گنجور

 
۳۶۱

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۸۲

 

... شیخ گفت که به نزدیک عبدالرحمن سلمی درشدم اول کرت که او را دیدم مرا گفت ترا تذکرۀ نویسم بخط خویش گفتم بنویس بخط خویش بنوشت سمعت جدی اباعمروبن نجیدالسلمی یقول سمعت اباالقسم جنید بن محمد البغدادی یقول التصوف هوالخلق من زاد علیک بالخلق زاد علیک بالتصوف واحسن ماقیل فی تفسیر الخلق ما قاله الشیخ الامام ابوسهل الصعلوکی الخلق هو الاعراض عن الإعتراض

شیخ را بسیار رفتی کی پیری در کشتی نشست زادش برسید خشک نانۀ مانده بود به دهان برد دندان بر وی کار نکرد بدست بشکست و به دریا انداخت موج درآمد و گفت تو کیی گفت خشک نانه گفت اگر سرو کارت با ما خواهد بود ترنانه گردی

شیخ گفت ما بشهر مرو بودیم پیری صراف را دیدیم گفت یا شیخ در همه عالم هیچ کس را بنگذارد کی شربتی آب بمن دهد یا بر من سلام کند و همه خلق می خواهند تا ساعتی از خویشتن برهندو من می خواهم کی یک ساعت بدانم کی کجا ایستاده ام بآخر عمر آتشی درو افتادو بسوخت ...

محمد بن منور
 
۳۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳ - ۱ - النوبة الثالثة

 

... دو چشم سرت نابینا و چشم عقل بینا کن

تا با موسی هزاران کلمه بهزاران لغت برفت با محمد صلی الله علیه و آله و سلم در خلوت او ادنی بر بساط انبساط این راز برفت که الف قلت لها قفی فقالت قاف آن هزاران کلمه با موسی برفت و حجاب در میان و این راز با محمد می برفت در وقت عیان موسی سخن شنید گوینده ندید محمد صلی الله علیه و آله و سلم راز شنید و در راز دار مینگرید موسی بطلب نازید که در طلب بود محمد بدوست نازید که در حضرت بود موسی لذت مشاهدت نیافته بود ذوق آن ندانسته بود از سمع و ذکر فراتر نشده بود همه روح وی در شنیدن بود از آن با وی فراوان گفت باز محمد صلی الله علیه و آله و سلم از حد سمع بنقطه جمع رفته بود غیرت مذکور او را با ذکر نگذاشته بود موج نور او را از مهر بر گذاشته بود تا ذکر در سر مذکور شد و مهر در سر نور جان در سر عیان شد و عیان از بیان دور پس دل که در قبضه نازد غرقه عیان خبر را چکند جان که در کنف آساید با ذکر فراوان چه پردازد

کسی کورا عیان باید خبر پیشش و بال آید ...

... موسی تخته از کوه کند چون بر وی توریة نبشتم زبرجد گشت دل عارف از سنگ جفوت بود چون بر وی نام خود نبشتم دفتر عزت گشت

هدی للمتقین جای دیگر گفت هو للذین آمنوا هدی و شفاء گفت این قرآن متقیان را هدی است مؤمنانرا شفاست آشنایی را سبب است روشنایی را مدد است کلید گوشها آینه چشمها چراغ دلها شفاء دردها نور دیده آشنایان بهار جان دوستان موعظت خایفان رحمت مؤمنان قرآنی که سناء آلهیت مطلع قدم اوست نامه که به تیسیر ربوبیت تنزل اوست کتابی که عزة احدیت بحکم غیرت حافظ و حارس اوست در سرای حکم موجود و در پرده حفظ حق محفوظ یقول الله عز و جل إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون

چون دانی که قرآن متقیان را هدی است پس نسب تقوی درست کن تا ترا در پرده عصمت خویش گیرد میگوید جل جلاله إن أکرمکم عند الله أتقاکم فردا برستاخیز همه نسبها بریده شود مگر نسب تقوی هر که امروز بپناه تقوی شود فردا بجوار مولی رسد خبر چنین است که یحشر الناس یوم القیمة ثم یقول الله عز و جل لهم طالما کنتم تکلمون و انا ساکت فاسکتوا الیوم حتی اتکلم انی رفعت نسبا و ابیتم الا انسابکم قلت ان أکرمکم عند الله أتقاکم و ابیتم انتم فقلتم فلان بن فلان فرفعتم انسابکم و وضعتم نسبی فالیوم ارفع نسبی و وضعت انسابکم سیعلم اهل الجمع من اصحاب الکرم و این المتقون ...

... هر چه تا قیام الساعة امت وی خواهند بود همه گفتند لبیک ربنا و سعدیک چون ایشان را برخوانده بود بی تحفه بازنگردانید گفت اعطیتکم قبل ان تسألونی و غفرت لکم قبل ان تستغفرونی

عجب نیست که موسی کلیم ص پس از آنک در وجود آمده بود و شرف نبوت و رسالت یافته و مناجات حق را بپایان کوه طور شده الله او را بندا برخواند عجبتر اینست که قومی بیچارگان و مشتی آلودگان ناآفریده هنوز در کتم عدم بعلم الله موجود ایشان را بندا میخواند و ببندگی می نوازد

و بالآخرة هم یوقنون و برستاخیز و احوال غیبی چنان بی گمان باشند که حارثه آن گه که مصطفی پرسید از وی کهکیف اصبحت یا حارثه قال اصبحت مؤمنا بالله حقا و کانی باهل الجنة یتزاورون و کانی باهل النار یتعاوون کأنی انظر الی عرش ربی بارزا مصطفی ص او را گفت عرفت فالزم هذا عامر بن عبد القیس یقول لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا ...

میبدی
 
۳۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱ - ۳ - النوبة الثانیة

 

... و قال ابو هریره اخذ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیدی فعقد فیها اصابعی و قال خلق الله التربة یوم السبت و خلق الجبال یوم الاحد و خلق الانهار و الاشجار یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلاثاء و خلق النور یوم الاربعاء و بث فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم یوم الجمعة فیما بین العصر الی اللیل

و السماء بناء و آسمان بیافریدکاری بر باد بداشته و بی ستون نگاه داشته و بقدرت بداشته و بستارگان و اختران فروزندگان نگاشته جای دیگر گفت رفع سمکها فسواها کاز آن بالا داد و آن را راست کرده که در آن فطوری و شقوقی نه جای دیگر گفت و بنینا فوقکم سبعا شدادا از زبر شما بیوراشتیم هفت آسمان نخست آسمان دنیا موج مکفوف آسمان دوم سنگ سیم آهن چهارم مس پنجم سیم ششم زر هفتم یاقوت این آسمانها جمله گرانبار است از بس که در آن فریشتگان است مصطفی علیه السلام گفت أطت السماء و حق لها ان تیط ما فیها موضع اربع اصابع الا علیها ملک راکع او ساجد

اهل آسمان دنیا بر مقام تایبان اند خدای را عز و جل بحیا و خجل پرستند که از آن فریشتگانند که گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و در بسیط زمین تایبان امت بمقام ایشانند ...

