گنجور

 
۲۷۶۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن الایة اشارتست باظهار سیاست و عزت و خطاب هیبت با اهل شقاوت در آن روز رستاخیز و روز عظمت روزی که آتش نومیدی در خرمنهای خلایق زنند و اعمال و احوال ایشان بباد بی نیازی بر دهند که و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا ظالمان و ستمکاران خیمه اندوه و ندامت بزنند که و یوم یعض الظالم علی یدیه گردن همه جباران و متمردان فرو شکنند و آن عملهای خبیث همچون غلی سازند و بر گردنهاشان نهند إنا جعلنا فی أعناقهم أغلالا و آن عوانان ناپاک و ظالمان بی رحمت را بیارند و در سراپرده آتشین بدارند إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها آفتاب و ماه و سیارات را بدود هیبت روی سیاه گردانند و این کوس زوال بکوبند که إذا الشمس کورت و إذا النجوم انکدرت بر قدر مایه هر کسی با وی معاملت کنند قومی را نداء بردابرد از پیش میزنند و قومی را آواز گیرا گیر در قفا مینهند قومی چون در از میان صدف می افروزند قومی را باین خطاب کرامت می نوازند که لا تخافوا و لا تحزنوا قومی را باین تازیانه ادبار زنند که اخسؤا فیها و لا تکلمون قومی را این خطاب هیبت شنوانند بنعت عزت و اظهار سیاست کها معشر الجن و الإنس أ لم یأتکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی قومی را این نداء کرامت شنوانند بنعت لطف و اظهار رحمت که یا عباد لا خوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون

و ربک الغنی ذو الرحمة اشارت بهر دو طرف دارد همان عزت و سیاست با بیگانگان همین لطف و رحمت با دوستان الغنی یشیر الی عزه و ذو الرحمة یشیر الی لطفه الغنی اخبار عن جلاله و ذو الرحمة اخبار عن افضاله فهم فی سماع هذه الایة مترددون بین صحو و محو و بین اکرام و اصطلام و بین تقریب و تذویب واسطی گفت الغنی بذاته ذو الرحمة بصفاته الغنی عن طاعة المطیعین ذو الرحمة علی المذنبین ...

... تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار

ای جوانمرد این حیات دنیا باد است تا بنگری از دست رفته است این دنیا همچون خنده دیوانگان است و گریه مستان دیوانه بی شادی خندد و مست بی اندوه گرید دنیا مثال یخ است در آفتاب نهاده و بنهیب میگذارد یا شکر که در دهن نهاده و می ریزد آری بس شیرین است بطعم لکن گدازنده بجرم تا در دهن نهادی گداخت دنیا نظاره گاهی خوش است حلوة خضرة لکن تا بنگری گذشت و تا دل درو بستی رفت لو لا الموت لا دعی کل الناس الربوبیة اگر ذل مرگ نیستی از اطراف عالم آواز أنا ربکم الأعلی برآمدی این چندین صدرها بینی از خواجگان خالی شده و پس از آنکه چون گل بر بار بشکفته بودند از بار بریخته و در گل خفته

چون که عبرت نگیری و در سرانجام کار خود اندیشه نکنی رب العالمین میگوید فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدار آری بدانید که این دنیا تا کجا رسد و سرای پیروزی و جاویدی کرا رسد به بینید که درویشان شکسته را بر مرکب کرامت چون آرند و خواجگان بی معنی را به تازیانه قهر چون رانند ...

... تا ندانی و نداری شان بدینجا خار و خوار

گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی

باش تا در جلوه آرد دست انصاف بهار

میبدی
 
۲۷۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات او آنست که رزها آفرید و ساخت معروشات هست از آنکه جفته آن بسته و کار آن ساخته و غیر معروشات و هست از آنکه او کنده و بر نداشته و النخل و الزرع و خرما بنان و کشت زار مختلفا أکله جدا جدا طعم آن میوه و الزیتون و الرمان و زیتون و انار متشابها هام رنگ و غیر متشابه و نه هام طعم کلوا من ثمره میخورید از میوه و بر آن إذا أثمر چون میوه آرد و آتوا حقه و حق آن بدهید یوم حصاده روز درودن آن و لا تسرفوا و در گزاف مروید و اندازه درمگذارید إنه لا یحب المسرفین ۱۴۱ که الله دوست ندارد گزاف کاران را

و من الأنعام و ساخت از چهار پایان حمولة آنها که ببار رسیده اند و کار را شایند و فرشا و از آن بچه ها که آن نیز ببار نرسیدند یا خود بار را نشایند کلوا مما رزقکم الله میخورید از آنچه الله شما را روزی داد و لا تتبعوا خطوات الشیطان و بر پی گامهای دیو مروید إنه لکم عدو مبین ۱۴۲ که او شما را دشمنی آشکارا است ...

... قل گوی ای محمد لا أجد نمی یابم فی ما أوحی إلی در آنچه پیغام دادند بمن محرما حرام کرده ای علی طاعم یطعمه بر هیچ چشنده ای که آن را چشد إلا أن یکون میتة مگر که مرداری بود أو دما مسفوحا یا خونی ریخته أو لحم خنزیر یا گوشت خوک فإنه رجس که آن پلید است أو فسقا یا کشته ای که کشنده آن از طاعت خدا بیرون شد أهل لغیر الله به و آن را بر نام معبود ناسزا کشت فمن اضطر هر که بیچاره ماند فرا خوردن مردار غیر باغ نه ستمکار و لا عاد و نه افزونی جوی فإن ربک غفور رحیم ۱۴۵ خدای تو آمرزگار است و مهربان

و علی الذین هادوا حرمنا و بر ایشان که جهود شدند حرام کردیم کل ذی ظفر آنچه ظفر دارد انگشت پای ناگشاده و سنب ناشکافته و من البقر و الغنم و از گاو و گوسفند حرمنا علیهم شحومهما حرام کردیم بر ایشان پیه آن هر دو إلا ما حملت ظهورهما مگر آنچه در استخوان پشت نشسته بود أو الحوایا یا بر چرب رود أو ما اختلط بعظم یا دنبه که در استخوانی پیوسته ذلک جزیناهم آن پاداش ایشان کردیم ببغیهم بستمکاری ایشان و إنا لصادقون ۱۴۶ و ما می راست گوییم

فإن کذبوک اگر ترا دروغ زن گیرند فقل ربکم گوی خداوند شما ذو رحمة واسعة با بخشایش فراخ است و لا یرد بأسه اما باز ندارند زور گرفتن وی عن القوم المجرمین ۱۴۷ از گروه مجرمان

سیقول الذین أشرکوا میگویند ایشان که انباز گرفتند با خدای لو شاء الله اگر الله خواستی ما أشرکنا ما انباز نگرفتیمی با وی و لا آباؤنا و نه پدران ما و لا حرمنا من شی ء و نه حرام کردیمی چیزی کذلک کذب الذین من قبلهم همچنین دروغ زن گرفتند ایشان که پیش ازیشان بودند فرستادگان ما را حتی ذاقوا بأسنا آن گه که زور عذاب ما چشیدند قل هل عندکم من علم گوی بنزدیک شما هیچ معلومی و نامه ای از الله و حجتی هست

فتخرجوه لنا که آن را بیرون آرید ما را إن تتبعون إلا الظن پی نمی برید مگر بپندار و إن أنتم إلا تخرصون ۱۴۸ و نیستند مگر گروهی که دروغ می گویید ...

میبدی
 
۲۷۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات معروشات الایة معنی انشاء آفریدن است بابتداء بی مثالی و معیاری و اختراع آفریدن است بی سببی و خلق آفریدن است بر تقدیر و ترتیب و جنات بستانها است که در آن درخت بود و الجنة ما جن ای منع و المنع علی ضربین مانع فی الخلقة بحایط و نحوه و مانع بالملک الخاص لصاحبه

معروشات ما کان لها عروش کالسقوف ضحاک گفت این درخت انگور است که بعضی از آن بر دارند از زمین و آن را جفته کنند و بعضی از آن هم بر زمین بگذارند و بر ندارند اینست معنی معروشات و غیر معروشات ابن عباس گفت معروشات آنست که درخت آن بر زمین منبسط گردد و ناچار آن را عرشی و سقفی باید تا از زمین برگرفته شود و غیر معروشات آن درختان است که بر اصول و ساق خویش استوار بایستد چون خرما بنان و امثال آن از انواع درختان وجهی دیگر بعید گفته اند که معروشات آنست که آدمی کارد و رویاند و غیر معروشات آنست که در بیابان و کوهان خود رست بود و قیل المعروشات ما حولها حایط و غیر المعروشات مالا حایط حولها

و النخل و الزرع یعنی انشأ النخل و الزرع فأفردهما و هما داخلان فی الجنات لما فیهما من الفضیلة مختلفا أکله یعنی حمله و طعمه سماه اکلا لأنه یؤکل میگوید طعم آن میوه ها مختلف است بعضی نیکوتر و خوشتر و بعضی فروتر و دون تر و بعضی ترش بعضی شیرین بعضی تلخ بعضی خوش فکل نوع من الثمر له طعم غیر طعم النوع الآخر و کل حب من حبوب الزرع له طعم غیر طعم الآخر ...

... کلوا من ثمره إذا أثمر حین یکون غضا هذه رخصة للمالک ان یأکل عند ادراکه قبل اخراج حق الله منه

و آتوا حقه این ها با زرع شود و با نخیل شود و با الله شود یوم حصاده نافع و ابن کثیر و حمزه و کسایی بکسر حا خوانند و باقی بفتح خوانند و معنی هر دو یکسانست میگوید حق آن زرع و آن میوه بدهید آن روز که دروید

علما را خلاف است که این حق کدام است ابن عمر و ابو الدرداء و سعید جبیر و ابو العالیه و مجاهد و عطا گفتند صدقه ای است بیرون از زکاة مفروضه که روز دروان بدرویشان دهند شعبی گفت دسته ای است از آن دروده که بدرویش دهند و قیل هو التقاط السنبل و فیه روی عن النبی ص قال ما سقط من السنبل

مجاهد گفت کانوا یعلقون العذق عند الصرام فیأکل منه الضعیف و من مر

اما ابن عباس و انس مالک و محمد حنفیه و جابر زید و سعید مسیب و طاوس و قتاده و ضحاک میگویند و آتوا حقه این حق زکاة مفروضه است و شافعی و فقها این قول اختیار کرده اند و گفتند معنی آنست که اعطوا زکاته حین ادراکه و هو اکمل ما یکون من احواله و یقال حین کیله سدی گفت و نخعی و جماعتی که این سورة الانعام مکی است و فرض زکاة بمدینه فرو آمد که یعنی این صدقه ای بود پیش از نزول زکاة پس عشر و نصف العشر که فرضیت آن بمدینه فرو آمد آن را منسوخ کرد ابن عباس گفت نسخت الزکاة کل نفقة فی القرآن

و لا تسرفوا ای و لا تعطوا کله این در شأن ثابت قیس بن شماس فرو آمد که وی را پانصد خرمابنان بود پربار رسیده چون این آیت فرو آمد که و آتوا حقه یوم حصاده و مردمان را دید که هر کس صدقه ای میکرد وی رفت و آن همه بیک روز بدرویشان داد و از بهر عیال خود هیچ چیز بنگذاشت رب العزة گفت و لا تسرفوا همه بدرویش مدهید که عیال خود بی کام بگذارید ابدأ بمن تعول نخست بر عیال خود نفقه کنید و آنچه بسر می آید بدرویشان دهید زهری گفت و لا تسرفوا ای لا تنفقوا فی المعاصی قال مجاهد لو کان ابو قبیس ذهبا لرجل فأنفقه فی طاعة الله لم یکن مسرفا و لو أنفق درهما واحدا فی معصیة الله کان مسرفا و فی هذا المعنی قیل لحاتم الطایی لا خیر فی السرف فقال لا سرف فی الخیر قال عبد الرحمن بن زید الخطاب للسلاطین یقول لا تاخذوا فوق حقکم

و من الأنعام ای و أنشأ من الانعام حمولة یعنی ما ادرک الحمل و اطاق العمل و فرشا هی الصغار التی لا یحمل علیها کالغنم و البقر و الإبل الصغار حمولة آنند که بکار و بار رسیده اند و فرش آنند که ببار و کار نرسیده اند از بچه شتر و گاو و بار و کار را نشایند از گوسفند

کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان این اتباع خطوات آنست که از حموله بحیره و سایبه و حامی ساختند و از فرش وصیله ساختند إنه لکم عدو مبین بین العداوة اخرج آباءکم من الجنة و قال لأحتنکن ذریته پس تفسیر حموله و فرش کرد گفت ثمانیة أزواج هشت تا یعنی چهار جفت عرب تا را زوج خوانند از بهر آنکه تا وادوم است که آن را جفت کند ۲ من الضأن اثنین و من المعز اثنین این تفسیر فرش است

و من الإبل اثنین و من البقر اثنین این تفسیر حمولة است و الضأن ذوات الصوف من الغنم و المعز ذوات الشعر قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو من المعز بتحریک العین میگوید این هشت تا ضأن است نر و ماده و ابل است نر و ماده و بقر است نر و ماده رب العزة میگوید این مشرکان که این انعام بر خود حرام کرده اند ایشان را گوی آلذکرین من الضأن و المعز حرم الله علیکم أم الأنثیین این وصیله که الله ساخت از ضأن و معز و حرام کرد بر شما هر دو نر حرام کرده است یا هر دو ماده

اگر نر حرام کرده است همه نرهای آن باید که حرام بود و اگر ماده حرام کرده است همه مادهای آن حرام باید و اگر آن حرام کرده است از ضأن و معز که رحم ایشان بر آن مشتمل است پس بچه های ایشان همه حرام است که رحم بر همه مشتمل است آن گه گفت نبیونی بعلم إن کنتم صادقین ای فسروا ما حرمتم بعلم ان کان لکم علم فی تحریمه و هو قوله إن کنتم صادقین میگوید اگر شما را درین تحریم علمی است علم آن بیارید و بیان کنید و اگر می گویید که این تحریم پدران ما حرام کرده اند وجدنا علیها آباءنا آن پدران از که آموختند و از کجا گرفتند اگر گویید که الله فرمود چنان که گفت و الله أمرنا بها پس حجتی بیارید که چنین است

و من الإبل اثنین و من البقر اثنین و در شتر و گاو همچنین گفت قل آلذکرین حرم أم الأنثیین شتر نر و گاو نر حرام کرد و آن را سایبه و حامی ساخت یا شتر ماده و گاو ماده حرام کرد و آن را بحیره و سایبه کرد أما اشتملت علیه أرحام الأنثیین یا آنچه رحم ایشان بر آن مشتمل است از بچه نازاد در جمله معنی آیت آنست که اگر تحریم از جهت ذکرین است همه نر حرامند و اگر از جهت انثیین همه ماده حرامند و اگر از جهت اشتمال رحم است پس همه آنند که رحم بر ایشان مشتمل بود همه حرامند

ابن عباس ازینجا گفت و هل تشتمل الارحام الا علی ذکر و أنثی فلم یحرمون بعضا و یحلون بعضا أم کنتم شهداء إذ وصاکم الله بهذا هل شاهدتم الله قد حرم هذا اذ کنتم لا تؤمنون برسوله میگوید الله را دیدید که این تحریم کرد چون برسول ایمان می نیارید بآنچه گفت چون حجت بر ایشان لازم گشت بیان کرد که این جز دروغ نیست که بر الله بستند و نهنده این دروغ عمرو بن لحی بود که تغییر در دین اسماعیل وی آورد و این سنت تحریم وی نهاد رب العالمین در شأن وی گفت فمن أظلم ممن افتری علی الله کذبا لیضل الناس بغیر علم إن الله لا یهدی القوم الظالمین پس رب العزة بوحی پاک ذکر محرمات کرد و تخطیه ایشان کرد در تحریم حرث و انعام گفت قل لا أجد فی ما أوحی إلی محرما علی طاعم یطعمه یعنی علی آکل یأکله مما حرمته الا ان تکون بتاء منقوطة از فوق قراءت مکی است و شامی و حمزه یعنی الا ان تکون الا طعمة او النسمة ا النفس او العین میتة باقی بیاء خوانند یعنی الا ان یکون ذلک المحرم او المأکول او الموجود میتة و قراءت شامی و بو جعفر میته برفع است و برین قراءت کان بمعنی حدوث است و میتة رفع بفعله یعنی الا ان یقع او یحدث میته اصل میت است و هاء را فزودند مبالغت را

أو دما مسفوحا ای مصبوبا سایلا در مسفوح چهار چیز مستثنی است الکبد و الطحال و دم المسک و ماء اللحم الاحمر أو لحم خنزیر فإنه رجس قذر و نجس أو فسقا ای مفسوقا به یعنی مذبوحا او منحورا فسق فی ذبحه او نحره فذبح و نحر علی اسم غیر الله و نظم الایة الا ان یکون میتة او فسقا فانه رجس فمن اضطر ای من دعته الضرورة الی اکله فأکله غیر باغ ای غیر قاصد لتحلیل ما حرم الله و لا عاد ای و لا مجاوز للقصد و قدر الحاجة فإن ربک غفور رحیم یغفر لمن لم یتعد غفور رحیم درین آیت از بهر آن گفت که خوردن مردار باصل حلال نیست و آن قدر که درین آیت مباح است خوردن آن رخصتی است که الله داد برحمت خویش میگوید حکم بالرخصة کما حکم بالمغفرة اگر کسی گوید چونست که محرمات درین آیت بر سه قسم اقتصار کرد و در سورة المایده بسیار برشمرده از منخنقه و موقوذه و غیر آن جواب آنست که هر چه درین آیت گفت اصناف و انواع میته است آنجا بتفصیل گفت و اینجا بر جمله که اسم میته بر همه افتد اگر گویند بیرون از انواع میتات در شرع محرمات بسیار است از خبایث و سموم و غیر آن جواب آنست که الحسین بن فضل گفت در معنی آیت قل لا أجد یعنی فی وحی القرآن فأما وحی السنة فقد حرم اشیاء کثیرة فمنها ما

روی ان النبی ص حرم یوم خیبر الحمر الانسیة و لحوم البغال و کل ذی ناب من السباع و کل ذی مخلب من الطیر و نهی عن اکل الهر و أکل ثمنها و قال اذا وقعت الفأرة فی السمن فان کان جامدا فألقوها و من حولها و ان کان مایعا فلا تقربوه و عن المقدام بن معدی کرب قال قال رسول الله ص الا انی اوتیت القرآن و مثله معه الا یوشک رجل شبعان علی اریکته یقول علیکم بهذا القرآن فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه و ما وجدتم فیه من حرام فحرموه و ان ما حرم رسول الله کما حرم الله الا لا یحل لکم الحمار الاهلی و لا کل ذی ناب من السباع و لا لقطة معاهد الا ان یستغنی عنها صاحبها و من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه فان لم یقروه فله ان یعقبهم بمثل قراه

و علی الذین هادوا یعنی رجعوا عن دین موسی الی ما احدثوا هدنا الیک ای رجعنا و العرب یسمی بالمستقبل کما سمی یحیی و یعیش و یموت و یعمر و یمجد و یحمد و یزید و یشکر و کذلک یهود و سموا یهود لهیدودتهم عن الدین درین آیت بیان کرد آنچه بر جهودان حرام است گفت و علی الذین هادوا حرمنا بریشان حرام کردیم کل ذی ظفر یعنی کل ما لیس بمنفرج الاصابع و لا بمشقوق الحافر کالابل و النعامة الاوز و البط و ما اشبه ذلک این قول ابن عباس است و سعید جبیر و مجاهد و قتاده و سدی اما اهل معانی گفتند یدخل فی ذلک جمیع انواع السباع و الکلاب و السنانیر و سایر ما یصطاد بظفره من الطیر قال ثعلب کل ما لم یصد فهو ذو ظفر و ذو مخلب ما صاد

و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما پیه گاو و گوسفند بر ایشان حرام کرد پس بعضی از آن مستثنی کرد گفت إلا ما حملت ظهورهما مگر آن پیه که بر پشت باشد یا بر کتف أو الحوایا یا چرب رود أو ما اختلط بعظم یا دنبه و کذلک کل شحم مختلط بعظم یعنی ما تعلق من الشحم بهذه الاشیاء غیر محرم علیهم و انما حرم علیهم شحوم الکلیتین و الثروب

عن ابن عباس ان رسول الله ص کان قاعدا خلف المقام اذ رفع بصره الی السماء و قال لعن الله الیهود ثلاثا ان الله حرم علیهم الشحوم فباعوها و أکلوا اثمانها و ان الله لم یحرم علی قوم اکل شی ء الا حرم علیهم ثمنه

ذلک ای ذلک التحریم جزیناهم ببغیهم یعنی عقوبة لقتلهم الانبیاء و بصدهم عن سبیل الله کثیرا و بأکلهم الربا و استحلال اموال الناس بالباطل فهذا البغی

و إنا لصادقون فی الاخبار عن التحریم و عن بغیهم اینست تفصیل محرمات بوحی قرآن هم آنکه محرم است بر مسلمانان و هم آنکه محرم است بر جهودان و مصطفی ص فرا مشرکان عرب گفت که تفصیل محرمات بآن پیغام که بمن دادند و بآن وحی قرآن که بمن گزاردند همین است کافران او را تکذیب کردند و گفتند فانک لم تصب

