بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
نه منزل بی نشان نی جاده تنگ است
به راهت پای خواب آلوده سنگ است ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴
... عمرراکوتاهی سعی نفس آسودگی ست
پیچ و تاب جاده هرجا محوگردد منزل است
هر قدم عرض نزاکت داشت سعی رفتگان ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹
... مسطر صفحه آیینه همان جوهر اوست
نفس سوخته هم جاده صحرای دل است
عشرت خانه تاریک ز روزن باشد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶
... چاک در جیب حیاتم ز تبسم مفکن
رگ این برگ گلم جاده راه عدم است
آنقدر نیست درین عرصه نمایان گشتن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷
... بی تاب فنا آن همه کوشش نپسندد
آسودگی از جاده بسمل دو سه گام است
گردون نه همین سنگ به مینای دل انداخت ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲
... خاکساران قاصد افتادگیهای همند
جاده را طومار نقش پا به منزل بردن است
با دل جمع از خراش سینه غافل نیستیم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴
زلف آشفته سری موجه د ربای من است
تار قانون جنون جاده صحرای من است
برق شمعی ست که در خرمن من می سوزد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰
... مپرس از طلب نارسای سوخته جانان
چو شمع منزل ما داغ و جاده شعله آه است
به دل نهفته نماند خیال شوکت حسنی ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸
... عجز هم در عالم مشرب دلیل عالمی ست
پای خواب آلوده را دامان صحرا جاده است
حیرت ما را به تحریک مژه رخصت نداد ...
... درکمین داغ دل چون شمع می سوزم نفس
قرب منزل درخور سعی وداع جاده است
در خرابیها بساط خواب نازی چیده ایم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹
... در طلب بایدگذشت ازهرچه می آید به ییش
گر همه سرمنزل مقصود باشد جاده است
گربودتسلیم سرمشق جبینت چون غبار
دامن هرکس که می آری به کف سجاده است
وضع محویت تماشاخانه نیرنگ کیست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱
... الفت آرام چون سد ره آزاده است
پای خواب آلوده دامان صحرا جاده است
تهمت آلود تک وپوی هوسها نیستم ...
... مفت عجز ماست گرپامالی هم می کشیم
نقش پای رهروان سرمشق عیش جاده است
رفته ایم از خویش اما از مقیمان دلیم ...
... داغ شو زاهدکه در آیین مرتاضان عشق
خاک گردیدن بر آب افکندن سجاده است
دل درستی در بساط حادثات دهر نیست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴
... کشتی تدبیر در موج رضا افتاده است
جاده سرمنزل عشاق سعی نارساست
یا ز دست خضر این وادی عصا افتاده است ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵
... گرد بال افشانی رنگم همین دل بوده است
شد تپیدن جاده سرمنزل آسایشم
آشیان عیش زیر بال بسمل بوده است ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹
... عجز طاقت کرد آهم را چو شمع کشته داغ
جاده ام از نارسایی نقش پا گردیده است
غیر وحشت باغ امکان را نمی باشدگلی ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱
... از هجوم بهار ابله ام
جاده پنهان چو رشته در گهرست
بر اثرهای عجز می تازم ...
... در طبلگاه دل چو موج و حباب
منزل و جاده هر دو در سفرست
غفلت افسون نارسایی ماست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷
... وضع خمیازه از در دگرست
راست بر جاده جنون تازند
موی ژولیده مسطر دگرست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹
... جرس بنال که بر ما ره فغان بازست
به جاده های نفس فرصت اقامت عمر
همان تأمل شاگرد ریسمان بازست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵
... آرزو در سینه خار است و نگه در دیده موست
جاده کج رهروان را سر خط جانکاهی ست
باعث آشوب دل ها پیچ و تاب آرزوست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸
... عمرها شد حیرت ازخویشم به جایی می برد
آه از رهروکه مژگان جاده و فرسنگ اوست
حسن ازننگ طرف با جلوه نپسندید صلح ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۱
... همچو آن نغمه که از تار برون می آید
اگر از خویش روی جاده بسیاری هست
تاب خورشید جمالش چو نداری بیدل ...