر بودند و در احد کشته شدند ایشان در آن حال می همی خوردند چه گویی در ایشان و چه حکم کنی از بهر ایشان رسول خدا توقف کرد تا جبرییل آمد و آیت آورد لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح الایة پس عمر بفرمود و قدامه را حد مفتری بزدند و گفتند ان شارب الخمر اذا شرب انتشی و اذا انتشی هذی و اذا هذی افتری فیقیم علیه حد المفتری ثمانین جلدة
یا أیها الذین آمنوا لیبلونکم الله بشی ء من الصید این من تبعیض است از دو وجه یکی آنکه اینجا صید بر میخواهد نه صید بحر و دیگر وجه آنکه صید است در حال احرام نه در حال احلال تناله أیدیکم آن صید که دستهای شما بآن رسد از خایه مرغ یا بچه که از آشیانه برنخاسته و رماحکم یا بآن رسد نیزه های شما و بر قیاس نیزه تیر و سنگ و کمند و جز از آن از این کبار صید چون خرگور و گاو دشتی و شتر مرغ و امثال آن می گوید شما را بخواهد آزمود یعنی که شما را بر آن قادر خواهد کرد و آن پیش شما خواهد آورد و فایدة البلوی اظهار المطیع من العاصی و الا فلا حاجة له الی البلوی و این در سال حدیبیه بود که رسول خدا را از مکه باز داشتند و هم آنجا قربان کرد صد تا اشتر چنان که در قصه حدیبیه است و مرغان و وحش بیابان فراوان روی بایشان نهادند و از آن همی خوردند و با رحال ایشان همی درآمیختند و ایشان هم در حرم بودند و هم در احرام ...
... قیاما للناس ای قواما لهم فی امر دینهم یقومون الیه للحج و قضاء النسک و امر دنیاهم ای صلاحا لمعاشهم من التجارات و ما یجبی الیه من الثمرات و الشهر الحرام بلفظ جنس گفت و مراد بآن ماههای حرام است و آن چهاراند واحد فرد و هو رجب و ثلاثة سرد ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم و الهدی و القلاید هدی قربانست که بمنا برند و قلاید آنست که در گردن ایشان کنند و این آن بود که مرد چون از حرم بتجارت بیرون میشد در ماه حرام در کار خویش نظر کردی اگر دانستی که باز گردد پیش از آنکه ماه حرام بگذرد هم چنان ایمن بیرون شدی و هیچ نشان بر خود و بر راحله خویش نکردی و اگر دانستی که می بازنگردد در ماه حرام امن خویش را نشان بر خود کردی و بر راحله خویش و نشان آن بود که پوست درخت حرم با خود داشتی و بر راحله خویش افکندی تا هر جایی که رفتی ایمن بودی و کس تعرض وی نکردی اینست که رب العالمین گفت و الهدی و القلاید یعنی کل ذلک کان قیاما للناس و أمنا فی الجاهلیة
ذلک لتعلموا أن الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الأرض و أن الله بکل شی ء علیم وجه تأویل این آیت و آخر آن باول در بستن آنست که رب العالمین این تعظیم که نهاد خانه خویش را و حرم و احرام را از آن نهاد تا آن را بزرگ دارند و حرمت آن بشناسند و آزرم آن بزرگ دارند و بدانند که چون جانور بی عقل درو می نیازارند در آزردن مسلمان در حرم چه وبالست و چون فرمود که در حرم کفتار میازارید از آنست که تا دانند که در آزار مسلمان در حرم چیست و دیگر الله دانست که نمازگر را از وجهت بد نیست و از قبله و کعبه قبله ساخت و دانست که حج را هنگامی باید آن را هنگامی ساخت و دانست که هدی را نشان آزرم باید نشان ساخت و در حجله حرم جای امن ساخت از آنکه عرب در جاهلیت بس ناپاک و خون ریز بودند و بد فعل راه ببیم داشتند و مال بناحق می بردند و بجای یک کس جمعی را می کشتند طلب ثار را رب العزة چون از ایشان این فعل