رب العالمین گفت فإن کذبوک فقل ربکم ذو رحمة واسعة بتأخیر العذاب عنکم و لا یرد بأسه ای عذابه اذا جاء الوقت عن القوم المجرمین الذین کذبوک بما تقول ابن کیسان از ثعلب پرسید در معنی این آیت گفت جزاء تکذیب رحمت چون باشد ثعلب جواب داد که ذو رحمة واسعة اذ لم یعاجلکم بالعقوبة ابن کیسان گفت قد عوجل من الامم قبل محمد قال ثعلب او لست تقرأ و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین فمن رحمته و شرفه و برکته و مقداره عند خالقه انه اخر عقوبة من کذبه الی الآخرة لأن عیونهم قد وقعت علی عینه فلحقتهم برکاته بما اخرت عنهم العقوبات الی الآخرة فمنهم من اسلم ببرکته و منهم من رفه فی الدنیا ببرکته صلی الله علیه و سلم

سیقول الذین أشرکوا مشرکان عرب چون حجت بر ایشان لازم گشت و بدانستند بیقین که آنچه بدست دارند و آنچه باعتقاد کرده اند از تحریم حرث و انعام و غیر آن باطل است گفتند لو شاء الله ما أشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من البحایر و السوایب و غیر ذلک مشیت خدا حجت خود ساختند و این مشیت نه آن مشیت الله است در خلق خویش چنان که آنجا گفت و لو شاء الله ما أشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظا بلکه مشرکان باین مشیت امر خواستند و رضا و محبت یعنی ان الله رضی منا ما نحن علیه و أراده منا و امرنا به و لو لم یرضه لحال بیننا و بینه دعوی کردند که الله ما را فرمود و از ما بپسندید این تحریم که کردیم و پدران ما کردند و اگر خواستی ما را نفرمودی و بجای آنکه فرمود باز زدی و کافران را درین بس حجتی نیست که ایشان امر بگذاشتند و در مشیت آویختند و امر خدا دیگر است و ارادت و مشیت او دیگر انه جل جلاله مرید بجمیع الکاینات غیر آمر بجمیع ما یرید پس بر بنده آنست که فرمان گوش دارد و اتباع آن کند و او را نرسد که بعد از ورود امر در مشیت آویزد رب العالمین گفت کذلک کذب الذین من قبلهم حتی ذاقوا بأسنا چنان که ترا تکذیب کردند ای محمد این کافران اسلاف ایشان و پدران ایشان با انبیا همان تکذیب کردند تشبیه اینان با اسلاف بتکذیب کرد و تعرض گفت ایشان که لو شاء الله نکرد نگفت پدران ایشان دروغ گفتند چنان که اینان در لو شاء الله دروغ گفتند که اگر معنی این بودی کذب بتخفیف گفتی چون نسبت ایشان با تکذیب کرد نه با کذب معلوم گشت که کافران دعوی آن میکردند که الله ما را باین تحریم فرمود رب العزة گفت قل هل عندکم من علم یعنی علی ما قلتم من برهان و کتاب منزل فتخرجوه لنا چنان که جای دیگر گفت قل فأتوا بکتاب من عند الله آن گه گفت إن تتبعون إلا الظن ای ما تتبعون فیما انتم علیه الا الظن لا العلم و الیقین و إن أنتم إلا تخرصون یعنی و ما انتم الا کاذبون

قل فلله الحجة البالغة بالکتاب و الرسول و البیان فلو شاء لهداکم أجمعین اخبار عن تعلق مشیة الله بکفرهم و ان ذلک حصل بمشیته اذ لو شاء لهدیکم ...

میبدی
 
۲۷۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات معروشات الایة دیده ای باید پاک از غشاوت غیبت نجات یافته و از سرمه توحید مددی تمام یافته تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقیت از وی درست آید و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند درین باغ و بستان و انواع و الوان درختان تا در هر جز وی از اجزاء مخلوقات و مقدورات صد هزار صنایع و بدایع و ودایع بیند نهاده که یکی بیکی نماند

سهلها معطر بحرها معنبر خاکها منور باغها مزخرف گلها ملون یکی سرخ چون چون خون دل مشتاقان یکی زرد چون روی زاهدان یکی سپید چون دل مؤمنان یکی لعل چون جان عاشقان این همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یک بار بزمین نگرد چون از آن یک نظر این همه عجایب و لطایف پدید آید از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گویی چه اثر نماید و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد و آتوا حقه یوم حصاده بندگان را میگوید که حق این نعمت بشناسید و بشکر آن قیام نمایید و با درویشان مواسات کنید تا نعمت بماند و درویش بیاساید و دوستی حق شما را حاصل شود به داود وحی آمد که یا داود خواهی که بمن نزدیک شوی و ترا بدوست گیرم رو درویشان را باز جوی شکستگان را بنواز و بایشان تقرب کن بلقمه ای نان بشربتی آب تا ایشان ترا دوست دارند و بدل خود راه دهند ای داود من بر دل ایشان اطلاع کنم هر که را در دل ایشان بینم او را بدست خود گیرم

و لا تسرفوا إنه لا یحب المسرفین بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آن است و گرچه حبه ای بود یا ذره ای بموسی وحی آمد که یا موسی خواهی که همه آن رود که مراد تو بود حظ نفس خود در باقی کن و مراد خود فداء مراد ازلی کن تو بنده ای و بنده را مراد نیست و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست

تا با تو تویی ترا به خود ره ندهند

چون بی تو شدی زدیده بیرون ننهند

و من الأنعام حمولة و فرشا این باز نعمتی دیگر است و بر بندگان منتی دیگر که شما را نه خود باغ و بستان و انواع درختان و میوه های الوان آفریدم و ساختم که چهار پایان و جانوران را هم آفریدم و شما را مسخر کردم و منافع شما در آن نهادم چنان که جایها در قرآن از آن منافع خبر داد و منت نهاد گفت و ذللناها لهم فمنها رکوبهم و منها یأکلون و لهم فیها منافع و مشارب و الأنعام خلقها لکم فیها دف ء و منافع و منها تأکلون و لکم فیها الایة جای دیگر گفت لترکبوها و زینة گفتا و نه خود حیوانات شما را مسخر کردم که جمادات هم مسخر شما کردم و سخر لکم اللیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره آن گه در افضال و انعام بیفزود و همه فراهم گرفت و گفت هر چه محدثات است و مخلوقات در آسمان و زمین شما را مسخر کردم و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا منه این از بهر آنست که من خداوندی بی نیازم بهیچ چیز و بهیچ کس حاجت و نیاز ندارم هر چه آفریدم برای بندگان و رهیگان آفریدم هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا بنده من این همه نعمت و نواخت از ما بین و شکر از ما کن فضل ما بین نه فعل خود عون ما بین نه جهد خود نعمت ما بطاعت ما بکاردار و شیطان را خوار دار که او ترا دشمن است و راهزن

اینست که رب العزة گفت کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین آن گه پس ازین آیت لختی نعمتهای خود بتفصیل یاد کرد و محرمات و محللات از هم جدا کرد و هر یکی را گروهی نامزد کرد که ایشان را آن روزی کرد طیبات حلال مؤمنان پاک را و خبیثات حرام دشمنان ناپاک را الطیبات للطیبین و الخبیثات للخبیثین آن گه هر دو را حوالت با صفت خود کرد و درین آیت اشارت کرد که فقل ربکم ذو رحمة واسعة و لا یرد بأسه عن القوم المجرمین گفت ما را هم رحمت است و هم بأس و شدت رحمت از مؤمنان دریغ نیست و بأس و شدت از دشمنان دور نیست روزی پاک مؤمنانرا برحمت ما است و رزق خبیث دشمنان را از نقمت ما است و ما آن کنیم که خود خواهیم کس را بر حکم ما اعتراض نه و بر صنع ما چون و چرا نه ...

میبدی
 
۲۷۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۹ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها قراءت یعقوب عشر بتنوین است امثالها برفع و معناه فله حسنات عشر امثالها ای امثال الحسنة التی عملها باقی باضافت خوانند و معناه فله عشر حسنات امثالها قومی گفتند حسنة درین آیت توحید است و سییة شرک میگوید جل جلاله هر که فردا در قیامت توحید آرد که در دنیا موحد بوده و خدای را بیگانگی شناخته و شرک نیاورده عمل وی مضاعف کنند یکی را ده نویسند و بده جزا دهند و هر که شرک آرد که در دنیا مشرک بوده جزاء خود بیند مثل فعل خود بسزای خود و آن جزاء آتش دوزخ است و عقوبت جاودان یعنی که این عقوبت مثل آن عمل است که آن عمل اعظم الذنوب است و این آتش اعظم العقوبات و ذلک قوله تعالی جزاء وفاقا ای وافق الجزاء العمل

قومی گفتند آیت عام است در حسنات و سییات یعنی من عمل من المؤمنین حسنة کتبت له عشر حسنات و من جاء بالسییة ای الخطییة فلا یجزی الا جزاء مثلها لا یکون اکثر منها میگوید نیکوکار را نیکی مضاعف کنیم یکی ده نویسیم و بدکردار را یکی یکی نویسیم و در آن نیفزاییم آن گه گفت و هم لا یظلمون ای و لا یظلمون فتیلا الفریقین جمیعا نه از نیکوکار نیکی کاهیم و نه مزد او و نه بر بد کردار جرم افزاییم ناکرده و رسول خدا ص باین معنی اشارت کرده در آن خبر که گفت من صام رمضان و أتبعه بست من شوال فقد صام السنة کلها فأحسنوا ان شیتم و عن ابی ذر قال قال رسول الله ص یقول الله عز و جل من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و ازید و من جاء بالسییة فجزاء سییة مثلها او اعفو و من تقرب منی شبرا تقربت منه ذراعا و من تقرب منی ذراعا تقربت منه باعا و من أتانی یمشی اتیته هرولة و من لقینی بقراب الارض خطییة لا یشرک بی شییا لقیته بمثلها مغفرة

قال ابن عمر الایة فی غیر الصدقات من الحسنات فأما الصدقات تضاعف سبع مایة ضعف و قال قتاده ذکر لنا ان نبی الله ص قال الاعمال ستة فموجبة و موجبة و مضاعفة و مضاعفة و مثل بمثل فأما الموجبتان فمن لقی الله لا یشرک به شییا دخل الجنة و من لقی الله یشرک به دخل النار و اما المضاعفتان فنفقة الرجل علی اهله عشر امثالها و نفقة الرجل فی سبیل الله سبع مایة ضعف و اما مثل بمثل فان العبد اذا هم بحسنة لم یعملها کتبت واحدة و اذا هم بسییة ثم عملها کتب سییة

و قال سفیان الثوری لما نزلت من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها قال النبی ص زدنی فنزلت مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبة الایة قال یا رب زد امتی فنزلت من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه

الایة قال یا رب زد أمتی فنزلت إنما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب و قیل من جاء بالایمان فقد جاء بعشر حسنات و هی المذکورة فی قوله تعالی إن المسلمین و المسلمات الایة و گفته اند معنی تضعیف آنست که اعمال بنده امروز در سرای عمل یکی یکی نویسند اما فردا در سرای جزا رب العزة گوید بنده من کم تتمنی علی طاعتک من الثواب چند خواهی که ترا دهم از ثواب عمل خویش چندان که بنده خواهد رب العزة بفضل خود ده چندان که بنده خواهد دهد بسزای خود و الله بسزای خود بفضل خود دهد یکی را ده چندان که بنده خواهد دهد چنان که گفت فله عشر أمثالها

دیگری را اضعاف مضاعفه دهد چنان که گفت فیضاعفه له أضعافا کثیرة و حکمت در آنکه من جاء بالحسنة گفت و نگفت من عمل بالحسنة آنست که این لفظ شامل است بر اقوال و افعال و اسرار و لفظ عمل جز بر اعمال نیفتد و حسنات بنده هم قول زبان است و هم عمل ارکان و هم نیت دل و همه در تحت جاء بالحسنة شود و نیز نه هر که عمل کرد مقبول آمد و شایسته و بقیامت رسیده و ثواب آن یافته پس کار آن دارد که بقیامت برد شایسته و پذیرفته و بوی نجات یافته

مردی فرا شیخ الاسلام گفت خدای از تو عبادت بپذیراد ۱ شیخ الاسلام گفت مگوی چنین که او اگر خواهد بپذیرد و آن گه بخصمان دهد چنین گوی خدای تو را بپذیراد ۱ تا از رستگان باشیم و گفته اند که این تضعیف حسنات خاصیت امت محمد است که ایشان دین که پذیرفتند برضا پذیرفتند نه بکراهیت و امتهای پیشینه دین بکراهیت پذیرفتند نه بینی قوم موسی که تا کوه بر سر ایشان بنداشتند دین حق و کتاب خدا قبول نکردند و ذلک فی قوله تعالی و إذ نتقنا الجبل فوقهم الایة و نظیر الایة قوله من جاء بالحسنة فله خیر منها قیل فیه تقدیم و تأخیر یعنی فله منها خیر و قیل یعنی بذلک الاضعاف و هی خیر له اذ لا مطمع للخصوم فی الاضعاف و انما طمعهم فی عمل العبد و لان الطاعة علی استحقاق العبد و الاضعاف علی استحقاق الرب و قیل فله خیر منها یعنی رضوان الله یقول الله تعالی و رضوان من الله أکبر

قوله قل إننی هدانی ربی إلی صراط مستقیم یعنی دین الاسلام آن گه تفسیر کرد گفت دینا قیما یعنی مستقیما علی نهایة الاستقامة ابن کثیر و ابو عمرو و نافع قیما بتشدید خوانند باقی قیما بتخفیف قیم مصدر است همچون کبر و صغر یعنی دینا ذا قیم ای ذا استقامة تامة قیم بوزن فیعل بناء مبالغت است در وصف استقامت یعنی بنهایت استقامت است این دین و بر کمال راستی حکم آن ثابت شرح آن لازم

نسخ در شرایع آن روا نه و باطل را بدان راه نه و اصل آن سه چیز است کتاب و سنت و اجماع کتاب خدا و سنت مصطفی و اجماع مسلمانان کتاب و سنت آنند که رب العزة در یک آیت جمع کرد و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و اجماع آنست که گفت جل جلاله و یتبع غیر سبیل المؤمنین این سبیل مؤمنان اجماع است هر که خرق اجماع کند کتاب و سنت را رد کرد و هر که کتاب و سنت را رد کرد از دین اسلام بیرون شد ...

... و هو الذی جعلکم یا محمد خلایف الامم الماضیة فی الارض بأن اهلکهم و أورثکم الارض بعدهم همانست که آنجا گفت أن الأرض یرثها عبادی الصالحون و قیل خلایف الأرض ای سکان الارض بدل الجن و قیل یخلف اهل کل عصر من کان قبله خلیفه آمده بود از پس پیشینه ای و خلایف جمع است کصحیفة و صحایف و سفینة و سفاین و وصیفة و وصایف

سه کس آنند که خلافت را نامزدند در قرآن یکی آدم دیگر داود سدیگر ابو بکر صدیق آدم را گفت إنی جاعل فی الأرض خلیفة داود را گفت إنا جعلناک خلیفة فی الأرض ابو بکر را گفت لیستخلفنهم فی الأرضآدم خلیفه بود ابلیس درو طعن کرد و حسد برد خلافت با آدم بماند و ابلیس بلعنت باز گشت و إن علیک لعنتی داود خلیفه بود جهودان درو طعن کردند خلافت وی را بماند و جهودان ملعون شدند لعن الذین کفروا من بنی إسراییل الایة بو بکر خلیفه بود رافضیان برو طعن کردند خلافت او را بماند و رافضی بلعنت بماند درین جهان و در آن جهان چنان که گفت لعنوا فی الدنیا و الآخرة

و رفع بعضکم فوق بعض درجات میگوید شما را برداشت زبر یکدیگر بدرجها یکی را بدانش یکی را بنسبت یکی را بمال یکی را بشرف یکی را بصورت یکی را بصوت یکی را بقوت لیبلوکم ای لیبتلیکم فیما اعطاکم لیخبرکم فیما رزقکم تا شما را بیازماید بآن نعمت و روزی که شما را داد تا شکور یابد شما را یا کفور مطیع یا عاصی آن گه گفت اگر عاصی شوید سریع العقاب و اگر مطیع شوید غفور رحیم ام سریع العقاب گفت و این عقوبت بقیامت خواهد بود یعنی که قیامت نزدیک است و رستاخیز بزودی خواهد بود و لهذا قال تعالی إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا و قال ما أمر الساعة إلا کلمح البصر أو هو أقرب

میبدی
 
۲۷۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۹ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها فضلا و من جاء بالسییة فلا یجزی إلا مثلها عدلا ای خداوندی که اگر فضل کنی فضل ترا حد نیست ور عدل کنی بر عدل تو رد نیست اگر فضل کنی تو از دیگران چه داد و چه بیداد ور عدل کنی تو فضل دیگران چون باد ار فضل کنی بفضل سزایی ور عدل کنی سزد که نیفزایی از فضل اوست که حسنات بنده یکی ده شود و از فضل او سییات بحسنات بدل شود یقول الله تعالی فأولیک یبدل الله سییاتهم حسنات

روی ابو ذر قال قلت یا رسول الله علمنی عملا یقربنی من الجنة و یباعدنی من النار قال اذا عملت سییة فأتبعها حسنة قال قلت من الحسنات لا اله الا الله قال هی احسن الحسنات

حسنات عابدان دیگر است و حسنات عارفان دیگر عابدان در مقام خدمت اند و عارفان بر بساط شهود در مقام قربت و انس مشاهدت اند حسنات هر کس بر اندازه روش او حسنات زاهدان همتی است مه از دنیا حسنات مریدان مرادی است مه از عقبی

حسنات صدیقان اشتیاقیست وا دیدار مولی زاهدان را خدمت است بر سنت مریدان را معرفت است در مشاهدت صدیقان را ثنا است در حقیقت اینست نهایت روش سالکان و غایت رتبت صدیقان و آغاز جذبه حق مصطفی ص برین مقام بود که زبان ثنا بگشاد بنعت دهشت گفت لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک

قل إننی هدانی ربی إلی صراط مستقیم صراط مستقیم را بدایتی و نهایتی است بدایت سنت و جماعت است و نهایت انس یافت و دوام مشاهدت سنت و جماعت آنست که آیات و اخبار صفات نادریافته بجان و دل قبول کنی و بتصدیق و تسلیم پیش آیی و بر اسم و ظاهر بایستی و بخیال گرد آن نگردی و از تکلف و تأویل و تفکر در آن بپرهیزی بشرط رمت بی زیادت و بی نقصان بی قیاس و بی تشبیه و بی کتمان و رسانیدن آن چنان که رسید هم چنان ...

... قل إن صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله من علم انه بالله علم انه لله فاذا علم نفسه لله لم یبق فیه نصیب لغیر الله فهو مستسلم لحکم الله غیر معترض علی تقدیر الله و لا معارض لأخیار الله و لا معرض عن اعتناق امر الله این آیت از مصطفی ص اشارت است فرا مقام مواصلت و مواصلت بحق پیوستن است و از خود باز رستن و نشان این کار دلی است زنده بفکر و زبانی گشاده بذکر با خلق عاریت و با خود بیگانه و از تعلق آسوده و بحق آرمیده

پیر طریقت گفت الهی تا رهی را خواندی رهی در میان ملأ تنهاست تا گفتی که بیا هفت اندام رهی شنواست از آدمی چه آید قدر آدمی پیداست کیسه تهی و باد پیماست این کار پیش از آدم و حواست و عطا پیش از خوف و رجاست اما آدمی بسبب دیدن مبتلا است بناز کسی است که از سبب دیدن رهاست و با خود بجفاست گر آسیای احوال گردان است چه بود قطب مشیت بجاست

ای دوست بجملگی ترا گشتم من ...