... و در بعضی کتب آورده اند که الله تعالی با موسی گفت که در دوزخ وادی است که در آن وادی سنگهاست که از آن روز باز که من بر عرش خود مستوی شدم آتش بر آن می افروزند و آن سنگها را گرم میکنند اعدت لکل جبار عنید لمن حلف باسمی کاذبا ای موسی ساخته شد آن سنگها هر گردنی را ستیزه کش که بنام من سوگند بدروغ یاد کند موسی گفت یا رب آن سنگها چیست گفت کبریت فی النار علیها مستقر قدمی فرعون و عزتی لو قطرت منها قطرة فی بحور الدنیا لأجمدت کل بحر و لهدت کل جبل و لتشقت الارضون السبع من حرها و روی ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال اشتکت النار الی ربها فاذن لها فی نفسین فشدة الحر من حرها و شدة البرد من زمهریرها

أعدت للکافرین این رد است بر معتزله که گفتند دوزخ هنوز نیافریده اند و موجود نیست و معلومست که لفظ أعدت جز موجود نگویند اگر آفریده نبودی اعدت نگفتی یشهد له قوله تعالی أغرقوا فأدخلوا نارا اگر کسی گوید که در دوزخ جز کافران نشوند که میگوید أعدت للکافرین جواب آنست که این آیت دلالت میکند که کافران در دوزخ شوند اما دلالت نمیکند که غیر کافران در آن نشوند این همچنانست که بهشت را گفت أعدت للمتقین آن گه اطفال و مجانین و فساق امت که از اهل توحیدند اندر بهشت شوند و از تقوی در ایشان چیزی نیست همچنین اصحاب کبایر در دوزخ شوند هر چند که نه از کفاراند که جایی دیگر گفت إن الذین یأکلون أموال الیتامی ظلما إنما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا جای دیگر گفت و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا

و بشر الذین آمنوا بشارت هم دوستان را گویند هم دشمنان را دوستان را بر سبیل اعزاز و کرامت و امید دادن برحمت و دشمنان را بر سبیل اهانت و مذلت و اخبار از عقوبت چنانک گفت بشر المنافقین بأن لهم عذابا ألیما میگوید منافقان را خبر ده که شما را بجای بشارت عذابی دردناکست سهمناک و معنی بشارت آنست که ایشان را خبر کن که اثر آن خبر بر بشره ایشان پیدا شود اگر خیر باشد و اگر شر هر دو را گویند اما غلبه خیر دارد و بر جانب شادی بیشتر گویند و بشر الذین آمنوا میگوید شاد کن ایشان را که ایمان آوردند و حق پذیرفتند و رسالت که شنیدند بشناختند و گردن نهادند و بمولی یار گردیدند

و عملوا الصالحات و کارهای نیک کردند نمازهای فریضه گزاردند و روزه ماه رمضان داشتند و زکاة از مال بیرون کردند و نوافل عبادات چندانک توانستند بجای آوردند عثمان عفان گفت عمل صالح اخلاص است در اعمال بدلیل قوله فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ای خالصا و المنافق المرایی لا یکون عمله صالحا و گفته اند اداء امانت است بدلیل قوله و کان أبوهما صالحا ای امینا و گفته اند لزوم توبه است بدلیل قوله و تکونوا من بعده قوما صالحین ای تایبین و گفته اند اداء نماز فریضه است که گفت و أقاموا الصلاة إنا لا نضیع أجر المصلحین ای المصلین معاذ جبل گفت عمل صالح آنست که چهار چیز در وی موجود بود علم و نیت و صبر و اخلاص سهل تستری گفت عمل صالح آنست که موافق سنت است و اعمال مبتدعان در تحت آیت نشود که آن موافق سنت نیست

أن لهم جنات جنه ببستان باشد و بستان خرماستان بود پس اگر در آن انگور بود آن را فردوس گویند و در بهشت درجات و طبقاتست درجه برترین فردوس است و بالای فردوس عرش مجید است مصطفی ع گفت بروایت ابو امامه ...

... آن گه قوتی عظیم در وی پدید آید آن لعبت دوشیزه را بپاسد لذتی یابد که از دیگر جفتان چنان لذت نیافت و هر بار که پیش وی باز شود او را دوشیزه یابد از اول بار نیکوتر و بکمالتر پس آن لعبتها هر ساعتی برنگی باشند و دیگر جمالی نمایند و همچنین سیبها دیگرگون شوند بهشتی با خود گوید این لعبت نه آنست و این سیب نه آن گمانش افتد که طعمش نیز بگشت چون طعم آن باز گیرد بداند که بطعم همانست و برنگ نه آن اینست که میگوید و أتوا به متشابها و لهم فیها أزواج مطهرة و ایشانراست در آن بهشت زنان آدمی هر مردی را دو زن و حورا بر آن عدد که الله داند مصطفی ع گفت در بهشت عزب نیست و لکل رجل منهم زوجتان اثنتان یری مخ سوقهما من وراء الثیاب

مطهرة پاک کرده از عیبها و آفتها که در زنان دنیا موجود باشد از حیض و نفاس و قضاء حاجت و فضولهای تن و بیماری و پیری و بدخویی و مرگ ابو هریره گفت از مصطفی ع پرسیدند که در بهشت با زنان صحبت باشد مصطفی گفت نعم و الذی نفسی بیده ان المؤمنین لیفضی فی الیوم الواحد الی الف عذراء قال و ما من غدوة من غدوات الجنة و کل الجنة غدوات الا انه تزف الی ولی الله فیها زوجة من الحور العین ادنا هن التی خلقت من زعفران

و قال عبد الله بن وهب ان فی الجنة غرفة یقال لها العالیة فیها حوراء یقال لها الغنجه اذا اراد ولی الله ان یاتیها اتیها جبرییل فآذنها فقامت علی اطرافها معها اربعة آلاف وصیفة یجمعن اذیالها و ذوایبها و یبخرنها بمجامر بلا نار جهودی از مصطفی پرسید که تو می گویی در بهشت نکاح باشد و خوردن و آشامیدن و هر که خورد و آشامید از وی فضولها رود و بهشت چگونه جای فضول بود مصطفی گفت و الذی نفسی بیده ان فیها لاکلا و شربا و نکاحا یخرج من بطونهم عرق اطیب من ریح المسک فقال رجل من القوم صدق رسول الله خلق الله خلقا یأکل مما نأکل و یشرب مما نشرب و منه یخرج من بطونها عسل سایغ فقال رسول الله وفقت هذا مثل طعام اهل الجنة ...