میشناخت و میدانست کعبه حرم ساخت و ماه حرام و هدی و قلاید پدید کرد و تعظیم آن فرمود تا ایشان را بر مال و بر نفس خویش امن پدید آمد و هر جای که نشان درخت حرم دیدند سر بر خط فرمان نهادند و تعظیم آن را دستهای بیداد و غارت کوتاه کردند و دانست رب العزة که اگر ایشان را بعادت جاهلیت خویش فرو گذارد جهان خراب گردد و مردم کشته شوند و متاجر باطل گردد رب العزة گفت این همه بدان کردم تا شما بدانید که هر چه در آسمان و زمین است از مصالح بندگان و مرافق ایشان من می دانم و بهمه چیزی دانا و تواناام
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة
... پیر طریقت گفته بزبان وعظ مرین غافلان را که ای مستان پر شهوت و ای خفتگان غفلت شرم دارید از آن خداوندی که خیانت چشمها میداند و باطن دلها می بیند یعلم خاینة الأعین و ما تخفی الصدور آه کجاست دره عمری و ذو الفقار حیدری تا در عالم انصاف برین مستان بی ادب حد شرعی براند و این غافلان خفته را بجنباند خبر ندارد آن مسکین که خمر میخورد که چون قدح بر دست نهند عرش و کرسی در جنبش آید و از حضرت عزت ندا آید که و عزتی و جلالی لاذیقنهم الیم عذابی من الحمیم و الزقوم
میسر قمار است و در قمار خانه کسی که پاکباز و کم زن بود او را عزیز دارند و مقدم شناسند اشارت است بطریق جوانمردان که ابدانهم مطروحة فی شوارع التقدیر یطأها کل عابری سبیل من الصادرین عن عین المقادیر خود را در شاهراه تقدیر بیفکنند تا زیر هر خسی پست شوند و از بند هر زنگی بیرون آیند و خود را ناچیز شمرند
تا تو اندر بند رنگ و طبع و چرخ و کوکبی
کی بود جایز که گویی دم قلندروار زن
و أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و احذروا الایة مرد باید که در راه شرع همگی وی عین فرمان گردد و یک چشم زخم در وقت فرمان تأخیر و مخالفت روا ندارد
چنان که حکایت کنند که یکی از خلفا وقتی بر وی مسأله مشکل شده بود کس فرستاد به شافعی تا حاضر شود چون کس خلیفه پیش شافعی رسید او را دید که دستار را می پیچید گفتا فرمان امیر المؤمنین است که بیایی شافعی دندان فراز کرد و موافقت فرمانرا آنچه از آن دستار ناپیچیده مانده بود فرو درید و بپایان نبرد که در فرمان خلیفه تأخیر روا نیست عجبا کارا در فرمان مخلوق موافقت شرع را چنین ایستاده بودند باری بنگر تا در همه عمر یک نفس در فرمان خدا و تعظیم وی راست رفته ای یا نه
لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات الایة چون اغلب روزگار مرد در تعظیم امر و نهی بسر می شود و معظم احوال وی در ادب صحبت و در خدمت بر سنت بود در یک نفس و در یک لقمه با وی مضایقت نکنند هر که مایه ایمان دارد و تقوی شعار خود گرداند چنان که گفت إذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا یعنی اتقوا المنع و آمنوا بالخلف با درویشان مواسات کنند و دست انفاق و صدقه بر ایشان گشاده دارند و از منع و بخل بپرهیزند و دانند که هر چه در راه خدا هزینه کنند خلف آن در دو جهان باز یابند چنان که گفت و ما أنفقتم من شی ء فهو یخلفه این خود صفت عوام است و بیان مراتب احوال ایشان باز صفت اهل خصوص کرد و تقوی و احسان ایشان یاد کرد ثم اتقوا و أحسنوا ای اتقوا شهود الخلق و أحسنوا ای شهدوا الحق فالاحسان ان تعبد الله کأنک تراه کما فی الخبر
و الله یحب المحسنین اعمالا و المحسنین آمالا و المحسنین احوالا ...
