گنجور

 
۳۷۲۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۶ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب الآیة مفسران گفتند که سبب نزول این آیت آن بود که روز احد بعد از آن وقعه که افتاد کافران قریش سوی مکه بازگشتند براه در با یکدیگر گفتند بد کردیم که لختی از ایشان زنده بگذاشتیم و همه را نکشتیم اکنون باز گردید تا رویم و بیخ ایشان بر آریم و یکی را از ایشان بر بسیط زمین نگذاریم تا درین بودند رب العالمین ترسی و بیمی در دل ایشان افکند تا از آن همت بگشتند و آن عزم فسخ کردند

الله بر مسلمانان منت نهاد بآن ترس که در دل ایشان افکند و گفت و قذف فی قلوبهم الرعب ...

... و الله علیم بذات الصدور ای بما یدور فی الافکار و یعترض فی النفوس و بما فی القلوب من النفاق و الایمان

قوله تعالی إن الذین تولوا منکم الآیة این خطاب با مؤمنانست میگوید ایشان که پشت بدادند بهزیمت و از قتال دشمن برگشتند از میان شما که مؤمنان اید یوم التقی الجمعان آن روز که جمع مؤمنان و جمع کافران همدیدار گشتند و بر هم رسیدند آن شیطان بود که در راه ایشان آمد و ایشان را بر آن ذلت داشت و آن کار ایشان را برآراست و این در راه آمدن شیطان و ایشان را از ثبات بیفکندن بشومی آن بود که فرمان رسول ص را خلاف کرده بودند و مرکز بگذاشته پس رب العالمین ایشان را عذر نهاد و عفو کرد گفت و لقد عفا الله عنهم و گفته اند که معصیت ایشان آن بود که پارسال به بدر رغبت کرده بودند در فداء مشرکان و بازفروختن ایشان که ببدر بدست آورده بودند و بنکشتن ایشان پس رب العالمین عذر ایشان بنهاد و آن معصیت ازیشان در گذاشت و عفو کرد و گفت لقد عفا الله عنهم مفسران گفتند عثمان بن عفان از ایشان بود و رافع بن المعلی و خارجة بن زید و حذیفة بن عتبة بن ربیعة عثمان بن عقبه و عمرو بن عقبه مردی از ابن عمر پرسید که عثمان به بدر حاضر بود گفت نه گفت ببیعة الرضوان حاضر بود گفت نه گفت از جمله ایشان بود که یوم التقی الجمعان گفت بود ابن عمر را گفتند که این در عثمان عیب میجوید باین که می گوید ابن عمر گفت اما بدر فان رسول الله ص قد ضرب له بسهمه اما بیعة الرضوان فقد بایع له رسول الله ص و ید رسول الله خیر من ید عثمان و اما الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان فقد عفا الله عنهم ان الله غفور حلیم

میبدی
 
۳۷۲۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب جلیل است و جبار خدای کردگار نام دار رهی دار که از کار رهی آگاه است و رهی را پشت و پناه است خود دارنده و خود سازنده که خود کردگار و خود پادشاه است و همه عالم او را سپاه است سپاهش نه چون سپاه خلقان که ملکش نه چون ملک ایشان

چون ملک او ملک نه چون سپاه او کس را سپاه نه سپاه مخلوق را اسپ و سلاح باید آلت و زینت باید فرهیب و حیلت باید سپاه حق بی نیاز از فرهیب و حیلت کمر بسته بر درگاه عزت تا خود چه آید از فرمان و حکمت سپاه او یکی پشه عاجز گماشته بر نمرود گربز اینت گردن کش کزو قوی تر نه و آنت پشه کزو ضعیف تر نه بنگر که با وی چه کرد و چون گشت سپاه دیگر لشکر ابابیل فرستاده باصحاب فیل لشکری چنان ضعیف بقومی چنان عظیم بنگر تا چون دمار از ایشان برآورد و روز ایشان بسر آورد سپاه دیگر باد عقیم فرو گشاده بر عادیان عمالقه و جبابره آن زمان ایشان را چنان کرد که کأنهم أعجاز نخل خاویة فهل تری لهم من باقیة سپاه دیگر رعب است بر دل کافران از هیبت محمد ص خاتم پیغامبران هنوز بدو نارسیده یک ماهه راه میان شان مانده و از ترس و بیم جانشان بر لب رسیده ازین جا گفت مصطفی ص نصرت بالرعب مسیرة شهر

و رب العالمین این منشور درگاه رسالت را از قرآن مجید توقیع بر زده که سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب ...

میبدی
 
۳۷۲۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تکونوا کالذین کفروا چون ایشان مبید که کافر شدند و قالوا لإخوانهم و قومی را گفتند از برادران و دوستان خویش إذا ضربوا فی الأرض آن گه که بسفر شدند از بهر تجارت و در آن سفر بمردند أو کانوا غزی یا بغزا شدند و در آن غزا کشته شدند لو کانوا عندنا اگر بنزدیک ما بودندی و بنشدندی ما ماتوا در سفر نمردندی و ما قتلوا و در غزا کشته نشدندی لیجعل الله تا کند خدای ذلک آن سفر و غزای ایشان بسخن ایشان حسرة فی قلوبهم در بغی و حسرتی در دلهای کسان آن مردگان و کشتگان و الله یحیی و یمیت و الله است که می زنده کند و می میراند و الله بما تعملون بصیر ۱۵۶ و خدای بآنچه شما می کنید بیناست و دانا

و لین قتلتم فی سبیل الله و اگر کشتند شما را در راه خدا أو متم یا بمیرید لمغفرة من الله و رحمة آمرزشی از خدا و رحمتی که بشما رسد و شما بآن رسید خیر مما یجمعون ۱۵۷ به است از آنچه شما می گرد کنید درین جهان

و لین متم أو قتلتم و اگر بمیرید یا بکشند شما را لإلی الله تحشرون ۱۵۸ با خدای می انگیزانند شما را ...

میبدی
 
۳۷۲۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا الآیة این پندیست که خدای تعالی مؤمنان را میدهد که شما چون منافقان مباشید و شک و نفاق بدل خود راه مدهید و آنچه ایشان گویند مگویید و گفت ایشان آن بود که عبد الله بن ابی سلول و جماعتی از منافقان که روز احد بوقعت حاضر نبودند فرا عبد الله بن رباب و اصحاب او گفتند که این برادران و پیوستگان ما که بسفر تجارت شدند و در آن سفر بمردند یا بغزاء احد شدند و در آن غزا کشته شدند إذا ضربوا فی الأرض فماتوا أو کانوا غزی فقتلوا هر دو کلمه درآیت مضمر است غزی جمع غازی است فعل من الغزو گفتند اگر ایشان بیرون نشدندی بسفر نمردندی و ایشان را در غزو نکشتندی و این سخن از ایشان تکذیب قدر است رب العالمین گفت لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم ای لیجعل ظنهم انهم لو لم یحضروا الحرب لا ندفع القتل عنهم حسرة فی قلوبهم این بآن کرد تا ایشان ظن برند که اگر بقتال و حرب نشدندی ایشان را نکشتندی و این ظن در دل ایشان حسرت و دریغ فرو آورد و رنجوری بیفزود الله تعالی مؤمنان را ازین گفت نهی فرمود تا آن حسرت در دل ایشان نبود چنان که در دل منافقان آن گه خبر داد که موت و حیات در قدرت الله است و بمشیت اوست آن را وقتی است معین و هنگامی نامزد کرده گفت و الله یحیی و یمیت خدای است که زنده میدارد نه مقام و زیرکی و اوست که می میراند نه سفر و دلیری چون فراز آید در سفر و در حضر بنگردد و آن را مردی نبود

قال النبی ص مثل للانسان الأجل و الأمل فمثل الاجل خلفه و الأمل امامه فبینما هو یؤمل امامه اذ أتاه اجله فاختجله ...