میبدی
 
۳۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۸ - ۴ - النوبة الثالثة

 

... فریشتگان چون این خطاب هایل بشنیدند قرار و آرام ازیشان برمید و تماسک عقل و صبرشان برسید زبان سؤال دراز کردند و جمله آواز برآوردند که أ تجعل فیها من یفسد فیها

خداوندا و پادشاها بزرگوارا و کردگارا این آدم خاکی طراز وشی تقریب را بدست عصیان ملطخ گرداند و سر از ربقه طاعت بیرون کشد و ما را از قدس و تقدیس آفریده سینه های ما بتهلیل و تسبیح آراسته و این اسباب ما را ساخته چنین گویند آتشی از مکنونات غیب پدید آمد و قومی فریشتگان را بسوخت و بنعت عزت این خطاب برفت که إنی أعلم ما لا تعلمون شما که نظارگیان اید نظاره همی کنید شما را با خزاین اسرار الهیت ما چه کار و در مکنونات غیب ربوبیت ما چه تصرف تعبیه الهیت ما و مکنونات اسرار ربوبیت ما ما دانیم خواطر مختصر را علوم و عقول جز وی را فهمهای معلول و بصایر محدث را باسرار الهیت ما چه راه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو ما در ازل حکم چنان کردیم که چراغ حقایق معرفت در سینه آدم خاکی روشن گردانیم و منشور ولایت خاکی بدست او دهیم و روایت ممالک زمین در قلب لشکر او نصب کنیم شما که مقربان مملکت اید پیش تخت دولت آدم چاکروار سماطین بر کشید و او را سجود کنید و شما که گرد عرش ما طواف میکنید جنایت ناکرده ذریت آدم را که هنوز در وجود نیامدند استغفار میکنید و روش ایشان را سلامت میخواهید و سلم و سلم می گویید تا چون در وجود آیند قدم ایشان را بر بساط عبودیت فتوری نباشد و شما که نقیبان حجب اید اهل غفلت را از ذریت آدم میگریید تا بسبب گریستن شما معصیت ایشان بمغفرت خود بپوشیم و شما که اهل رفرف اید ازین زلال که زیر عرش ما موج میزند راویه نور بر گیرید و روز رستاخیر که ایشان منتظر باشید تا چون فزع اکبر در قیامت پدید آید و دارا دار و گیراگیر هیبت و سیاست برخیزد مؤمنان ایشان را از آن فزع امن دهید و سلام ما بایشان رسانید اینهمه بآن فرمودیم تا شما که فریشتگانید شرف خاکیان بدانید و بر حکم ما اعتراض نکنید

در خبر درست است که ملا اعلی و مقربان درگاه عزت گفتند خداوندا خاکیان را عالم سفلی دادی عالم علوی بماده که ما نیز پرندگان حضرتیم و طاوسان درگاه عزت ایشان را جواب آمد لا اجعل صالح ذریة من خلقته بیدی کمن قلت له کن فکان ...

میبدی
 
۳۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۶ - ۷ - النوبة الثانیة

 

... چنانک گفت و أغرقنا آل فرعون گفته اند که چون فرعون بکناره دریا رسید و آن راهها بریده دید در قعر بحر کسان خود را گفت دریا از هیبت من شکافته شد فرو روید بر پی ایشان گویند اسب فرعون از دریا باز رمید و در نمیشد تا جبرییل فرود آمد بر مادیانی نشسته و آن مادیان از پیش فرعون بدریا در کشید اسب فرعون از پی آن در رفت و جمله لشکر از پی وی در شدند و میکاییل بآخر قوم بود ایشان را میراند تا جمله در دریا شدند پس بفرمان خداوند عز و جل دریا بهم باز افتاد و جمله هلاک شدند فرعون چون سلطان قهر خداوند دید و مذلت و خذلان خود گفت آمنت أنه لا إله إلا الذی آمنت به بنوا إسراییل و أنا من المسلمین او را گفتند آلآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین اکنون می گویی و سرکشی کرده پیش ازین و از تباهکاران بودی این سخن او را بدان گفتند که ایمان پس از آن آورد که بأس و بطش حق بدید و رب العزة جایی دیگر میگوید فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا و قال تعالی یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل و میگویند آن روز روز عاشوراء بود دهم ماه محرم و موسی و بنی اسراییل آن روز روزه داشتند شکر نعمت را و دفع بلیت را

و أنتم تنظرون قیل اخرجوا لهم بعد ذلک فنظروا الیهم فغرقوهم پس از آنک غرق شدند الله تعالی دریا را فرمود تا موج زد ایشان را بیرون او کند و بنی اسراییل در ایشان مینگریستند و پس از آن دریا هیچ غریق را نپذیرفت هر که را غرق کرد بر سر افکند

و إذ واعدنا موسی قراءة ابو جعفر و بصریان وعدنا بی الف است و واعدنا بالف قراءة باقی و معنی هر دو یکسانست میگوید وعده نهادیم و هنگام ساختیم موسی را بر کوه طور چهل روز تا شما را توریة بستاند چهل روز مرادست اما چهل شب گفت از بهر آنک ابتداء ماه از شب در گیرند آن گه که ماه نو بینند و گفته اند که اربعین لیلة بآن گفت که وی را درین چهل روز روزه وصال فرمودند چنانک در شب افطار نکند و اگر اربعین یوما گفتی روزه معروف از آن مفهوم شدی امساک روز و افطار شب و الله تعالی وی را درین چهل صوم درین وصال فرمود و این لفظ بآن نزدیکتر است و بمعنی موجزتر فان معناه وعدناک اربعین یوما لتصومها و لا تفطر فیها لیلا و نهارا و هذا من جوامع الکلم الذی اختصر له صلی الله علیه و آله و سلم اختصارا ابو بکر نقاش آورده است در شفاء الصدور که موسی ع بنی اسراییل را گفته بود آن گه که در مصر بودند که اگر از اینجا بیرون شویم شما را کتابی آرم از نزدیک خداوند عز و جل کتابی که دین شما بر شما روشن کند و کردنی و ناکردنی در آن پیدا گرداند پس چون از مصر بیرون آمدند دریا را بازگذاشته و دشمن ایشان بآب کشته موسی را گفتند ما آتینا بکتاب کما وعدتنا کتاب خداوند را که وعده دادی ما را نیاوردی موسی گفت ازین پس تا چهل روز شما را کتاب آرم که خداوند عز و جل مرا این وعده نهاد گویند ماه ذی القعده بود و ده روز از ذی الحجة همانست که در سوره اعراف گفت و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و أتممناها بعشر موسی هارون را بجای خود نشاند و بر بنی اسراییل گماشت و ذلک فی قوله اخلفنی فی قومی و أصلح موسی هارون را گفت خلیفه باش مرا و از پس من کارران در قوم من و نیکی کن و مهربان باش و دلها را مراعات کن و قوم فراهم دار و راه تباه کان را پی مبر موسی این بگفت و ایشان را چهل روز وعده داد و بمیعاد حق شتافت بنی اسراییل وعده خلاف کردند شبانروزی بدو روز می شمردند و پس از غیبت موسی به بیست شبانروز عاصی شدند و گوساله سامری را بخدایی گرفتند

