گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ... الآیة.

روی جابر بن عبد اللَّه أنّ النّبی (ص) قال: ما من امرئ مسلم یخذل امرأ مسلما فی موضع، ینتهک فیه حرمته و ینتقص فیه من عرضه الّا خذله اللَّه تعالی فی موضع یحبّ فیه نصرته. و ما من امرئ ینصر مسلما فی موضع ینتقص من عرضه و ینتهک فیه من حرمته، الّا نصره اللَّه فی موضع یحبّ نصرته.

اهل سنّت را درین خبر و درین آیت حجّت تمام است، و دلیل روشن بر قدریه و معتزله، که ایشان منکرند که خدای عزّ و جلّ اگر خواهد بنده را خوار کند، و خذلان خود بر وی آرد. و این مخالفت کتاب و سنت است و خرق اجماع مسلمانان، که بر زبان خلق بسیار رود که کسی را که رنج رساند: خذله اللَّه. چنان که گویند: «قاتله اللَّه»، «لعنه اللَّه» و اگر جائز نبودی بر زبان عامه خلق این کلمه روان نبودی.

و معنی آیت آنست که اگر خدای شما را عزیز کند، و نصرت دهد، کس را نرسد و نبود از مردمان که شما را باز شکند و خوار کند. و اگر بعکس این باشد که اللَّه شما را خوار کند، و سستی در کار و هزیمت از دشمن پیش آرد، فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ ای لا ینصرکم احد مِنْ بَعْدِهِ یعنی بعد از خذلان خدا، کس شما را نصرت ندهد و عزیز نکند. و قیل معناه لا تترکوا امری للنّاس، و ارفضو الناس لأمری.

و یقرب منه‌

قوله (ص): من التمس رضا اللَّه بسخط النّاس کفاه اللَّه مؤنة النّاس و من التمس رضا النّاس بسخط اللَّه، وکّله اللَّه الی النّاس.

وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ قراءت مکی و عاصم و ابو عمرو بفتح «یا» و ضم غین است. و معنی آنست که: هیچ پیغامبری را سزا نیست که خیانت کند در مال غنیمت قسمت کردن. و باقی بضمّ یا و فتح غین خوانند، بر معنی آنکه هرگز روا نبود پیغامبری را که با وی خیانت کردندی در غنیمت بخشیدن. سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر در مال غنیمت، قطیفه‌ای بود سرخ رنگ و باز نیافتند. قومی گفتند: مگر رسول خدا (ص) از میان برگرفته است. رب العالمین آیت فرستاد و رسول خود بالخصوص و جمله انبیاء را بالعموم از خیانت مبرّا کرد. و گفته‌اند که: جماعتی از اقویا الحاح کردند بر مصطفی (ص) تا مال غنیمت از دیگران باز گیرد و بایشان دهد، رب العالمین آیت فرستاد. یعنی که: اگر چنان کند خیانت باشد با اصحاب او، و هیچ پیغامبر را سزا نبود که با اصحاب خویش خیانت کند. بلکه سویّت نگه دارد، و آنچه دهد بانصاف دهد، و عدل کند.

محمد بن اسحاق بن یسار گفت: قومی عرب کراهیت میداشتند آنچه در قرآن بود از عیب دین ایشان و سبّ بتان، می درخواستند از رسول (ص) تا آن را پنهان کند.

ربّ العالمین گفت: اگر پنهان کند خیانت باشد و پیغامبر را سزا نبود که در باب وحی خیانت کند، و چیزی از حق باز گیرد و مداهنت کند. یقال: غلّ، یغلّ، غلولا، و اغلّ یغلّ اغلالا، اذا خان. و أصله من الغلل، و هو دخول الماء فی خلل الشّجر. و منه الغلّ، الحقد لأنّه عداوة فی النّفس، و منه الغلیل، حرارة العطش فی النّفس، و منه الغلالة، شعار تحت البدن خاصّة.

قوله: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ ای حاملا له علی ظهره، یَوْمَ الْقِیامَةِ تفسیر این آیت در آن خبر است که مصطفی (ص) گفت: «لا الفینّ احدکم یجی‌ء یوم القیامة و علی رقبته بعیر له رغاء، فیقول یا رسول اللَّه اغثنی فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‌ء یوم القیامة و علی رقبته فرس له جمجمة فیقول: اغثنی! فأقول لا املک لک شیئا قد ابلغتک. لا الفین احدکم یجی‌ء یوم القیامة و علی رقبته شاة لها ثغاء یقول یا رسول اللَّه اغثنی فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‌ء یوم القیامة و علی رقبته صامت فیقول اغثنی یا رسول اللَّه، فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک.»