... قوله تعالی و لین قتلتم فی سبیل الله أو متم الی آخر الآیتین نافع و اکثر اهل کوفه متنا و متم و هر چه ازین باب آید بکسر میم خوانند و باقی بضم میم خوانند ایشان که بکسر خوانند فعل مات یمات مت نهند چنان که خاف یخاف خفت و هاب یهاب هبت و ایشان که بضم خوانند فعل آن مات یموت نهند چنان که کان یکون قال یقول

قوله مما یجمعون حفص تنها بیا خواند بر فعل غایب و دیگران بتاء مخاطبه خوانند رب العالمین درین دو آیت مؤمنان را بمرگ تهنیت کرد و مرگ ایشان مرگ کرامت کرد و علی الجمله مرگ بر دو قسم است یکی در راه خدا دیگر در راه شیطان اما آنچه در راه خدا بود یکی مرگ شهیدانست که در سبیل خدا کشته شوند چنان که اینجا گفت و لین قتلتم فی سبیل الله دیگر مرگ عارفانست که در رضاء خدا و خوشنودی از وی بمیرند چنان که گفت او متم یعنی فی سبیل الله و رضاه من غیر قتل و هم الذین

قال فیهم النبی ان لله عبادا یصونهم عن القتل و الزلازل و الاسقام یطیل اعمارهم فی حسن العمل و یحسن ارزاقهم و یحییهم فی عافیة و یقبض ارواحهم فی عافیة علی الفرش و یعطیهم منازل الشهداء

این دو گروه ایشانند که مرگ ایشان را تحفه است چنان که مصطفی ص گفت تحفة المؤمن الموت

و سر انجام ایشان آنست که الله گفت الذین تتوفاهم الملایکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون اما آن مرگ که در راه شیطان بود نیز بر دو قسم است یکی آنکه بیگانه زادند او را و بیگانه مرد رب العالمین در وصف ایشان گفت و لو تری إذ الظالمون فی غمرات الموت دیگر آنست که مسلمان زادند او را و کافر مرد آن مسکین چون در سکرات مرگ افتد روی معرفتش بنکرت سیاه شود جان از تن بر آید و ایمان از دل بر آید تن ماند بی جان و دل ماند بی ایمان ضربت ملک الموت بر تن آید و قطیعت ملک بر دل افتد بیچاره سالها در مسلمانی رفته و بر کفر مرده مسلمانان بر وی نماز کرده و وی خود رانده سرانجام این دو فرقت آنست که رب العالمین گفت لا بشری یومیذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا و به قال النبی ص الا ان بنی آدم خلقوا علی طبقات شتی فمنهم من یولد مؤمنا و یحیی مؤمنا و یموت مؤمنا

و منهم من یولد کافرا و یحیی کافرا و یموت کافرا و منهم من یولد مؤمنا و یحیی مؤمنا و یموت کافرا و منهم من یولد کافرا و یحیی کافرا و یموت مؤمنا ...

... گفته اند که معنی آنست که لا تستشیروا المشرکین فی شی ء من امرکم پس معنی و شاورهم فی الأمر و الله اعلم آنست که با مؤمنان مشاورت کن در کاری که پیش آید از ابن عباس روایت کردند که گفت و شاورهم فی الأمر قال ابو بکر و عمر اگر کسی گوید چونست که مصطفی ص را به مشاورت فرمودند و او را داناترین خلق و زیرک ترین جهانیان بود وحی بوی پیوسته از آسمان و فرمان وی بر خلق بهر چه فرماید اگر خواهند و گر نه روان پس وی را چه حاجت باین مشاورت جواب آنست که ایشان قومی از سادات عرب بودند و از مصطفی ص اکرام و استمالت توقع می کردند رب العالمین بمشاورت فرمود اکرام ایشان را و برداشت قدر ایشان را هر چند که رأی ایشان هم رأی وی بودی و اعتماد و وثوق همه بر صواب دید وی بودی اما اکرام ایشان در آن حاصل شدی و دل ایشان خوش گشتی و نیز گفته اند مشاورت بدان کرد تا سنتی باشد بعد از وی تا بقیامت و هر کسی که کاری کند بمشاورت کند تا بصلاح رسد و بسداد نزدیکتر بود

آن گه گفت فإذا عزمت فتوکل علی الله حقیقة التوکل شهود التقدیر و استراحة القلوب عن کل التدبیر یا محمد ص چون از شوری عزم کردی و قصد را جمع کردی و کار پیش گرفتی پشت بالله باز کن نه بمشاورت با ایشان یعنی مپندار که جز بالله ترا کاری از پیش شود یا مرادی برآید و الیه الاشارة بقوله تعالی أ لیس الله بکاف عبده و و من یتوکل علی الله فهو حسبه و متوکلی چون خلیل برنخاست که گفت حسبنا الله و نعم الوکیل آن گه حقیقت و معنی آن بجای آورد که چون جبرییل در هوا بر وی رسید و گفت ا لک حاجة جواب داد که اما الیک فلا این برای آن گفت تا بگفت حسبی الله وفا کند لا جرم رب العالمین وی را در آن وفا بستود و از وی بپسندید و گفت و إبراهیم الذی وفی و به داود وحی آمد که یا داود هیچ بنده نیست که بر من توکل کند وز همه جهانیان دست در ما زند و اگر چه همه آسمان و زمین بمکر و کید وی برخیزند که نه وی را از آن خلاص دهم و از همه اندوه برهانم سعید بن جبیر گفت مرا کژدمی درگزید مادرم سوگند برنهاد که دست فرا ده تا افسون کنند گفتا برای سوگندان مادر آن دیگر دست که بسلامت بود فرا افسونگر دادم و آنکه بر آن رنج و درد بود ندادم برای آن خبر که مصطفی ص گفته است متوکل نباشد کسی که افسون و داغ کند و این در آن خبر است که مصطفی ص گفت أریت الامم بالموسم فرأیت امتی قد ملیوا السهل و الجبل فاعجبنی کثرتهم و هیبتهم فقیل لی أ رضیت قلت نعم قال و مع هؤلاء سبعون الفا یدخلون الجنة بغیر حساب لا یکتوون و لا یتطیرون و لا یسترقون و علی ربهم یتوکلون فقام عکاشة بن محصن فقال یا رسول الله ادع الله ان یجعلنی منهم فقال ص اللهم اجعله منهم فقام آخر فقال ادع الله ان یجعلنی منهم فقال سبقک بها عکاشة

سهل بن عبد الله التستری گفت توکل حال رسول خداست و کسب سنت وی است هر که بر کسب طعن کرد بر سنت وی طعن کرد و هر که بر توکل طعن کرد بر ایمان طعن کرد آن گه گفت اگر از حال رسول ص درمانی نگر تا سنت او دست بنداری گفتند یا شیخ آن توکل که حال وی بود عبارت از آن چه نهیم گفت قلب عاش مع الله بلا علاقة و هو المشار الیه بقوله تعالی ما زاغ البصر و ما طغی ...

میبدی
 
۳۷۲۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا الآیة هم نواخت است و هم سیاست هم کرامت و هم اهانت مؤمنان را کرامت است و کافران را اهانت

دوستان را نواختست و دشمنان را سیاست میگوید ای شما که مؤمنان اید فرمان ما را گردن نهادگان و دوستی ما را بجان و دل خواهان چون کافران مباشید و خوی ایشان مگیرید و راه ایشان مروید ایشان بیگانگان اند و شما آشنایان ایشان راندگان اند و شما خواندگان ایشان حزب شیطان اند و شیطان را مهمان أولیک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون شیطان ایشان را می خواند تا بدوزخ کشد و بکام خود کند إنما یدعوا حزبه لیکونوا من أصحاب السعیر و شما که مؤمنان اید حزب خدااید و خدا را مهمان امروز از آنجا که عرفان و فردا در فردوس جاودان أولیک حزب الله ألا إن حزب الله هم المفلحون الله شما را میخواند بدعوت تا بنوازد بمغفرت و رحمت یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و شما را رحمت و مغفرت به از جهان و هر چه در جهان اینست که رب العالمین گفت لمغفرة من الله و رحمة خیر مما یجمعون و این بس عجب نیست که مؤمنان را بفضل خود بمغفرت خود رساند ازین عجب تر آنست که دوستان را بلطف خود به حضرت احدیت خود برد این است که گفت تعالی و تقدس و لین متم أو قتلتم لإلی الله تحشرون اذا کان المسیر الی الله طاب المسیر الی الله طوبی لمن کان مسیره الی الله و حدثیه فی الله و جلیسه هو الله و الله لا اله الا الله

و ان صباحا نلتقی فی مسایه ...

... دعا کنم که وصالت خجسته باد مرا

فبما رحمة من الله لنت لهم ای سید سادات ای مهتر کاینات کریم و مهربانی لطیف و رحیم بر همگانی همه را بر سنن صواب می رانی همه را بر مایده عزت می خوانی و بسعادت جاودانه میرسانی یتیمان را چون پدری بیوه زنان را چون شوهری آشنا را نوازنده ای و بیگانه را راه نماینده جهانیان را عین رحمتی رهیگان را سبب کرامتی ای سید این همه هست و نگر تا خود را نه بینی وز مکتسبات خود ندانی کان همه ماییم و ما بودیم و ما نواختیم و ما ساختیم و ترا بران داشتیم و بخوش خویی بداشتیم ای مهتر با مؤمنان و دوستان همچنین میباش هم باین مهربانی و هم باین خوشخویی و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین

اما با کافران و منافقان لختی درشت تر شو و با ایشان جهاد کن یا أیها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم بسا فرقا که میان حبیب و میان کلیم است حبیب را بدرشتی فرمود در کافران و باز خواند از مداهنت که در خوی وی همه رفق و لین بود و کلیم را بضد این گفت فقولا له قولا لینا بنرمی و رفق فرمود و باز خواند او را از حدت و غلظت که در وی بود ...