اینست که رب العالمین گفت ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون و ذلک تنبیه علی ان کفرهم بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم لیس با عجب من کفرهم و عبادتهم العجل فی زمن موسی ع و عن عکرمة عن ابن عباس رض قال لما هجم فرعون علی البحر و هاب ان یقتحم فیه تمثل له جبرییل علی فرس انثی فعرف السامری جبرییل و کان السامری من قوم موسی من اهل باجر و انشأ من قوم کانوا یعبدون البقر و هو ابن عم موسی و اسمه موسی بن ظفر و انما عرف جبریل لان امه حیث خافت ان یذبح جعلته فی غار و اطبقت علیه و کان جبرییل یاتیه فیغذوه باصابعه یجد فی احدی اصابعه لبنا و فی الأخری عسلا و فی الأخری سمنا فلم یزل یغذوه حتی نشأ فلما عاینه عرفه فقبض قبضة من اثر فرسه و القی فی روع السامری انک لا تلقیها علی شی ء فتقول کن کذا و کذا الا کان فلم تزل القبضة معه حتی مضی موسی لوعد ربه و کان مع بنی اسراییل حلی آل فرعون قد تعوروه بعلة العرس و کانهم تأثموا منه فاخرجوه و قذفوه فی حفرة لتنزل النار فتاکله فلما جمعوه قال السامری لهارون و کانت القبضة فی یده یا نبی الله القی ما فی یدی قال هارون نعم و ظن انه لبعض ما جاء به غیره من ذلک الحلی فقذفه فیها و قال کن عجلا جسدا له خوار فصار عجلا جسدا له خوار ای صوت قیل کان یخور و یمشی فقال هذا الهکم و اله موسی فعکفوا علی عبادته ...

میبدی
 
۳۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳۵ - ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و لقد علمتم الآیه ابن عباس گفت خدای عز و جل جهودان را تعظیم روز آدینه فرمود چنانک مسلمان را فرمود پس ایشان مخالفت کردند و روز شنبه اختیار کردند و آن را معظم داشتند و فرمان حق بجای بگذاشتند الله تعالی درین روز شنبه کار بریشان سخت فرا گرفت تا هر چه ایشان را بدیگر روزها حلال است از کسب کردن و ساز معیشت ساختن درین روز بریشان حرام کرد اکنون ایشان تعظیم این روز بجای میآرند و مزد بدان نستانند از جهت عدم تعظیم روز جمعه و اگر نافرمانی کنند بعقوبت رسند

در بعضی روایات آورده اند که داود ع مردی را دید روز شنبه که هیزم بر پشت داشت بفرمود تا او را بردار کردند و رب العزة جل جلاله از عهد گرفتن بریشان در تعظیم روز شنبه خبر میدهد و میگوید و قلنا لهم لا تعدوا فی السبت ایشان را گفتیم در روز شنبه از اندازه در مگذرید و کسب مکنید که آن بر شما حرام است و کسب ایشان ماهی گرفتن بود روز شنبه ماهیان دریا جمله بر روی آب می آمدند و خرطومهای خویش بیرون میکردند و روزهای دیگر بقعر دریا پنهان می شدند و ذلک فی قوله تعالی إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تأتیهم پس ایشان حیلت ساختند و گرد دریا حوضها فرو بردند و از دریا جویها بدان گشادند تا روز شنبه دریا موج زدی و ماهیان را در آن حوض کردی پس نتوانستندی فابیرون شدن که آب اندر حوضها اندک بودی و راه آن بسته پس روز یکشنبه آن ماهیان بیرون میکردند

و گفته اند ضصها نیز در دریا میگذاشتند تا ماهی در آن افتادی آنکه هم چنان فرو گذاشته استوار میکردند تا روز یکشنبه روزگاری در آن بودند و رب العزة ایشان را فرا میگذاشت تا دلهای ایشان سخت شد و بر نافرمانی دلیر شدند پس رب العالمین ایشان را فرا گرفت و عقوبت فرستاد و همانست که مصطفی ع گفت ان الله یمهل الظالم حتی اذا اخذه لم یفلته ثم قرأ و کذلک أخذ ربک إذا أخذ القری و هی ظالمة ابن عباس گفت جمله اهل آن شهر هفتاد هزار بودند و بسه گروه شدند گروهی نافرمانی کردند و از تعظیم روز شنبه دست باز داشتند و فسق و فجور و خرم و زمر درین روز پیش گرفتند وعید خود ساختند و قومی ایشان را نهی میکردند و بعقوبت می ترسانیدند و بدان رضا نمیدادند و سه دیگر خاموش بودند نه خود میکردند و نه ایشان را می باز زدند ابن عباس گفت نجی الناهون و هلک المصطادون و لا ادری ما فعل بالساکتین ...

میبدی
 
۳۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۶۳ - ۱۹ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و إذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات روی عن الحسن رض قال ابتلاه الله بالکواکب و القمر و الشمس فاحسن القول فی ذلک اذ علم ان ربه دایم لا یزول و ابتلاه بذبح الولد فصبر علیه و لم یقصر گفت بر آراستند کوکب تابان و آفتاب درخشان و خلیل را آزمونی کردند و ذلک لعلم المبتلی لا لجهل المبتلی یعنی که تا با وی نمایند که از و چه آید و در راه بندگی چون رود خلیل خود سخت هنری و روز به و سعادتمند برخاسته بود گفت هذا ربی قیل فیه اضمار یعنی یقولون هذا ربی میگویند این بیگانگان که این خدای منست نیست که این از زیرینان است و نشیب گرفتگان و من زیرینان و نشیب گرفتگان را دوست ندارم زهی خلیل که نکته سنیت گفت از زیر جست و دانست که خداوندی بر زبرست فوق عباده باز که نشیب گرفت از و برگشت و گفت زیرینان را دوست ندارم که ایشان خدایی را نشایند خداوندان تحقیق به اینجا رمزی دیگر گفته اند و لطیفه دیگر دیده اند گفتند ز اول خاک خلیل را بآب خلت بیامیختند و سرش بآتش عشق بسوختند و جانش بمهر سرمدیت بیفروختند و دریای عشق در باطن وی بر موج انگیختند آن گه سحرگاهان در آن وقت صبوح عاشقان و های و هوی مستان و عربده بیدلان چشم باز کرد از سر خمار شراب خلت و مستی عشق گفت هذا ربی این چنانست که گویند

از بس که درین دیده خیالت دارم ...

میبدی
 
۳۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۹ - ۲۸ - النوبة الثانیة

 

... هر چه درین آیت گفت همه نشانهای کردگاری و یکتایی خداوندست عز و جل در هر چیزی نشانیست و در هر نشانی از لطف وی برهانیست در کرد وی قدرت پیدا و در نظام آن حکمت پیدا و در لطافت آن علم پیدا و در قوام آن کمال و کفایت پیدا اول در آسمان نگر که چون برداشت و بی ستون بر هواء قدرت بداشت رفع سمکها فسویها سمکی بدان بزرگی بر هواء بدان نازکی ازین عجبتر هوایی بدان لطیفی چون بردارد باری بدان کثیفی ازین طرفه تر آن میغ گرانست که معلق بر باد بزانست میغ بی چشم میگرید باد بی پر میپرد رعد بی جان می نالد اینست لطافت و حکمت اینست زیبایی صنعت و کمال قدرت آسمانی بباران گریان بر وی چرخ گردان باد از وی خیزان هزاران چراغ در وی درخشان همه بر پی یکدیگر پویان و بی زبان خالق را تسبیح گویان و إن من شی ء إلا یسبح بحمده گاه پوشیده بخلالی از میغ گاه سبز و درخشان چون روی تیغ دو چراغ دیگر در وی فروزان یکی سوزان یکی گدازان عمر نوردان و هنگام سازان گیتی را شمار و روزگار را طومار یکی شب آرای یکی روز افروز یکی شتابنده چون هزیمتی یکی گران رو چون نو آموز دیگر آیت زمین است که هر کس را در آن وطن و هر چیز را در آن سکن زنده را مادر و مرده را چادر بار زنده میکشد و عوراء مرده می پوشد شادروانی از گرد کرده و بر روی آب بداشته هر دو دشمن یکدیگر آن گه هر دو دل بر هم نهاده و تن فراهم داده نه گرد را از آب زیانی نه آب را از گرد نقصانی

زمین بر روی آب همچون کشتی بر روی دریا و کشتی را از حشو ناگزیرست تا گران گردد و موج که زیر آن خیزد آن را به نگرداند همچنین کوه های بلند در زمین او کند چنانک گفت و جعلنا فیها رواسی شامخات تا زمین بوی گران شد و بر آب آرام گرفت هر که در عالم بنا کرد از آب نگه داشت بنا را بآرامش پیوند کرد که جنبش بنا اساس را منتقض گرداند و آب چون بر پی رود بنا را تباه کند صانع قدیم حکیم پس عالم بر آب نهاد و سقف وی گردان آفرید تا بدانی که صنع وی بصنع کس نماند آیت دیگر تاریکی شب است و روشنایی روز این تاریکی از آن روشنایی پدید کرد و آن روشنایی ازین تاریکی برآورد و هر دو بر پی یکدیگر داشت چنانک گفت جعل اللیل و النهار خلفة آن گه شب تاریک را بماه منور کرد و روز روشن را بچراغ خورشید مطهر و معطر تا آنچه در شب بر بنده فایت شود بروز بجای آرد و آنچه در روز فایت شود بشب بجای آرد و خدای را عز و جل در آن بستاید و از وی آزادی کند اینست که الله گفت لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا

آیت دیگر کشتی است بر روی دریا و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس دریا از بهر آدمی نرم شده و منفعت خلق را رام کرده تا کشتی بروی آسان رود و بآب فرو نشود و ملاح هدایت یافته تا باد راست از کژ بشناخته و ستاره را آفریده تا وی را راهبر و دلیل شده اگر نه رحمت خداوند بودی و مهربانی وی بر بندگان و ساختن کار و اسباب معیشت لختی چون فراهم نهاده و در هم بسته در آن موجهای چون کوه کوه چون برفتی یا خود چون بماندی لکن برحمت خود آن دریاها مسخر کرد و بساخت آدمیان را و زیر کشتی روان ساخت تا بفرمان خالق هر جا که آدمی بخواهد کشتی میرود و منفعت میگیرد اینست که رب العزة منت نهاد بر بندگان و گفت الله الذی سخر لکم البحر لتجری الفلک فیه بأمره

آیت دیگر بارانست که از آسمان فرود آید تا زمین مرده بدان زنده شود و نبات بر آرد چنانک الله گفت و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها قطره های باران در میغ تعبیه کند و آن میغ گران بار بر هواء قدرت بدارد آن گه بادی گرم فرستد تا میغ از هم برگشاید و قطرات از آن بریزد چنانک الله گفت و أنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا و با هر قطره فریشته تا چنانک فرمان بود بجای خود می رساند چون باران بزمین رسد آن زمین مرده زنده شود بجنبد و شکافته گردد و از آن انواع نبات و اصناف درختان برآید نبات رنگارنگ و درختان گوناگون رنگهای نیکو و طعمهای شیرین و بویهای خوش بار لختی حلوا بار لختی روغن بار لختی دارو و لختی ترش لختی شیرین لختی خوردن را لختی پیرایه را لختی هم میوه و هم روغن لختی هم میوه و هم جامه لختی غذاء آدمیان لختی غذاء ستوران لختی غذاء مرغان عاقل چون در نگرد داند که این ساخته را سازنده ایست و آراسته را آراینده و رسته را رویاننده هر یکی بر هستی الله گواه و او را به یگانگی وی نشان نه گواهی دهنده را خرد نه نشان دهنده را زبان و لقد قالوا ...

میبدی
 
۳۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۹ - ۴۹ - النوبة الثالثة

 

... تا أنت ولیی بس دورست و انکس که بدین بصر ندارد معذور است نحن أولیاؤکم

از عین جمع رود و أنت ولیی اشارتست بتفرقت نه از آنک ولی را بر نبی فضل است که نهایت کار ولی همیشه بدایت کار نبی است لکن با ضعیفان رفق بیشتر کنند و عاجزان را بیش نوازند که جسارت دعوی آشنایی ندارند و از آنک خود را آلوده دانند زبان گفتار ندارند هر که درمانده تر بدوست نزدیکتر هر که شکسته تر بدوستی سزاوارتر انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی در خبر می آید که روز قیامت یکی را بحضرت برند ازین شکسته سوخته الله گوید بنده من چه داری گوید دو دست تهی و دلی پر درد و جانی آشفته و حیران در موج اندوه و غمان گوید همچنین می رو تا بسرای دوستان که من شکستگان و اندوهگنان را دوست دارم انین المذنبین احب الی من زجل المسبحین

گفتم چه نهم پیش دو زلف تو نثار ...

میبدی
 
۳۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... و روی ان الله عز و جل یقول وجبت محبتی للمتحابین فی و المتجالسین فی و المتزاورین فی و المتباذلین فی

مجاهد گفت دوستان خدا چون در روی یکدگر خندند گناهان از ایشان فرو ریزد هم چنان که برگ از درختان تا آنکه پاک بخدای رسند و برستاخیز ایشان را با پناه خود گیرد و ایمن کند بزرگان دین گفتند هر که امروز بر حذر نباشد فردا باین امن نرسد که امن بعد از حذر باشد لا محالة و حذر بنده ثمره تحذیر حق است عز و علا که در دو جایگه گفت و یحذرکم الله نفسه و این خطاب نه با عامه مؤمنانست بلکه با خواص اهل معرفت است ایشان را بخود ترسانید بی واسطه ای که در میان آورد باز که خطاب با عامه مؤمنان کرد ایشان را بروز قیامت و آتش دوزخ ترسانید گفت و اتقوا النار التی و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله هر که صاحب بصیرت است داند که در میان هر دو خطاب چه فرقست آن گه گفت و الله رؤف بالعباد تابنده در گردش احوال افتد گه در خوف گه در رجا گه در قبض گه در بسط گه در سیاست گه در کرامت قهر و سیاست و یحذرکم الله نفسه بنده را در دهشت و حیرت افگند تا از خود بی خود شود آن گه نواخت و الله رؤف بالعباد او را بر کشتی لطف نشاند و از غرقاب دهشت بساحل انس رساند پیری از بزرگان دین گفت گویی هرگز بادا که ما از غرقاب خود با کشتی خلاص افتیم هرگز بادا که دست عطف ما را از موج امانی دست گیرد هرگز بادا که برهان وحدانیت حجاب تفرقت از پیش ما بردارد هرگز بادا که این دل از بار این تن بر آساید

صد هزاران کیسه سوداییان در راه حرص ...