هر که امروز بچیزی خیانت کند، فردا برستاخیز آن چیز آرد و علی رؤس الاشهاد وی را بآن فضیحت رسد. رسول خدا (ص) گفت: و اگر همه سوزنی بود یا رشته‌ای. و در خبر است که مردی برسول خدا (ص) حبلی آورد خلق، که پیش از قسمت برگرفته و آن را پس از قسمت باز آورده بود، رسول از وی نپذیرفت.

و وی را گفت نگه‌دار تا برستاخیز آن را بیاری! زید بن خالد الجهنی گفت: روز خیبر مردی از یاران رسول خدا فرمان یافت، رسول خدا (ص) برو نماز نکرد. یاران همه متغیّر و مضطرب شدند که تا چه بودست رسول (ص) گفت: «انّ صاحبکم غلّ‌ فی سبیل اللَّه»

خیانت کرده است این مرد در راه خدا، تفحص کردند مهره‌ای بود که برداشته بود، قیمت آن کم از دو درم. و در خبر است که: یکی کشته شد، مردمان گفتند: نوشش باد بهشت جاودان! رسول (ص) گفت: «کلّا!» یعنی چنین مگویید که وی روز خیبر شمله‌ای از مال غنیمت بخیانت برداشت، فردا آتش در آن گیرد و با وی بهم بسوزد. مردی دیگر یک شراک نعلین برگرفته بود چون این سخن از رسول (ص) بشنید آن شراک بیاورد. رسول (ص) گفت: شراک من نار.

کلبی گفت: در تفسیر وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ: آن چیز که در آن خیانت کرده باشد در قعر جهنم برابر وی بدارند، آن گه گویند فرو رو باین درکات دوزخ و آن را برگیر، وی فرو رود و بردارد راست که بجای خویش باز آید، و دیگر باره از دست وی بیفتد، و هفتاد ساله راه با قعر جهنم افتد. و وی را هم چنان تکلیف میکنند تا میرود و برمیدارد. مصطفی (ص) از اینجا گفت: «ما من عبد یغلّ غلولا الّا کلّف یوم القیامة أن یستخرجه من اسفل درک جهنّم».

و هر که خیانت کاری را بپوشد وی را هم چندان گناه بود و همان عقوبت. مصطفی (ص) گفت: «من یکتم غالّا فانّه مثله».

قوله ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ «ظلم» در قرآن بر چهار معنی است: یکی معنی نقص است، کاستن چیزی، چنان که در آن آیت گفت، یعنی از ثواب نیکوکاران هیچ چیز بنکاهند. همانست که در سورة الکهف گفت: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً، و در سورة الانبیاء گفت: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً، و در سورة مریم: وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً. وجه دوم ظلم مردمان است بر یکدیگر در تقویت حقوق ایشان، چنان که در سورة بنی اسرائیل گفت: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً، و در سورة النّساء گفت: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ... یعنی قتل النّفس و أخذ الأموال عُدْواناً وَ ظُلْماً، و قال تعالی: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی‌ ظُلْماً.

وجه سوم ظلم بنده است بر نفس خویش، در معصیت، بیرون از شرک، چنان که در سورة البقرة گفت: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. و در سورة الطلاق: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. و در سورة الملائکة: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ.

وجه چهارم ظلم است بمعنی شرک، چنان که در سورة الأنعام گفت: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ. و در سورة لقمان: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.

قوله تعالی: أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ یعنی بترک الغلول، کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ فغلّ؟! سیاق این آیت تعظیم اثم غلول است یعنی که سخط خدای با غلول است و رضوان خدای با ترک غلول. او که خیانت نکند خوشنودی و رضاء حق با اوست، و آن کس که خیانت کند خشم و سخط خدا بروست، و آن کس که امروز سخط خدا برو، فردا دوزخ جای او. چنان که اللَّه تعالی گفت: وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. و از بهر آنکه از اهل توحید است هر چند که گنهکار است و خیانتکار، جای وی جهنم گفت، اول درکه دوزخ که در آن آتش نیست، اما حرارت آتش بآن میرسد، و جای عاصیان این امت است. و سمّیت جهنّم، لانّها تتجهّم فی وجوه الخلق. پس چون از جهنّم در گذشت درکه دوم «لظی» است. سوم سقر. چهارم حطمة. پنجم جحیم.