... فاعف عنهم اشارت بجمع است از بهر آنکه حکم است و حاکم خداست بحقیقت و رسول بر تبعیت

و استغفر لهم اشارت بتفرقت است که مقام تذلل و عبودیت است این است سنت خداوند عز کبریایه با انبیاء و اولیاء گه ایشان را در جمع دارد گه در تفرقت جمع بی تفرقت کفر است و تفرقت بی جمع شرک جمع عین حقیقت است و تفرقت راه عبودیت آن کس که این دو خصلت در وی مجتمع شد بر جاده سنت و جماعت افتاد و بر طریقت و شریعت مستقیم گشت

و شاورهم فی الأمر یا سید احوال روندگان درین راه مختلف است یکی مقصر است ازو عفو کن یکی تایب است از بهر وی آمرزش خواه یکی مطیع است با وی مشاورت کن

فإذا عزمت فتوکل علی الله عزم را حقیقتی است و مایه حقیقت آن درستی مراد است و جمع دل مایه آن صلابت است در دین و غیرت بر أمر و استقامت وقت و عزم را سه قسم است یکی عزم توبه دیگر عزم خدمت سدیگر عزم حقیقت و بناء همه بر توکل است و توکل را اصلی است و شرطی و ثمرتی اصل آن یقین است و شرط آن ایمان و هو المشار الیه بقوله تعالی و علی الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین و ثمره آن محبت حق عز و جل و ذلک فی قوله تعالی إن الله یحب المتوکلین

استاد ابو علی دقاق گفت توکل را سه رتبت است اول توکل پس تسلیم سوم تفویض توکل بدایت است تسلیم وساطت و تفویض نهایت توکل صفت عوام است تسلیم صفت خواص تفویض صفت خاص الخاص توکل صفت انبیاء است علی العموم تسلیم صفت ابراهیم ع علی الخصوص و تفویض صفت خاتم النبیین مصطفی ص علی اخص الخصوص صاحب توکل گوش بر وعده حق دارد صاحب تسلیم با علم حق آرام دارد صاحب تفویض بحکم الله رضا دهد او که با توکل است طالب عطا است او که با تسلیم است منتظر لقاء است و او که با تفویض است در مجمع روح و ریحان آسوده رضاء است این است که رب العالمین گفت و رضوان من الله أکبر ذلک هو الفوز العظیم

میبدی
 
۳۷۲۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۸ - النوبة الثانیة

 

... و ما کان لنبی أن یغل قراءت مکی و عاصم و ابو عمرو بفتح یا و ضم غین است و معنی آنست که هیچ پیغامبری را سزا نیست که خیانت کند در مال غنیمت قسمت کردن و باقی بضم یا و فتح غین خوانند بر معنی آنکه هرگز روا نبود پیغامبری را که با وی خیانت کردندی در غنیمت بخشیدن سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر در مال غنیمت قطیفه ای بود سرخ رنگ و باز نیافتند قومی گفتند مگر رسول خدا ص از میان برگرفته است رب العالمین آیت فرستاد و رسول خود بالخصوص و جمله انبیاء را بالعموم از خیانت مبرا کرد و گفته اند که جماعتی از اقویا الحاح کردند بر مصطفی ص تا مال غنیمت از دیگران باز گیرد و بایشان دهد رب العالمین آیت فرستاد یعنی که اگر چنان کند خیانت باشد با اصحاب او و هیچ پیغامبر را سزا نبود که با اصحاب خویش خیانت کند بلکه سویت نگه دارد و آنچه دهد بانصاف دهد و عدل کند

محمد بن اسحاق بن یسار گفت قومی عرب کراهیت میداشتند آنچه در قرآن بود از عیب دین ایشان و سب بتان می درخواستند از رسول ص تا آن را پنهان کند

رب العالمین گفت اگر پنهان کند خیانت باشد و پیغامبر را سزا نبود که در باب وحی خیانت کند و چیزی از حق باز گیرد و مداهنت کند یقال غل یغل غلولا و اغل یغل اغلالا اذا خان و أصله من الغلل و هو دخول الماء فی خلل الشجر و منه الغل الحقد لأنه عداوة فی النفس و منه الغلیل حرارة العطش فی النفس و منه الغلالة شعار تحت البدن خاصة ...

... و وی را گفت نگه دار تا برستاخیز آن را بیاری زید بن خالد الجهنی گفت روز خیبر مردی از یاران رسول خدا فرمان یافت رسول خدا ص برو نماز نکرد یاران همه متغیر و مضطرب شدند که تا چه بودست رسول ص گفت ان صاحبکم غل فی سبیل الله

خیانت کرده است این مرد در راه خدا تفحص کردند مهره ای بود که برداشته بود قیمت آن کم از دو درم و در خبر است که یکی کشته شد مردمان گفتند نوشش باد بهشت جاودان رسول ص گفت کلا یعنی چنین مگویید که وی روز خیبر شمله ای از مال غنیمت بخیانت برداشت فردا آتش در آن گیرد و با وی بهم بسوزد مردی دیگر یک شراک نعلین برگرفته بود چون این سخن از رسول ص بشنید آن شراک بیاورد رسول ص گفت شراک من نار

کلبی گفت در تفسیر و من یغلل یأت بما غل یوم القیامة آن چیز که در آن خیانت کرده باشد در قعر جهنم برابر وی بدارند آن گه گویند فرو رو باین درکات دوزخ و آن را برگیر وی فرو رود و بردارد راست که بجای خویش باز آید و دیگر باره از دست وی بیفتد و هفتاد ساله راه با قعر جهنم افتد و وی را هم چنان تکلیف میکنند تا میرود و برمیدارد مصطفی ص از اینجا گفت ما من عبد یغل غلولا الا کلف یوم القیامة أن یستخرجه من اسفل درک جهنم

و هر که خیانت کاری را بپوشد وی را هم چندان گناه بود و همان عقوبت مصطفی ص گفت من یکتم غالا فانه مثله ...

... فبإذن الله یعنی بقضاء الله و قدره این تسلیت مؤمنان است میگوید آنچه رفت بقضا و قدر و خواست خدای رفت

و لیعلم المؤمنین و لیعلم الذین نافقوا این علم بمعنی رؤیت است یعنی تا ببیند مؤمنان را و ثبات ایشان را و رضاء ایشان بقضا و قدر و صبر ایشان ببلا و شدت و منافقان را بیند با جزع و با تقدیر بخصومت منافق دو دل است و دو راه و دو سخن از نافقا گرفته اند روباه و موش خانه خویش را دو در سازند

یکی معروف و آشکارا که بر عادت آنجا آمد و شد کنند بروز امن و آن را قاصعا گویند و دری دارند نهانی روز گریختن خود را چون بر در معروف بیم بینند و این در نهانی نافقا گویند ...

میبدی
 
۳۷۲۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۹ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و لا تحسبن و مپندار البته الذین قتلوا ایشان را که بکشتند فی سبیل الله از بهر خدا در راه خدا أمواتا که ایشان مردگان اند بل أحیاء نیستند که زندگانند عند ربهم نزدیک خدای خویش یرزقون ۱۶۹ بر ایشان رزق می رانند و نزل میرسانند

فرحین شادمانان بما آتاهم الله بآنچه داد الله ایشان را من فضله از افزونی نیکویی از آن خویش و یستبشرون و شادی می برند بالذین بکسان ایشان که هنوز زنده اند لم یلحقوا بهم که نیز بایشان نرسیده اند من خلفهم از پس ایشان ألا خوف علیهم شاد می بیند که بر ایشان بیم نیست فردا و لا هم یحزنون ۱۷۰ و اندوهگن نباشند ...

... الذین قال لهم الناس ایشان که مردمان فرا ایشان گفتند إن الناس قد جمعوا لکم که مردمان سپاه گرد کردند شما را فاخشوهم بترسید از ایشان فزادهم إیمانا و خبر ایشان ایشان را ایمان افزود و قالوا حسبنا الله و گفتند که بسنده است خدای ما را و نعم الوکیل ۱۷۳ و نیک کاردان و کاربر پذیر که اوست

فانقلبوا بازگشتند بنعمة من الله بنیکویی از خدای و فضل و افزونی از تجارت لم یمسسهم سوء نرسید بایشان هیچ بدی و اتبعوا رضوان الله و بر پی راه خوشنودی خدای افتادند و الله ذو فضل عظیم ۱۷۴و خدای با فضل و بزرگوار است

إنما ذلکم الشیطان آن دیو مردم بود یخوف أولیاءه چون خودان را می ترساند فلا تخافوهم شما مترسید از ایشان و خافون إن کنتم مؤمنین ۱۷۵ و از من ترسید اگر گرویدگان اید ...

میبدی
 
۳۷۲۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۹ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله الآیة مفسران گفته اند که این آیت در شأن شهداء بدر و احد فرود آمد شهداء بدر چهارده کس بودند ازیشان شش کس مهاجراند مهجع بن عبد الله مولی عمر بن خطاب و هو اول قتیل قتل یوم بدر و عبید بن الحرث و عمیر بن ابی وقاص و ذو الشمالین عبد عمرو بن نضلة و عقیل بن بکیر و صفوان بن بیضا و شهداء احد هفتاد کس بودند ازیشان پنج کس مهاجران حمزة بن عبد المطلب مصعب بن عمیر عثمان بن شماس عبد الله بن جحش سعد مولی عتبة بن ربیعة دیگر همه انصار بودند که در راه خدا از بهر خدا کشته شدند و از رب العزة بایشان نواختها رسید و کرامتها دیدند ارواح ایشان در شکم مرغان بهشتی تا در مرغزار بهشت پرواز می کنند و از آن میوه های بهشتی می خورند و آن گه قرارگاه ایشان قندیلهای زرین در زیر عرش ملک ایشان چون این نواخت و این کرامت دیدند و یافتند قالوا یا لیت قومنا یعلمون ما نحن فیه من النعیم گفتند ای کاشک کسان ما که در دنیااند از احوال ما خبر داشتندی و این نواخت و کرامت و این جای خوش و این ناز و نعیم که ما داریم بدانستندی بودی که ایشان نیز جهاد کردندی تا باین روز دولت و شادی رسیدندی

رب العالمین گفت شما ساکن بوید که این خبر من بازرسانم و از آنچه شما درآنید ایشان را بیاگاهانم پس این آیت فرو فرستاد و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا الآیة ...