میبدی
 
۳۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... شیخ الاسلام انصاری قدس الله روحه گفت او را بطلب نیاوند اما طالب یاود و تاش نیاود طلب نکند هر چه بطلب یافتنی بود فرومایه است یافت حق رهی را پیش از طلب اما طلب او را پیشین پایه است عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب چنان که مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از طاعت و سبب از معنی یافت نه معنی از سبب الهی چون یافت تو پیش از طلب و طالب است پس رهی از آن در طلب است که بی قراری برو غالب است طالب در طلب و مطلوب حاصل پیش از طلب اینت کاریست بس عجب عجب تر آنست که یافت نقد شد و طلب برنخاست حق دیده ور شد و پرده عزت بجاست

دریای ملاحتی و موج حسنات

قانونه مکرماتی و ذات حیات ...

میبدی
 
۳۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

... او که نفسش میرد از دنیا درماند او که دلش میرد از عقبی درماند او که جانش میرد از مولی درماند او که نفسش مرد از اهل و ولد جدا ماند او که دلش مرد از انس و طرب باز ماند او که جانش مرد از خدای صمد درماند پس دلهای عزیزان و صادقان که از نهیب این سخن و سیاست این حال خون گشت که آیا در ازل برای ما چه رفته و در ابد کار ما چون آمده

پیر طریقت اینجا گفته اولیتر بتیمار خوردن از آن کسی نیست که از ازل خویش او را بی آگهیست غافل بودن از ابد خویش از نادانی است میان بوده و و بودنی این خواب غفلت چیست آدمی را میان دو موج از آتش چه جای بازیست أینما تکونوا یدرککم الموت ابو هریره گفت که از رسول خدا ص شنیدم که گفت ان الروح اذا خرج من جسده و اتی علیه سبعة ایام یقول یا رب ایذن لی حتی انظر الی جسدی

گفتا چون جان پاک از آلایش بشریت مرغ وار از قفص خاک بیرون آید و سوی عالم علوی قصد آشیان عزت کند چون بر آن مرکز خویش قرار گیرد و یک هفته بر آید از خالق دستوری خواهد تا آن منزل خاص خویش را باز بینم و حال وی باز دانم دستوری یابد آن جان پاک بخاک در آید و از دور بقالب خویش نگه کند آن را نه برنگ خود بیند و نه بر حال خود آب بیند که از چشم در ایستاده بجای روشنایی و از دهن در ایستاده بجای گریانی بزارد و بنالد و بگرید و باز گردد تا هفته دیگر پس دیگر بار دستوری خواهد آید و جسد خود را بیند در آن لحد تاریک بزاری زار آن آب همه صدید شده و بوی بگشته از نخستین بار بیشتر گرید و زارتر بود ...

میبدی
 
۳۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... نام خداوندی که بهیچ چیز و هیچ کس نماند بهیچ کار بهیچ وقت در نماند دشمن پرور است و دوست نواز عیب پوش است و کارساز یاد او آیین زبان و دیدار او زندگی جان و دریافت او سرور جاودان پادشاه است بی سپاه و استوار است بی گواه از نهان آگاه و مضطر را پناه خداوندی که بعلم نزدیک است و از وهم دور جوینده او کشته با جانست و یافت او رستاخیز بی صور پس نه جوینده مغبون است و نه مزدور معذور

جوینده در گرداب حسرت و یاونده حیران در موج نور همی گویند از سر حیرت بزبان دهشت

قد تحیرت فیک خذ بیدی ...

میبدی
 
۳۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... قومی از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده اند گفتند هر چه آبی است بر سه وجه است ماهیان اند و اجناس آن همه حلال اند و ضفادع اند و اجناس آن همه حرامند و هر چه باقیست در آن دو قول است یک قول همه حرامند و به قال ابو حنیفه و بدیگر قول همه حلال اند و به قال اکثر العلماء من اصحابه و الدلیل علیه

قوله ص هو الطهور ماؤه الحل میتته و قال ابو بکر الصدیق کل دابة ماتت فی البحر فقد ذکاها الله لکم و قال بعضهم ما کان مثاله فی البر حلالا فهو حلال فی البحر و ما کان مثاله فی البر حراما فهو حرام فی البحر قالوا و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار لان العرب سمی النهر بحرا و منه قوله تعالی ظهر الفساد فی البر و البحر قوله و طعامه متاعا لکم قال سعید بن جبیر صیده کان طریا و طعامه الملیح منه ابن عباس گفت صیده ما اصطدناه بأیدینا و طعامه ما مات فیه گفت صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم و طعام آنست که هم در آب بمیرد و موج آن را بر کنار افکند و آنچه مصطفی ص گفت ما جزر الماء عنه فکل و ما طفأ فیه فلا تأکل آن نهی تنزیه است نه نهی تحریم قال ابن عباس اشهد الی ابی بکر انه قال السمک الطافی حلال لمن اراد اکله و سبب نزول این آیت آن بود که قومی از بنی مدلج گفتند یا رسول الله ما صید بحر کنیم و گاه گاه دریا موج زند و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند پس آب بجای خویش باز شود و ماهیان بی آب بمانند و بر خشک زمین بمیرند چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم حلال است یا حرام

قال فأنزل الله تعالی أحل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة ...

میبدی
 
۳۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۶ - النوبة الثالثة

 

... جنید گفت من دعا الخلق فبایاه یدعوا اذ یقول الله تعالی بل إیاه تدعون ضمیر حق جل جلاله فرا پیش داشت و دعوت خلق فا پس داشت اشارت است که باجابت حق بنده بدعا رسید نه بدعاء خود باجابت حق رسید این هم چنان است که گویند که عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب و این مسیله را بسطی و شرح آن در سورة فاتحه رفت

و لقد أرسلنا إلی أمم من قبلک فأخذناهم بالبأساء و الضراء ابن عطا گفت اخذنا علیهم الطرق کلها لیرجعوا الینا راهها فرو بستیم بر ایشان یا یکبارگی از کل کون اعراض کردند و با صحبت ما پرداختند و مهر دل بر ما نهادند و بر وفق این حکایت مجنون است او را دیدند در طواف کعبه بیخود گشته و بی آرام شده و دریای عشق در سینه او موج بر اوج زده و دست بر داشته که اللهم زدنی حب لیلی بار خدایا عشق لیلی در دلم بیفزای و بلاء مهر وی یکی هزار کن آن پدر وی امیر وقت بود گفت یا مجنون ترا خصمان بسیار بر خاسته اند روزی چند غایب شو مگر ترا فراموش کنند و این سودا بر لیلی کمتر شود مجنون برفت روز سوم باز آمد گفت یا پدر معذورم دار که عشق لیلی همه راهها بما فرو گرفته و جز بسر کوی لیلی هیچ راه نمی برم

هر کسی محراب دارد هر سویی ...