... یأکلون رزقی و یشکرون غیری یا محمد لم اکلفهم عمل الغد و هم یطلبون منی رزق غد و هو الذی جعلکم خلایف الأرض این آیت امت محمد را هم تهنیت است و هم مدحت و هم بشارت تهنیت بسزا و مدحت نیکو و بشارت تمام خبر میدهد کردگار قدیم و رهی دار کریم جل جلاله که شما که رهیگان امت محمداید وارثان زمین شمااید خلیفتان خلق و بهینه ذریت آدم امت پیغامبری مهینه خلق عالم

ای شما که خلایق اید بکتم عدم باز شوید و بروز نامه خود فرو نگرید تا رقم عزل بینید که ما در ازل منشور کاینات بنام امت محمد نوشتیم

و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون بندگانی که خورشید فلک ارادت ایشانند مقبول شواهد الهیت ایشانند مستقر عهد دولت اسلام ایشانند لختی صدر اول بودند صحابه مصطفی سرهنگان درگاه خدا انصار نبوت و رسالت و اشراف دولت اسلام و ملوک مقعد صدق جوگی بآخر رسیدند و در عالم روش سابقان پیوستند جلال احدیت بصایر ایشان را سرمه عنایت کشید تا بجمال نبوت و رسالت سید انبیا بینا گشتند و بر اتباع سنت مبارک وی کمر بستند و بدوستی وی راست رفتند لا جرم از حضرت نبوت این تحفه یافتند که واشوقاه الی لقاء اخوانی آن صدر اول و این جوگ آخر آنند که گفت رب العزة جل جلاله ثلة من الأولین و ثلة من الآخرین و مصطفی ص بهر دو اشارت فرموده و لا حقه بسابقه در رسانیده و گفته مثل امتی مثل القطر لا یدری اوله خیر ام آخره

و الله اعلم

میبدی
 
۲۷۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

... جنید گفت بسم الله هیبته و فی الرحمن عونه و فی الرحیم مودته و محبته

الله اشارت است بجلال الوهیت و عزت احدیت رحمن اشارت است بکمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریت رحیم اشارت است بمهر و محبت خصوصا با اهل کرامت حسین منصور گفت بسم الله از بنده چنان است که کاف و نون از حق چون حق گوید جل جلاله کن پیش از آنکه کاف بنون پیوندد بفرمان الله عالمی در وجود آید همچنین بنده چون بصدق گوید بسم الله بر هر چه خواند راست آید و آنچه خواهد یابد بگفتار بسم الله قومی حروف بسم الله تفسیر کرده اند که با بر خدا است با پیغامبران بالهام نبوت و رسالت سین سر خدا است با عارفان بالهام انس و قربت میم منت خدا است بر مریدان بدوام نظر رحمت الف آلاء اوست لام اول لطف او لام دوم لقاء او هاء تنبیه و ارشاد او میگوید بآلاء الله و لطفه وصل من وصل الی لقاء الله فانتبهوا

در اخبار موسی ع آورده اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت یا موسی انا الله الرحمن الرحیم الکبریاء نعتی و الجبروت صفتی و الدیان اسمی فمن مثلی

زهی سخن پر آفرین و بر دلها شیرین نظم پاک و گفت پاک از خداوند پاک نظم بسزا و گفت زیبا و علم پاک و مهر قدیم آیین زبان و چراغ جان و نثار جاودان همی گوید ای موسی منم خداوند همگان بار خدای مهربان کریم و لطیف نوازنده بندگان دارنده جهان و نعمت بخش آفریدگان و نوبت ساز جهانیان الکبریاء نعتی

ای موسی برتری و بزرگواری نعت من جباری و کامگاری صفت من دیان و مهربان نام من در عالم خود که چون من امید عاصیان بمن درمان بلاها از من شادی درویشان بفضل من آرام ایشان بوعد من منزلشان بر درگاه من نشستن ایشان بامید وصل من بودن ایشان در بند عهد من آرزوی ایشان سلام و کلام من شادی ایشان بدیدار من

المص گفته اند که علم همه چیز در قرآن است و علم قرآن در حروف اوایل سور است و علم حروف در لام الف است و علم لام الف در الف است و علم الف در نقطه حقیقی است و علم نقطه در معرفت اصلی است و علم معرفت اصلی در مشیت ازلی است و علم مشیت در غیب هویت و غیب هویت را غایت نیست و آن را دریافت نه که وی را مثل و مانند نیست لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر

حسین منصور گفت الف الف ازل است و لام لام ابد و میم ما بین الازل و الابد و صاد اتصال قومی و انفصال قومی صد هزار مدعی را بسموم آتش قهر بسوزند و در وهده انفصال افکنند تا یک جوانمرد را بنعت لطف در دایره اتصال آرام دهند و تشنگی وی را بشربت طهوریت بنشانند سرهای سروران قریش را بسی در خاک مذلت بریدند چون بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه و ولید مغیره و امثال ایشان تا نقطه در دل سلمان و بلال و بو درداء سر از مطلع دولت خویش برزد و در حمایت عنایت سید اولین و آخرین محمد مرسل شد آری عقدی است که در اول بسته اند و عطری است که در ازل سرشته اند و خلعتی است که در کارگاه ازل بافته اند و کس را بر آن اطلاع نداده اند

صد هزار جان مقدس فداء آن یک ذره عنایت باد که روز میثاق بر جانهای عاشقان تجلی نمود عنایة الازلیة کفایة الأبدیة ...

... نسیمی نصیب دماغ ایشان نیامد تا رب العزة بحکم حرمان ایشان را میگوید قلیلا ما تذکرون و کم من قریة أهلکناها کم من اهل قریة رکنوا الی الغفلة و اغتروا بطول المهلة فباتوا فی خفض الدعة و أصبحوا و قد صادفتهم البلایا بغتة و أدرکتهم القضیة الازلیة تلک سنة الله فی الذین خلوا من الکافرین و عادته فی الماضین من الماردین

ای مسکین نگر که بروزگار امن و صحت و نعمت فریفته نگردی و اگر روزی مرادت برآید از دنیا ایمن ننشینی که زوال نعمت و بطش جباری بیشتر بوقت امن آید یقول الله تعالی حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة حتی إذا أخذت الأرض زخرفها الایة و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله الایة یحسب أن ماله أخلده کلا کم ترکوا من جنات و عیون الایة أ و لم تکونوا أقسمتم الایة إنی أراکم بخیر الایة هر که درین آیات تدبر کند داند که این بساط لعب و لهو در نوشتنی است و این خانهای بنقش و نگار گذاشتنی است و این جهانیان و جهانداران که خسته دهراند و مست شهوت در سفینه خطراند و در گرداب هلاک

در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک

تیرشان پروین گسل بود و سنانشان جان گذار

بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ

نیزها شان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار

یکی از بزرگان دین ببناهای نعمان منذر برگذشت آنجا که خورنق و سدیر گویند گفت آن بناهای عظیم دیدم و ایوانهای برکشیده خراب گشته و دودی و گردی از آن برآمده همه بی کار و بی کس مانده بدیده عبرت در آن می نگرستم و می گفتم این سکانک این جیرانک ما فعل قطانک گفتا هاتفی آواز داد که

افناهم حدثان الدهر و الحقب ...

میبدی
 
۲۷۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و لقد خلقناکم ثم صورناکم الایة خداوند حکیم جبار نام دار عظیم کردگار رهی دار علیم جل جلاله و عظم شأنه منت می نهد بر فرزند آدم و نیک خدایی و نیک عهدی خود در یاد ایشان می دهد میگوید شما را من آفریدم و چهرههای زیباتان من نگاشتم قد و بالاتان من کشیدم دو چشم بینا و دو گوش شنوا و زبان گویاتان من دادم و من آن خداوندم که از نیست هست کنم وز نبود بود آرم وز آغاز نوسازم نگارنده رویها منم آراینده همه نیکوییها منم جفت سازنده هر چیز با یار منم

کننده هر هست چنان که سزاوار منم آسمان و زمین و جمادات آفریدم اظهار قدرت را ملایکه و شیاطین و جن آفریدم اظهار هیبت را آدم و آدمیان را آفریدم اظهار مغفرت و رحمت را هفتصد هزار سال جبرییل و میکاییل و اسرافیل و کروبیان و حافین و صافین گرد کعبه جبروت طواف کردند و سبوح قدوس گفتند هرگز بنام ودودی و مهربانی و دوستی ما راه نبردند و خود نشناختند هرگز زهره نداشتند که دعوی دوستی ما کنند ما خود دعوی دوستی خاکیان کردیم که نحن اولیاءکم یحبهم چندین نام خود از دوستی و مهربانی بر ایشان مشتق کردیم که هو الغفور الودود الرؤف الرحیم فریشتگان را همه قهاری و جباری نمودیم در حجب هیبتشان بداشتیم خاکیان را همه رءوفی و رحیمی نمودیم بر بساط انبساطشان بداشتیم در میان فریشتگان جبرییل مقدم و محترم بود و بتخاصیص قربت مخصوص بود و نامش خادم الرحمن بود پیوسته بر بساط عدل بنعت هیبت ایستاده بود هرگز بساط فضل و انبساط ندیده بود تا آدم صفی ع نیامد فراق و وصال و رد و قبول نبود حدیث دل و دلارام و دوستی نبود این عجایب و ذخایر همه در جریده عشق است و جز دل آدم صدف در عشق نبود دیگران همه از راه خلق آمدند او از راه عشق آمد یحبهم و یحبونه از آدم تسبیح و تقدیس بیش نبود کار ایشان یک رنگ بود عجایب خدمت و آداب صحبت و ذخایر مودت و لطایف محبت بآدم پیدا گشت که بوقلمون تقدیر بود

این رسم قلندری و آیین قمار ...

... بر شارع هر دلی جوازی داری

در دور آدم صفی آفتاب عزت دین از برج شرف خود بتافت هر کسی بنقد خویش بینا شد آدم محک بود و عصی آدم سیاهی محک بود هر کسی نقد خویش بر محک زد تا نقدهاشان بیان افتاد که چیست ملا اعلی بنقد پندار و نحن نسبح بحمدک بینا شدند

ابلیس مهجور بنقد أنا خیر بینا شد آنجا خاری بود محقق و گلی بود مزور گل بکند و بینداخت و خار بماند در دیده پنداشت

گلها که من از باغ وصالت چیدم ...

... آن مهجور مطرود هفتصد هزار سال مهمان پندار بود با خود درست کرده که در معدن او زر است و خود کبریت احمر است چون نقد خویش بر محک صفوت آدم زد نقدش قلب آمد در معدن خود نفط و قیر دید و بجای زر سبج سیاه دید

در دیده رهی ز تو خیالی بنگاشت

بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت ...

... در دیده هوس بماند و در سر پنداشت

گفته اند که ابلیس به پنج چیز مستوجب لعنت و مهجور درگاه بی نیازی شد و آدم بعکس آن به پنج چیز کرامت حق یافت و نور هدی و قبول توبه یکی از آن آنست که ابلیس لم یقر بالذنب بگناه خویش معترف نشد کبر وی او را فرا اعتراف نگذاشت و آدم بصفت عجز باز آمد و بگناه خویش مقر آمد دیگر لم یندم علیه ابلیس از کرده پشیمان نگشت و عذر نخواست و آدم از کرده خود پشیمان شد و عذر خواست و تضرع کرد سوم لم یلم نفسه ابلیس در آن نافرمانی با خود نیفتاد و ملامت نفس خود نکرد و آدم روی با خود کرد و خود را در آن ذلت ملامت کرد چهارم لم یری التوبة علی نفسه واجبا ابلیس توبه بر خود واجب ندید از آن عذر نخواست و تضرع نکرد و آدم دانست که توبه کلید سعادتست و شفیع مغفرت بر خود واجب دید بشتافت و تا روی قبول ندید باز نگردید پنجم آنست که قنط من رحمة الله از رحمت خدا نومید شد ابلیس ندانست آن بدبخت که نومیدی از لییمان باشد و رب العزة لییم نیست و چنان که نومیدی نیست ایمنی هم نیست که ایمنی از عاجزان باشد و الله عاجز نیست پس چون نومید شد آن شقی در توبه بوی فرو بسته شد و آدم نومید نگشت دل در رحمت و مغفرت بست بر درگاه بی نیازی میزارید و می نالید تا برحمت و مغفرت رسید

پیر طریقت گفت میدان راه دوستی افراد است آشمنده شراب دوستی از دیدار بر میعاد است برسد هر که صادق روی به آنچه مراد است

میبدی
 
۲۷۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۳ - النوبة الثالثة

 

... در ایشان هم خوشخوی است و هم بد خوی هم گشاده هم گرفته هم سخی هم بخیل هم سازگار هم بدساز هم سیاه هم سفید

جای دیگر گفت من صلصال کالفخار فخار گلی خشک باشد که وی را آواز و پرخوان بود یعنی که آدمی با شغب است در سر آشوب و شور دارد و در بند گفت و گوی باشد جای دیگر گفت من طین لازب از گلی دوسنده بهر چیز درآویزد و با هر کس درآمیزد جای دیگر گفت من حمإ مسنون از گلی سیاه تیره عرفه قدره لیلا یعدو طوره اصل وی با وی نمود تا اگر کرامتی بیند نه از خود بیند و داند که شرف در تربیت است نه در تربت از تربت چه خاست ظلومی و جهولی و سیاست و عصی آدم ربه

از تربیت چه آمد کرامت هدایت و قبول توبه و نواخت إن الله اصطفی آدم نتیجه تربت است که گفت خلق الإنسان من عجل ثمره تربیت است که گفت یحبهم و یحبونه

محمود در سرای ایاز شد آن مال و نعمت و زر و سیم و جواهر و دیباهای رنگارنگ دید از آن خلعتها که محمود او را داده و بخشیده بگوشه ای نگه کرد قبا یکی دید کهنه و پاره پاره بر هم بسته از میخی درآویخته محمود گفت این یکی باری چیست ایاز جواب داد که این یکی منم بدین بیچارگی و بدین خواری و آن همه جمال و آرایش و آن عز و ناز همه تویی درین نگرم عجز خود بینم قدر خود بدانم در آن نگرم ترا بینم و از تو دانم بنازم و سر بیفرازم

جز خداوند مفرمای که خوانند مرا ...

... و ابلیس هر بار که بوی برگذشتی گفتی لأمر ما خلقت و رب العزة با فریشتگان میگفت اذا نفخت فیه من روحی فاسجدوا له پس چون روح بسر وی درآمد چشم باز کرد تن خود را همه گل دید حکمت درین آن بود تا اصل خود داند و نفس خود را شناسد و بخود فریفته نگردد لطایفی که بیند از حق بیند پس چون روح بسینه وی رسید تاریکیی دید قومی گفتند تاریکی زلت بود قومی گفتند تاریکی خاک بود که اصل خاک از ظلمت است و اصل روح از نور روح خواست که باز گردد نسیم وی به خیاشیم رسید عطسه زد

گفت الحمد لله رب العزة گفت رحمک ربک روح ذکر حمد و رحمت حق شنید ساکن گشت گفت او که حمد خدا و رحمت را شاید جای من نیز شاید چون بناف رسید اشتهاء طعامش پدید آمد میوه بهشت دید آرزوش خاست خواست که برخیزد نتوانست

رب العزة گفت خلق الإنسان من عجل ...

... چهارم نام وی انسان است که عهد الله فراموش کرد چنان که گفت فنسی و لم نجد له عزما ای لم نجد له عزما فی القصد علی الخلاف بل کان ذلک بمقتضی النسیان

آنجا که عنایت را بود نواخت را چه نهایت بود آن نافرمانی از وی درگذاشت و عذرش بنهاد گفت نه بقصد کرد آن مخالفت و نه بر آن عزم بود که کند لکن فراموش کرد عهد ما و در گذاشت از وی کرم ما و گفته اند انسان از انس است یعنی که وی را با جفت خود انس بود و در دل وی مهر داشت چنان که الله گفت و جعل بینکم مودة و رحمة ازینجا گفت رب العزة یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة ای آدم با جفت خود درین بهشت آرام گیر و ساکن باش جنس با جنس داد و خلق در خلق بست و شکل در شکل ساخت که صفت حدثان جز با شکل خود نسازد و جز بجنس خود نگراید و جز با همچون خودی آرام نگیرد آن جلال قدم است و عزت احدیت که از اشکال و امثال و اجناس پاکست و مقدس متفرد بجمال و جلال خود متعزز بصفات کمال خود همیشه هست و از همه چیز نخست بخود بزرگوار و با همه نیکوکار و ببزرگواری و نیکوکاری سزاوار آن گه گفت فکلا من حیث شیتما و لا تقربا هذه الشجرة آنچه خواهید چنان که خواهید درین بهشت میخورید و می نازید و گرد این یک درخت مگردید ایشان را از خوردن آن نهی کرد و در علم غیب خوردن آن پنهان کرد و آن قضا بر سر ایشان روان کرد تا ایشان عجز و ضعف خود بدانند و عصمت از توفیق الهی بینند نه از جهد بندگی

فوسوس لهما الشیطان این هم از امارات عنایت است و دلایل کرامت که گناه ایشان کردند و حوالت بر وسوسه شیطان کرد که فوسوس لهما الشیطان ...

... عبث الزمان بمهجتی فأذلها

فرمان آمد که ای آدم آن چنان نعمت بی رنج و بی کد ندانستی خورد اکنون رو بسرای محنت و شدت کار کن و تخم کار و رنج بر و صبر کن آدم گفت این همه خوار است اگر روزی ما را برین درگه باز بارست همی بدرد دل بنالید و نیاز و عجز خود بر کف حسرت نهاد و در زارید و گفت ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین الهی اگر زاریم در تو زاریدن خوش است ور نالیم بر تو نالیدمان در خور است الهی از خاک چه آید مگر خطا و از علت چه زاید مگر جفا و از کریم چه آید جز وفا الهی و از آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرهمی بر خستگان نهی الهی گنج درویشانی زاد مضطرانی مایه رمیدگانی دستگیر درماندگانی چون می آفریدی جوهر معیوب می دیدی می برگزیدی و با عیب میخریدی برگرفتی و کس نگفت که بردار اکنون که برگرفتی بمگذار و در سایه لطفت میدار و جز بفضل خود مسپار

گر آب دهی نهال خود کاشته ای

ور پست کنی بنا خود افراشته ای

من بنده همانم که تو پنداشته ای

از دست میفکنم چو برداشته ای

میبدی
 
۲۷۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۴ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی قل أمر ربی بالقسط گوی ای محمد خداوند من بداد میفرماید و أقیموا وجوهکم و روی خویش را و دل خویش را و آهنگ خویش را راست دارید عند کل مسجد بنزدیک هر نماز و سجود که کنید و ادعوه و در بیم و امید او را خوانید مخلصین له الدین پرستش و خواندن وی را پاک دانید کما بدأکم تعودون که وی آنست که شما را نخست او آفرید و کرد و بآخر باز فردا دیگر بار پدید آیید چنان که اول کرد و بآن گردید که خواست

۰ فریقا هدی گروهی را راه نمود و فریقا حق علیهم الضلالة و گروهی را چنان کرد که بر ایشان در علم وی ضلالت واجب گشت که آن را سزا بودند إنهم اتخذوا الشیاطین أولیاء من دون الله ایشان شیاطین را فرود از خدای معبودان و یاران گرفتند و یحسبون أنهم مهتدون ۳۰ و می پندارند که بر راه راست اند

یا بنی آدم ای فرزندان آدم خذوا زینتکم آرایش گیرید و جامه پوشید عند کل مسجد نزدیک هر نماز و سجود و طواف که کنید و کلوا و اشربوا و میخورید و میآشامید و لا تسرفوا و بگزاف مروید و اندازه در مگذرانید إنه لا یحب المسرفین ۳۱ که او دوست ندارد گزاف کاران را

قل من حرم زینة الله گوی که حرام کرد و در بند آورد آرایش این جهانی التی أخرج لعباده که الله بیرون آورد رهیگان خویش را و الطیبات من الرزق و این شیرینیها و خوشیها از روزی که ساخت قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا گوی این زینت درین جهان مؤمنانرا است خالصة یوم القیامة و زینت آن جهانی باز مؤمنان را است تنها بی انبازان کذلک نفصل الآیات چنین هن می باز گشاییم پیدا و روشن سخنان خویش لقوم یعلمون ۳۲ گروهی دانایان را

قل إنما حرم ربی الفواحش گوی خداوند من حرام کرد زشتیها ما ظهر منها و ما بطن آنچه از آن آشکارا است و آنچه از آن پنهان است و الإثم و دروغ و خیانت و بزها و البغی بغیر الحق و افزونی جستن بی حق و أن تشرکوا بالله و آنکه انباز گیرید با خدای ما لم ینزل به سلطانا چیزی که الله در آن هیچ کس را عذری نفرستاد و أن تقولوا علی الله ما لا تعلمون ۳۳ و آنچه بر خدای آن گویید که ندانید

و لکل أمة أجل و هر امتی را درین جهان درنگی است و انجامی و اندازه ای فإذا جاء أجلهم چون هنگام سر انجام ایشان در رسید لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون ۳۴ نه یک ساعت با پس مانند نه فرا پیش شند

یا بنی آدم ای فرزندان آدم إما یأتینکم اگر بشما آید از من رسل منکم پیغام رسانان هم از شما یقصون علیکم آیاتی بر شما میخوانند سخنان من فمن اتقی هر که باز پرهیزد از عذاب من و أصلح و دین خود و کردار خود راست کند فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ۳۵ بر ایشان بیم نیست و نه هرگز اندوهگین باشند

و الذین کذبوا بآیاتنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما و استکبروا عنها و گردن کشیدند از نیوشیدن و پذیرفتن آن أولیک أصحاب النار هم فیها خالدون ۳۶ ایشان اند که آتشیان اند جاوید در آن اند

فمن أظلم کیست ستمکارتر بر خویشتن ممن افتری علی الله کذبا از آن کس که دروغ سازد بر خدای أو کذب بآیاته یا دروغ شمرد سخنان او أولیک ینالهم ایشان اند که بایشان رسد نصیبهم من الکتاب بهره ایشان از آن تهدید که در قرآن گفته ام حتی إذا جاءتهم رسلنا تا آنکه بایشان آید فرستادگان ما یتوفونهم که می میرانند ایشان را قالوا ایشان را گویند أین ما کنتم تدعون من دون الله کجااند آنچه خدای میخواندید فرود از الله قالوا گویند ایشان ضلوا عنا گم گشتند از ما و شهدوا علی أنفسهم و گواهی دهند بر تنهای خود أنهم کانوا کافرین ۳۷ که اندرین جهان کافران بودند