... چنان که گویی یک روز گذشته است تا ایشان را دفن کرده اند و خاک ایشان را ناخورده و تباه ناکرده

قوله عند ربهم یرزقون ای من ثمار الجنة و تحفها رزق نامی است چیزی را مقدر در وقتی معین چنان که جای دیگر گفت و لهم رزقهم فیها بکرة و عشیا فرحین بما آتاهم الله من فضله فضل خدا اینجا قتل است در راه خدا که فضل دارد بر مرگ در طاعت بی قتل و گفته اند که نعیم بهشت است و رضا و لقاء حق

و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم ای بکرامتهم و شادی میبرند برادران و کسان ایشان که هنوز زنده اند و بآن پایگاه که ایشان رسیده اند نرسیده اند اما بشرف پایگاه اینان را در ایشان رسانیدند و هنوز زنده اند از پس ایشان ...

... یستبشرون بنعمة من الله و فضل اگر کسی گوید فایده این استبشار در آن جهان چیست چون در دنیا خود دانسته بودند و از فضل و نعمت الله آگاه بودند

نه چیزی بینند که ندانسته بودند تا بآن شاد شوند جواب آنست که در دنیا هر چند دانسته بودند اما از راه خبر و استدلال دانسته بودند نه از راه کشف و معاینه و لیس الخبر کالمعاینة چون آن خبر عیان گردد و امید نقد شود و اندازه ثواب بحد استحقاق و امید در گذرد شادی ایشان بیفزاید و مضاعف شود و نیز شادی دنیا با خوف خاتمه آمیخته شود و شادی عقبی از آمیغ خوف و اندوه پذیرفتن پاک باشد و تا ازین آمیغ پاک نشود بحد کمال نرسد

و أن الله ای و بان الله عطف است بر بنعمة من الله میگوید شادی برندبنعمت و فضل خدای و بآنکه خدای فضل و نعمت خویش بر ایشان تمام کرد و از مزد ایشان هیچ چیز باز نگرفت و نیز بیفزود قراءت کسایی و أن الله بکسر الف است بر معنی استیناف و ترغیب دیگران بایمان و طلب ثواب آن فکأنه قال و الله لا یضیع اجر المؤمنین و فی بیان ثواب الشهداء ما روی علی بن موسی الرضا عن ابیه موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن حسین عن ابیه حسین بن علی ع قال بینما علی بن ابی طالب ع یخطب الناس و یحثهم علی الجهاد اذ قام الیه شاب و قال یا امیر المؤمنین اخبرنی عن فضل الغزاة فی سبیل الله فقال کنت ردیف رسول الله ص علی ناقة العضباء و نحن مقفلون من غزوة فسألته عما سألتنی عنه فقال النبی ص ان الغزاة اذا هموا بالغزو کتب الله لهم براءة من النار و اذا تجهزوا لغزوهم باهی الله بهم الملایکة و اذا ودعهم اهلوهم بکت علیهم الحیطان و البیوت و یخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیة من سلخها و یوکل الله عز و جل لکل رجل منهم اربعین الف ملک یحفظونه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و شماله و لا یعمل حسنة الا اضعفت له و یکتب له عبادة الف رجل یعبدون الله عز و جل الف سنة کل سنة ثلاثمایة و ستون یوما و الیوم مثل عمر الدنیا و اذا صاروا بحضرة عدوهم انقطع علم اهل الدنیا عن ثواب الله ایاهم فاذا برزوا لعدوهم و اشرعت الا سنة و فوقت اسهام و تقدم الرجل الی الرجل حفتهم الملایکة بأجنحتها و یدعون الله لهم بالنصر و التثبیت و نادی مناد الجنة تحت ظلال السیوف فتکون الطعنة و الضربة علی الشهید اهون من شرب الماء البارد فی الیوم الصایف و اذا زال الشهید عن فرسه بطعنه او ضربة لم یصل الی الأرض حتی یبعث الله الیه زوجته من الحور العین فتبشره بما اعد الله له من الکرامة و اذا وصل الی الأرض تقول له الارض مرحبا بالروح الطیبة التی اخرجت من البدن الطیب ابشر فان لک ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر و یقول الله تعالی أنا خلیفته فی اهله و من ارضاهم فقد أرضانی و من اسخطهم فقد اسخطنی و یجعل الله تعالی روحه فی حواصل طیر خضر تسرح فی الجنة حیث تشاء و تأکل من ثمارها و تأوی الی قنادیل من ذهب معلقة بالعرش ...

... قوم را دید که جنگ را تجهیز میکردند و میعاد ابو سفیان را کار میساختند نعیم گفت بدرایی که رای شما است پارسال دیدید که بدیار و وطن و قرارگاه شما در آمدند و کردند آنچه کردند اکنون شما بتن خویش ظلم میکنید که بر ایشان می شوید و خود را در مهلکه می افکنید من بو سفیان را دیدم با جمعی انبوه و لشکری فراوان بیرون آمده و ساز جنگ و قتل کرده اصحاب رسول ص که این خبر شنیدند بسهمیدند و چون امتناعی بنمودند رسول خدا ص گفت و الذی نفسی بیده لأخرجن و لو وحدی

پس هر چه بد دل و منافق بودند بماندند و هر چه مسلمانان و دلاور بودند با ساز قتال و صحبت رسول ص بیرون شدند و گفتند حسبنا الله و نعم الوکیل و براه هر که بر ایشان رسید از مشرکان میگفت ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم و مؤمنان می گفتند حسبنا الله و نعم الوکیل تا ببدر الصغری رسیدند بو سفیان همان که رعب در دل اوفتاد به مکه بازرفت و اهل مکه جیش السویق بر ایشان نهادند یعنی که انما خرجتم تشربون السویق پس رسول خدا و یاران یک دو روز آنجا بیستادند و تجارت کردند پس به مدینه باز رفتند با سلامت و غنیمت و جبرییل امین از درگاه عزت در آن حال فرو آمد و آیت آورد که الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما أصابهم القرح ای الجراحات للذین أحسنوا منهم بطاعة الرسول و اتقوا مخالفته أجر عظیم یعنی الجنة الذین یعنی المؤمنین قال لهم الناس یعنی نعیم بن مسعود إن الناس یعنی ابا سفیان و اصحابه قد جمعوا لکم فاخشوهم و لا تأتوهم

فزادهم یعنی ذلک القول إیمانا ای ثباتا فی دینهم و اقامة علی نصرة نبیهم فزادهم إیمانا دلیل است که در ایمان زیادت و نقصان آید و این رد مرجیان است که ایشان گویند ایمان نیفزاید و نکاهد که ایمان بنزدیک ایشان گفتی و عقدی مجرد است بی اعمال و بی اکتساب طاعات تا اگر کسی بزبان بگوید و بدل بداند که الله موجود است و آن گه هیچ طاعت دیگر نکند و محظورات شرع بکار آرد ایشان گویند او مؤمن است و ولی خدا و مستوجب بهشت و آن گه تفاضل و تفاوت در میان مؤمنان نبینند و در طاعت و معصیت اثر زیادت و نقصان بر ایمان اعتقاد ندارند ...

... و قالوا حسبنا الله ای الذی یکفینا امرهم الله و نعم الوکیل و ذلک امان لکل خایف و قال ص من قال حسبی الله و نعم الوکیل علیه توکلت و هو رب العرش العظیم یقول الله تعالی لاکفین عبدی صادقا کان او کاذبا

و قال ص آخر ما تکلم به ابراهیم ع حین القی فی النار حسبی الله و نعم الوکیل

فانقلبوا بنعمة من الله و فضل الآیة بازگشتند یعنی رسول خدا ص و مؤمنان که از بدر بازگشتند بعافیت و راحت و افزونی از تجارت هیچ مشرک نادیده و هیچ رنج بایشان نارسیده و آن گه ثواب غزو ایشان را حاصل شده و بطاعت داری رسول خدا ص برضا و خوشنودی حق رسیده این است که رب العالمین گفتلم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظیم ...

میبدی
 
۳۷۲۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۹ - النوبة الثالثة

 

... تلک روحی منک ملیی و سوادی منک خالی

الهی زندگی ما با یاد تست و شادی همه با یافت تست و جان آنست که در شناخت تست پیر طریقت گفت زندگان سه کس اند یکی زنده بجان یکی زنده بعلم یکی زنده بحق او که بجان زنده است زنده بقوت است و بباد او که بعلم زنده است زنده بمهر است و بیاد او که بحق زنده است زندگانی خود بدو شاد الهی جان در تن گر از تو محروم ماند مرده زندانیست و او که در راه تو بامید وصال تو کشته شود زنده جاودانیست

گفتی مگذر بکوی ما در مخمور ...