ششم سعیر. هفتم هاویه. این شش درکه جای کفار است و مشرکان در آن جاودان.

آن گه سرانجام اهل رضا و خوشنودی حق بیان کرد، گفت: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ ای اهل درجات عند اللَّه. اشارتست که: اهل بهشت همه یکسان نیند، بلکه درجات ایشان متفاوت است، و منازل ایشان مختلف بقدر اعمال و معارف. علی الجملة بهشت صد درجه است بحکم آن خبر که معاذ بن جبل روایت کرد از مصطفی (ص) قال: الجنّة مائة درجة، بین کلّ درجة الی درجة ما بین السّماء و الارض، و انّ اعلاها الفردوس، و أوسطها الفردوس، و أنّ العرش علی الفردوس، و منها تفجر انهار الجنّة.

و روی انس بن مالک قال: خرج حارثة بن سراقة یوم بدر نظّارا، لم یخرج لقتال، و کان غلاما فأصابه سهمه فقتله، فجاءت امّه و هی الربیع بنت النضر الی النّبیّ (ص) فقالت: یا رسول اللَّه این ابنی حارثه؟ فان کان فی الجنّة فاصبر و الّا فتری ما اصنع؟

فقال (ص): یا امّ حارثة انّها لیست بجنّة واحدة، و لکنّها جنان کثیرة، و انّه فی الفردوس الأعلی.

آن گه در آخر آیت گفت: وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ تا مطیع در طاعت بیفزاید، و عاصی از معصیت حذر گیرد.

قوله: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ معنی «منّت» تفضّل است، و منّان متفضّل است. و منت که از خدا بود مدح است، لأنّه تفضّل. و چون از مخلوق بود ذمّ است لأنّه تقریع.

عَلَی الْمُؤْمِنِینَ گفته‌اند که مؤمنان این جا عرب‌اند، که هیچ قبیله نیست از قبائل عرب که نه رسول (ص) را در آن نسبی است مگر بنی تغلب، قومی ترسایان بد کیشان. ربّ العزة رسول خود را از نسب ایشان پاک کرد، و بر عرب منت نهاد که رسول (ص) هم از نسب شما بشما فرستادم، و کتابی هم از لغت شما بشما فرو فرستادم.

همانست که جای دیگر گفت: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ، و گفته‌اند که مؤمنان اینجا عامّه مؤمنان‌اند از عرب و عجم. میگوید: بمؤمنان رسولی فرستادم یکی از ایشان که کار او شناخته‌اند، و صدق و امانت او آزموده و دانسته، نه فریشته و نه بیرون از فرزند آدم. دلیل این تأویل آنست که جای دیگر گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ... الآیة.

آن گه ستایش رسول را، صفت وی کرد، و کار وی گفت که چیست: یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ‌، یعنی القرآن، وَ یُزَکِّیهِمْ یعنی یصلحهم، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ ای القرآن و الحکمة یعنی المواعظ الّتی فی القرآن من الحلال و الحرام و السّنّة.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ ای و قد کانوا قبل بعثته لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.

قوله تعالی: أَ وَ لَمَّا این الف و واو، استفهام راست، و عرب استفهام کند بالف مجرّد، و الف و واو، و الف و فا، و بألف ممدود و بهمزه مقصور.

أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها أَصابَتْکُمْ به احد است، و أَصَبْتُمْ به بدر. و این چنان بود که روز احد از مسلمانان هفتاد مرد کشته شدند، و روز بدر از کافران هفتاد کشته شده بودند و هفتاد باسیری برده.