... و ثمره احرام دل سه چیز است امروز و سه چیز فردا امروز حلاوت مناجات و تولد حکمت و صحت فراست و فردا نور مشاهدت و نداء لطف و جام شراب
جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس الآیة در آثار بیارند که چهار هزار سال آن کعبه معظم را بتخانه آزری ساخته بودند تا از غیرت نظر اغیار بخداوند خود بنالید که پادشاها مرا شریف ترین بقاع گردانیدی و رفیع ترین مواضع ساختی بیت الحرام نام من نهادی و امن و امان خلق در من بستی پس ببلاء این اصنام مبتلا کردی از بارگاه جبروت بدو خطاب رسید که آری چون خواهی که معشوق صد و بیست و چهار هزار نقطه طهارت باشی و خواهی که همه اولیا و صدیقان و طالبان را در راه جست خود بینی و آن را که خواهی بناز در کنار گیری و صد هزار ولی و صفی را جان و دل در راه خود بتاراج دهی کم از آن نباشد که روزی چند در بلاء این اصنام بسازی و صفات صفا و مروه را در بطش قهر غیرت فرو گذاری سنت ما چنین است
کسی را که روزی دولتی خواهد بود نخست او را از جام قهر شربت محنت چشانیم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الاولى
... ما جعل الله خدا واجب نکرد و نفرمود من بحیرة از آن نهاد و سنت جاهلیت که شتر را گوش میشکافتند و لا سایبة و نه آن شتر که فرو می گذاشتند و از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد میکردند و لا وصیلة و نه آن شتر که با همتای خویش می پیوست و آن را نمی کشتند و لا حام و نه آن شتر که پشت خویش را حمی کرد و لکن الذین کفروا لکن ایشان که کافر شدند یفترون علی الله الکذب دروغ می گفتند بر خدای و ناراست میساختند و أکثرهم لا یعقلون ۱۰۳ و بیشتر ایشان آن بودند که صواب در نمی یافتند
و إذا قیل لهم و چون ایشان را گفتندی تعالوا إلی ما أنزل الله بازآیید بآنکه الله فرو فرستاد و إلی الرسول و با رسول وی آیید قالوا گفتند حسبنا بسنده بود ما را ما وجدنا علیه آباءنا آنچه پدران خویش بر آن یافتیم أ و لو کان آباؤهم باش و اگر پدران ایشان لا یعلمون شییا هیچ چیز نمی دانستند و لا یهتدون ۱۰۴ و نه فرا راه حق می دیدند
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند علیکم أنفسکم بر شما بادا تنهای شما لا یضرکم نگزاید و زیان ندارد شما را من ضل بیراهی هر که گم گشت از راه إذا اهتدیتم چون شما بر راه راست بودید إلی الله مرجعکم جمیعا با خدایست باز گشت شما همه فینبیکم بما کنتم تعملون ۱۰۵ و خبر کند شما را بآنچه میکردید
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند شهادة بینکم گواهی که بود در میان شما إذا حضر أحدکم الموت هر گه که حاضر آید بیکی از شما مرگ حین الوصیة هنگام وصیت کردن اثنان ذوا عدل منکم آن گواهی باید از دو گواه استوار از اهل دین شما أو آخران من غیرکم یا گواهی دو تن از اهل جز از دین شما إن أنتم ضربتم فی الأرض اگر چنان بود که در سفر باشید فأصابتکم و ناگاه بشما رسد مصیبة الموت مرگ رسیدنی تحبسونهما ایشان را هر دو فرا سوگند پناوید من بعد الصلاة پس نماز دیگر فیقسمان بالله تا آن دو گواه سوگند خورند بخدای إن ارتبتم اگر بگواهی ایشان در شک باشید لا نشتری به ثمنا که با سوگند بدروغ بهای اندک نمی خریم از دنیا و لو کان ذا قربی و اگر چند که خویشاوندی بود و لا نکتم شهادة الله و گواهی که خدای را بآن قیام میباید کرد پنهان نمیداریم إنا إذا لمن الآثمین ۱۰۶ ما پس از بزه کاران باشیم اگر چنین کنیم
فإن عثر اگر برافتند علی أنهما استحقا إثما بر آنکه ایشان هر دو خیانت کردند و بزه کار شدند فآخران یقومان مقامهما پس برخیزد دو تن دیگر بجای آن دو گواه من الذین استحق علیهم الأولیان دو گواه که اولیترند بگواهی و نزدیکترند بایشان که آن دو گواه پیشین که مستحق نام خیانت شدند بدان شدند که با ایشان خیانت کردند فیقسمان بالله سوگند بخورند بخدای لشهادتنا أحق من شهادتهما که گواهی ما دو تن راست تراست از گواهی ایشان دو تن و ما اعتدینا و ما اندازه راستی درنگذاشتیم إنا إذا لمن الظالمین ۱۰۷ و اگر درگذاشتیم آن گه از ستمکارانیم بر خویشتن