... چون کار بجان رسید جان باید باخت

هان و هان نگر تا از هلاک جان در راه دوست اندیشی که هلاک جان در وفاء دوست حقا که شرف است و شرط جان در قیام بحق دوستی تلف است

الحب سکر خماره تلف ...

... وصلی که هزار جان شیرین ارزد

عاشقی بحقیقت درین راه چون حسین منصور حلاج برنخاست وصل دوست بازوار به هوای تفرید پران دید خواست تا صید کند دستش بر نرسید بسرش فرو گفتند یا حسین خواهی که دستت بر رسد سر وا زیر پای نه حسین سر وا زیر پای نهاد به هفتم آسمان برگذشت

گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی ...

میبدی
 
۳۷۳۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۰ - النوبة الثانیة

 

... اما وجوه طیب در قرآن چهار است یکی بمعنی مؤمن چنان که درین آیت و در سورة الانفاللیمیز الله الخبیث من الطیب دیگر بمعنی حلال چنان که در سورة النساء گفت و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب یعنی الحرام بالحلال و در سورة المایدة گفت لا یستوی الخبیث و الطیب جای دیگر گفت فانکحوا ما طاب لکم یعنی ما حل لکم من النساء سدیگر وجه بمعنی حسن است چنان که در سورة الملایکة گفت إلیه یصعد الکلم الطیب ای الکلام الحسن و هی شهادة ان لا اله الا الله

و العمل الصالح یرفعه یعنی و به یقبل العمل الصالح همانست که در سورة ابراهیم گفت أ لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة ای کلمة حسنة و هی شهادة أن لا اله الا الله وجه چهارم بمعنی طاهر است چنان که گفت عز و علا فتیمموا صعیدا طیبا ای طاهرا

و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب این رد است بر امامیان که امام را دعوی علم غیب میکنند رب العالمین نفی کرد علم غیب از خلق خویش علی العموم بی استثناء مگر پیغامبری را که بوحی پاک وی را علم غیب دهد پس هر که نه پیغامبر و صاحب وحی بود وی را علم غیب نبود و اگر چه امام بود همانست که رب العالمین گفت عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا إلا من ارتضی من رسول و و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب میگوید خدا بر آن نیست که شما را دیدار دهد تا فرا علم و حکم پوشیده وی ببینید یعنی که شما مؤمن و منافق از هم باز نشناسید پیش از آنکه ما تمییز کنیم و پوشیده بیرون آریم ...

... روی ابو هریرة قال قال رسول الله ص ما من رجل یکون له مال فیمنعه من حقه و یضعه فی غیر حقه الا مثل یوم القیامة شجاعا اقرع منتن الریح لا یمر بأحد الا استعاذ منه فیجی ء حتی یدنو من صاحبه فاذا رآه استعاذ منه فیقول ما تستعیذ منی و أنا مالک الذی کنت تدخرنی فی الدنیا فیطوقه فی عنقه فلا یزال فی عنقه حتی یدخل معه جهنم قال و تصدیق ذلک فی کتاب الله عز و جل سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامة

ابراهیم نخعی گفت سیطوقون معنی آنست که روز قیامت طوق آتشین در گردن آن کس کنند که زکاة ندهد تا هم چنان که طوق از گردن خالی نبود آتش از وی خالی نبود مصطفی ص گفت مانع الزکاة فی النارو قال لا تخالط الصدقة مالا الا اهلکتهو قال ما حبس قوم الزکاة الا حبس عنهم القطر وقال لا یقبل الله الایمان و لا الصلاة الا بالزکاة

و لله میراث السماوات و الأرض همانست که جای دیگر گفت إنا نحن نرث الأرض و من علیها یعنی یفنی اهلها و تبقی الأموال و الأملاک و لا مالک الا الله عز و جل ...

میبدی
 
۳۷۳۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۰ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه این کار چنین مبهم فرو نگذارند و این قصه سربسته روزی برگشایند و این دامن فراهم کرده آخر بیفشانند و این سر و پای درهم کردگان صافیان و جافیان آخر بینی که از هم باز کنند فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة و هر کس را بمأوی و منزل خویش فرود آرند فریق فی الجنة و فریق فی السعیر یکی در حزب شیطان کشته حرمان و اندوه جاودان أولیک حزب الشیطان یکی نواخته رحمن در زمره دوستان بمهر ازل شادان برو داغ و عباد الرحمن امروز تو چند بینی و چه دریابی که درهای اسرار فرو بسته و مسمار غیب بر در خانه توحید و شرک زده و کلید آن بخود سپرده که و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو همین است که گفت عز و علا و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و تا نپنداری که آنچه دیده تو بآن نرسد دیده انبیاء نیز نرسد نمی خوانی که و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء فآمنوا بالله و رسله میفرماید که ایمان بیارید و استوار گیرید الله را که غیب دان است و نهان بین و فرو فرستادگان پیغامبران را که بوحی پاک ایشان را بر غیب همی دارد و پوشیده مینماید و چون نماید چندان نماید که خود خواهد نه چندان که بنده خواهد کما قال عز و جل و لا یحیطون بشی ء من علمه إلا بما شاء خدای داند که بنده چه برتابد و وی را چه شاید و دانستن چیست که وی را بکار آید مدبر کار بندگان اوست کارساز و کارران و نگهبان اوست صح الخبر انه عز و جل یقول ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر

و لا یحسبن الذین یبخلون الآیة بخل بر زبان علم و مقتضی شریعت منع واجب است و واجب از مال اندکی است از فراوان درویش را اندک دهد و خود را فراوان بگذارد باز بزبان طریقت و اهل اشارت بخل آنست که خود را اندکی بگذارد ذره ای از مال یا نفسی از حال و المکاتب عبد ما بقی علیه درهم

مال و حال در راه این جوانمردان صورت سگ دارد و عشق در عالم خویش صورت فریشته و شرع مصطفی ص خبر میدهد که فریشته با سگ بد سازد در هیچ منزل با وی فرو نیاید

لا یدخل الملایکة بیتا فیه کلب او تصاویر ...

... قالوا إن الله فقیر و نحن أغنیاء این سخن شبه شکوی دارد با دوست می راند که دشمن چه میگوید تا دوست بنازد و باشد که دشمن از آن باز گردد

و عجب آنست که نعمت هم چنان به ادرار بدشمن می رساند و بآن ناسزا که می شنود نعمت وانستاند سبحانه ما ارأفه بخلقه و در بعضی اخبار است ما احد اصبر علی اذی یسمعه من الله یدعون له ولدا و هو یرزقهم و یعافیهم از روی اشارت میگوید شما که بندگان و رهیگان اید از خصمان خویش در گذارید و تا توانید عفو کنید و نعمت و رفق خویش از دوست و دشمن باز مگیرید و خلق نیکو با دوست و دشمن آشنا و بیگانه کار فرمایید و به قال النبی ص ان الله عز و جل اوحی الی ابراهیم ع انک خلیلی حسن خلقک و لو مع الکفار تدخل مداخل الأبرار فان کلمتی سبقت لمن حسن خلقه ان اظله تحت عرشی و اسکنه حظیرة قدسی و ادنیه من جواری

میبدی
 
۳۷۳۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثانیة

 

... و جماعتی بزرگان سلف آرزوی مرگ کرده اند چنان که حذیفه رض بوقت مرگ گفت دوست آمد و بر وقت حاجت آمد و گفت بار خدایا اگر دانی که درویشی دوستتر دارم از توانگری و بیماری دوستتر دارم از تندرستی و مرگ دوستتر دارم از زندگانی مرگ بر من آسان کن تا بدیدار تو بر آسایم فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز یعنی ظفر بالخیر و نجا من الشر قال رسول الله ص من سره ان یزحزح عن النار و ان یدخل الجنة فلیأته منیته و هو یشهد أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و یأت الی الناس ما یحب ان یؤتی الیه و قال ص موضغ سوط فی الجنة خیر من الدنیا و ما فیها فاقرءوا ان شیتم فمن زحزح عن النار و أدخل

الجنة فقد فاز و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور لأنه یغر الانسان بما یمنیه من طول البقاء و هو ینقطع عن قریب می گوید نیست زندگانی درین دنیای فانی الا متاع الغرور که مردم فرهیب میدهد یعنی امل دراز در پیش می نهد تا اومید در عمر دراز می بندد و آن گه ناگاه مرگ در رسد و امید بریده گردد مصطفی ص گفت امل کوتاه کنید و مرگ پیوسته در پیش چشم خویش دارید و از خدا شرم دارید چنان که حق و سزای ویست و گفت نترسم بر شما از هیچیز چنان که از دو خصلت ترسم یکی بر هوای خویش ایستادن و دوم امید عمر دراز در پیش داشتن بآن خدای که جانم درید اوست که هرگز چشم خویش بر هم نزده ام که نپنداشتم پیش از آن که از هم بر گیرم برید مرگ در آید که چشم از هم بر نگرفتم که نپنداشتم پیش از آنکه بر هم نهم مرگ در رسد عبد الله مسعود گفت رسول خدا ص خطی مربع بر کشید و آن گه در میان آن مربع خطی راست و از هر دو جانب آن خطهای خرد بر کشید پس بیرون مربع خطی دیگر کشید گفت آن خط راست در درون مربع آدمی است و آن مربع أجل وی گرد وی در آمده که از آن راه ببیرون نه و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفات و عاهاتست و انواع بلیات براه وی در آمده ناچار آن همه بوی رسد یا بعضی رسد تا آن گه که سر ببالین مرگ باز نهد و آن خط که بیرون مربع کشید خود امل دراز است که فرا پیش گرفته و دل در زندگانی بسته همیشه اندیشه کاری کند که در علم خداوند سبحانه چنانست که آن کار پس از أجل وی خواهد بود

لتبلون فی أموالکم و أنفسکم این آیت در شأن مهاجران فرود آمد که مشرکان دست در مال ایشان بردند و ضیاع ایشان بفروختند و چون ایشان را می دریافتند بانواع تعذیب تنهای ایشان میرنجانیدند و گفته اند آزمون ایشان در اموال بخسران است و نقصان از جایحه سماوی و آزمون ایشان در تنها به بیماری است و مرگ خویشان ...