قال ادخلوا فی أمم ایشان را گوید الله که در روید در گروهانی قد خلت من قبلکم من الجن و الإنس فی النار که پیش از شما بودند از پری و آدمی در آتش کلما دخلت أمة هر گه در رود گروهی در آتش لعنت أختها لعنت کنند بر هام فعلان و هام راهان خود که در آتش باشند حتی إذا ادارکوا فیها جمیعا تا آن گه که با هم آیند و فراهم رسند در آتش قالت أخراهم لأولاهم پسینان پیشینان را گویند فرا خدای عز و جل ربنا هؤلاء أضلونا خداوند ما اینان ایشان اند که ما را بی راه کردند فآتهم عذابا ضعفا من النار ایشان را عذاب دو چندان کن که ما را قال لکل ضعف جواب دهند ایشان را که هر یکی را هم چندان که چشید هست و هر یکی را چندان که دیگر راهست هست و لکن لا تعلمون ۳۸ لکن این نمی دانید

و قالت أولاهم لأخراهم و پیشینان گویند پسینان را فما کان لکم علینا من فضل نه شما را بر ما افزونی است فذوقوا العذاب بما کنتم تکسبون ۳۹ عذاب می چشید بآنچه میکردید

إن الذین کذبوا بآیاتنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما و استکبروا عنها و گردن کشیدند از نیوشیدن آن لا تفتح لهم أبواب السماء درهای آسمان ایشان را باز نگشایند و لا یدخلون الجنة و در بهشت نشوند حتی یلج الجمل فی سم الخیاط تا آن گه که شتر در سوراخ سوزن درگذرد و کذلک نجزی المجرمین و چنین پاداش کنیم مجرمان را

لهم من جهنم مهاد ایشان را از دوزخ تابوتهای آتشین است بجای بستر و من فوقهم غواش و از بالای ایشان طبقها از آتش و کذلک نجزی الظالمین و پاداش ستمکاران بر خویشتن چنین کنیم

میبدی
 
۲۷۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی قل أمر ربی بالقسط این جواب ایشان است که کارهایی دیدند و رسمهایی که در جاهلیت پدران ایشان نهاده بودند و گمان بردند که آن را آغاز راست است و از آسمان بآن فرمان است گفتند و الله أمرنا بها رب العالمین آن برایشان رد کرد یعنی آن فحشاء است و الله بفحشاء نفرماید بلکه بعدل فرماید أمر ربی بالقسط ای بالعدل میگوید الله بداد میفرماید بدانستن هر چیز بر آن جای که هست و نگرستن بهر چیز بآن سزا که هست آفریدگار بخدایی دانی و آفریده ببندگی دانی و حرام بحرامی دانی و حلال بحلالی دانی و مردار پلید دانی

و أقیموا وجوهکم عند کل مسجد مسجد ایدر سجود است یک قول آنست که هر جا که باشد در نماز روی فرا کعبه کنید و گفته اند معنی آنست که دل خویش در نماز و در سجود راست دارید آن کس را که سزای سجود شما است و ادعوه مخلصین له الدین ای وحدوه و لا تشرکوا به شییا آن گه خطاب با منکران بعث گردانید گفت کما بدأکم و لم تکونوا شییا تعودون خلقا جدیدا چنان که نبودید و شما را بیافرید هم چنان بآخر شما را باز آفریند یعنی هم بر آن صورت اول چنان که بودید و گفته اند که از شکم مادر برهنه بیرون آمدید بی هیچ چیز فردا از خاک برهنه برآیید بی هیچ چیز ۲ ...

... مجاهد و مقاتل گفتند کما بدأکم فی الخلق شقیا و سعیدا فکذلک تعودون سعداء و أشقیاء یعنی که در ازل شما را دو فرقت آفرید فریقا هدی یعنی هداهم لدینه و فریقا حق ای وجب علیهم الضلالة لما سبق من علمه فیهم و در دنیا همان دو فرقت باشد چنان که گفت فمنکم کافر و منکم مؤمن و فردا در قیامت همان دو فرقت بر آن صفت که بودند از خاک برآیند المؤمن علی ایمانه و المنافق علی نفاقه و منه قوله ص یموت الرجل علی ما عاش علیه و یحشر علی ما مات علیه

محمد بن کعب گفت هر که در ازل در خلقت اول سعید آمد در ابد در خلقت آخر هم سعید آید و اگر چه عمل وی عمل اهل شقاوت بود چنان که سحره فرعون و هر که در خلقت اول شقی آمد در خلقت آخر هم شقی آید اگر چه عمل وی عمل اهل سعادت باشد همچون ابلیس

قال النبی ص ان العبد لیعمل عمل اهل النار و انه من اهل الجنة و یعمل عمل اهل الجنة و انه من اهل النار و انما الاعمال بالخواتیم و روی ان الرجل لیعمل بعمل اهل النار حتی ما یکون بینه و بینها الا ذراع فیسبق علیه الکتاب فیعمل بعمل اهل الجنة فیدخل الجنة و ان الرجل لیعمل بعمل اهل الجنة حتی ما یکون بینه و بینها الا ذراع فیسبق علیه الکتاب فیعمل بعمل اهل النار فیدخل النار

قتاده گفت بدأهم من التراب و الی التراب یعودون نظیره قوله منها خلقناکم و فیها نعیدکم قال ابن عباس فی هذه الایة اذا امات الله الخلق فی النفخة الاولی انزل من السماء ماء فأنبت بذلک الماء اجسامهم کما خلقهم من الماء کذلک یعید خلقهم بالماء و هو قوله کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا إنهم اتخذوا الشیاطین أولیاء من دون الله و یحسبون أنهم مهتدون فیه دلالة علی ان من کان کافرا و هو لا یعلم انه کافر فهو کافر لان الله تعالی اعلمنا انهم یحسبون انهم مهتدون و هم مبطلون

یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد الزینة الثیاب و قیل النعال و قیل المشط و قیل التخشع و السکینة و الوقار لقول النبی ص ایتوها و علیکم السکینة و الوقار و قیل رفع الایدی فی الصلاة

لقول النبی ص ان لکل شی ء زینة و ان زینة الصلاة رفع الایدی فیها فی ثلاث مواطن عند الاحرام و عند الرکوع و عند رفع الرأس من الرکوع

و گفته اند درین آیت فرمان است بستر عورت در نماز و در طواف که در عرب قومی طواف میکردند برهنه هم زنان و هم مردان اما زنان دوالکها در یک نظم با هم میکردند و بعورت خود فرو می آویختند و گویند زنی برین صفت طواف میکرد و میگفت

الیوم یبدوا بعضه او کله ...

... و تعظیم خانه را چنین میکردند رب العالمین ایشان را ازین نهی کرد درین آیت و ستر عورت در طواف و در نماز واجب کرد گفت خذوا زینتکم عند کل مسجد یعنی عند الطواف و انما سمی الطواف مسجدا لانه یختص به

و کلوا و اشربوا اهل جاهلیت در ایام حج گوشت و چربش و شیر نمی خوردند تعظیم حج را مسلمانان گفتند ما سزاوارتریم که تعظیم حج را چریش نخوریم و ریاضت کنیم رب العالمین آیت فرستاد کلوا و اشربوا ای کلوا اللحم و الدسم و اشربوا اللبن و لا تسرفوا بحظرکم علی انفسکم ما احللت لکم من اللحم و الدسم

إنه لا یحب المسرفین قال سفیان ما قصرت به عن حق الله فهو اسراف و ما جاوزت به حق الله فهو اسراف و قال لو أنفقت مثل احد فی طاعة الله لم تکن مسرفا و لو أنفقت درهما فی معصیة الله لکان اسرافا و قال الکلبی لا تسرفوا ای لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم إنه لا یحب المسرفین المجاوزین الحلال الی الحرام فی الطعام و الشراب ...

... نصرانی گفت ما ترک کتابکم و لا نبیکم لجالینوس طبا

قل من حرم زینة الله این اضافت ملک و تملیک است التی أخرج لعباده یعنی خلقه و أظهره و الطیبات من الرزق گفته اند این زینت و رزق که الله بندگان را بیرون آورد ابریشم است از کرم و عسل است از نحل و جوهر از خاک و در از صدف و بوی از عود و میوه از زمین و الطیبات من الرزق قیل هی الشاء و البانها لأنهم حرموه فی حجهم و قیل هی البحایر و السوایب قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا یعنی مباحة لهم مع اشتراک الکافرین معهم فی الدنیا خالصة یوم القیامة ای لا یشارکهم فیها یوم القیامة من لیس بمؤمن و قیل هی للمؤمنین فی الدنیا مشوبة بالکد و الحزن خالصة یوم القیامة من التعب و النصب و الحزن خالصة قراءت عامه نصب است بر حال مگر نافع که برفع خواند و معناه قل هی خالصة یوم القیامة کذلک نفصل الآیات نفسر ما احللت و ما حرمت لقوم یعلمون انی انا الله لا شریک لی این آیت رد است بر دو گروه از مجرمان یک گروه از عرب که از انعام و حرث حرامها ساختند چون بحیره و سایبه و وصیله و حامی و اولاد آن و دیگر گروه رهبان اند و من نحا نحوهم که حلالهای مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند بترهب الله آن تحریم بر هر دو گروه رد کرد و آن گه از حرام کردهای خود بعضی برشمرد گفت قل إنما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن فواحش آشکارا محرمات مطاعم اند و ملابس چون ابریشم آزاد بر مردان و در مکروهات چون فراش پوست سباع و اشربه حرام چون مسکرات و مکروه چون عصیرهای نشیش آورده و آنچه ازین باب است چون میاثر ارجوان و میاثر حمر و میاثر نمور و قبایع حمایلها از زر و تدخن بمجامر سیمین و زرین و اکل و شرب بأوانی و ملاعق سیمین و زرین و تزیی مردان بزی زنان و تزیی زنان بزی مردان چون وشم و تفلیج و تنمص و خضاب سیاه مردان را و وصل موی زنان را و فواحش زبان چون لقب کردن و غیبت کردن و در نسب مسلمانان غمص کردن و آنچه ازین باب است فرقعة الاصابع که این همه از مناهی اند و باطن فواحش فروج اند و سرقات و تخلیطهای نهانی و غش در بضاعات و بخس در کیل و وزن و امثال آن و الإثم یعنی الذنوب کلها و قیل هو ما دون الحد و قیل هو الخمر

و البغی بغیر الحق بغی نامی است دو چیز را بیداد جستن را و حسد بردن را اما آنچه بیداد است و افزونی جستن آنست که گفت و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الأرض إن قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم إذا هم یبغون فی الأرض بغیر الحق بغی بعضنا علی بعض و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی و الإثم و البغی بغیر الحق این همه بمعنی بیداد است و افزونی جستن بچیزی که آدمی را آن نرسد یا بدلیری باری بر خود نهادن که با آن نتاود یا کاری در گرفتن که علم آن نداند یا خود را بی کردار چیزی بیوسیدن که آن نیرزد و گذاره حق خود طلب کردن از گفت یا کرد که وی را نرسد و نسزد ...

... میگوید چون شما را پنداشتی در دل آید و در مسلمانی ببدی ظنی برید آن پنداشت و آن ظن فرا درستی مبرید و که شما را از کسی بدی در دل آید بر آن کس بیرون میایید و که شما را فال بد افتاد در آن کار که میروید یا بر آن راه برمگردید

و أن تشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطانا ای حجة و برهانا لانهم زعموا ان الله امرهم بعبادة الاوثان و أن تقولوا علی الله ما لا تعلمون من أنه حرم الحرث و الانعام و أن الملایکة بنات الله و گفته اند و أن تقولوا علی الله ما لا تعلمون این بر قصاص است و بر گویندگان بی علم درین آیت جامعه همه ناپسندهای ظاهر و باطن حرام کرد و آن گه آن را ختم کرد بر دانشمندی بی علم و خبر درست است از مصطفی ص لیس احد ا غیر من الله من اجل ذلک حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لیس احد احب الیه العذر من الله عز و جل من اجل ذلک انزل الکتاب و أرسل الرسل

و لکل أمة أجل این جواب قومی است که از رسول خدا ص تعجیل عذاب میخواستند چنان که گفت یستعجلونک بالعذاب رب العزة گفت هر گروهی را وقتی است نامزد کرده که ایشان را در آن وقت عذاب و هلاک آید که در آن تقدیم و تأخیر نبود

یا بنی آدم این مشرکان عرب اند إما یأتینکم رسل منکم رسل اینجا مصطفی است صلی الله علیه و سلم یقصون علیکم آیاتی یعنی القرآن إما یأتینکم این سخن معقب است بر فرو فرستادن آدم و حوا بزمین و ما صلت است یعنی ان یأتیکم رسل منکم این شرط است و جواب آن فمن اتقی و أصلح و گفته اند که ان ایدر نه شرط است ان در موضع تاریخ است چون اذ و اذا

فمن اتقی یعنی اتقی الشرک بالله و الوثوب علی الحق و الاستعصاء علی الرسول و الآباء علی النذیر و أصلح دینه و عمله فلا خوف علیهم اذا خاف الخلق فی القیامة و لا هم یحزنون اذا حزنوا و قیل فلا خوف علیهم ای لا یخافون فی الآخرة ذهاب ثوابهم و لا هم یحزنون علی ما فاتهم من العمل بها فی الدنیا کما یحزنون من ترک العمل بها ...

... فمن أظلم ای لا اجد اظلم ممن افتری علی الله کذبا بأن معه شریک و أنه امر بتحریم الحرث و الانعام و الالبان و الثیاب أو کذب بآیاته یعنی بآیات القرآن فأنکر النبوة و رد الرسالة أولیک ینالهم نصیبهم من الکتاب یعنی ما کتب لهم من العذاب فی القرآن و هو سواد الوجه و رزقه العیون لمن یفتری علی الله و ذلک فی قوله و یوم القیامة تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة باین قول کتاب قرآن است و گفته اند کتاب لوح محفوظ است و معنی آنست که بایشان رسد آنچه ایشان را نوشته و حکم کرده در لوح محفوظ از عمر و رزق و عمل و شقاوت و سعادت

قال رسول الله ص ما منکم من احد الا و قد کتب مقعده من النار و مقعده من الجنة قالوا یا رسول الله أ فلا نتکل علی کتابنا و ندع العمل قال اعملوا فکل میسر لما خلق له اما من کان اهل السعادة فییسر لعمل السعادة و أما من کان من اهل الشقاوة فییسر لعمل الشقوة ثم قرأ فأما من أعطی و اتقی و صدق بالحسنی الایة

و قال ص ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقة مثل ذلک ثم یکون مضغة مثل ذلک ثم یبعث الله الیه ملکا بأربع کلمات فیکتب عمله و اجله و رزقه و شقی او سعید ثم ینفخ فیه الروح

و گفته اند کتاب اینجا کلمات حفظه است یعنی جریده کردار بنده نیک و بد طاعت و معصیت میگوید جزاء آن بایشان رسد لا محاله خیرا کان او شرا و ذلک قوله تعالی لیجزی الذین أساؤا بما عملوا و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی حتی إذا جاءتهم رسلنا یتوفونهم یعنی ینالهم ما کتب لهم من الارزاق و الاعمال و الاعمار فاذا فنیت و فرغوا منها جاءهم ملک الموت و اعوانه یقبضون ارواحهم قالوا أین ما کنتم تدعون من دون الله قالوا ضلوا عنا بطلوا و ذهبوا این سؤال تبکیت و تقریع است یعنی فریشتگان با ایشان گویند أین ما کنتم تدعون ای تعبدون من دون الله قالوا ضلوا عنا بطلوا و ذهبوا

روا باشد که این سخن با ایشان خزنة جهنم گویند در قیامت یعنی قال لهم خزنة جهنم قبل دخول النار فی الآخرة این ما کنتم تعبدون من دون الله من الالهة هل یمنعونکم من النار قالوا ضلوا عنا یعنی ضلت الالهة عنا فلا نراهم یقول الله تعالی و شهدوا علی أنفسهم أنهم کانوا کافرین معترف شوند بگناه خویش و اقرار دهند بر کفر خویش

و گفته اند این آن گه باشد که کافران گویند و الله ربنا ما کنا مشرکین و جوارح ایشان بر ایشان گواهی دهند چنان که رب العزة گفت شهد علیهم سمعهم و أبصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون

قال ادخلوا ای قال الله و قیل قال خزنة جهنم ادخلوا فی أمم ای ادخلوا النار مجتمعین مع امم قد خلت من قبلکم من الجن و الإنس این دلیل است که جن میرند همچون انس و قول حسن آنست که نمیرند و دلیل است این آیت که جن و انس در کفر یکسان اند کلما دخلت أمة النار لعنت أختها التی ادخلت قبلها

آن قوم که هام فعلان و هام راهان ایشان بوده باشند و پیش از ایشان در آتش شده پسینان که ایشان را بینند بر ایشان لعنت کنند تلاعن تحیة دوزخیان است بر پیشینان لعنت کنند و پیشینان پسینان را بینند گویند لا مرحبا بکم

گفته اند که مشرکان مشرکان را لعنت کنند و جهود جهود را و ترسا ترسا را و گبر گبر را و صابی صابی را و پس روان پیش روان را گویند لعنکم الله انتم غررتمونا و القیتمونا هذا الملقی حتی إذا ادارکوا ای تدارکوا و تلاحقوا و اجتمعوا جمیعا فی النار قالت أخراهم مقاتل گفت اخریهم دخولا و هم الاتباع لأولاهم و هم القادة ابن عباس گفت اخریهم یعنی آخر الامم لاولیهم یعنی اول الامم سدی گفت اخریهم یعنی الذین کانوا فی آخر الزمان لا ولیهم یعنی الذین شرعوا لهم ذلک الدین این لام لام نسب است می گوید پسینان پیشینان را گویند فرا خداوند عز و جل ربنا هؤلاء اضلونا زینوه لنا و سنوا الضلالة و اقتدینا بهم فآتهم عذابا ضعفا من النار ای عذابا ذا زیادة مثله علیه قال ابن عباس زیادة حیات و أفاع

و قیل معناه اضعف علیهم العذاب بأشد مما تعذبنا به قال الله تعالی لکل ضعف للتابع و المتبوع عذاب مضعف للمتبوع بکفره و اغوایه و للتابع بکفره و تقلیده و الاقتداء به ای کفیتم ما تسألون و لکن لا یعلمون بیا قرأت ابو بکر است از عاصم حمل بر لفظ است نه بر معنی زیرا که کل اسمی است ظاهر غیبت را موضوع

مراد آنست که لا یعلم کل فریق مقدار عذاب الفریق الآخر باقی تعلمون بتاء خوانند بر خطاب و معنی آنست که لکلکم ضعف من العذاب و الخطاب للتابعین و المتبوعین و هم المضلون ای و لکن لا تعلمون ما لکل من العذاب

و قالت أولاهم لأخراهم فما کان لکم علینا من فضل لانکم کفرتم کما کفرنا فنحن و أنتم فی الکفر سواء فذوقوا العذاب بما کنتم تکسبون ای فذوقوا بکسبکم و کفرکم و لا تحیلوا الذنب علی غیرکم

إن الذین کذبوا بآیاتنا یعنی القرآن و استکبروا عنها ای عن الایمان بها لا تفتح لهم أبواب السماء این گشاد در آسمان درین موضع آنست که هیچ آدمی نیست مگر او را در آسمان دو در است یکی کردار وی برند بآن و دیگر روزی وی فرستند از آن و اگر مرد کافر است آن یک در کردار خود بسته است که کردار وی به آسمان نبرند و چون مرگ آمد آن در روزی دربندند هر دو در بر کافر بسته بماند

و قیل لا تفتح لهم أبواب السماء ای ابواب الجنة لان الجنة فی السماء و لهذا قال و لا یدخلون الجنة و قیل لا تفتح لهم ابواب السماء یعنی لارواحهم و اعمالهم لانها خبیثة فلا یصعد بها بل یهوی بها الی سجین تحت الارضین ...