میبدی
 
۳۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

... مهر لیلی داشتن هم بابت مجنون بود

و لما جاء موسی لمیقاتنا موسی را دو سفر بود یکی سفر طلب دیگر سفر طرب سفر طلب لیلة النار بود و ذلک فی قوله تعالی آنس من جانب الطور نارا و سفر طرب این بود که و لما جاء موسی لمیقاتنا موسی آمد از خود بیخود گشته سر در سر خود گم کرده از جام قدس شراب محبت نوش کرده درد شوق این حدیث در درون وی تکیه زده و از بحار عشق موج ارنی برخاسته بر محلتهای بنی اسراییل می گشت و کلمتها جمع میکرد از پیغام و رسالت و مقاصد ایشان تا چون بحضرت شود سخنش دراز گردد

حرام دارم با دیگران سخن گفتن ...

میبدی
 
۳۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۳ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی هو الذی یسیرکم فی البر و البحر در خشک و در دریا می رواند شما را او آنست حتی إذا کنتم فی الفلک تا آن گه که شما در کشتی باشید هنگامی و جرین بهم و کشتی میرود و ایشان در آن بریح طیبة ببادی خوش و فرحوا بها و ایشان بآن باد شادان جاءتها ریح عاصف بان کشتی آید ناگاه بادی کشتی شکن و جاءهم الموج من کل مکان و موج آید ایشان را از هر سوی و ظنوا أنهم أحیط بهم و چنان دانند که هلاک ایشان بود دعوا الله خدای را خوانند مخلصین له الدین دعا و عذر و بیم و امید او را خالص کرده لین أنجیتنا من هذه و گویند اگر باز رهانی ما را ازین بیم لنکونن من الشاکرین ۲۲ حقا که ما ترا از سپاس دارانیم و از نعمت شناسان

فلما أنجاهم چون باز رهاند ایشان را إذا هم یبغون فی الأرض چون در نگری باز افزونی جستن و ستمکاری درگیرند در زمین بغیر الحق بناسزا و ناحق یا أیها الناس ای مردمان إنما بغیکم علی أنفسکم این افزونی جستن شما بر یکدیگر و این ستمکاری بر خویشتن متاع الحیاة الدنیا روزی چند است زندگانی این جهان ناپاینده ثم إلینا مرجعکم آن گه با ماست بازگشت شما فننبیکم بما کنتم تعملون ۲۳ پس شما را خبر کنیم بآنچه میکردید در زندگانی این جهانی ...

میبدی
 
۳۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... بر دیده مشتری قدم می ساییم

راست که این بسط بنهایت رسد از موارد قدرت وارد هیبت و دهشت آید دریای عظمت موج هیبت زند مسکین بنده در وهده حجبت افتد زبان تضرع بگشاید بزاری و خواری گوید

قد تحیرت فیک خذ بیدی

یا دلیلا لمن تحیر فیکا

اینست که گفت جل جلاله جاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کل مکان آن شوریده روزگار و سرور طریقت شبلی در روش خویش از هر دو جانب خبر داده و بر هر دو مقام گذشته در مقام بسط بوقت شادی و ناز همی گفت این السماوات و الارضون حتی احملها علی شعرة جفن عینی و در مقام قبض بوقت زاری و خواری همی گفت ذلی عطل ذل الیهود و شاهد شرع مقدس برین قصه آنست که مصطفی ص گهی میگفت انا سید ولد آدم و لا فخر و گهی میگفت لا تفضلونی علی یونس بن متی

إنما مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء تشبیه اموال و حظوظ دنیا بباران از آن روی است که باران بحیلت و تدبیر آدمی نتوان فرو آوردن و جز بتقدیر الهی و مشیت خدای نیاید کار دنیا همین است بجهد و حیلت و تدبیر و تلبیس بنده هیچ راست نشود و مجتمع نگردد مگر بقسمت ازلی و تقدیر الهی و هر چند که باران بتقدیر است اما استسقا بنماز و دعا در شریعت رواست و خواستن آن در دین نقصان نیارد همچنین رزق دنیا اگر چند بتقدیر و قسمت است طلب کردن رواست و عطا خواستن از الله بنده را سزاست و مصطفی ص گفته اجملوا فی الطلب ...

میبدی
 
۳۷۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... و قال ارکبوا فیها گفت در نشینید در کشتی بسم الله مجراها و مرساها بنام خدا راندن آن و بازداشتن آن إن ربی لغفور رحیم ۴۰ خدای من براستی که گناه آمرز است مهربان

و هی تجری بهم و می بردی کشتی روان ایشان را فی موج کالجبال در موج موج چون کوه کوه و نادی نوح ابنه و خواند بآواز نوح پسر خویش را و کان فی معزل و با یک سو شده بود کران گرفته یا بنی ارکب معنا ای پسر بیا و در نشین با ما و لا تکن مع الکافرین ۴۱ و با کافران مباش

قال سآوی إلی جبل پسر گفت من با کوهی شوم یعصمنی من الماء که مرا نگاه دارد از آب قال لا عاصم الیوم من أمر الله گفت هیچ نگاه دارنده نیست امروز از فرمان خدای إلا من رحم مگر الله که هم او بخشاید و حال بینهما الموج موج میان ایشان در آمد فکان من المغرقین ۴۲ و از غرق کردگان گشت

و قیل و گفتند یا أرض ابلعی ماءک ای زمین فرو بر تو آن آب خویش که بر انداخته ای و یا سماء أقلعی و ای آسمان تو بازگیر آن آب که فرو گذاشته ای و غیض الماء و آب زمین در زمین فرو بردند و قضی الأمر و کار بر گزاردند و استوت علی الجودی و کشتی آرام گرفت بر سر کوه جودی و قیل بعدا للقوم الظالمین ۴۳ و الله گفت دوری و لعنت باد این گروه ستمکاران را بر خویشتن ...

میبدی
 
۳۸۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

... و گفته اند که مار و کژدم آمدند گفتند یا نوح ما را در نشان در کشتی نوح گفت ننشانم که سبب مضرت و بلیت اید ایشان گفتند ما را در نشان که با تو عهد کردیم که هر که نام تو برد او را نگزیم و نرنجانیم اکنون هر که از مضرات ایشان ترسد تا این آیت برخواند سلام علی نوح فی العالمین إنا کذلک نجزی المحسنین إنه من عبادنا المؤمنین فانهما لا تضرانه و قال ارکبوا فیها نوح گفت در نشینید در کشتی بنام خدای گویید بسم الله مجراها و مرساها قرایت حمزه و کسایی و حفص مجراها بفتح میم است ای جریها بنام خدا است رفتن آن باقی مجراها خوانند ای اجراؤها و ارساؤها بنام خدای راندن آن و بازداشتن آن و بر ضم میم مرسیها همه متفق اند و در شواذ خوانده اند مجراها و مرساها بنام خدای که رواننده آنست و بدارنده آن زجاج گفت بالله تجری و به تستقر بنام الله کشتی می رفت و بنام وی قرار می گرفت و هر گه که نوح خواستی تا کشتی روان شود گفتی بسم الله روان گشتید و چون خواستی که بایستد گفتی بسم الله بایستادید

إن ربی لغفور رحیم لمن آمن منهم رحیم حین خلصهم و عن ابن عباس قال قال رسول الله ص امان لامتی من الغرق اذا رکبوا السفن فی البحران یقولوا بسم الله الملک و ما قدروا الله حق قدره بسم الله مجراها و مرساها إن ربی لغفور رحیم چون نوح در کشتی نشست و اصحاب وی فرمان دادند تا آسمان آب فرو گذاشت چنان که الله گفت ففتحنا أبواب السماء بماء منهمر و زمین آب خویش برانداخت از هفتم طبقه زمین و چشمه ها روان گشت چنان که گفت و فجرنا الأرض عیونا چون هر دو آب بهم رسید و درهم شد باد های عواصف فروگشادند تا در میان آب افتاد و آن را موجها کرد همچون کوه های عظیم اینست که رب العزة گفت و هی تجری بهم فی موج کالجبال الموج جمع موجة کتمر و تمرة و الموج حرکة الماء الکثیر بدخول الریاح الشدیدة فی خلاله

و نادی نوح ابنه و اسمه کنعان و قیل یام و قیل عرویا و کان فی معزل من السفینة و قیل بمعزل عن دین الله و العزلة البعد یا بنی قرایت عامه قراء کسر یا است مگر عاصم که بفتح یا خواند فمن کسر فلانه حذف یاء المتکلم فبقیت الکسرة قبلها لیدل علیها کما تقول یا غلام و من فتح فلانه قلب یاء الاضافة الفا لخفة الفتحة ثم حذف الالف کما تحذف الیاء من یاء غلام

ارکب معنا باظهار قرایت نافع است و ابن عامر و حمزه و یعقوب و بزی از ابن کثیر و ترک الادغام فی مثل هذا اصل لان الحرفین من کلمتین و هما متقاربان لا مثلان باقی بادغام خوانند لأنهما حرفان متقاربان من مخرج واحد فلما کانا من مخرج واحد اشبها المثلین فحسن ادغام احدهما فی الآخر نوح گفت مر پسر خویش را ارکب معنا یعنی اسلم و ارکب او را بر کشتی میخواند بشرط ایمان و گفته اند این پسر منافق بود اظهار ایمان می کرد ازین جهت نوح او را میخواند و اگر نوح آن نفاق از وی شناختید و از ایمان وی نومید بودید او را نخواندید

قال سآوی إلی جبل گفته اند آن پیشین کشتی بود که خلق دیده بودند در جهان و او می ترسید که در آن نشیند گفت من در کشتی نیارم آمد آن گه گفت سآوی إلی جبل یعصمنی من الماء ای من الغرق قال لا عاصم الیوم من أمر الله گفته اند این عاصم بمعنی معصوم است کماء دافق و عیشة راضیة میگوید هیچ نگاه داشته نیست امروز از فرمان خدای و عذاب او إلا من رحم استثنا منقطع است یعنی لکن من رحمه الله معصوم موضع من نصب است برین قول و اگر گوییم استثنا صحیح است موضع من رفع باشد یعنی من رحم هو الله عز و جل ای لا عاصم الا الله و حال بینهما الموج ای بین نوح و ابنه و قیل بین ابنه و الجبل فکان من المغرقین ای صار من المهلکین بالماء روی ان ابن نوح بنی من الزجاج بیتا وقت اتخاذ ابیه السفینة فلما رکب نوح السفینة دخل ابنه فی البیت الذی اتخذه من من الزجاج ثم ان الله تعالی سلط علیه البول فأخذ یبول حتی امتلأ ذلک البیت الزجاجی من بوله فغرق کل فی ماء البحر و غرق ابن نوح فی بوله لیعلم انه لا مفر من القدر مفسران گفتند شش ماه نوح و اصحاب وی در کشتی بودند دهم رجب در کشتی بودند و روز عاشورا از کشتی فرو آمدند و درست تر آنست که هفت ماه در کشتی بودند و ارتفاع آب در زمین چندان بود که بهمه کوه های عالم سی گز آب بر گذشته بود و بروایتی پانزده گز و روی انه کان لامراة صبی صغیر و کانت تحبه فحملته الی الجبل وقت الغرق فلما غشیها الماء رفعته فوق صدرها ثم فوق منکبها ثم شالت به نحو السماء بیدیها فلما ألجمها الماء طرحته فقال الله ل نوح لو رحمت احدا لرحمت المرأة و ابنها و قیل رکب نوح السفینة فی اول یوم من رجب فمرت بالبیت و طاف به سبعا و قد رفعه الله من الغرق و جرت السفینة بهم الی یوم النحر و استوت علی الجودی یوم النحر فمکثت علیه شهرا حتی جفت الارض و خرجوا منها یوم عاشوراء فصام نوح و من معه شکرا لله عز و جل

و قیل یا أرض ابلعی یعنی قال الله للارض بعد تناهی الامر فی هلاک قوم نوح یا أرض ابلعی ماءک ای تشربیه و تنشفیه الله تعالی فرمان داد بزمین که آب خویش در اجزای خویش فرو بر میگویند لختی از آن بقاع زمین استعصا نمود و سر وازد ازین فرمان تا رب العالمین آب وی تلخ و شور گردانید و آن زمین شورستان کرد و یا سماء أقلعی ای یا سحاب امسکی عن انزال المیاه و غیض الماء ای و نقص الماء فذهب و نضب و مصدره الغیض و الغیوض یقال غاض الماء یغیض اذا غار فی الارض و غاضه الله ای نقصه لازم و متعد کما یقال زاد الشی ء و زدته و قضی الأمر ای فرغ من محازاة الاعداء کقوله و أنذرهم یوم الحسرة إذ قضی الأمر یعنی فرغ من محاسبة الاعداء و مجازاتهم و استوت علی الجودی یعنی استقرت السفینة علی جبل الجودی و هو جبل معروف بناحیة الموصل و قیل فی جزیرة الشام من وراء آمد و قیل بعدا للقوم الظالمین بعدا مصدر موضوع موضع الامر میگوید دوری بادا و لعنت این گروه ظالمان را این از کلمتهای نفی ندامت است که الله بآن خویشتن را از پشیمانی تنزیه کرد چنان که جایی دیگر گفت ألا بعدا لعاد ألا بعدا لثمود ألا بعدا لمدین و لا یخاف عقباها هم از این باب است آنچه موسی را گفت فلا تأس علی القوم الفاسقین و از شعیب باز گفت فکیف آسی علی قوم کافرین و لیس ربنا بجبار یبدو له ندامة او یخاف عاقبة اجمع المعاندون علی ان طوق البشر قاصر عن الإتیان بمثل هذه الآیة بعد ان فتشوا جمیع کلام العرب و العجم فلم یجدوا مثلها فی فخامة الفاظها و حسن نظمها و جودة معانیها فی تصویر الحال مع ایجاز من غیر اخلال ...

میبدی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۶۳