میبدی
 
۳۷۳۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثالثة

 

... مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می کند و خود نمیرد مصطفی ص از اینجا گفت کأن الموت علی غیرنا کتب و کأن الحق فیها علی غیرنا وجب و کأن الذین نشیع من الأموات سفر عما قلیل الینا راجعون نبویهم أجداثهم و نأکل تراثهم کأنا مخلدون بعدهم

اگر خود را می دریابی و تدبیر کار خویش میکنی راهت آنست که در احوال گذشتگان و سیرت رفتگان ازین جهانیان و جهان داران که بودند اندیشه کنی و امروز در سرانجام کار ایشان نگری آنان که کبر پلنگان داشتند آن یکی قصر قیصری میساخت و آن دیگری ملک سلیمان می جست و آن ظالمی از جگر یتیمان کباب می کرد و آن دیگری که از خون مفلسان شراب می خورد گلی بودند در شورستان دنیا شکفته ناگاه زمهریر مرگ از مهب برآمد و عارض رخشان ایشان را تاریک گردانید پس از آنکه چون گل بشکفتند از بار بریختند و در گل بخفتند

سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون ...

... و خبر درست است از ابن عمر گفت رسول خدا ص خواست که کسی را به یمن فرستد گفت یا معشر المهاجرین و الانصار ایکم ینتدب الی الیمن

ابو بکر صدیق برخاست گفت أنا یا رسول الله رسول خداوندی اجابت نکرد دیگر باره همان سخن گفت عمر برخاست هم اجابت نیافت سدیگر بار باز گفت آن سخن معاذ جبل برخاست تا رسول ص گفت انت لها یا معاذ و هی لک آن گه عمامه خویش بخواست و بر سر وی نهاد و فرا راه کرد رسول و جماعتی از مهاجر و انصار بتشییع با وی بیرون شدند معاذ راکب بود و رسول ص پیاده میرفت و معاذ را وصیت میکرد معاذ گفت یا رسول الله چون است اینکه تو پیاده روی و من سوار باشم

فقال یا معاذ انما أحتسب خطایای هذه فی سبیل اللهآن گه او را وصیت کرد بتقوی و صدق و اداء امانت و ترک خیانت و امر معروف و نهی منکر و مراعات همسایه و یتیم و بیوه زن و مجالست فقرا و نواخت ضعفا و امثال این سخنان فراوان برگفت و نصیحت کرد آن گه گفت یا معاذ چنان دان که تا بروز رستاخیز ما بر هم نرسیم و یکدیگر را نه بینیم این بگفت آن گه وداع کرد و بازگشت ...

... فما بعد الوداع من اجتماع

معاذ رفت تا به صنعاء یمن چهارده ماه آنجا بود شبی خفته بود ناگاه هاتفی آواز داد که یا معاذ کیف یهنیک العیش و محمد فی سکرات الموت معاذ گفت ترسان و لرزان با وحشت و حیرت از خواب درآمدم پنداشتم قیامت برخاست و عالم زیر و زبر گشت گفت آخر دل خود را تسکین کردم گفتم این نموده شیطان است کلمه اعوذ بگفتم شب دیگر ندایی شنیدم از آن قوی تر و عظیم تر که یا معاذ کیف یهنیک العیش و محمد بین اطباق التراب معاذ را یقین شد که مصطفی ص شربت مرگ چشید دست بر سر نهاد و بانگ برآورد که یا محمداه پس بران مرکوبی که داشت نشست و روز در شب و شب در روز پیوست در رفتن تا آنجا رسید که سه مرحله به مدینه بود در میانه شب از چپ راه آوازی شنید کسی میگفت یا اله محمد اعلم معاذا بأن محمدا قد ذاق الموت و فارق الدنیا

معاذ گفت یا ایها الهاتف فی هذه اللیل من انت رحمک الله قال أنا عمار بن یاسر و هذا کتاب ابی بکر الی معاذ بالیمن لیعلمه بأن محمدا قد ذاق الموت و فارق الدنیا ...

میبدی
 
۳۷۳۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الاولى

 

... که استوار گیرید و بگروید فآمنا استوار گرفتیم و بگرویدیم ربنا خداوند ما فاغفر لنا ذنوبنا پس بیامرز ما را گناهان ما و کفر عنا سییاتنا و ناپیدا کن از ما بدیهای ما و توفنا مع الأبرار ۱۹۳ و بمیران ما را با نیکان ربنا خداوند ما و آتنا ما وعدتنا ما را ده آنچه ما را وعده داده ای علی رسلک بر زبانهای فرستادگان خویش و لا تخزنا یوم القیامة و ما را رسوا مکن روز رستاخیز إنک لا تخلف المیعاد ۱۹۴ بدرستی که تو وعده خویش بنگردانی و خلاف نکنی

فاستجاب لهم ربهم پاسخ نیکو کرد خدای ایشان را أنی لا أضیع که من ضایع نگذارم عمل عامل منکم کردار هیچ کارگری از شما من ذکر أو أنثی از مردی یا از زنی بعضکم من بعض همه از یکدیگراید فالذین هاجروا ایشان که هجرت کردند از خان و مان خود ببریدند و أخرجوا من دیارهم و بیرون کردند ایشان را از سرایهای ایشان و أوذوا فی سبیلی و رنجانیدند ایشان را در راه دین من و قاتلوا و قتلوا و جنگ کردند تا ایشان را بکشتند لأکفرن عنهم سییاتهم تا پیدا کنم ازیشان بدیهای ایشان و لأدخلنهم جنات تجری من تحتها الأنهار و در آرم ایشان را در بهشتهایی که میرود زیر درختان آن جویها ثوابا من عند الله بپاداشی از نزدیک خدای و الله عنده حسن الثواب ۱۹۵ و خدای آنست که بنزدیک اوست نیکویی ثواب

لا یغرنک ترا مفرهیباد تقلب الذین کفروا گشتن و گردیدن ایشان که کافر شدند فی البلاد ۱۹۶ در شهرها متاع قلیل آن برخورداری اندکست ثم مأواهم جهنم پس بازگشتنگاه ایشان دوزخ است و بیس المهاد ۱۹۷ و بد آرامگاهها که آنست ...

میبدی
 
۳۷۳۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثالثة

 

... آن گه گفت لآیات لأولی الألباب در آسمان و زمین و اختلاف شب و روز کردگاری و یکتایی خدای را نشانها است در هر نشانی از لطف وی برهانها است

چشم باز کن و بر نگر تا ببینی این جرم را هر ساعت بلونی دیگر گاه بسان دریای سیماب گاه بسان طیلسان گاه بسان بوستان این گردش و تلون بیان راه توحید است و کردگاری و دانایی خدا را دلیل است

اگر مردی در صحرایی گذر کند قاعا صفصفا بیند پس از آن بمدتی گذر کند قبه ای بیند بر کشیده و آراسته عقل وی فتوی کند که این قبه اندرین صحرا بی بنایی نباشد و یا این سرای اندرین صحرا بی کدخدایی نبوده است پس مؤمن چون تأمل کند و نشان حدوث بیند سرش فتوی کند که چون روا نباشد قبه و سرایی اندر صحرا بی بنایی و کدخدایی روا نبود چنین هوایی و سمایی اندر چنین فضایی بی قدرت خدایی ...