... لا تفتح بتاء و تخفیف قراءت بو عمرو است و تأنیث تأنیث ابواب راست که جمع است و اما تخفیف از آن است که فعل مخفف کثرة فایده دهد چنان که فعل مشدد و حجة این قراءت آنست که در سورة القمر گفت ففتحنا أبواب السماء بماء منهمر و بیاء و تخفیف قراءت حمزه و کسایی است وجه یاء آنست که فعل متقدم است و تأنیث ابواب نه حقیقی است و وجه تخفیف گفته آمد و تفتح بتاء و تشدید قراءت باقی است تاء تأنیث ابواب را است چنان که گفتیم و تشدید کثرت ابواب را لانه یقتضی فتحا بعد فتح و قیل معنی التشدید انه لیس حالهم کحال المؤمنین فی التفتیح مرة بعد مرة

و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط ای یدخل البعیر فی ثقب الإبرة و جمل بضم جیم و تشدید میم در شواذ خوانده اند و آن رسن غلیظ باشد که کشتی بآن بندند و این سخن بر آن تأویل است که عرب گویند ما فعلت ذلک و لا افعله حتی یشیب الغراب و یسود اللبن و یبیض القار و ما ذر شارق و بر تعارف است و نه آنست که اهل کلام گفتند که الله بر محال نه قادر است و کذلک نجزی المجرمین ای و هکذا نجزی المجرمین لا یدخلون الجنة

لهم من جهنم مهاد ای توابیت من نار قد سمروا فیها بالمسامیر مع قرناء من الشیاطین و من فوقهم غواش اطباق من نار اطبقت علیهم فلا یدخل علیهم فیها روح و لا یخرج منهم نفس المهاد الوطاء الذی یفرش و منه مهد الصبی و الغواشی اللباس المجلل مثل اللحاف و منه غاشیة السراج و غشی المریض و الغشاوة التی تکون علی الولد و نظیر الایة قوله یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت أرجلهم و قوله لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل ثم قال و کذلک نجزی الظالمین الذین اشرکوا بالله نجزیهم جهنم و ما فیها من العذاب

قال رسول الله ص نارکم جزء من سبعین جزءا من نار جهنم قیل یا رسول الله ان کانت لکافیة قال فضلت علیها بتسعة و ستین جزء کلهن مثل حرها و قال ص اشتکت النار الی ربها فقالت رب اکل بعضی بعضا فأذن لها بنفسین نفس فی الشتاء و نفس فی الصیف اشد ما تجدون من الحر و أشد ما تجدون من الزمهریر

و در اخبار معراج است که مصطفی ص مالک را دید خازن دوزخ ترشروی و خشمگین از خشم روی درهم کشیده کس نماند در آسمان از فریشتگان که نه آن شب شادی نمود و تازه روی و خندان به مصطفی ص نگریست مگر مالک و خزنه دوزخ که در ایشان همه خشم دید و ترشی و ناخوشی جبرییل گفت ای محمد عجب مدار که رب العالمین در ایشان خود شادی و تازه رویی و خنده نیافرید آن گه رسول ص گفت یا مالک صف لی جهنم ...

میبدی
 
۲۷۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی قل أمر ربی بالقسط الایة خداوند زمین و آسمان کردگار جهان و جهانیان بخشنده و بخشاینده و مهربان بر بندگان جل جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته درین آیت مبانی خدمت و معالم معاملت و حقایق معرفت جمع کرد و مؤمنان را از پسندیده اخلاق آگاه کرد و نیکو پرستیدن خود و نیکو زیستن با خلق ایشان را تلقین کرد و بشناخت اسباب رضاء خود گرامی کرد و این آیت از جوامع الکلم است که مصطفی ص گفته بعثت بجوامع الکلم و اختصر لی العلم اختصارا

و در قرآن ازین نمط فراوان است یکی از آن باز گویم إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون آیتی بدین کوتاهی نگر که در زیر آن چند است ازین معانی

هر چه نواخت است از اکرام و افضال حق جل جلاله مر بنده را همه در زیر آنست که إن الله مع و هر چه خدمت است از انواع عبادت و ابواب معاملت که بنده کند الله را همه در زیر این شود که اتقوا و هر چه حقوق خلق است بر یکدیگر در فنون معاملات همه در زیر این است که محسنون همچنین هر چه ارکان دین است و وجوه شریعت و ابواب حقیقت در زیر این کلمات است که أمر ربی بالقسط و أقیموا وجوهکم عند کل مسجد و ادعوه مخلصین له الدین معنی قسط داد است میگوید الله مرا بداد میفرماید یعنی در معاملات هم با حق و هم با خلق و هم با نفس با حق در امر و نهی بکار داشتن و در همه حال بقضاء وی رضا دادن و با خلق بخلق زیستن و در وجوه معاملات انصاف ایشان دادن و انصاف خود نخواستن و با نفس مخالف بودن و او را در میدان مجاهدات و ریاضات کشیدن و در شهوات و راحات بروی بستن و نظیر این آیت در قرآن آنست که گفت جل جلاله إن الله یأمر بالعدل و الإحسان میگوید الله بعدل میفرماید و باحسان عدل انصاف است و احسان ایثار است عدل آنست که چنان کنی که با تو کردند و احسان آنست که به از آن کنی که با تو کردند عدل آنست که از واجب بنکاهی و مکافات فرو نگذاری و آن عقوبت نیفزایی و آنچه نتواند بود نه بیوسی احسان آنست که بجای آنکه با تو نیکویی کرد از آنچه وی کرد بیش کنی و بجای آن کس که با تو بد کرد نیکویی کنی اینست طریق جوانمردان و سیرت مردان

و گفته اند عدل آنست که در معاملت راست ستانی و راست دهی احسان آنست که خشک ستانی و چرب دهی عدل آنست که در جواب سلام گویی و علیکم السلام احسان آنست که و رحمة الله در افزایی عدل آنست که گفت و جزاء سییة سییة مثلها و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و أخرجوهم من حیث أخرجوکم احسان آنست که گفت فمن عفا و أصلح فأجره علی الله عفو بدکار نیکوست و نیکوتر آنست که بر عفو بیفزایی و نیکویی کنی چنان که رب العزة گفت ادفع بالتی هی أحسن السییة و اتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه و أمر قومک یأخذوا بأحسنها

ثم قال تعالی و أقیموا وجوهکم عند کل مسجد جنید گفت امرنا بحفظ السر و علو الهمة و أن نرضی بالله عوضا عما سواه میگوید سر خود صافی دارید تا حق بشناسید خوی فراوی کنید تا بستاخ گردید همه لطف وی بینید تا مهر بر وی نهید بر مرکب خدمت نشینید تا بمنزل حرمت رسید بحرمت بیش آیید تا بصحبت رسید همت عالی دارید تا با وی بمانید

در وصف مصطفی ص گفته اند که الله با وی دو کرامت کرد که با هیچ کس از فرزند آدم نکرد یکی آنست که بزرگ همت بود دیگر آنکه متواضع بود علو همت وی بدان جای بود که در خبر است که ما مد یده الی طمع قط و در تواضع چنان بود که گفت لو دعیت الی کراع لأجبت و لو أهدی الی ذراع لقبلت

چون با خود نگرستی از همه ضعیفان خود را ضعیف تر دانستی از متواضعی که بود ازینجا گفتی لا تفضلونی علی یونس بن متی

چون با حق نگرستی کونین و عالمین در چشم وی نیامدی از بزرگ همتی که بود ازینجا گفتی انا سید ولد آدم و لا فخر

قوله کما بدأکم تعودون یجری علیکم فی الابد ما قضینا علیکم فی الازل و فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة و قیل کما بدأکم تعودون علما و مشیة و تقدیرا چنان که ابتداء کرد بآفرینش شما بدانش و تقدیر و خواست بآخر چنان شوید که اول خواست جنید را ازین آیت پرسیدند جواب داد که اول کل انسان یشبه آخره و آخره یشبه اوله آن گه گفت نهایت هر کار رجوع است با بدایت آن کار و راه بحق حلقه ای است ازو درآید باز وا او گردد شیخ الاسلام انصاری گفت قدس الله روحه چون نیک ماند آخر این کار باول این کار یعنی که اول همه لذتست و راحت و زندگانی با روح و با شادی تا مرد پای در دام نهد و طوقش در گردن آید آن گه بهر راحتی که دید محنتی بیند و با هر فرازی نشیبی بود اینست حقیقت آن کلمه که بو بکر کتانی گفته که میان بنده و حق هزار مقام است ار نور و ظلمت نه همه نور است که با هر نوری ظلمتی است و با هر نشیبی فرازی یعنی یکی روح است و آسایش و زندگانی یکی ناکامی و رنج و بی مرادی یکی تجلی یکی استتار یکی جمع یکی تفرقت و اگر نه آن روح و راحت در بدایت ارادت در پیش بودی بنده را با آن بلاها و رنجها طاقت نماندی پیوسته با آن مینگرد و دلش با آن میگراید و بشاهد آن این بار محنت میکشد تا آخر که او را بر گذرانند و مدت تمام شود و پوشیده آشکاره گردد و در آخرهم با آن شود که در اول بود اینست سر آیت که الله گفت کما بدأکم تعودون بر ذوق ارباب معارف و اصحاب حقایق و الله اعلم

یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد بزبان علم ستر عورت است در نماز و بزبان کشف زینت هر بنده در مقام مشاهدت حضور دلست و لزوم حضرت و استدامت شهود حقیقت گفته اند زینت نفس عابدان آثار سجود است و زینت دل عارفان انوار وجود است عابد بنعت عبودیت در سجود و عارف بر بساط قربت در روح شهود

قل من حرم زینة الله الایة زینت زبان ذکر است و زینت دل فکر است

هر چیزی را آرایشی است و آرایش نفس در حسن معاملت است بنعت مجاهدت و آرایش دل دوام مواصلت است بوقت مشاهدت و آرایش سر حقایق قربت است در میدان معاینت و آنچه رب العزة گفت من حرم زینة الله اشارتست که این زینتها و آرایشها دریغ نیست از طالبان و ممنوع نیست از حاضر دلان گنج خانه نعمت پر از نعمت است طالبان می دربایند خوانچه لطف و رحمت آراسته و ساخته است خورندگان می دربایند

پیر طریقت گفته در مناجات ای طالبان بشتابید که نقد نزدیک است ای شبروان مخسبید که صبح نزدیکست ای شتابندگان شاد شوید که منزل نزدیک است ای تشنگان صبر کنید که چشمه نزدیک است ای غریبان بنازید که میزبان نزدیک است

ای دوست جویان خوش باشید که اجابت نزدیک است ای دلگشای رهی چه بود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی من سود چون جویم که دو دستم از مایه تهی نگر که بفضل خود افکنی مرا بروز بهی

میبدی
 
۲۷۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۵ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و الذین آمنوا و عملوا الصالحات بدان که معنی ایمان تصدیق است و حقیقت آن از روی شرع استوار داشتن است به دل و اقرار است به زبان و کردار است به تن و به مال و تا این هر سه خصلت به هم مجتمع نشوند نام ایمان بر وی نیفتد و نه نام اسلام که مؤمن مسلمان است و مسلمان مؤمن

ایمان و اسلام دو نام ند دین حنیفی را که مشتمل است بر اعمال ظاهر و باطن بلی چون مفرد کنند اعمال ظاهر را اسلام گویند چون نماز و زکاة و حج و صوم و اعمال باطن را ایمان گویند چون معرفت و تصدیق و یقین و همه در هم بسته است که این بی آن به سر نشود و آن بی این به کار نیاید چون همه به هم آمده خواه آن را اسلام خوان و خواه ایمان

مصطفی ص اعمال ظاهر را ایمان نام نهاد در آن خبر صحیح که وفد عبد القیس آمدند بر رسول خدا و گفتند یا رسول الله مرنا بأمر نخبر به من وراءنا و ندخل به الجنة فأمرهم رسول الله بالایمان بالله وحده قال ا تدرون ما الایمان بالله وحده

قالوا الله و رسوله اعلم قال شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و صیام رمضان و ان تعطوا من المغنم الخمس و هم این اعمال ظاهر را اسلام نام نهاد در آن خبر اعرابی که گفت یا محمد اخبرنی عن الاسلام قال الاسلام أن تشهد ان لا اله الا الله و أن محمدا ص رسول الله و تقیم الصلاة و تؤتی الزکاة و تصوم رمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا

و فایده اسلام عصمت است در خون و مال و ذمت احکام شرع بر وی روان و مسلمانان درین یکسان و فایده ایمان نجات است از مقت خدا و خلاص از عذاب وی و مؤمنان در آن متفاوت هر که عمل وی نیکوتر و یقین وی بیشتر و عهد وی راست تر ایمان وی تمام تر و ثواب وی بیشتر و رب العزة جل جلاله خود بر بنده آن ننهد که بر نتابد بلکه بر وی آن نهد که طاقت دارد و آن فرماید که توان دارد اینست که گفت جل جلاله و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لا نکلف نفسا إلا وسعها أولیک أصحاب الجنة هم فیها خالدون میگوید ایشان که بگرویدند و نیکی ها کردند بر کس ننهیم مگر توان آن یعنی ایشان اجابت کردند و کوشیدند و ما بر ایشان ناتاوست ننهادیم با پاسخ راست و بار سبک بهشتیان اند جاویدی جاویدان

و نزعنا ما فی صدورهم من غل امیر المؤمنین علی ع گفت فینا اهل بدر نزلت هذه الایة و بروایتی دیگر علی ع گفت انی لأرجو أن اکون انا و عثمان و طلحه و زبیر من الذین قال الله و نزعنا ما فی صدورهم من غل

سدی گفت بهشتیان به در بهشت رسند درختی بینند از ساق آن دو چشمه روان از یک چشمه بیاشامند هر چه غل و حسد و حقد و عداوت است که در دنیا در نهاد و سرشک ایشان بود چون آن شراب بیاشامند از آن همه پاک شوند و از چشمه دیگر غسل کنند تن های ایشان پاکیزه و روشن گردد و خوشبوی شوند از آن پس نه تن ایشان شوخ پذیرد نه در دل ایشان وسواس و خواطر ردی آید

تجری من تحتهم الأنهار این آن گه بود که هر مؤمنی در بهشت در غرفه خویش و منزل خویش آرام گیرد و پیوسته در آن چشمه های روان می نگرد تا لذت نظرشان می افزاید و در آن حال گویند الحمد لله الذی هدانا لهذا ای هدانا لما صیرنا الی هذا الثواب من العمل الذی ادی الیه آن گه اقرار دهند که هدایت از خدا است و راست راهی به توفیق است نه به جهد بنده گویند و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله لدینه و قرأ ابن عامر ما کنا بلا واو لنهتدی لولا ان هدانا الله

و در خبر است از رسول خدا ص که هیچ بهشتی در بهشت نرود تا آن گه که پیشتر دوزخ با وی نمایند تا آن را بیند و گوید ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله و هیچ دوزخی در دوزخ نرود تا پیشتر بهشت با وی نمایند تا بیند و گوید لو أن الله هدانی لکنت من المتقین تا شادی آن بیش بود و حسرت این بیش

لقد جاءت رسل ربنا بالحق ای بأن هذا الیوم حق فصدقناهم این سخن بر در بهشت گویند چنان که ایشان را دیدار در بهشت افتد و تا درین سخن باشند و درین ثنا نودوا أن تلکم الجنة خزنه بهشت ایشان را استقبال کنند و گویند اینک آن بهشت که شما را در دنیا وعده داده بودند أورثتموها اورثتم منازل اهل النار فیها لو عملوا بطاعة الله بما کنتم تعملون توحدون الله و تطیعونه

روی ابو سعید الخدری قال قال رسول الله ص یخلص المؤمنون من النار فیحسبون علی قنطرة بین الجنة و النار فیقتص لبعضهم من بعض مظالم کانت بینهم فی الدنیا حتی اذا هذبوا و نقوا اذن لهم فی دخول الجنة فو الذی نفس محمد بیده لأحدهم اهدی الی منزله فی الجنة منه بمنزله کان فی الدنیا و قال ص ما من احد الا و له منزل فی الجنة و منزل فی النار فأما الکافر فیرث المؤمن منزله من النار و المؤمن یرث الکافر منزله من الجنة

و نادی یعنی و ینادی لأن کل ما اخبر الله انه یکون فماضیه و مستقبله و دایمه واحد روز رستاخیز روز تنادی است چون بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ آرام گیرند و اصحاب اعراف بر اعراف هر قومی دیگر را می باز خوانند و از آنچه در ابتداء سخن می گویند و دوزخیان درین حال کری و گنگی و نابینایی که در آن آیت گفت و نحشرهم یوم القیامة علی وجوههم عمیا و بکما و صما در ایشان آن نماند و سخن توانند و شنوند و آواز دهند اهل بهشت اهل دوزخ را أن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا همان گویند که روز بدر مصطفی گفت اهل قلیب را فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا هذا سؤال تقریر یتضمن تخسیر الکفار قالوا نعم کسایی نعم بکسر عین خواند و هما لغتان

فأذن مؤذن بینهم قیل هو صاحب الصور تا ایشان درین سخن باشند منادی ندا کند به آواز بلند أن لعنة الله علی الظالمین ای الکافرین که لعنت خدا بر کافران آن گه اعمال خبیثه ایشان را وصف کرد الذین یصدون عن سبیل الله ایشان که از دین اسلام باز گشتند و دیگران را می باز گردانیدند یبغونها ای و یبغون لها عوجا و از راه راست خداوند کژی می بیوسیدند و از آن کژی می جستند کژی در چیزی دیدنی چون چوب و دیوار عوج است به فتح عین و در چیزی نادیدنی چون سخن و پیمان عوج است به کسر عین ...

... رب العالمین گفت لم یدخلوها و هم یطمعون انیز ۱ در بهشت نرفتند اصحاب اعراف اما طمع می دارند که در روند و این طمع از آن کنند که نور روی خویش و دست و پای خویش بر جای بینند نه چون منافقان که بر صراط نور از ایشان بربایند و در تاریکی بمانند

و إذا صرفت أبصارهم قلبت وجوههم تجاه اصحاب النار چون روی ایشان به دوزخ گردانند و اهل آن به ایشان نمایند تا از آن بالا بایشان نگرند گویند ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین یعنی المشرکین فی النار

و نادی أصحاب الأعراف رجالا و هم فی النار یعرفونهم بسیماهم بسواد الوجوه و هم القادة و الکبراء مفسران گفتند این رجال ولید مغیره است و بو جهل هشام و عاص وایل و امثال ایشان که در دنیا چون بلال و سلمان و عمار و امثال ایشان دیدند گفتند الله اینان را به بهشت فرستد و ما را به آتش کلا و الله ان الله لا یفضل خدمنا و رعاتنا علینا سوگند خوردند که الله ایشان را به بهشت نفرستد فردا اصحاب اعراف ایشان را گویند أ هؤلاء الذین أقسمتم اینان ایشان اند که شما سوگند خوردید که الله ایشان را به بهشت نفرستد و این پیش از آن باشد که ایشان در بهشت شوند آن گه گویند ادخلوا الجنة لا خوف علیکم و لا أنتم تحزنون و روا باشد که در بهشت شده باشند آن گه این خطاب رود و معنی آنست که اقسمتم لا ینالهم الله برحمة و قد قال الله لهم ادخلوا الجنة لا خوف علیکم و لا أنتم تحزنون ...

... قالوا إن الله حرمهما ای ماء الجنة و طعامها تحریم منع علی الکافرین

قال ابو الجوزاء سألت ابن عباس ای الصدقة افضل فقال قال رسول الله ص افضل الصدقة الماء اما رأیت اهل النار لما استغاثوا بأهل الجنة قالوا أفیضوا علینا من الماء

قوله الذین اتخذوا دینهم لهوا و لعبا قیل اکلا و شربا و قیل ما زین لهم الشیطان من تحریم البحیرة و السایبة و الوصیلة و الحامی و المکاء و التصدیة حول البیت و سایر الخصال الردییة التی کانوا یفعلونها فی جاهلیتهم قال ابو روق دینهم ای عیدهم لهوا و لعبا و غرتهم الحیاة الدنیا ای اغروا بطول البقاء اینجا سخن تمام شد پس گفت فالیوم ننساهم نترکهم فی جهنم کما ترکوا الایمان بلقاء یومهم هذا یعنی بالبعث و قیل کما نسوا لقاء یومهم هذا ای کما ترکوا العمل لهذا الیوم و کانوا بآیاتنا یجحدون ای و کما جحدوا بآیاتنا و لم یصدقوها

و لقد جیناهم بکتاب فصلناه علی علم معنی تفصیل تبیین است یعنی که وجوه آن و ابواب آن از امر و نهی و از قصه مثل همه از یکدیگر گشاده و روشن باز نمود و نظیر این در قرآن فراوان است موعظة و تفصیلا لکل شی ء ثم فصلت من لدن حکیم خبیر و کل شی ء فصلناه تفصیلا أنزل إلیکم الکتاب مفصلا این همه از یک باب است و در قرآن تفصیل است به معنی بینونت چنان که گفت آیات مفصلات یعنی باینات بعضها من بعض بین کل عذابین شهر و در سورة یوسف گفت و لما فصلت العیر ای بانت الرفقة من مصر و در مرسلات گفت لیوم الفصل یعنی یوم بیان فیه بین الناس هذا یوم الفصل و ما أدراک ما یوم الفصل إن یوم الفصل کان میقاتا این همه از یک باب است یعنی بیان بین الخلایق بالقضاء فریق فی الجنة و فریق فی السعیر

و لقد جیناهم بکتاب فصلناه علی علم ابن محیصن فضلناه بضاد معجم خواند می گوید این نامه را یعنی قرآن افزونی دادیم در شرف و افزونی شرف قرآن بر دیگر کتاب های منزل به اختصار است و به تأخیر و به حفظ از تبدیل و تحریف اما اختصار آنست که کتب دیگر با طول عظیم است و قرآن جوامع الکلم است و اما تأخیر آنست که قرآن بر همه کتب قاضی است به نسخ و احکام و اما حفظ از تبدیل و تحریف آنست که گفت و إنا له لحافظون و در کتب پیشین تبدیل و تحریف کردند چنان که گفت فبدل الذین ظلموا قولا یحرفون الکلم عن مواضعه

آن گه گفت علی علم ای بعلم منا یقول فصلناه و نحن عالمون بتفصیله و قیل علی علم فی الکتاب یعنی ما اودع من العلوم و بیان الاحکام هدی ای هادیا من الضلالة و رحمة ای ذا رحمة من العذاب لقوم یؤمنون ای لقوم ارید به هدایتهم و ایمانهم پس به صفت جاحدان باز گشت و تخویف ایشان و ایشان کفار زمان مصطفی اند گفت هل ینظرون عرب هل در جای نفی نهد گاه گاه و این از آن است ...