ذلک أدنی این چنین نزدیکتر بود و اولی تر أن یأتوا بالشهادة علی وجهها که گواهان بر وجه خویش و بر راستی بگزارند أو یخافوا أن ترد أیمان بعد أیمانهم و از رد الیمین ترسند که سوگند از مدعی علیه با مدعی گردانند و اتقوا الله و از خشم و عذاب خدای بپرهیزید و اسمعوا و بفرمان وی نیوشید و الله لا یهدی القوم الفاسقین ۱۰۸ و خدای راه نمانیست گروهی را که در علم او از طاعت و فرمان بیرون شدگانند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة
... و آنچه مصطفی ص گفت طلب العلم فریضة علی کل مسلم علما مختلف اند که از این انواع علوم کدامست متکلم گفت علم کلام است که معرفت حق تعالی بدان حاصل می آید فقها گفتند علم فقه است که حلال از حرام بوی جدا میشود اصحاب حدیث گفتند علم کتاب و سنت است که اصل علوم شرع آنست
صوفیان گفتند علم احوال دل است که راه بندگی آنست و سعادت بنده در آن است اما اختیار محققان آنست که این خبر بیک علم مخصوص نیست و این علمها همه نیز واجب نیست بلکه هر چه بنده را بدان حاجت است در وقت حاجت واجب است پس معنی خبر آنست که طلب علمی که بنده را بعمل آن حاجت است واجب است نخست علم معرفت خداست و اعتقاد اهل سنت پس علم نماز و طهارت آن مقدار که فریضه است و آنچه سنت است علم آن نیز سنت است و چون فراماه رمضان رسد روزه داشتن در ماه رمضان فریضه است و اگر نصابی مال وی را حاصل شود چون یک سال تمام بسر شود بر وی واجب است که بداند که زکاة آن چند است و فرا که می باید داد و شرط آن چیست و علم حج همچنین آن گه که فرا راه خواهد بود بر وی واجب است که بداند و بشناسد ارکان و فرایض و شرایط آن و همچنین هر کار که فرا پیش وی آید چون نکاح و تجارت و مزدوری و پیشه وری آن گه که فرا پیش گیرد بر وی واجب است که است بداند شرایط آن و حلال و حرام آن و بیرون از این آنچه بدل تعلق دارد واجب است بر هر مسلمان که بداند که حسد و ریا و عجب و حقد و عداوت و گمان بد بمسلمانان بردن این همه حرام است پس معلوم شد که هیچ مسلمان از علم مستغنی نیست و همه علمها نیز واجب نیست بلکه باحوال و اوقات می بگردد چنان که بیان کردیم و الله اعلم
اعلموا أن الله شدید العقاب یعنی لمن عصاه فیما امره و نهاه و أن الله غفور رحیم لمن تاب و أناب درین آیت معتدیان را در صید نومید نکرد و ایشان را بتوبه امید داد آن گه گفت ما علی الرسول إلا البلاغ یا محمد بر پیغامبر جز رسانیدن پیغام نباشد تو پیغام برسان معتدیان را از عقوبت ما بیم ده و تایبان را بمغفرت و رحمت ما بشارت ده و ایشان را گوی که ما نهان و آشکارای شما دانیم آنچه بزبان گویید دانیم و آنچه در دل دارید بخلاف زبان هم دانیم ...
... و حامی آن بود که شتر نر را نامزد کردندی که هر گه که از ضراب وی چندین شکم زاده آید پشت او از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد است چون آن عدد تمام شدی و بیشتر آن ده شکم میبود گفتندی قد حمی ظهره پشت خویش حمی کرد نه بر نشستندی نه بار بر نهادندی نه بکشتندی نه خوردندی
روی علی بن ابی طلحة عن ابن عباس قال البحیرة و الحامی من الإبل و السایبة و الوصیلة من الغنم این سنتها و نهادهای جاهلیت که عمرو بن لحی الجندعی پدر خزاعه نهاد مصطفی ص اکثم خزاعی را گفت یا اکثم رأیت عمرو بن لحی یجر قصبه فی النار و هو اول من غیر دین ابراهیم و بحر البحیرة و سیب السایبة و وصل الوصیلة و حمی الحامی و انت اشبه الناس به یا اکثم فقال اکثم أ یضرنی شبهه یا رسول الله قال لا انت مؤمن و هو کافر و قال زید بن اسلم قال رسول الله ص انا اعرف اول من سیب السوایب و غیر دین ابراهیم قالوا و من هو یا رسول الله قال عمرو بن لحی احد بنی کعب لقد رأیته یجر قصبه فی النار یوذی ریحه اهل النار و انی لا عرف اول من بحر البحایر و وصل الوصیلة و حمی الحامی قالوا و من هو
قال رجل من بنی مدلج کانت له ناقتان جدع آذانهما و حرم البانهما ثم شرب البانهما بعد ذلک و لقد رأیته فی النار و هما تعضانه بافواههما و تخبطانه بأیدیهما ...