میبدی
 
۳۷۳۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... امیر المؤمنین علی ع گفت چون آیت تسمیت فرو آمد کوه های همه عالم آواز برآوردند بتسبیح چنان که آواز آن بگوش ما میرسید و کافران نیز بشنیدند گفتند جادویی محمد بغایتی رسید که در کوه نیز اثر کرد مصطفی ص گفت هیچ مؤمن نخواند این آیت مگر که کوه های عالم با وی بتسبیح درآید و خدای را بپاکی و بی عیبی بستاید و ثنا گوید لکن او نشنود

و در آثار بیارند که اهل هفت آسمان و کروبیان و مقربان درگاه عزت پیوسته این آیت خوانند و اول کسی که در زمین بوی فرو آمد آدم ع بود فقال آدم قد أمن ذریتی العذاب ما داموا علی قراءتها پس از آدم ع بآسمان باز بردند تا بروزگار ابراهیم خلیل ع آن گه بخلیل فرو آمد و ببرکت آن آتش نمرود بر خلیل خوش گشت و بر دشمن خویش ظفر یافت پس بآسمان باز بردند و به موسی کلیم فرو آمد در آن صحف که الله تعالی بوی داد و موسی ع به برکت این آیت فرعون و هامان و لشکر وی را مقهور کرد و نصرت و ظفر دید و کار وی راست شد پس از موسی ع با آسمان بردند تا به سلیمان پیغامبر ع فرو آمد و ملوک زمین منقاد سلیمان شدند و سر بر خط وی نهادند و رب العالمین فرمود سلیمان را که در اسباط بنی اسراییل این ندا کن الا من احب منکم ان یسمع امان الله عز و جل فلیحضر الی سلیمان فی محراب داود کس از ایشان بنماند از احبار و زهاد و عباد و عامه ایشان که نه همه حاضر شدند و سلیمان ع بمنبر ابراهیم ع بر شد و این آیت امان بر ایشان خواند یعنی بسم الله الرحمن الرحیم ایشان همه بشنیدند و شادی کردند و طرب نمودند و باتفاق گفتند نشهد أنک لرسول الله حقا حقا پس از سلیمان ع بآسمان بردند تا به مسیح ع فرو آمد عیسی بن مریم ع و الله تعالی منت بر وی نهاد و گفت یا ابن العذرا أ تدری ای آیة انزلت علیک انزلت علیک آیة الامان و هی قوله بسم الله الرحمن الرحیم فاکثر من تلاوتها عند قیامک و قعودک و مضجعک و مجییک و ذهابک و صعودک و هبوطک فانه من وافی یوم القیامة و فی صحیفته منها ثمانی مایة مرة و کان مؤمنا بی أعتقته من النار و ادخلته الجنة فلتکن فی افتتاح قراءتک و صلوتک فانه من جعلها فی افتتاح قراءته و صلوته اذا مات علی ذلک لم یرعه منکر و نکیر و اهون علیه سکرات الموت و ضغطة القبر و کان رحمتی علیه و افسح له فی قبره و أنور له مد بصره و أخرجه من قبره ابیض الجسم و انور الوجه و احاسبه حسابا یسیرا و أثقل میزانه و اعطیه النور التام علی الصراط حتی یدخل به الجنة

قال عیسی ع یا رب هذا لی خاصة قال لک و لمن اتبعک و قال بقولک و هو لأحمد و أمته من بعدک قال فلما انقرض الحواریون و من اتبعهم و جاء الآخرون فضلوا و اضلوا و بدلوا و استبدلوا بالدین دینا رفعت عندها آیة الأمان من صدور النصاری و بقیت فی صدور مسلمی اهل الانجیل مثل بحیرا و أمثاله حتی بعث الله عز و جل النبی محمدا ص فأنزلت علیه و کان نزولها علیه فتحا کبیرا عظیما قال و حلف رب العزة بعزته لا یسمی مؤمن علی شی ء الا بارکت علیه و لا یقرءوها مؤمن الا قالت الجنة لبیک و سعدیک اللهم ادخل عبدک هذا فی ببسم الله الرحمن الرحیم و اذا دعت الجنة لعبد فقد استوجب له دخولها ...

... و آتوا الیتامی أموالهم این در شأن مردی از بنی غطفان آمد که مالی بسیار بنزدیک وی بود از آن برادرزاده وی که یتیم بود چون آن یتیم بالغ شد مال خویش طلب کرد این عم که قیم وی بود منع کرد و آن مال بوی باز نمی داد

هر دو رفتند بترافع بحضرت مصطفی ص تا ایشان را حکم کند رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد رسول خدا ص بر ایشان خواند آن عم وی گفت اطعنا الله و اطعنا الرسول نعوذ بالله من الحوب الکبیر و آن مال بتمامی بوی باز داد آن جوان چون مال بوی باز رسید دست در نهاد و نهمار در راه خدا هزینه کرد رسول خدا گفت ثبت الاجر و بقی الوزر

گفتند یا رسول الله ثبوت اجر شناختیم بقاء وزر چه معنی دارد رسول خدا ص گفت ثبت الأجر للغلام و بقی الوزر علی والده ...

... امروز اجماع امت آنست که آزاد زنان از یکی تا چهار روا است که بزنی

کنند و بیش از چهار نه اما خاصة رسول خدا ص بود بیش از چهار خواستن هم چنان که وی زن خواستی بی ولی و بی شهود و بی مهر بلفظ نکاح یا بلفظ هبت چنان که خواستی و اگر در منکوحه ای رغبت نمودی بر شوهر آن زن بودی که وی را طلاق دادی تا رسول خدا بخواستی پس بی انقضاء عدت او را خواستی و هر زن که صحبت رسول کراهیت داشتی بر رسول واجب بودی که وی را طلاق دادی این همه خصایص رسول خدا بود در نکاح و کس را با وی در آن خصایص مشارکت نیست

قوله مثنی و ثلاث و رباع پارسی آنست که دوان دوان و سه ان سه ان و چهاران چهاران و عرب ثنای گویند تا بعشار و این لغت تمیم است و آنچه تنوین در آن نیست دو علامت راست یکی آنکه نکرت است و الف و لام در آن نه دیگر آنکه معدولست از جهت خویش که اصل آن اثنین است و ثلاثة و اربعة ...

... فإن طبن لکم عن شی ء منه نفسا نفس اینجا دلست و نفسا منصوبست بر قطع و معناه ان طابت نفوسهن لکم عن شی ء من الصداق فوهبن لکم فکلوه ای فخذوه و اقبلوه هنییا لا اثم فیه مرییا لا داء فیه هنییا فی الدنیا لا یقضی به علیکم سلطان مرییا فی الآخرة لا یؤاخذکم الله به هنی ء و مری ء دو نام است طعامی را که منهضم بود عاقبت آن پسندیده بی غایلة و مری ء تابع هنی ء است مری ء نگویند مگر با هنی ء و هنی ء گویند بی مری ء یقال هنأت الطعام اهنیه و هنأنی الطعام یهنأنی و یهنینی هناء و هنأنی و مرأنی یمرأنی و الهنأ ایضا العطیة و الهانی ء المعطی هنأته اهنأه و اهنیه هنأ ای اعطیته و هنأت البعیر اهنأه و اهنیه هنأ اذا مسحته بالهناء و هو ضرب من القطران و الهنأ النصرة هنأته ای نصرته و استهنأته ای استنصرته

و قال علی بن ابی طالب ع اذا اشتکی احدکم شییا فلیسأل امرأته ثلاثة دراهم من صداقها و یشتر به عسلا و لیشربه بماء السماء فیجمع الله له الهنی ء و المری ء و الشفاء و الماء المبارک

و گفته اند که این آیت دلیلست که طعام جوانمردان و سخاوتیان گوارنده و سودمند بود و خورنده را نوش که می گوید ایشان چون طعام نهند بخوشدلی و طیب نفس نهند پس خورنده را هنییا مرییا گفت و طعام بخیلان بخلاف این بود ناگوار و ناسازگار که ایشان آنچه دهند بتکلف دهند نه بطیب نفس پس آن درد باشد نه درمان مصطفی ص از اینجا گفت طعام السخی دواء و طعام البخیل داء ...

... و انس مالک گفت زنی پیش مصطفی ص آمد گفت یا رسول الله مادر و پدرم فدای تو باد یک بار خیری بگوی مر این زنان را که ایشان را سفها نام کردی

رسول خدا گفت الله تعالی شما را سفها خواند در کتاب خویش آن زن گفت ما را ناقصات خواندی رسول گفت نقصان شما آن بس که در هر ماهی پنج روز کم یا بیش نماز نکنید آن گه رسول ص دل خوشی ایشان را گفت شما را از نواخت و کرامت حق آن نه بس است که چون بفرزند بارور شید مزد شما همچون مزد غازی بود در راه حق و چون بار فرو نهید ثواب شما چندان بود که ثواب شهیدان و چون کودک را شیر دهید هم چنان بود که از فرزندان اسماعیل گردنی آزاد کنید آن گه گفت این ثواب عظیم مر آن زنان راست که مؤمنات باشند با شکستگی و فروتنی و تواضع و در بلاها و رنجها شکیبا و شوهران را سپاس دارنده و خدمت کننده

قومی گفتند سفها درین آیت یتیمان و معتوهان اند که بر مال ایشان قیم گماشته اند و آنچه اضافت مال با اولیاء کرد با آنکه مال آن سفها است دو معنی را کرد یکی آنکه جنس مال اضافت با ایشان کرد و جنس مال آن همه آدمیان است که قوام ایشان بدانست و معیشت ایشان در آنست هم چنان که جای دیگر گفت لقد جاءکم رسول من أنفسکم ای من جنس الآدمیین دیگر معنی آنست که اولیاء قیمان و مربیان سفهاءاند و اموال سفهاء از روی ظاهر در دست و تصرف ایشانست که اولیاءاند ازین جهت اضافت آن با ایشان کرد جعل الله لکم قیاما این یا بدل واو است یعنی قواما میگوید آن مال که قوام شماست یعنی که بآن بپایید و بآن می توانید بودن مدنی و شامی قیما خوانند بی الف و قیم و قیام اینجا بمعنی هر دو یکی است و گفته اند قیم جمع قیمتست و بدین معنی یا هم بدل واوست لأن القیمة اصلها الواو یقال لها القیمة لأنها تقوم مقام الشی ء و تقول قومت الشی ء تقویما و حکی ابو الحسن الاخفش فیه قوما بالواو علی الاصل و معنی آنست که آن مال که خدای شما را آن قیمتهای همه چیز کرد و بجای ایستید همه چیز را ...