... وجه پنجم تأویل به معنی الوان است چنان که گفت لا یأتیکما طعام ترزقانه إلا نبأتکما بتأویله یعنی بألوانه ای الوان الطعام قبل ان یأتیکم الطعام

یقول الذین نسوه من قبل یعنی غفلوا عنه و ترکوا التأهب له و الایمان به من قبل اتیانه قد جاءت رسل ربنا بالحق بالصدق و البیان اقروا حین لا ینفعهم الایمان فهل لنا من الملایکة و النبیین و غیرهم من شفعاء فیشفعوا لنا هل ایدر بمعنی استفهام است چنان که در سورة الروم گفت هل لکم من ما ملکت أیمانکم من شرکاء و در یونس گفت هل من شرکایکم من یبدؤا الخلق اما آنجا که گفت هل أدلک علی شجرة الخلد هل أدلکم علی تجارة تنجیکم هل أنبیکم علی من تنزل الشیاطین هل ننبیکم بالأخسرین أعمالا این همه تنبیه است به معنی الا

فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا أو نرد الی الدنیا فنعمل من الخیر غیر الذی کنا نعمل من الشرک و التکذیب طلب شفیع کنند یا خواهند که ایشان را وا دنیا فرستند تا ایمان آرند و نیکی ها کنند رب العالمین جای دگر گفت و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه اگرشان وادنیا فرستند هم به کفر و شرک خویش باز گردند ...

میبدی
 
۲۷۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۶ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن ربکم الله الذی خلق السماوات و الأرض فی ستة أیام ای فی مقدار ستة ایام خلاف است میان علما که این شش روز روزگار کوتاه است چنان که در عهد ما است یا روزگار دراز که الله میگوید و إن یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون حسن گفت روزگار کوتاه است و نقله اخبار و بیشترین مفسران بر آنند که روزگار دراز است روزی هزار سال

و نیز خلاف است که ابتداء آفرینش خلق کدام روز بود محمد بن اسحاق صاحب المغازی گفت اهل تورات گفتند ابتداء آفرینش روز یکشنبه بود تا بآخر روز آدینه و روز شنبه روز فراغ بود و روز استواء الله بر عرش ازین جهت شنبه را تعظیم نهادند و عید ساختند و اهل انجیل گفتند ابتداء آفرینش روز دوشنبه بود و روز یکشنبه روز فراغ بود و استواء الله بر عرش و آن را بزرگ داشتند اما مذهب اهل اسلام و سنت و اصحاب حدیث آنست که ابتداء خلق روز شنبه بود تا بآخر پنج شنبه قالوا و کان السابع یوم الجمعة الذی استوی الله فیه عرشه و فرغ من خلقه و عظمه و شرفه و جعله عیدا للمسلمین و فیه دلالة علی تشریف یوم الجمعة و بعضی اصحاب سنت گفته اند خلق روز یکشنبه بود قالوا لا یبطل شرف الجمعة لان الله عز و جل فیها خلق آدم و أسجد له الملایکة و أدخله الجنة

إن ربکم الله الذی خلق السماوات و الأرض فی ستة أیام میگوید خداوند شما اوست که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن بشش روز بیافرید زمین و هر چه در آن بچهار روز بیافرید و آسمانها بدو روز و بیان این در خبر ابن عباس است که گفت خلقت الارض و ما فیها من شی ء فی اربعة ایام و خلقت السماء فی یومین و این آن گه بود که سایلی از وی پرسید که بر من مشکل شده است آنچه رب العزة گفت رفع سمکها فسواها و أغطش لیلها و أخرج ضحاها و الأرض بعد ذلک دحاها

آن سایل گفت این دلیل است که نخست آسمان آفرید و پس زمین و جای دیگر گفت خلق الأرض فی یومین و تجعلون له أندادا الی قوله ثم استوی إلی السماء و این دلیل است که نخست زمین آفرید ابن عباس جواب داد آن سایل را که خلق الارض فی یومین ثم استوی الی السماء فسویهن فی یومین آخرین ثم نزل الی الارض فدحیها

و دحیها ان اخرج منها الماء و المرعی و شق فیها الانهار و جعل السبل و خلق الجبال و الرمال و الآکام و ما بینهما فی یومین آخرین فذلک قوله و الأرض بعد ذلک دحاها بشش روز گفت و اگر خواستی بیک لحظه بیافریدی لکن مراد بآن تعلیم بندگان است برفق و تثبت در کارها قال سعید بن جبیر قدر الله تعالی خلق السماوات و الارض فی لمحة او لحظة و انما خلقهن فی ستة ایام تعلیما لخلقه الرفق و التثبت فی الامور قال و علمنا بالستة الحساب الذی لا سبیل الی معرفة شی ء من امر الدنیا و الدین الا به کما قال لتعلموا عدد السنین و الحساب ثم ان اصل جمیع الحساب من ستة و منها یتفرع سایر العدد بالغا ما بلغ و قیل خلق هذه الاشیاء فکان خلقه سبحانه لشی ء منها فی کل یوم من الایام الستة کلمح بالبصر و فی بعض التفاسیر انه جل جلاله قال للسماوات و الارض کونی فی ستة ایام فکانت فی المدة التی امرها ان تکون فیها

ثم استوی علی العرش وجدت فی تفسیر ابی بکر النقاش یروی ان الله عز و جل کان عرشه علی الماء قبل ان یخلق شییا غیر ما خلق قبل الماء فلما اراد ان یخلق السماء اخرج من الماء دخانا فارتفع فوق الماء فسما علیه فسماه سماء ثم ایبس الماء فجعله ارضا واحدة ثم فتقها فجعلها سبع ارضین فی یومین فی الاحد و الاثنین فخلق الارض علی حوت و خلق الجبال فیها و اقوات اهلها و شجرها و ما ینبغی لها فی یومین یوم الثلاثاء و الاربعاء ثم استوی الی السماء و هی دخان فجعلها سبع سماوات فی یومین یوم الخمیس و الجمعة و انما سمی یوم الجمعة لانه جمع فیه خلق السماوات و الارض فلما فرغ من خلق ما احب استوی علی العرش فذلک قوله خلق السماوات و الأرض فی ستة أیام ...

... و عرش در لغت عرب سریر است و مذهب اهل سنت و جماعت اینست و مصطفی ص عرش را فوق و تحت و یمین و ساق گفت و آن را حاملان اند از فریشتگان و بالای هفت آسمان است و در آن خبرهای درست است در صحاح آورده و ایمه دین آن را پذیرفته و بر ظاهر برفته و گردن نهاده و زبان و دل از معنی آن خاموش داشته و از دریافت چگونگی آن نومید نشده که خود را فرا دریافت آن بتکلف راه نیست و جز اذعان و تسلیم روی نیست

روی جبیر بن محمد بن جبیر بن مطعم عن ابیه عن جده قال جاء اعرابی الی النبی ص فقال یا رسول الله جهدت الانفس و جاع العیال و هلکت الاموال فاستسق لنا ربک فانا نستشفع بالله علیک و نستشفع بک علی الله فقال النبی ص سبحان الله سبحان الله فما زال یسبح حتی عرف ذلک فی وجوه اصحابه ثم قال ویحک ا تدری الله ان شأنه اعظم من ذلک انه لا یستشفع به علی احد من خلقه انه لفوق سماواته علی عرشه و أن سماواته علی ارضیه کهکذا مثل القبة و أنه لییط به اطیط الرجل بالراکب و قال ص ان فی الجنة مایة درجة اعد الله للمجاهدین فی سبیله بین کل درجتین کما بین السماء و الارض فاذا سألتم الله فسیلوه الفردوس فانه وسط الجنة و اعلی الجنة و فوقه عرش الرحمن و منه تفجر انهار الجنة

این دو خبر دلیل اند که عرش بالای هفت آسمان است و بالای بهشت است و آن را حاملان است ...

... و روی عن علی ع قال اول من یکسا یوم القیامة ابراهیم قبطیتین و النبی ص حلة حبرة و هو عن یمین العرش

و قال ابن عباس العرش لا یقدر قدره احد

یغشی اللیل النهار یعنی یغشی ظلمة اللیل ضوء النهار این هم چنان است که گفت یکور اللیل علی النهار یطلبه حثیثا ای سریعا این مثلی است یعنی در بر یکدیگر میروند چون شتابنده در پی گریزنده و آخر یکدیگر را درمی یابند دریافتن دیدار نه دریافتن آمیغ یغشی مشدد قراءت حمزه و کسایی است و بو بکر از عاصم

و الشمس و القمر و النجوم مسخرات یعنی و خلق الشمس و القمر و النجوم

و مسخرات نصب است بر حال بر قراءت شامی بر حثیثا عمل خلق تمام کرد آن گه بر سبیل ابتدا گفت و الشمس و القمر و النجوم هر سه بر رفع اند و مسخرات رفع است بر خبر و معنی مسخرات ای مذللات جاریات مجاریهن و قیل مسخرات للخلق کقوله و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا منه بأمره ای کل ذلک کان بأمره ای بارادته و گفته اند امر آنست که آن را گفت کونی مسخرة فتسخرت بأمره و گفته اند که آفتاب و ماه و ستارگان در گردونی بسته است و فریشتگان آن را در فلک میکشند و گفته اند برون ازین سیارات معروف هفتگانه بعضی ازین ستارگان روان اند و آفرینش آن مصالح بندگان راست که حقیقت و علم آن بنزدیک الله است و بعضی ثوابت اند که آفرینش آن راهنمونی خلق راست در بر و بحر چنان که گفت و بالنجم هم یهتدون و بعضی آنست که آفرینش آن زینت آسمان راست چنان که گفت زینا السماء الدنیا بمصابیح و زیناها للناظرین و بعضی شهب اند که آفرینش آن رجم شیاطین راست چنان که گفت و جعلناها رجوما للشیاطین و بر جمله الله داند غایت مصالح بندگان که در آن بسته و تدبیر کار عالم که در آن نهاده ذلک تقدیر العزیز العلیم

ألا له الخلق و الأمر تبارک الله رب العالمین خلق و امر از هم جدا کرد تا معلوم شود که امر خلق نیست امر دیگر است و خلق دیگر و رب العزة قرآن را امر گفت ذلک أمر الله أنزله إلیکم و هو القرآن پس بآنچه گفت ألا له الخلق و الأمر دلالت روشن است که قرآن مخلوق نیست سفیان بن عیینه گفت درین آیت ما یقول هذه الدویبة یعنی بشر المریسی فکلامه بالخلق فی القرآن او ما یقرأ ألا له الخلق و الأمر فالخلق غیر الامر و الامر و الامر غیر الخلق میگوید آگاه شید و بدانید که خدای را است جهان و جهانیان و آفریدگان همگان و وی را فرمان بر بندگان روان چنان که خواهد بایشان فرمان دهد نه کس او را منازع نه دیگری بر وی غالب

قال رسول الله ص من لم یحمد الله علی عمل صالح و حمد نفسه قل شکره و حبط عمله و من زعم أن الله جعل للعباد من الامر شییا فقد کفر بما انزل الله علی أنبیایه لقوله ألا له الخلق و الأمر تبارک الله ای تعظم و ارتفع علی کل شی ء و تعالی بالوحدانیة و عظم بدوام البقاء ...

... قال الضحاک یقول لا تغوروا الماء المعین و لا تقطعوا شجرة مثمرة ضرارا و لا تفسدوا طریقا معلوما و لا تفرضوا الدرهم و الدینار بالمفراض و لا تکسروه و قال عطیة لا تعصوا فی الارض فیمسک الله المطر و یهلک الحرث لمعاصیکم

و ادعوه خوفا و طمعا ای خوفا من عقابه و طمعا فی ثوابه و قیل خوفا من الرد عدلا و طمعا فی الاجابة فضلا و نصبهما علی الحال او علی المفعول له و نظیره قوله و یدعوننا رغبا و رهبا إن رحمت الله یعنی ثواب الله و قیل هی المطر قریب من المحسنین یعنی الذین یدعونه خوفا و طمعا در قریب تأنیث نیست از بهر آنکه آن قرب مکان است نه قرب نسب قال ابو عمرو بن العلاء القریب فی اللغة علی ضربین قریب قرب و قریب قرابة تقول العرب هذه المرأة قریبة منک اذا کانت بمعنی المسافة و المکان

و هو الذی یرسل الریاح بشرا درین حرف چهار قراءت است بضم باء و اسکان شین قراءت عاصم است یعنی انها تبشر بالمطر یدل علیه قوله و من آیاته أن یرسل الریاح مبشرات و بنون مضمومه و ضم شین قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو است و بنون مضمومه و اسکان شین قراءت ابن عامر و بفتح نون و اسکان شین قراءت حمزه و کسایی و معنی آنست که لها نشر ای رایحة طیبة یعنی آن بادها نرم است و آن را بوی خوش است در هوا فرو گشاده و در پیش باران داشته و روا باشد که نشر از انتشار بود یعنی آن بادهای متفرق که از هر سویی درآید و میغ فراهم آرد تا از آن باران آید کقوله و الناشرات نشرا عن ابی بکر بن عیاش قال لا تقطر من السماء قطرة حتی تعمل فیها اربع ریاح فالصبا تهیج السحاب و الشمال تجمعه و الجنوب تدره و الدبور تفرقه

حتی إذا أقلت الریاح سحابا ای رفعته یقال اقل الشی ء اذا رفعه و استقل به اذا اتی به سحابا ثقالا ای حملت الریح سحابا ثقالا بالماء فاذا فرغت الماء فصبته کانت خفافا و ذلک أن الله عز و جل یرسل الریاح فتنشی السحاب فتثیره و ینزل الماء من السماء الی السحاب فیقسمه کیف یشاء فیکون السحاب هو یمطره بعد ما ینزله الله من السماء فیسکنه السحاب لقوله عز و جل و نزلنا من السماء ماء مبارکا و سحاب درین آیت جمع است و سمی السحاب سحابا لانه یمر منسحبا ...

... نافع و حمزه و کسایی و حفص میت بتشدید خوانند و هما فی المعنی واحد فأنزلنا به یعنی بذلک السحاب الماء علی الارض المیتة فأخرجنا به یعنی بالماء من کل الثمرات انواع حمل الاشجار کذلک ای کما احیینا هذا البلد باخراج الثمرات و حیاة الارض خروج نباتها نخرج الموتی من الاجداث لعلکم تذکرون فتعتبرون بالبعث فتعرفون قدرة الله بما نصرف لکم من الآیات و نضرب لکم من الامثال

روی عن ابی هریرة و ابن عباس اذا مات الناس کلهم فی النفخة الاولی امطر علیهم اربعین عاما کمنی الرجال من ماء تحت العرش و یدعی ماء الحیوان فینبتون فی قبورهم بذلک المطر کما ینبتون فی بطون امهاتهم و کما ینبت الزرع من الماء حتی اذا استکملت اجسادهم نفخ فیهم الروح ثم یلقی علیهم نومة فینامون فی قبورهم فاذا نفخ فی الصور الثانیة عاشوا و هم یجدون طعم النوم فی رؤسهم و أعینهم کما یجد النایم اذا استیقظ من نومه فعند ذلک یقولون یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا فینادیهم المنادی هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون آن گه مثل زد رب العزة مؤمنان را و کافران را گفت و البلد الطیب میگوید خاک خوش و تربت پاک که در آن آمیغ نمک و سنگ و ناخوش نبود یخرج نباته بإذن ربه بیرون آید نبات آن باذن خدا چنان که خدا خواهد از مقادیر و مواقیت و از الوان و طعوم نباتی نیکو و طعامی خوش و ریعی تمام چنان که مردم را بکار آید و بآن منتفع شوند این مثل مؤمن است که در قرآن بشنود و اثر ایمان و قرآن و اعتقاد داشتن بآن بر وی پیدا بود و نفع آن بوی رسد و الذی خبث من البلدان یعنی الارض السبخة اصابها المطر فلم تنبت الا نکدا و زمین شور ناخوش اگر چه باران بدان رسد نبات از آن بیرون نیاید مگر اندکی ضعیف بی حاصل بی ریع که هم بر جای بخوشد و کس بآن منتفع نشود این مثل کافر است که ایمان و قرآن بشنود اما در وی اثر نکند و بدان منتفع نگردد و گفته اند این مثل آدم و ذریت وی است فمنهم طیب مؤمن و منهم خبیث کافر

کذلک نصرف الآیات لقوم یشکرون شکر درین آیت نامی است ایمان و تصدیق را یشکرون یعنی یؤمنون کقوله تعالی و سیجزی الله الشاکرین

میبدی
 
۲۷۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی لقد أرسلنا نوحا إلی قومه و هو نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ و هو ادریس بن برد بن مهیاییل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم و هو اول نبی بعد ادریس ارسله الله تعالی الی ولد قابیل و من تابعهم من ولد شیث

و کان نوح نجارا بعثه الله الی قومه و هو ابن اربعین سنة و بقی فی قومه یدعوهم الف سنة الا خمسین عاما ثم عاش بعد الطوفان ستین سنة حتی کثر الناس و نشوا و نام وی سکن بود و از بس که بر قوم خود نوحه کرد او را نوح نام کردند و نهصد و پنجاه سال قوم را دعوت کرد هر روز که بر آمد شوخ تر و متمردتر و عاصی تر بودند و آخر از اول صعب تر و کافرتر بودند همی گفتند این آن مرد است که پدران ما او را خوار داشتند و از وی هیچ نپذیرفتند و هر روز وی را چند بار بزدندی چنان که بیهوش شدی

چون بهش باز آمدی گفتی اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون امید میداشت که ایمان آرند از آن همی گفت اغفر لقومی تا آنکه او را گفتند لن یؤمن من قومک إلا من قد آمن پس از ایمان ایشان نومید شد گفت رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا چون ایشان را دعوت کردی گفتی یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره کسایی غیره بجر خواند بر نعت اله باقی برفع خوانند بر تقدیر ما لکم غیره من اله او ما لکم اله غیره إنی أخاف علیکم ان لم تؤمنوا عذاب یوم عظیم یعنی یوم القیامة این خوف ایجاب است نه خوف شک ...

... ابلغکم بتخفیف قراءت بو عمرو است لقوله تعالی أبلغکم رسالات ربی قد أبلغوا رسالات ربهم باقی همه بتشدید خوانند و اختیار بو عبیدة و بو حاتم اینست لانها اجزل اللغتین و لقوله بلغ ما أنزل إلیک من ربک و أنصح لکم النصح خلاف الغش و معنی أنصح لکم ای ادعوکم الی ما دعانی الله الیه و أعلم من الله فی نزول العذاب بکم ما لا تعلمون انتم این سخن از بهر آن گفت که قوم نوح هرگز هلاک هیچ قوم و عذاب هیچ امت ندانسته بودند و نشنیده و امتهای دیگر همه آن بودند که هلاک قوم نوح شنیده بودند و همه پیغامبران قوم خود را بآن ترسانیدند چنان که هود قوم خود را گفت إذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح و صالح قوم خود را گفت إذ جعلکم خلفاء من بعد عاد و شعیب قوم خود را گفت أن یصیبکم مثل ما أصاب قوم نوح أو قوم هود أو قوم صالح و یقال و أعلم من الله ما لا تعلمون من انه غفور لمن رجع عن معاصیه و أن عذابه الیم لمن اصر علیها و گفته اند مهینان قوم نوح کهینان را گفتند ما هذا الا بشر مثلکم فتتبعونه

این بشری همچون شما است چرا بر پی او روید نوح ایشان را جواب داد أ و عجبتم أن جاءکم ذکر من ربکم تعجب استنکار است و استنکار و انکار متقاربند و در قرآن بیشتر تعجب بر معنی انکار است ذکر من ربکم این ذکر بمعنی رسالت است و در قرآن این را نظایر است علی رجل منکم من جملتکم تعرفون نسبه لینذرکم العذاب فی الدنیا و لتتقوا عبادة الاصنام و لکی ترحموا فلا تعذبوا فکذبوه یعنی نوحا

فأنجیناه یعنی من الطوفان و الذین معه فی الفلک خلاف است میان علما که عدد ایشان که با نوح در کشتی بودند چند بود ابن اسحاق گفت ده کس بودند از مردان نوح و سه پسر و شش کس دیگر که بوی ایمان آورده بودند و زنان ایشان

قتاده گفت و ابن جریح و محمد بن کعب القرظی که هشت کس بودند نوح و زن وی و سه پسر سام و حام و یافث و زنان ایشان ابن عباس گفت هشتاد کس بودند چهل مرد و چهل زن پس رب العالمین همه را عقیم کرد که از ایشان نژاد نه پیوست مگر سه پسر نوح سام و حام و یافث و خلق همه از نژاد ایشان اند زهری گفت عرب و اهل فارس و روم و شام و یمن از فرزندان سام و ترک و صقالبه و یأجوج و مأجوج از فرزندان یافث و سند و هند و زنج و حبشه و بربر و نوبه و همه سیاهان از فرزندان حام و سیاهی ایشان از آن بود که حام در کشتی با اهل مباشرت کرد و نوح دعاء کرد تا رب العزة نطفه وی بگردانید

تاریخیان گفتند ولد یافث هفت برادر بودند ترک و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کماری و الصین و مسکن ایشان از حد مشرق تا جهت شمال بود

و ولد حام نیز هفت برادر بودند سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان و مسکن ایشان از حد جنوب تا دبور و تا صبا بود و سام را پنج پسر بود ارم و ارفخشد و عالم و یفر و اسود و عالم پدر خراسان بود و هو خراسان بن عالم بن سام بن نوح و اسود پدر فارس بود و هو فارس بن الاسود بن سام و یفر پدر روم بود و هو الروم بن الیفر بن سام و میگویند سام را پسری بود نام وی تارخ و این تارخ پدر کرمان و ارمین بود کرمان بن تارخ بن سام و ارمین بن تارخ بن سام صاحب ارمینیه این دیار و بلاد معروف همه بنام ایشان باز خوانند

و ارم مهینه پسران سام بود و هفت پسر داشت عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و وبار ...