... زجاج گفت علیکم أنفسکم معنی آنست که الزمکم الله امر أنفسکم لا یضرکم من ضل إذا اهتدیتم ای لا یؤاخذکم الله بذنوب غیرکم إلی الله مرجعکم فی الآخرة جمیعا الضال و المهتدی فینبیکم بما کنتم تعملون یجازیکم باعمالکم
یا أیها الذین آمنوا شهادة بینکم این آیت در شأن تمیم بن اوس الداری آمده و عدی بن بدا و بدیل بن ابی ماریه این بدیل مسلمان بود و تمیم و عدی ترسا بودند از ترسایان بنی لحم از شام تجارت میکردند بمکه چون مسلمانان بهجرت بمدینه شدند ایشان تجارت خود با مدینه افکندند هنگامی در راه بودند که با شام میشدند بدیل بن ابی ماریه را مرگ آمد در راه وصیت خویش در مال خویش بنوشت و آنچه داشت از مال خویش بایشان سپرد و ایشان را بر وصیت خویش گواه گرفت پس بمرد و ایشان مال وی بردند بشام از آن لختی برگرفتند و لختی باز سپردند
ورثه گفتند درین مال لختی می درباید رسول خدا ایشان را هر دو باین آیت سوگند داد که خیانت نکردند و وصیت تبدیل نکردند سوگند خوردند که نکردیم ایشان را گذاشت و دعوی ورثه رد کرد این آیت در شأن ایشانست میگوید ای شما که مؤمنان اید شهادة بینکم إذا حضر أحدکم الموت یعنی مقدماته و اسبابه چون مخایل و نشان مرگ بر یکی از شما پیدا شود و خواهد که وصیت کند در وقت وصیت دو گواه عدل باید که حاضر شوند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی اعلموا أن الله شدید العقاب و أن الله غفور رحیم شدید العقاب للاعداء غفور رحیم للاولیاء شدید العقاب دشمنان را قهر است و سیاست غفور رحیم دوستان را نواخت است و کرامت در یک آیت قهر و لطف جمع کرد تا بنده میان قهر و لطف در خوف و رجا زندگی کند در قهر نگرد خایف شود باز لطف بیند راجی گردد خوف حصار ایمان است و تریاق هوا و سلاح مؤمن رجا مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدت عبادت و گفته اند که ایمان و یقین بنده دو پر دارد یکی خوف دیگر رجا هرگز مرغ بیک پرکی تواند پریدن همچنین مؤمن در خوف بی رجا یا در رجاء بی خوف راه دین نتواند بریدن مثل ایمان راست چون مثل ترازو است یک کفه آن خوف است و دیگر کفه رجا و زبانه دوستی و این کفه ها بعلم آویخته چنان که ترازو را از کفه ناچار است خوف و رجا از علم ناچار است ازین جهت اعلموا در سر آیت نهاد خوف بی علم خوف خارجیان است رجاء بی علم رجاء مرجیان است دوستی بی علم دوستی اباحتیان است
ما علی الرسول إلا البلاغ یا محمد بر تو جز پیغام رسانیدن و دعوت کردن نیست و راه نمودن و بار دادن جز کار ما نیست لیس لک من الأمر شی ء إنک لا تهدی من أحببت یا محمد تو بو جهل را میخوان یا ابراهیم تو نمرود را میخوان یا موسی تو فرعون را میخوان یا عیسی تو قارون را میخوان شما میخوانید که بر شما جز خواندن نیست من آن کس را بار دهم که خود خواهم ای خواستگان ازل قدم دولت در سرا پرده عشق نهید که دیر است تا این توقیع بر منشور ایمان شما زدند که و ألزمهم کلمة التقوی و ای ناخواستگان ازل گلیم لعنت بر دوش ادبار خویش گیرید که دیر است تا این نقش نومیدی بر نقد نبهره شما زدند که لم یرد الله أن یطهر قلوبهم یا محمد به در بو جهل و بو طالب چند روی چند سال است تا تو در کنار ایشان و ایشان ترا نمی بینند تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون رو گرد دل سلمان پارسی برآی و اگر درد دین میجویی از دل وی جوی که پیش از آن که تو قدم در عالم بعثت نهادی چندین سال است تا سرگردان گرد عالم در طلب تو می گردد و از هر کسی نشان تو می پرسد هیچ ذره نماند از ذره های عالم که از وی نشان تو نجست هیچ کاروان نماند که از وی خبر تو نپرسید هیچ باد نماند که از آن باد نسیم وصال تو نبویید
با دل همه شب حدیث تو میگویم
بوی تو ز هر باد سحر می جویم
قل لا یستوی الخبیث و الطیب بزبان شریعت خبیث حرام است و طیب حلال و بزبان حقیقت هر آن کسب که از یاد کرد و یاد داشت حق خالی بود خبیث آنست و هر کسبی که در ابتداء آن نام حق رود و در میانه شهود حق بود و ختم آن بمحمد و شکر کند طیب آنست عایشه صدیقه فرمود تا پیراهنی بدوزند مگر آن کس که می دوخت آن ساعت غافل بود از ذکر حق عایشه را غفلت وی معلوم گشت بفرمود تا آن دوخته بازشکافت گفت این خبیث است و خبیث ما را نشاید و گفته اند هر مال که حق خدا از آن بیرون کنند و زکاة آن بدهند طیب آنست و هر چه حق خدای بیرون نکنند خبیث است و بر شرف هلاک مصطفی ص گفت ما تلف مال فی البر و البحر الا بمنع الزکاة منه و گفته اند که خبیث آنست که در دنیا بر سر هم نهی و آن را ادخار کنی و دست انفاق و خیر از آن فرو بندی و طیب آنست که فراپیش خودداری بخیر خرج کنی و آن جهان را ذخیره ای سازی ما قدمنا ربحنا و ما خلفنا خسرنا اینست و قد مضی ذکره
یا أیها الذین آمنوا لا تسیلوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم میگوید گرد مقامات بزرگان مگردید و تعرض احوال ایشان مکنید و منازل ایشان مپرسید که آن گه رتبت خویش از آن قاصر بینید و نومید گردید و نومیدی تخم حسرتست و مایه عطلت یکی بازاری پیش جنید درآمد گفت ای پیر طریقت اگر بندگی اینست که شما بدست دارید پس ما چه داریم و چه امید در بندیم که جای نومیدی است پیر گفت لشکر امیران همه خاصگیان و ندیمان نباشند سگبانان و ستور بانان نیز باشند و در مملکت همه بکار آیند و بجای خویش باندازه خویش همه زندگی کنند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۵ - النوبة الثانیة
... قول النبی ص للزبیر انه حواری یعنی انه الذی استخلصه من الناس و منه الدقیق الحواری لانه اخلص لبه من کل ما یشوبه و شرح این کلمه در سورة آل عمران رفت و یقال اوحی الله الیهم علی لسان رسولهم أن آمنوا بی ای صدقوا بی بأنی واحد لیس معی شریک و برسولی عیسی انه نبی و رسول قالوا آمنا بما جاء من عند الله و نشهد ان الله واحد لا شریک له و أنک رسوله و اشهد یا عیسی بأننا مسلمون ای مخلصون بالتوحید
إذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم وجه این مسألت حواریان از عیسی ع آنست که ایشان زیادت یقین و تثبیت در ایمان خواسته اند چنان که ابراهیم گفت علیه السلام رب أرنی کیف تحی الموتی و روا باشد که این مسألت پیش از آن رفت که از عیسی آیات و عجایب دیدند و شناختند از ابراء اکمه و ابرص و احیاء مردگان
هل یستطیع ربک این از آن جنس است که گوینده ای گوید کسی را که توانی که مرا پیغامی بجایی بری توانی که مرا مسألت جواب دهی این کس که این میگوید داند که او زبان و پای دارد این استطاعت نامی است ایجاب را پیغام معنی آنست که مرا این ارزانی داری واجب داری حواریان از آن خدای شناس تر بودند که خدایی را از چیزی عاجز داشتندی و قومی از وحشت ظاهر این کلمه بر پرهیزیدند خواندند که هل تستطیع ربک کسایی از آنست و در اختیار ایشان و در کلمه ای که گزیدند کم شغل نیست از آنکه در قراءت اول که پارسی آنست که از خدا طوع و طاعت توانی خواست بر تأویل اجابت توانی خواست این طاعت اینجا بمعنی اجابت است ابو وایل گوید شقیق بن سلمة الاسدی نعم الرب ربنا لو أطعناه ما عصانا معنی ما عصانا ای ما ابی علینا و از صحابه مردی را است در دعا اللهم احفظنی بالاسلام قایما و احفظنی بالاسلام قاعدا و احفظنی بالاسلام راقدا و لا تطع فی عدوا حاسدا ای لا تجب و اجابت از آن طاعت خوانند که دعا در لفظ فرمان بود ...
... چون عیسی گفت از خشم خدا بپرهیزید و بر او تحکم مکنید و اقتراح آیات مکنید ایشان گفتند نرید أن نأکل منها ما میخواهیم که از آن مایده بخوریم و ما را بصدق تو یقین افزاید این تطمین معنی آنست که لتزداد طمأنینة
هم چنان که ابراهیم گفت لیطمین قلبی و نعلم این علم بمعنی رؤیت است
یعنی که ما به بینیم صدق تو بآنچه گفتی که من رسول خداام و نکون علیها من الشاهدین لله بالوحدانیة و ذلک بالنبوة و قیل و نکون علیها من الشاهدین لک عند بنی اسراییل اذا رجعنا الیهم ...
... شمعون گفت یا روح الله امن طعام الدنیا هذا ام من طعام الآخرة این از طعام دنیا است یا از طعام آخرت عیسی گفت نه از طعام دنیا نه از طعام آخرت
طعامی است که رب العزة بکمال قدرت خویش و بجلال عز خویش نوآفرید چنان که خواست آن را که خواست و کس را نیست و نرسد که چون و چرا کند و از وی واخواست کند بیش ازین مپرسید و بخورید آنچه خواستید تا خدای شما را نعمت خویش و فضل خویش بیفزاید حواریان گفتند یا روح الله اگر از این اعجوبه که پیدا آمد آیتی دیگر بنمایی امروز نیکوتر بود عیسی گفت یا سمکة احی باذن الله ای ماهی زنده شو بفرمان خدای ماهی زنده گشت و بر خود بجنبید هم بر آن صفت که در میان آب بود قوم فراهم آمدند و از آن حال بترسیدند و کراهیت نمودند
عیسی گفت شما چه قوم اید که آیات و عجایب درخواهید آن گه چون پدید آید از آن کراهیت نمایید ما اخوفنی علیکم ان تعاقبوا و تعذبوا سخت می ترسم بر شما از عذاب و عقوبت یا سمکة عودی کما کنت باذن الله فعادت السمکة مشویة کما کانت گفتند یا روح الله تو اولیتر که ابتدا کنی و ازین مایده بخوری عیسی گفت معاذ الله که من خورم بلکه آن کس خورد که طلب کرد و خواست حواریان بترسیدند گفتند نباید که فرو آمدن این مایده عقوبت و مثلت را است و سخط الله و هیچ از آن بنخوردند
پس عیسی درویشان را و عاجزان و نابینایان و بیماران و مجذومان و دیوانگان و بلا رسیدگان را بخواند و گفت کلوا من رزقکم الذی رزقکم ربکم و ادعوه ان یشقیکم فانه ربکم و احمدوه فیکون لکم المهنأ و لغیرکم البلاء ایشان درافتادند هزار و سیصد مرد و زن ازین درویشان و بیماران و بلا رسیدگان و بخوردند ...
... عیسی پس از آن در آن سفره نگریست هم بر آن صفت دید که از آسمان فرو آمده بود هیچ نقصان در وی نیامده و گویند هر درویش که آن روز از آن مایده بخورد توانگر گشت که تا زنده بود نیز درویش نگشت و هر بیمار که از آن بخورد تا زنده بود بیمار نگشت پس آن سفره برسان مرغی بر پرید هوا گرفت و بآسمان باز شد و ایشان در آن مینگرستند تا از چشم ایشان غایب گشت
حواریان چون آن حال دیدند پشیمان گشتند و تحسر خوردند بعد از آن چهل روز آن مایده پیوسته گشت هر روز بامداد فرو آمد و خاص و عام و درویش و توانگر و بیمار و تندرست از آن میخوردند و باز دیگر بآسمان باز میشد تا رب العزة بعیسی وحی فرستاد که اجعل مایدتی و رزقی للفقراء دون الاغنیاء این مایده من و روزی که از آسمان فرو فرستادم تا درویشان خورند نه توانگران پس این حال بر توانگران صعب آمد و فتنه و شک در دلهای ایشان افتاد و دیگران را نیز بشک افکندند و گفتند أ ترون المایدة حقا تنزل من السماء عیسی گفت اکنون که فتنه در دل خود راه دادید و بشک افتادید عذاب را ساخته باشید و رب العزة بعیسی وحی فرستاد که من با ایشان شرط کرده ام که هر آن کس که کافر شود بعد از نزول مایده او را عذاب کنم فلذلک قوله فمن یکفر بعد منکم فإنی أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من العالمین