میبدی
 
۳۷۳۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... عیان وصل کشیده برو طراز جمال

ز راه عشق درآمد طلایه اقبال

ز ابر هجر بتابید آفتاب وصال ...

... طبل دهشت برزد سپاه عشق دوال

یا أیها الناس اتقوا ربکم الآیة ای نقطه انسانیت ای صفات بشریت تقوی پناه خویش گیر آن را ملازم باش که حیات بندگان باوست و رستگاری رهیگان دروست و تقوی آنست که بنده فرمان شرع را سپر خویش سازد تأثیر نهی بدو نرسد و آن بر سه رتبت است اول بپناه کلمه توحید شود و از هر چه شرک است بپرهیزد پس بپناه طاعت شود و از راه معصیت بر خیزد پس بپناه احتیاط شود و از شبهت بگریزد هر که این منازل تقوی بصدق باز برد لا محاله بمقصد رستگاری رسد که قرآن مجید چنین خبر می دهدو ینجی الله الذین اتقوا بمفازتهم لا یمسهم السوء و لا هم یحزنون جای دیگر میگوید و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب

هر که او دست در تقوی زند راه رستگاری او از هر چه رنج است برو آسان کنیم و از آنجا که نبیوسد روزی فرستیم

آورده اند که خواهر بشر حافی بر احمد حنبل شد گفت ای امام مسلمانان بر بام خانه دوک ریسم مشعله طاهریان بگذرد باشد که تایی بشعاع آن مشعله در پیوندم روا باشد یا نه احمد گفت اول بگو که تو کیستی تا خود در آن قدمگاه هستی که این تقوی احتمال کند گفت من خواهر بشر حافی ام احمد بگریست گفت این چنین تقوی جز خاندان بشر حافی را روا نبود ترا نشاید زینهار تا نکنی که آن گه بشر حافی از تو بطیره شود اقتدا ببرادر کن تا مگر چنان شوی که اگر خواهی که در پرتو مشعله طاهریان دوک ریسی دست ترا طاعت ندارد که برادرت باین درجت بود که هر وقت که دست بطعامی بردی که در آن شبهت بودی آن دست او را طاعت دار نبودی ...

... ثم قال فی آخر الآیة إن الله کان علیکم رقیبا رقیب گوشوان است بر دلها بی بر رسیدن آگاه از کردها بی پرسیدن بی نیاز در کوشیدن از آسودن

این تنبیهی است مر بنده را و پندی بلیغ رونده را یعنی که چون میدانی که من گوشوانم بر دلها و دیده بان بر کردها و گفتها مراقبت بکاردار و حق ما بجای آر و مراقبت آنست که بنده بدل پیوسته با حق مینگرد و نظر حق پیش چشم خویش میدارد و چون داند که از و غافل نیند پیوسته بر حذر می باشد مصطفی ص از اینجا گفت ما کرهت أن یراه الناس منک فلا تفعله اذا خلوت

و انشد فی معناه ...

میبدی
 
۳۷۳۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... و حبل دلیل بلوغست از بهر آنکه حبل بی انزال نبود و انزال نشان بلوغ است علی ما تقدم شرحه

فإن آنستم منهم رشدا ایناس دیدن بود پس نگرستن و بآن دیدن انس بود و آسایش چنان که در حق موسی ع گفت آنس من جانب الطور نارا و رشد و رشاد و رشد راست راهی است یقال رجل رشید و امر رشید و طریق رشید

و کسی که از نژاد راست بود او را طیب الرشده گویند و چون نه از نژاد راست بود گویند لیس فلان عن رشدة و ایناس رشد درین آیت اصلاح دین است و اصلاح مال اصلاح دین آنست که مفسد و فاسق نبود و اصلاح مال آنست که تبذیر نکند تا از اخوان الشیاطین نبود و تا این دو شرط در وی موجود نبود او را رشید نگویند و حجر از وی برندارند اینست مذهب شافعی که هم صلاح دین و هم حفظ مال معتبر دارد و رشد بر هر دو معنی حمل کنند اما اصحاب رأی اعتبار بحفظ مال کنند نه بصلاح دین و گویند رشد بلوغ و حفظ مال و عقل است اگر چه در راه دین مفسد و فاسق بود چون مال نگه دارد مال بوی تسلیم کنند

و سخن مجمل در آیت آنست که یتیم تا بالغ نشود و مصلح و دیندار نبود و مال خویش بجای خویش نگه ندارد مال وی با وی ندهند که رب العالمین گفت فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا إلیهم أموالهم سعید جبیر و مجاهد و شعبی گفتند مرد اگر چه پیر شود تا رشد در وی نبینند مال بوی باز ندهند ...

میبدی
 
۳۷۳۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و ابتلوا الیتامی حتی إذا بلغوا النکاح فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا إلیهم أموالهم ایناس رشد از روی شریعت پرهیزکاری و پارسایی و خویشتن داری است اقتصاد در معیشت نگاه داشتن و از راه اسراف و تبذیر برخاستنم و از روی حقیقت راه بحق بردن است و در هر چه پیش آید از احوال و قوت خویش تبرا کردن و از تدبیر و اختیار خویش بیرون آمدن و کارها یکسر بحق سپردن

و الیه الاشارة بقوله عز و جل و أفوض أمری إلی الله ...

... آراینده حق بر دلهای دوستان و نگارنده ایمان بر سرهای ایشانست چنان که گفت حبب إلیکم الإیمان و زینه فی قلوبکم راست دارنده دلهای دانایان و الهام دهنده در شناخت نیک و بد ایشان است چنان که گفت فألهمها فجورها و تقواها

و نشان این رشد در حق بنده آنست که بر درگاه تن بر خدمت دارد و دل بر معرفت و سر بر محبت و آن گه درین مقامات بر طریق ملازمت و استقامت رود عقدی که با حق بست فسخ نکند و عزمی که کرد نقض نکند و اندرین معنی حکایت ابراهیم ادهم است قدس الله روحه که با یکی هم صحبت بود در راه مکه بشرط آنکه جز خدای را بکسی ننگرند و جز حق بر دل خود راه ندهند گفتا در طواف کودکی را دیدند که خلق از جمال وی بفتنه افتاده بودند و ابراهیم در آن کودک نیکو نظر کرد این درویش گفت ای ابراهیم عهد شکستی و عقدی که بستی در آن خلاف و نقص آوردی که درین غلام زیبا روی چندین نظر کردی گفت ای درویش خبر نداری که این کودک پسر منست درویش گفت پس چرا آواز نگویی و دل بدان شاد نکنی گفت شی ء ترکته لله لا أعود الیه ثم قال مر أنت و سلم علیه و لا تخبره بشأنی و لا تدله علی مکانی قال فمررت و سلمت علیه فقلت له من أنت

فقال ابن ابراهیم بن ادهم قیل لی ان اباک یحج کل سنة فجیت لعلی اراه قال ثم رجعت الی ابراهیم فسمعته ینشد

هجرت الخلق طرا فی هواکا ...

میبدی
 
۳۷۴۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... قصه چکنم حیلت و رنگیم همه

وز رفتن راه راست لنگیم همه

از آز در آویخته چنگیم همه ...

... اینست سنت خداوند جل جلاله در آن آیت که گفت ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا کتاب و دین خویش که بنده ای را داد بلفظ میراث گفت از آنکه میراث عطیتی الهی باشد بی رنج و کسب بنده پس ظالم فرا پیش سابق داشت و ظالم لا محاله از سابق ضعیف تر است و بی مایه تر اما شکسته دل است و نومید رنگ وقت وی مدافعت بر نمیدارد و کرم ربوبیت اقتضاء ضعیف نواختن و بی وی کار وی ساختن میکند سبحانه ما ارأفه بعبده

اما آنچه گفت للذکر مثل حظ الأنثیین اشارت میکند که این کار نه بقیاس بندگان است و نه حد اوهام و افهام ایشان است که اگر قیاس بودی حظ مادینه دو چند نرینه بودی که عجز و ضعف و انوثت از روی قیاس اقتضاء تفضیل میکند لکن حکم او جل جلاله نه علت را در آن جای است و نه چون و چرا را در آن راه نه کس را بر آن اعتراض و نه خلق را از آن اعراض

شهریست بزرگ و من بدو در میرم ...

میبدی
 
 
۱
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۱۸۹
۱۰۲۲