... فکذبوه فأنجیناه و الذین معه فی الفلک و أغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا إنهم کانوا قوما عمین ای عموا عن الایمان و الهدی و عمیت قلوبهم عن معرفة الله و قدرته

و إلی عاد أخاهم هودا اخاهم منصوب است به ارسال یعنی و أرسلنا الی عاد اخاهم این برادری در نسب است نه در دین و هود از صمیم قوم عاد بود و اشراف ایشان و هو هود بن خالد بن الخلود بن عیص بن عملیق بن عاد و ایشان را عمالقه از بهر آن گویند که فرزندان عملیق اند و هو عملیق بن عاد بن ارم بن سام بن نوح هود ایشان را گفت یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره أ فلا تتقون تقوی نامی است همه هنرها را و در قرآن بیشتر بمعنی توحید است

قال الملأ الذین کفروا من قومه إنا لنراک فی سفاهة السفاهة خفة العلم و الرأی یقال ثوب سفیه اذا کان خفیفا و إنا لنظنک من الکاذبین فیما تدعی من الرسالة ...

... و اذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح میگوید زیاد کنید این نعمت که الله با شما کرد که شما را ساکنان زمین کرد از پس قوم نوح و مساکن و منازل و اموال ایشان بشما داد و کان مساکنهم فی الاحقاف من رمل عالج من حضرموت ال بحر عمان

و زادکم فی الخلق بصطة این خلق را دو معنی گفته اند یکی آنکه بمعنی خلقت است میگوید شما را در خلقت و صورت افزونی داد که بالای ایشان دوازده گز بود بیک قول و هفتاد گز بیک قول و هشتاد گز بیک قول و از منکب ایشان تا بانگشتان دوازده گز بود کلبی گفت درازترین ایشان صد گز بود و کوتاه ترین ایشان شصت گز وهب گفت سر ایشان چند قبه ای بود عظیم و چشم خانه ایشان ددان بیابانی در آن رفتندی و آن را مسکن و مأوی گرفتندی معنی دیگر و زادکم فی الخلق بصطة ای فی الناس قوة و غلبة علیهم میگوید شما را افزونی داد تا بر مردمان تطاول کردید و بر ایشان غلبه کردید و این آن بود که عادیان در عهد خویش بر همه اولاد سام و حام و یافث غلبه کردند و مستولی گشتند و این در عصر شدید بن عمیق بود که پسر برادر را ضحاک بن علوان بن عملیق بر فرزندان سام انگیخت تا ایشان را مقهور کرد و ولایت و دیار ایشان بگرفت و برادر ضحاک را غانم بن علوان بر فرزندان یافث انگیخت و ایشان را مقهور کرد و ابن عم خویش را الولید بن الریان بن عاد بن ارم بر فرزندان حام انگیخت تا مهینان ایشان را کشت و بر ملک ایشان مستولی شد و مهینه فرزندان حام در آن عصر مصر بن القبط بن حام بود که در زمین مصر وی بنا کرد و بنام وی باز خوانند و گفته اند ریان بن الولید که در روزگار یوسف ع ملک مصر بود و ولید بن مصعب که فرعون موسی بود و جالوت جبار که داود او را کشت این همه از فرزندان ولید بن ریان بن عاد بودند اینست که رب العالمین گفت زادکم فی الخلق بصطة

فاذکروا آلاء الله ای انعم الله علیکم فوحده لعلکم تفلحون لکی تفلحوا فلا تعبدوا غیره

قالوا أ جیتنا لنعبد الله وحده یعنی أ جیتنا لتأمرنا و تقول لنا عادت عرب است که قول در نظام سخن فراوان فرو گذارند از بهر آنکه مخاطب را بآن دانش بود آن را مختصر فرو گذارند چنان که گفت و إذ یرفع إبراهیم القواعد الی قوله ربنا یعنی و هما یقولان ربنا یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض ربنا یعنی یقولون ربنا فأتنا بما تعدنا من العذاب إن کنت من الصادقین فی العذاب الذی تعدنا به

عرب وعد گویند در خیر و در شر و وعید نگویند مگر در شر و بشارت گویند در خیر و در شر و نذارت نگویند مگر در شر ...

... رجز و رجس نام عذاب است أ تجادلوننی فی أسماء سمیتموها یقول أ تخاصموننی فی اصنام سمیتموها أنتم و آباؤکم اسماء لا تستحقها ما نزل الله بها من سلطان ای سمیتموها آلهة من غیر کتاب فیه حجة و بیان این مجادله درین موضع همان محاجه است که در سورة البقره باز گفت از خصم ابراهیم أ لم تر إلی الذی حاج إبراهیم فی ربه و در سورة الانعام گفت و حاجه قومه این محاجه و این مجادله آنست که پیکار میکردند و داوری میجستند بر حق خدایی بتان را درست کردن و ایشان را بحق خدایی سزاتر دیدن فانتظروا ان یأتیکم ما اعدکم إنی معکم من المنتظرین مواعید الله

فأنجیناه یعنی هودا عند نزول العذاب و الذین معه یعنی من آمن به برحمة منا ای بنعمة منا علیهم و کذلک حکم الله ان ینجی الانبیاء و المؤمنین

و قطعنا دابر الذین کذبوا بآیاتنا ای اهلکناهم هلاک استیصال قطع دابر درین موضع و در سه جایگاه دیگر در قرآن در موضع بیخ بریدن نهاده است دابر هر چیز آخر آنست و اللیل إذ أدبر یعنی اذا تأخر معنی و قطعنا دابر آنست که هلاک کردیم پسینه ایشان چنان که جای دیگر گفت فهل تری لهم من باقیة و ما کانوا مؤمنین یعنی لو بقوا ما کانوا لیؤمنوا

اما قصه قوم عاد و هلاک شدن ایشان بباد عقیم بقول سدی و ابن اسحاق و جماعتی مفسران آنست که ایشان قومی بودند بت پرستان و گردنکشان و در زمین بتباهکاری میرفتند و بر خلق عالم برتری میجستند و مسکن ایشان دیار یمن و حضرموت بود تا بحد عمان و بر سر کوه های بلند خود را خانها ساختند و قصرها و مصانع چنان که الله خبر داد از ایشان و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون و چون کسی را عقوبت میکردند از بالای آن قصرها بزیر می افکندند و عالمیان را مقهور و مأسور خود کرده بودند و سر به بیراهی و بت پرستی و شوخی در نهاده تا آن گه که رب العزة بایشان هود پیغامبر فرستاد و ایشان در طغیان و تمرد بیفزودند و پیغام خدای نشنیدند و پیغامبر خدای را حرمت نداشتند چون تمرد و بی حرمتی و بیباکی ایشان بغایت رسید باران از ایشان وا ایستاد و نبات از زمین برنیامد و سه سال درین قحط و رنج و بلا بماندند پس قومی را از وجوه و اعیان خود اختیار کردند و بزمین حرم فرستادند به مکه خانه خدا و کعبه معظم مقدس تا آنجا دعا کنند و باران خواهند و ایشان در زمان خویش کعبه را معظم و مشرف و محترم داشتندی و آنجا دعا کردندی و از خدای حاجتها خواستندی

و سکان حرم در آن روزگار عمالقه بودند هم از نسب ایشان و قوم ایشان پس چون آن قوم بیامدند و ایشان هفتاد مرد بودند سران و مهتران ایشان سه کس بودند قیل بن عنز و لقمان بن العاد الاصغر و مرثد بن سعد این قوم آمدند و بیرون از مکه به معاویة بن بکر فرو آمدند مردی بود از نسب ایشان

و سید عمالقه معویه ایشان را یک ماه مهمان داری کرد پس از یک ماه در حرم شدند تا دعا کنند مرثد بن سعد در میان ایشان مسلمان بود ایمان خویش پنهان میداشت آن ساعت که ایشان عزم کردند تا در حرم شوند گفت ای قوم بدعاء شما کاری برنیاید و شما را باران نفرستند باز گردید و نخست بپیغامبر خویش ایمان آرید تا کار شما راست شود و در بسته گشاده گردد ایشان چون از ایمان وی خبر بیافتند او را از میان قوم خود بیرون کردند و در حرم نگذاشتند پس جمله بحرم درآمدند و رییس ایشان قیل بن عنز دست برداشت و دعا کرد گفت الهنا ان کان هودا صادقا فاسقنا فانا قد هلکنا و گفته اند دعا این بود که اللهم انی لم اجی ء لمریض فأداویه و لا لأسیر فأفادیه اللهم اسق عادا ما کنت تسقیه و آن عادیان که با وی بودند بمتابعت وی دست برداشته که اللهم اعط قیلا ما سألک و اجعل سؤلنا مع سؤله

مگر لقمان عاد که خود را از آن دعوت وابیرون برد گفت اللهم انی جیتک وحدی فی حاجتی فاعطنی سؤلی ...

... پس رب العالمین آن ابر سیاه بدیار عاد فرستاد عادیان چون آن را بدیدند خرم گشتند و شادی نمودند و از آن شادی خمر و زمر بر عادت خویش پیش نهادند و طرب کردند این است که رب العزة گفت فلما رأوه عارضا مستقبل أودیتهم قالوا هذا عارض ممطرنا تا زنی از میان ایشان نام وی مهدد در آن میغ نظر کرد پاره های آتش دید که از پیش آن می افتاد و مردانی را دید در آن میغ که آن را میراندند و آتش از ایشان میافتد آن زن فریاد برآورد وا ویلاه کرد و قوم خود را خبر داد که چه دید در آن حال رب العزة باد عقیم بر ایشان فرو گشاد چنان که گفتا و أما عاد فأهلکوا بریح صرصر عاتیة و فی عاد إذ أرسلنا علیهم الریح العقیم

روی عمرو بن شعیب عن ابیه عن جده قال اوحی الله تعالی الی الریح العقیم أن تخرج علی قوم عاد فتنتقم له منهم فخرجت بغیر کید علی قدر منخر ثور حتی رجفت الارض ما بین المغرب و المشرق فقال الخزان لن نطیقها و لو خرجت علی حالها لأهلکت ما بین مشارق الارض و مغاربها فأوحی الله الیها ان ارجعی و اخرجی علی قدر خرت الخاتم فرجعت فخرجت علی قدر خرت الخاتم

و روی أن الله امر الریح فأهالت علیهم الرمال فکانوا تحت الرمل سبع لیال و ثمانیة ایام لهم انین تحت الرمل ثم امر الریح فکشفت عنهم الرمال فاحتملتهم فرمت بهم فی البحر

سدی گفت باد فرو گشادند بایشان و ایشان را با آن شخصهای عظیم بر میگرفت و بر هوا می برد و چنان که پر مرغ را گرداند اندر هوا ایشان را میگردانید و نیست میکرد و از بیم در خانها می گریختند و آن باد هم چنان در خانهای ایشان را بر دیوار میزد و پست میکرد و بیرون می افکند پس رب العزة مرغانی را پدید آورد مرغهای سیاه و ایشان را برگرفت و بدریا افکند و روی زمین از ایشان پاک شد و هود پیغامبر در آن وقت عذاب اندر حظیره ای نشسته بود و از آن باد جز نسیمی خوش بوی نمیرسید

و آن قوم که در مکه دعا کردند هنوز از حله معاویة بن بکر بنرفته بودند که خبر هلاک عاد بایشان رسید و ایشان را گفتند هر یکی خود را اختیاری کنید و حاجتی خواهید تا حرمت کعبه را اجابت یابید مرثد بن سعد گفت اللهم أعطنی برا و صدقا بار خدایا نیکی و راستی و پاکی خواهم رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و آنچه خواست بوی داد قیل بن عنز را گفتند تو چه خواهی و چه حاجت داری گفت حاجت من آنست که با من همان کنند که با عاد کردند که پس از ایشان مرا زندگانی بکار نیست و بی ایشان مرا روزگار نیست در آن حال او را عذاب رسید و هلاک شد لقمان بن عاد را گفتند تو چه خواهی گفت مرا عاد بکار نیست من خویشتن را آمده ام و از بهر خود حاجت می خواهم مرا عمر درازی باید عمر هفت کرکس قال فعمر عمر سبعة انسر فکان یأخذ الفرخ حین یخرج من بیضه حتی اذا مات اخذ غیره فلم یزل یفعل ذلک حتی اتی علی السابع فکان کل نسر یعیش ثمانین سنة فلما لم یبق غیر السابع قال ابن اخی لقمان یا عم ما بقی عمرک الا هذا النسر فقال له یا ابن اخی هذا لبد و لبد بلسانهم الدهر فلما انقضی عمر لبد طارت النسور غداة من رأس الجبل و لم ینهض لبد فیها و کانت نسور لقمان لا تغیب عنه انما هی بعینه فلما لم یر لقمان لبد نهض مع النسور و قام الی الجبل لینظر ما فعل لبد فوجد لقمان فی نفسه وهنا لم یکن یجده قبل ذلک فلما انتهی الی الجبل ناداه انهض یا لبد فذهب لینهض فلم یستطع فسقط و مات و مات لقمان معه و فیه جری المثل اتی امد علی لبد

وهب گفت پس از آنکه رب العزة عاد را هلاک کرده بود هود پیغامبر از آنجا بمکه شد با جماعتی مؤمنان که بوی ایمان آورده بودند و بمکه همی بودند تا از دنیا بیرون شدند اینست که رب العالمین گفت فأنجیناه و الذین معه برحمة منا یعنی حین نزل العذاب و قطعنا دابر الذین کذبوا بآیاتنا ای استأصلناهم و أهلکناهم عن آخرهم بالریح و ما کانوا مؤمنین

قال عبد الرحمن بن سابط بین الرکن و المقام و زمزم قبر تسعة و تسعین نبیا و ان قبر هود و شعیب و صالح و اسماعیل فی تلک البقعة و روی عن علی و ان قبر هود بحضر موت فی کثیب احمر

میبدی
 
۲۷۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و ما أرسلنا فی قریة من نبی اینجا ضمیری محذوف است یعنی و ما ارسلنا فی قریة من نبی فکذبه اهلها إلا أخذنا أهلها بالبأساء و الضراء بأساء فقر است و ضراء گرسنگی و گفته اند بأساء زیان تن است و ضراء زیان مال میگوید هیچ پیغامبر نفرستادیم بشهری که مستکبران و گردن کشان آن شهرها پیغامبرا را دروغ زن گرفتند و اذی نمودند مگر که آن مستکبران را بد ریشی و گرسنگی و قحط و بلا فرو گرفتیم بآن گرفتیم تا مگر در زارند و توبه کنند و بحق تن در دهند نکردند توبه و تن در ندادند بحق پس ما باز گردانیدیم آن بلا و شدت و بجای درویشی توانگری دادیم و بجای بلا تندرستی و بجای محنت نعمت تا در آن نعمت بنازیدند و بیفزودند هم در مال و هم در فرزند اینست که گفت حتی عفوا ای کثروا و کثرت اموالهم و اولادهم یقال عفا شعره ای کثر و منه

قوله صلی الله علیه و سلم احفوا الشوارب و اعفوا اللحی

پس ایشان را در آن نعمت بطر بگرفت و در طغیان بیفزودند و تمرد بیشتر نمودند و از سر نادانی و غمری گفتند قد مس آباءنا الضراء و السراء ای قد أصاب آباءنا فی الدهر هر مثل ما اصابنا و تلک عادة الدهر و لیست هی عقوبة من الله فکونوا علی ما انتم علیه با یکدیگر گفتند عادت روزگار اینست یک چند نعمت و یک چند محنت و آن محنت و شدت نه عقوبتی است از الله بر ما و نه چیزی است که علی الخصوص فرو آمد بما باری بر سر کار خویش و بر دین خویش باشید و از آنچه بودید هیچ بمگردید فلما فسدوا علی الامرین جمیعا اخذهم الله بغتة و هم لا یشعرون بنزول العذاب اینست که رب العالمین گفت فأخذناهم بغتة و هم لا یشعرون چون در هر دو حال نعمت و شدت روی از فساد بنگردانیدند و در نعمت شکر نکردند بلکه در طغیان بیفزودند ما ایشان را فرا گرفتیم بعذاب ناگاه از آنجا که ندانستند و گوش نداشتند این آیت تخویف مشرکان قریش است و تهدیدی که رب العالمین ایشان را میدهد که اگر شما همان معاملت کنید که ایشان کردند شما را هم چنان گیریم که ایشان را گرفتیم آن گه از ایشان خبر داد که و لو أن أهل القری التی عذبت من قوم نوح و عاد و ثمود و امثالهم آمنوا بتوحید الله و اتقوا الله بحقه الذی فرضه علیهم ما قحط عنهم المطر و لفتحنا علیهم ای نزلنا علیهم یقال فتح علی بنی فلان اذا اصابوا خیرا و بر قراءت شامی لفتحنا مشدد بر معنی مبالغت برکات من السماء یعنی المطر و الأرض یعنی النبات و لکن کذبوا الرسل فأخذناهم بما کانوا یکسبون من الشرک و التکذیب و اعمالهم الخبیثة فأهلکناهم بها این آیت دلیل است که خصب دیار و نعمت فراخ و روزی فراوان در آب آسمان و نبات زمین بسته و آب آسمان و نبات زمین در ایمان و تقوی بندگان بسته چون بر عموم شعار مسلمانی نگه دارند و دین و شریعت را بزرگ دارند و شرایط ایمان و تقوی بجای آرند رب العزة نعمت و معاش بر بندگان فراخ دارد و اگر بعکس این بود قحط و بلا و شدت پدید آید و گفته اند برکات آسمان قبول دعا است و برکات زمین تسهیل حاجات چون ایمان و تقوی بود دعا مستجاب باشد و حاجتها روا و روان

أ فأمن أهل القری یعنی اهل مکة و ما حولها این سخن بر مخرج استفهام بیرون داد و معنی تحذیر است أن یأتیهم بأسنا ای عذابنا بیاتا ای لیلا و هم نایمون

أ و أمن قراءت حجازی و شامی بسکون واو است و معنی همانست أن یأتیهم بأسنا ضحی ای نهارا و هم یلعبون ای ساهون لا هون فی غیر ما یجدی علیهم

معنی دیگر هر دو آیت آنست که کفره قریش بعد از آنکه مصطفی را تکذیب کردند نه رواست ایشان را که ایمن نشینند از عذاب و بأس حق نه در شب و نه در روز که عذاب ما ناگاه ایشان را گیرد بوقت غفلت یا در شب یا در روز این هم چنان است که گفت أتاها أمرنا لیلا أو نهارا

ثم قال أ فأمنوا مکر الله مکر الله آنست که باطاعت خواند و فرا نگذارد یا از معصیت باز زند و در افکند یا بنده را بر طلب چیزی دارد که وی را آن نداد یا پنداره ای در وی افکند و جز از آن کند فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون الذین لا یؤمنون به

أ و لم یهد ای أ و لم یبین للذین یرثون الأرض یسکنون فیها و ینالون من ثمارها من بعد أهلها ای الامم الخالیة الذین اهلکوا بقبیح فعلهم فعمل هؤلاء اعمالهم و عتوا علی ربهم أن لو نشاء أصبناهم بذنوبهم ای اهلکناهم کما اهلکنا من قبلهم

خلاصه سخن اینست که أ و لم یبین لهم اهلاکنا اهلها ان لو نشاء أصبناهم

میگوید باز ننمود ایشان را که در زمین نشسته اند هلاک کردن ما پیشینیان را که اگر خواهیم اینان را هلاک کنیم چنان که ایشان را کردیم و خوانده اند در شواذ ا و لم نهد بنون و معنی آنست که پیدا نکردیم و باز ننمودیم اینان را که درین شهرها نشسته اند باهلاکنا اولیهم بهلاک کردن ما پیشینان را که اگر خواهیم ایشان را بگیریم بگناهان ایشان

اینجا سخن تمام شد پس گفت و نطبع علی قلوبهم این امت را میگوید که ما ایشان را عذاب نکردیم چنان که پیشینیان را کردیم از قوم نوح و قوم هود و صالح و لوط و شعیب اما مهر نهیم بر دلهای ایشان تا حق نشنوند و پند نپذیرند فهم لا یسمعون الایمان و الهدی للطبع الذی طبع علی قلوبهم و قیل لا یسمعون ای لا یجیبون من قولهم سمع الله لمن حمده ای اجاب و به یقول الشاعر ...