عیسی گفت خداوندا بندگان تواند إن تعذبهم فإنهم عبادک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم پس از آن رب العالمین عذاب فرو گشاد و سیصد و سی و سه مرد را از ایشان ممسوخ کرد خنازیر گشتند شب در خانه خویش با اهل و عیال خفته و بامداد خوکان بودند در مزبلها میگشتند و نجاسات و قاذورات میخوردند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یوم یجمع الله الرسل الایة صفت روز رستاخیز است و نشان فزع اکبر آن روز که صبح قیامت بدمد و سراپرده عزت بصحراء قهاری بیرون آرند و بساط عظمت و جلال بگسترانند این هفت آسمان علوی که بر هواء لطیف بی عمادی بر یکدیگر بداشته و بقدرت نگه داشته ترکیب آن فرو گشایند همه بر هم زنند و بر هم شکنند که میگوید جل جلاله إذا السماء انشقت و این هفت فرش مطبق را توقیع تبدل الأرض غیر الأرض برکشند و ذره ذره از یکدیگر برفشانند و بباد بی نیازی بردهند که میگوید دکت الأرض دکا دکا و این خورشید روان که چراغ جهانست و دلیل زمان و مکان است بسان مهجوران حضرت رویش سیاه کنند در پیچند و بکتم عدم باز برند که میگوید إذا الشمس کورت و این نجوم ثواقب را و کواکب زهرا را همی بیک بار بر صورت برگ درخت بوقت خریف فرو بارانند و در خاک مذلت بغلطانند که میگوید و إذا النجوم انکدرت
فرمان آید که ای دوزخ آشفته برگستوان سیاست بر افکن بعرصات حاضر شو که دیر است تا این وعده داده ایم که و برزت الجحیم لمن یری ای فرادیس اعلی طیلسان نعمت برافکن و در موقف کمر انقیاد بر میان بند که دوستان منتظرند از راه دور دراز آمده اند میخواهیم که راه بایشان کوتاه کنیم أزلفت الجنة للمتقین غیر بعید ای جبرییل تو حاجب باش ای میکاییل تو چاوش حضرت باش
ای زبانیه سرای عقوبت سلاسل و اغلال بر سر دوش نهید ای غلمان و ولدان همه تاج خلد بر سر نهید ای کروبیان و مقربان درگاه در حجب هیبت کمر سیاست بر میان بندید و صفها برکشید نخست مادر و پدر سید را بقعر دوزخ اندازید پسر نوح را غل شقاوت بر گردن نهید و بدوزخ برید پدر ابراهیم خلیل را بنعت دنبال بریده ای بدرک اندازید بلعم باعورا را بیارید و آن نماز و عبادت وی به باد بردهید و غاشیه سگی در سر صورت او کشید و باسفل السافلین اندازید و سگ اصحاب الکهف بیارید و بردابرد از پیش او بزنید و قلاده منت بر گردن وی نهید و بزنجیر لطف ببندید و در کوکبه نواختگان او را بدرجات رسانید این چنین است اگر خواهیم بداریم ورخواهیم برداریم یفعل الله ما یشاء و یحکم ما یرید
صد هزار و بیست و چهار هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت آن ساعت بزانو درآیند و علمهای خود از آن فزع و هیبت فراموش کنند و گویند لا علم لنا هزاران هزار مقربان درگاه و قدسیان ملأ اعلی همه زبان تضرع و تذلل گشاده که ما عبدناک حق عبادتک آن ساعت تیغ سیاست از غلاف قهر بیرون کشند همه نسبها بریده گردانند مگر نسب رسول ص همه خویش و پیوند از هم جدا کنند همه رخسارهای ارغوانی زعفرانی گردد بسا مادر که بی فرزند شود بسا فرزند که بی مادر ماند یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه و صاحبته و بنیه ...
... از خویشتنش فراق یکسر باید
چون عشق مجنون روی در خرابی نهاد پدر وی گفت یا مجنون ترا خصمان بسیار برخاسته اند روزی چند غایب شو تا مگر مردم ترا فراموش کنند و این سوداء لیلی از تو لختی کمتر شود وی برفت روز سوم می آمد گفت ای پدر معذورم دار که عشق لیلی آرام ما برده و همه راهها بما فرو گرفته است راه براه صلاح خود نمی برم هر چند که همی روم جز بسر کوی لیلی آرام نمی یابم
بس که اندر عشق تو من گرد سر برگشته ام ...