قُلْتُمْ أَنَّی هذا ای: من أین اصابنا هذا القتل و الهزیمة و نحن مسلمون و رسول اللَّه فینا؟ میگفتند این قتل و هزیمته بروز احد چونست که بما رسید؟ و ما مسلمانانیم! و رسول خدا در میان ما! ربّ العالمین ایشان را جواب داد: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ این کلمت را دو تفسیر گفته‌اند: یکی آنست که: ترکتم المرکز و طلبتم الغنیمة فمن قبلکم جاءکم الشّرّ. میگوید: اینکه بشما رسید از شومی مخالفت شما بود روز احد، آن گه که مرکز بگذاشتید و طلب غنیمت کردید. تفسیر دیگر آنست که روز بدر مسلمانان اسیران کفار را باز فروختند و فدا ستدند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد که یا محمد خدای نپسندید از شما این فروختن اسیران و فدا ستدن. اکنون قوم خود را مخیّر کن میان دو چیز، امّا که اسیران را بکشند و روی زمین را از کفر ایشان پاک کنند، و امّا که ایشان را باز فروشند و فدا ستانند، امّا بعدد ایشان مسلمانان لا محاله کشته شوند. رسول خدا (ص) این پیغام که جبرئیل بیاورد با قوم بگفت. ایشان گفتند: این اسیران همه خویش و پیوند و برادران مااند، ازیشان فدا ستانیم و در وجه و ساز قتال دشمن نهیم، و اگر از ما قومی کشته شوند لا محاله شهیدان باشند. بدان خرسندیم و خوشنود. پس دیگر سال روز احد بعدد آن اسیران از مسلمانان کشته شدند. چون مسلمانان گفتند: أَنَّی هذا؟ رب العالمین گفت: مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ این بآنست که فدا ستدید و خود اختیار قتل کردید.

إِنَّ اللَّهَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ من النّصر مع طاعتکم نبیّکم، و ترک النّصر مع مخالفتکم ایّاه قَدِیرٌ.

وَ ما أَصابَکُمْ این خطاب با مؤمنانست، یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ روز احد که هر دو گروه مسلمانان و کافران بر هم رسیدند.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ یعنی بقضاء اللَّه و قدره. این تسلیت مؤمنان است، میگوید: آنچه رفت بقضا و قدر و خواست خدای رفت.

وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا این علم بمعنی «رؤیت» است یعنی تا ببیند مؤمنان را و ثبات ایشان را، و رضاء ایشان بقضا و قدر، و صبر ایشان ببلا و شدّت. و منافقان را بیند، با جزع و با تقدیر بخصومت. منافق دو دل است و دو راه، و دو سخن، از «نافقا» گرفته اند. روباه و موش خانه خویش را دو در سازند.

یکی معروف و آشکارا که بر عادت آنجا آمد و شد کنند بروز امن، و آن را «قاصعا» گویند، و دری دارند نهانی، روز گریختن خود را چون بر در معروف بیم بینند، و این در نهانی «نافقا» گویند.

وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا آن گه که مؤمنان بغزاء احد میرفتند فرا منافقان گفتند عبد اللَّه بن ابی و اصحاب او که: بیائید کشتن کنید از بهر خدای یا از مؤمنان دفع کنید. درین آیت دفع و قتل در یک نظم کرد، سقّا، و دیده‌بان، و پاسبان، و ستوربان، و طبّاخ، و دلیل، و آنچه ازین بابست همه غازیان کرد، چون سرّاج و نعال و امثال ایشان هر که در لشکر گاهست. سدی و فراء و جماعتی گفتند: «دفع» رباط است. و «رباط» آنست که کسی در ثغر کافر بایستد، و دشمن را از بلاد اسلام باز دارد باقامت حرب، یا باظهار حجت. و فیه‌ قال النبی (ص): «رباط یوم فی سبیل اللَّه خیر من الدّنیا و ما علیها». و فی روایة: خیر من ألف یوم فیما سواه من المنازل.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ عبد اللَّه بن ابی با سیصد مرد منافق جواب دادند که: اگر ما دانستیمی که جنگ خواهد بود با شما بیامدیمی، لکن جنگ نخواهد بود. و این سخن بنفاق گفتند، که اگر جنگ بودی هم نیامدندی. رب العالمین گفت: هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ آن روز آن سخن گفتند و باز گشتند، کفر را اولی‌تر بودند از آنچه ایمان را. آن گه تفسیر کرد و گفت: یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ای بألسنتهم، ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ.

الَّذِینَ قالُوا یعنی المنافقین، لِإِخْوانِهِمْ یعنی لأمثالهم من اهل النفاق.

و قیل لاخوانهم فی النّسب لا فی الدّین، و هم شهداء احد. وَ قَعَدُوا یعنی عن الجهاد.

الواو للحال.

لَوْ أَطاعُونا یعنی شهداء احد فی الانصراف عن النبی (ص) و القعود ما قُتِلُوا فردّ اللَّه تعالی علیهم و قال: قل لهم یا محمد: فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. ان الحذر ینفع من القدر.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode