گنجور

 
۳۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵۷

 

موج خطر سفینه اهل توکل است

در رهگذار راست روان تیغ کج پل است

ز افتادگی چو شبنم گل نیستم غمین

چون پله ترقی من در تنزل است

صائب تبریزی
 
۳۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۹

 

رهنوردی که مدارش به توکل گذرد

گر قدم بر سر دریا نهد از پل گذرد

کی به فکر خس و خاشاک من افتد برقی ...

صائب تبریزی
 
۳۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۵

 

تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد

به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد

صائب تبریزی
 
۳۶۴

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

... مه کاسه سفالی ست آنجا که مل تو باشی

از جویبار فردوس در زیر پل دود آب

چون سرو اگر خرامان بر روی پل تو باشی

طغرای مشهدی
 
۳۶۵

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ساقی‌نامه » بخش ۵ - به هوای سرمنزل سلطان خراسان

 

... بود خرمنی از گل جعفری

بر اوج پیمای این هفت پل

مه و مهر از خرمن او دوگل ...

طغرای مشهدی
 
۳۶۶

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

زین دجله که طوفان به سر پل دارد

آبش مستی بیشتر از مل دارد ...

قدسی مشهدی
 
۳۶۷

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

... برخیز و ز آب بگذران بارت را

زان پیش که آب بگذرد از سر پل

قدسی مشهدی
 
۳۶۸

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

بگذار حدیث جزو و کل در مستی

آسان نتوان رفت ز پل در مستی

با عشق ز جسم عنصری دست بدار ...

قدسی مشهدی
 
۳۶۹

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۹

 

... اجل بود نامش چو انگاره بود

پلارک لقب یافت چون رخ نمود

ازان فتنه در عهد ما خفته است ...

... سر کنگر از چرخ بیرون شده

پل خندقش طاق گردون شده

به دروازه اش گر دهد تن در آن

شود تخته پل کرسی آسمان

عطارد ز دستم ستاند قلم ...

قدسی مشهدی
 
۳۷۰

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۶

 

... مده تن به دیبای این سروران

طلبکار اطلس چو پوشد پلاس

ز حق می کند شکوه ای در لباس ...

... که از شهر و ده نیست منت پذیر

تمنا ز جیحون سوی پل مبر

مبر آبروی توکل مبر ...

... کسی را که ره بر توکل بود

کفش بهر سیم روان پل بود

قدسی مشهدی
 
۳۷۱

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۰

 

ز بد توبه امروز باشد صواب

وگرنه چه سود از پل آن سوی آب

به زشتی کشی عالمی را به پیش ...

... نبسته ست دکان خود کوزه گر

بر آن زن پلارک پسندیده است

که پیش از تو روی کسی دیده است ...

قدسی مشهدی
 
۳۷۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۲ - در مذمت حساد

 

... محال است این که کس بر روی دریا

ببندد پل گشاید شهر لنکا

خرد زین نکته تا آگاه گشته

نشان پل زیارت گاه گشته

هنوز آثار آن پل هست بر پا

تماشاگاه سیا حان است آنجا ...

ملا مسیح
 
۳۷۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۹ - غسل کردن سیتا در دل آب گنگ

 

... برون آمد مه از ابر کتانی

ز ماهش آب پل بر عید بشکست

حبابش قبه های عید می بست ...

ملا مسیح
 
۳۷۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۹ - دیدن راون لشکر رام را به بالای قصر و عتاب کردن وزیران خود را

 

... عتابش بر وزیران آتش افکن

که دشمن پل به دریا بست و بگذشت

ز حال او کسی آگاه کم گشت

ز رام اکنون چه مشکل فتح لنکا

نه آسان بود پل بستن به دریا

اگر کین آورم عذر کنش هست ...

ملا مسیح
 
۳۷۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود

 

... شکایت بر زبان ماهیان خواند

ز پل چون از پل قرضم در آزار

سبک کن گردن عجزم ازین بار ...

... نکو اندیشه ای کرده دگر بار

که چون آری کند ب ر پل شکستن

که باشد آن چنان دشوار بستن ...

ملا مسیح
 
۳۷۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

... چوفیض از دولت عشق از همه عالم بود راضی

گذر چون افکند بر پل شود نارش هوا دوزخ

فیض کاشانی
 
۳۷۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

... گریم ز فراق تو بر رهگذر مردم

چندانکه همی بندند بر سیل سرشگم پل

از شعله آه من افتد بزمین آتش ...

فیض کاشانی
 
۳۷۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳

 

... گناه خویش خودم دوزخ خودم هم خود

اگر ز خویش برستم ز هول پل رستم

بروی من ز سوی حق گشود چندین در ...

فیض کاشانی
 
۳۸۰

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰

 

... دل ز جهان کندمی رسته ز هر بندمی

از پل دوزخ چه باد رفتمی و جستمی

از درکات جحیم با خبر و بی خبر ...

فیض کاشانی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۸