... یکون الله یسمع ما اقول

تلک القری اشارتست فرا دیار قوم لوط و عاد و ثمود و مدین نقص علیک من أنبایها ای نتلوا علیک من اخبارها کیف اهلکناهم و دمرناهم و کیف بعثنا الیهم الرسل ندعوهم الی الهدی و لقد جاءتهم رسلهم بالبینات یعنی بالمعجزات و الدلالات و الامر و النهی و قیل ببیان العذاب بأنه نازل بهم فی الدنیا فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل اینجا اقوال مفسران مختلف است ابن عباس و سدی گفتند فما کانوا اولیک الکفار الذین اهلکناهم لیؤمنوا عند مجی ء الرسل بما کذبوا من قبل یوم المیثاق فأقروا کرها باللسان و اضمروا التکذیب میگوید آن کافران پیشینه که ایشان را هلاک کردیم قومی را بآب بکشتیم و قومی را بباد و قومی را بزلزله و صیحه ایشان بر آن نبودند که آنچه روز میثاق دروغ شمرده بودند و بدل نپذیرفته اگر چه بزبان اقرار داده بودند بکره امروز پس ارسال رسل بدان ایمان آرند و پذیرند

مجاهد گفت فما کانوا لو احییناهم بعد هلاکهم و رددناهم الی الدنیا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل هلاکهم میگوید اگر پس از آنکه ایشان را هلاک کردیم زنده گردانیم ایشان را و بدنیا باز آریم بر آن نه اند که ایمان آرند و از آن تکذیب که پیش از هلاک کردند باز گردند این هم چنان است که آنجا گفت و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و قیل ما کانوا لیؤمنوا بما کذب به اوایلهم من الامم الخالیة بل کذب اولوهم نظیره کذلک ما أتی الذین من قبلهم من رسول إلا قالوا ساحر أو مجنون أ تواصوا به

و قیل جاءتهم رسلهم بالبینات ای المعجزات التی سألوهم فما کانوا لیؤمنوا بعد ما رأوا العجایب بما کذبوا من قبل رؤیتهم تلک العجایب نظیره قد سألها قوم من قبلکم ثم أصبحوا بها کافرین ثم قال کذلک ای مثل ما طبع الله علی قلوب کفار الامم الخالیة المهلکین یطبع الله علی قلوب الکافرین الذین کتب علیهم ان لا یؤمنوا ابدا من قومک و ما وجدنا لأکثرهم من عهد یعنی الوفاء بالعهد الذی عاهدهم الله یوم المیثاق روز میثاق که رب العزة بر فرزند آدم عهد گرفت و از ایشان پیمان ستد بر معرفت خویش ایشان اقرار دادند و عهد بستند که بر وفق اقرار عمل کنند و طاعت دارند پس چون بعمل رسیدند نقض عهد کردند و بوفاء عهد باز نیامدند و عمل نکردند رب العالمین از ایشان باز میگوید که و ما وجدنا لأکثرهم من عهد بیشترین ایشان را وفادار نیافتیم

و معنی عهد وصیت است و فرمان و قیل هو ما عهد الیهم فی الکتب و قیل من عهد ای من طاعة و إن وجدنا أکثرهم لفاسقین ای ما وجدنا اکثرهم الا فاسقین ای ناقضین للعهد

اگر کسی گوید چه معنی را اکثرهم گفت و معلوم است که کافران همه فاسقان اند جواب آنست که هم چنان که در ملت اسلام کس بود که عدل بود و کس که فاسق در ملت کفر همچنین هست که عدل بود و هست که فاسق و متهتک و مرتکب فواحش دین خویش معنی آنست که اکثرهم مع کفره فاسق فی دینه غیر لازم لشرایع دینه قلیل الوفاء ناقض لعهده کاذب فی قوله و فیه دلالة علی ان من الکفار من یفی بوعده

ثم بعثنا من بعدهم یعنی من بعد قوم شعیب و قوم لوط و غیرهم ممن تقدم ذکرهم موسی بآیاتنا یرید ما کان معه من المعجزات الواضحات و هی العصا و الید البیضاء و غیرهما و قیل بآیاتنا ای بدیننا إلی فرعون و اسمه الولید بن مصعب بن ریان و قیل اسمه قابوس و ملایه اکابر من قومه فظلموا بها این با از بهر آنست که این ظلم بمعنی جحد است یعنی فجحدوا بها چنان که جایی دیگر گفت و آتینا ثمود الناقة مبصرة فظلموا بها جایی دیگر گفت بآیاتنا یظلمون ای یجحدون و قیل ظلموا انفسهم بتکذیبهم بها فانظر بعین قلبک کیف کان عاقبة فسادهم و کیف فعلنا بهم من الاهلاک و الاستیصال

و قال موسی یا فرعون چون موسی بر فرعون در شد که الله او را فرستاده بود بوی گفت یا فرعون إنی رسول من رب العالمین من رسول خداوند جهانیانم بتو

حقیق علی أن لا أقول علی الله إلا الحق ای انا حقیق جدیر بأن لا اقول علی الله الا ما هو الحق و هو انه واحد لا شریک له و بر قراءت مدنی حقیق علی مشدد یعنی حق واجب علی ان لا اقول میگوید حقی است واجب بر من که نگویم بر خدا مگر راستی قد جیتکم ببینة من ربکم و هی العصا و الید البیضاء فأرسل معی بنی إسراییل ای اطلقهم و لا تستعبدهم و خلهم یرجعوا معی الی الارض المقدسة

وهب منبه گفت فرعون موسی همان فرعون بود که بروزگار یوسف خاسته بود چون یوسف ع از دنیا بیرون شد و اسباط برسیدند و هیچ نماندند و نسل و نژاد ایشان بسیار شد فرعون بر ایشان مستولی گشت و ایشان را ببندگی و خواری بر خدمت و بر کار خود داشت و بر ایشان خراج و جزیت نهاد و از آن روز باز که یوسف در مصر شد و این ولید مصعب در مصر فرعون بود تا آن روز که موسی برسولی در مصر شد چهار صد سال بود و فرعون همان فرعون بود بر ایشان غالب گشته و قوت گرفته و دعوی خدایی کرده چون موسی گفت من رسول خداام بتو و بینت و معجزت دارم بدرستی نبوت خویش فرعون جواب داد إن کنت جیت بآیة فأت بها إن کنت من الصادقین فی دعوتک

اگر راست می گویی که پیغامبرم نشانی بیار موسی را عصا در دست بود گفت ما هذه بیدی

این چیست که بدست دارم فرعون گفت هذه عصا چوبی است موسی از دست بیفکند عصا چنان که الله گفت فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین ماری نر گشت آن عصا اژدهایی بزرگ آشکارا و روشن که در آن هیچ گمان نبود که ما راست دهن باز کرده و روی بفرعون نهاده و بنهیب همی رود تا قصر و تخت وی فرو برد فرعون چون آن بدید از سریر خویش بخواری و بیم بیفتاد و بگریخت و به پلیدی خود آلوده گشت و آن مار قصد مردمان همی کرد که خدمتکاران وی بودند همه بفریاد آمدند قومی هم بر جای بمردند از بیم و قومی بگریختند آخر فرعون گفت یا موسی خذها و أنا او من بک و ارسل معک بنی اسراییل موسی برگرفت و عصا گشت چنان که بود

پس فرعون گفت هل معک آیة اخری هیچ آیت دیگر هست با تو که نشان صدق تو باشد موسی گفت آری نشان دیگر دارم دست زیر بازوی خود گرفت و آن گه بیرون کشید اینست که الله گفت و نزع یده اینجا در سخن اختصار است که این نزع پس از ضم بوده است که اول ضم بود چنان که گفت و اضمم یدک إلی جناحک چون دست از زیر بازوی خود بیرون کشید آن را دید سفید تابنده و روشن یقول الله تعالی فإذا هی بیضاء للناظرین ای لها شعاع یغلب الشمس ثم ردها الی جیبه او تحت ابطه فعادت یده کما کانت فدل علی انه آیة و معجزة

میبدی
 
۲۷۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۰ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و ما أرسلنا فی قریة من نبی الایة بدان که سر رسالت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان بخلق آنست که رب العالمین جل جلاله و عظم شأنه خلق را بیافرید و ایشان را بدو صنف بیرون داد صنفی اهل سعادت سزای رحمت و کرامت و صنفی اهل شقاوت سزای عقوبت و نقمت پیغامبران را فرستاد بایشان بشارت و نذارت را چنان که گفت رسلا مبشرین و منذرین لیلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل بشارت سعدا راست اظهار مغفرت و رحمت را و نذارت اشقیا را اظهار عزت و قدرت را سعدا را گفت و بشر المؤمنین بأن لهم من الله فضلا کبیرا اشقیا را گفت بشر المنافقین بأن لهم عذابا ألیما و اگر الله خواستندی خلق ایمان آوردندی بی پیغامبران و بی سفیران و رسولان لکن خواست که از بندگان خود لختی را گرامی گرداند برسالت خویش و بر فرق ایشان نهد تاج کرامت خویش نه بینی که هر یکی را از ایشان شرفی دیگر داد و نواختی و تخصیصی دیگر خلیل ع را گفت دوست من است و اتخذ الله إبراهیم خلیلا آدم ع را گفت صفی من است إن الله اصطفی آدم موسی ع را گفت کلیم من است و کلم الله موسی تکلیما عیسی ع را گفت و روح منه مصطفی ص را گفت حبیب من است ما ودعک ربک و ما قلی

هر آیینه این تخصیص و تشریف عز و مرتبت ایشان راست نه نظام ملک خویش را که ملک او بجلال احدیت و کمال صمدیت او خود راست است از خلق پیوندی نباید ...

... ثم بدلنا مکان السییة الحسنة الایة قومی را در سراء و ضراء آزمایش کردند بهر دو حال کفور آمدند نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت درساختند تا روز نعمت ایشان بسر آمد و شب محنت را خود صبح برنامد ایشان را میگوید فأخذناهم بغتة و هم لا یشعرون باز قومی دیگر بمحنت صبر کردند و در نعمت شکر تا بصبر درجات اعلی یافتند و بشکر قربت و مواصلت دیدند

فضیل عیاض میگوید مردی ازین پارسایان روزگار و نیک مردان وقت درمی سیم برداشت ببازار شد تا طعام خرد دو مرد را دید بهم درآویخته و با یکدیگر جدالی و خصومتی درگرفته گفت این خصومت شما از بهر چیست گفتند از بهر یک درم سیم آن یک درم که داشت بایشان داد و میان ایشان صلح افکند بخانه باز آمد و قصه با عیال خود بگفت عیال وی گفت اصبت و احسنت و وفقت و در همه خانه ایشان برداشتنی و نهادنی هیچ نبود مگر اندکی ریسمان آن بوی داد تا بآن طعام خرد ریسمان ببازار برد و هیچ کس نخرید باز گشت تا بخانه باز آید مردی را دید که ماهی میفروخت و ماهی وی کاسد بود کس نمیخرید هم چنان که ریسمان وی گفت ای خواجه ماهی تو نمیخرند و ریسمان من نمیخرند چه بینی اگر با یکدیگر معاملت کنیم ریسمان بوی داد و ماهی بستد بخانه آورد شکم وی بشکافتند دانه مروارید پر قیمت از شکم وی بیرون آمد بجوهریان برد بصد هزار درم آن را برگرفتند بخانه باز آورد مرد و زن هر دو خدای را شکر و سپاسداری کردند و در عبادت و تواضع بیفزودند سایلی بر در سرای ایشان بایستاد گفت رجل مسکین محتاج ذو عیال مردی ام درمانده و درویش دارنده عیال با من رفق کنید زن با مرد مینگرد و میگوید هذه و الله قصتنا التی کنا فیها

ما همچنین بودیم تا الله ما را نعمت داد و آسانی و فراخی شکر نعمت را با درویش قسمت کنیم آنچه داریم پس آن را بدو قسم نهادند یک قسم بدرویش دادند و یک قسم از بهر خود بگذاشتند آن درویش پاره ای برفت و باز گشت گفت من سایل نه ام که من فرستاده خداام بشما الله شما را آزمایش کرد در سرا و در ضرا در سرا شکور دید شما را و در ضرا صبور در دنیا شما را بی نیاز کرد و فردا در عقبی آن بینید که لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر ...

... لفتحنا علیهم برکات از روی اشارت میگوید اعتبار نه بکثرت است که اعتبار ببرکت است نگفت ایشان را نعمت مضاعف کنیم بلکه گفت برکت در نعمت کنیم

روز خندق هزار مرد از یاران رسول صلوات الله و سلامه علیه کار میکردند همه گرسنه شدند و طعامی نبود جابر بن عبد الله گفت یا رسول الله ما را یک صاع جو نهاده و یک سر گوسفند چه فرمایی گفت رو آن جو آرد کن و خمیر ساز و گوسفند بکش و پاک کن و دیگ بر سر آتش نه مصطفی رفت و دست مبارک خویش بر سر آن خمیر نهاد و انگشت خویش بدهن خویش تر کرد و بسر دیگ فراز آورد آن گه یاران را گروه گروه میخواندند و از آن خمیر نان می پختند و از آن دیگ میخوردند تا هزار مرد از آن بخوردند و آن نیز چیزی بر سر آمد تا بدانی که کار برکت دارد نه کثرت

أ فأمن أهل القری أن یأتیهم بأسنا بیاتا مالک دینار پدر خویش را گفت یا ابت ان الناس ینامون مالک لا تنام پدر جواب داد ان اباک یخاف البیات گفت ای پدر چرا بشب نخسبی و تن را در خواب آسایش ندهی گفت جان بابا پدرت از شبیخون میترسد أ فأمنوا مکر الله الایة من عرف علو قدره خشی خفی مکره و من امن خفی مکره نسی عظیم قدره ...

میبدی
 
۲۷۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... سران و مهتران قوم فرعون اغرا کردند بر موسی مر فرعون را که أ تذر موسی و قومه

موسی و قوم وی را زنده می بگذاری لیفسدوا فی الأرض تا در مصر تباهی میکنند مردمان را بر مخالفت تو دعوت میکنند و دیگری را نه ترا پرستند و آنچه تو وا بنی اسراییل کردی که پسران ایشان را کشتی ایشان با قوم تو همان کنند و گفته اند که این فساد ایدر شورانیدن رعیت است بر سلطان و ناایمن کردن و این را در قرآن نظایر است ما جینا لنفسد فی الأرض و لا تفسدوا فی الأرض از آن است لیفسدوا این لام بدل حتی است عرب لام در موضع حتی نهند و در موضع أن نهند چنان که آنجا گفت ما یرید الله لیجعل علیکم یعنی ان یجعل یرید الله لیبین لکم یعنی ان یبین و یذرک ای و لیذرک بیشتر اهل عربیت ور آن اند که عرب ازین نه ماضی گویند و نه فاعل و در دع همچنین و یذرک و آلهتک قیل ان فرعون کان یعبد حنانة و الحنانة الصنم الصغیرة کان یعبده فی السر

ابن عباس گفت که فرعون گاوپرست بود و قوم خود را بگاو پرستی فرمودی و سامری ازینجا گوساله ساخت و ایشان را بر عبادت آن داشت و گفته اند که فرعون بتان را ساخته بود قوم خود را و ایشان را عبادت بتان می فرمود و می گفت انا ربکم و رب هذه الاصنام و لذلک قال أنا ربکم الأعلی و قیل کان یعبد تیسا و کان ابن عباس یقرأ و یذرک و الاهتک ای عبادتک و کان یقول ان فرعون کان یعبد و لا یعبد و این در معنی ظاهر تراست افساد را فرا موسی دادند و قوم او گفت لیفسدوا و ذر را فرا موسی دادند تنها گفت و یذرک و عرب این را روا دارند چنان که آنجا گفت استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم نگفت دعواکم پس فرعون جواب داد ملأ خود را که سنقتل أبناءهم من قتل یقتل علی التکثیر و قراءت حجازی تخفیف است سنقتل أبناءهم و نستحیی نساءهم یعنی للمهنة و الخدمة و إنا فوقهم قاهرون غالبون و علی ذلک قادرون

قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا و گفته اند که فرعون پیش از موسی و مبعث وی آن همه فرزندان بنی اسراییل را بکشت بگفت منجمان و کاهنان که می گفتند زوال ملک تو بدست یکی از ایشان خواهد بود و ایشان را عذاب میکرد روزگاری بس فرا گذاشت تا آن گه که موسی برسالت بوی آمد و پیغام بگزارد و معجزات بنمود فرعون از خشم موسی آن عذاب و قتل باز بنی اسراییل نهاد و رنجانیدن بیفزود ایشان از آن عذاب و رنج بموسی نالیدند موسی گفت استعینوا بالله و اصبروا علی دینکم و البلاء یعنی علی فرعون و قومه إن الأرض ای ارض مصر لله یورثها من یشاء من عباده

ایشان را باین سخن که موسی گفت طمع افتاد در ملک و مال فرعون و قبطیان دل در آن بستند که بعاقبت با ایشان افتد یقول الله تعالی و العاقبة للمتقین یعنی النصر و الظفر و قیل الجنة للمؤمنین الموحدین

قالوا أوذینا بنی اسراییل دیگر باره بنالیدند بموسی از رنج و عذاب فرعون گفتند اوذینا بالقتل الاول من قبل ان تأتینا بالرسالة و من بعد ما جیتنا بالرسالة باعادة القتل و بالاتعاب فی العمل و اخذ المال و این آن بود که فرعون ایشان را فرا کارهای دشخوار داشته بود قومی را فرمود که از کوه سنگ می آرند بپشت و گردن خویش و از آن سنگ ستونها میسازند و میتراشند و از آن قصرها و بناها از بهر فرعون می سازند و قومی را فرمود تا خشت میزدند و آن را می پختند و در بناهای آن خشت پخته بکار می بردند

و قومی را نجاری فرمود و قومی را آهنگری و ضعیفانی که طاقت عمل نداشتند بریشان ضریبه نهاد هر روز بر دوام اگر روزی بسر آمدی و ایشان ضریبه آن روز نگزارده بودندی یک ماه بعقوبت آن غل بر گردن ایشان نهادی و زنان را فرمود تا ریسمان می ریسند و از بهر فرعون جامه می بافند موسی که ایشان را چنان دید گفت عسی ربکم أن یهلک عدوکم این عسی در موضع رجاء نهاده اند و عسی و سوف از خدا واجب است یقول عسی ربکم ان یهلک فرعون و قومه و یستخلفکم بعد هلاکهم فی الأرض ای ارض مصر موسی این وعده که ایشان را داد از قول الله داد که میگوید جل جلاله و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أیمة و نجعلهم الوارثین ثم قال فینظر کیف تعملون ای یری ذلک بوقوعه منکم لأن الله لا یجازی علی ما یعلمه منهم من خطیآتهم التی یعلم انهم عاملوها لا محالة و انما یجازیهم علی ما وقع منهم پس رب العالمین ظن موسی تحقیق کرد و فرعون را و قبطیان را بآب بکشت و زمین مصر و ملک مصر بنی اسراییل را مسلم شد تا بروزگار داود و سلیمان علیهما السلام

و لقد أخذنا آل فرعون بالسنین ای بالقحط و الجدب یقال اسنت القوم اذا اجدبوا قال الشاعر ...

... قال قتاده بالسنین لأهل البوادی و اصحاب المواشی و نقص من الثمرات لأهل القری و الامصار لعلهم یذکرون فینتبهون و یرجعون

عن عبد الله بن شداد قال فقد معاذ بن جبل او سعد بن معاذ رسول الله صلی الله علیه و سلم فوجده قایما یصلی فی الحرة فتنحنح فلما انصرف قال یا رسول الله رأیتک صلیت صلاة لم تصل مثلها قال صلیت صلاة رغبة و رهبة سألت ربی فیها ثلاثا فأعطانی ثنتین و منعنی واحدة سألته ان لا یهلک امتی جوعا ففعل ثم قرأ و لقد أخذنا آل فرعون بالسنین الایة و رسالته ان لا یسلط علیهم عدوا من غیرهم ففعل ثم قرأ هو الذی أرسل رسوله بالهدی الایة و سألته أن لا یجعل بأسهم بینهم فمنعنی ثم قرأ قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا من فوقکم الایة ثم قال لا یزال هذا الدین ظاهرا علی من ناوأهم

فإذا جاءتهم الحسنة ای الخصب و النعمة و العافیة و الامن قالوا لنا هذه و نحن اهلها و مستحقوها و إن تصبهم سییة ای قحط و الم و خوف یطیروا ای یتشاءموا بموسی و من معه سعید بن جبیر گفت چهارصد سال در ملک فرعون بود و تا موسی نیامد وی را هیچ رنج و اندوه نبود و هیچ گرسنگی و بی کامی و هیچ درد و بیماری نبود و اگر بودی همانا که دعوی خدایی نکردی پس چون موسی آمد و آن رنجها و بیمها دید و بوی قحط رسید گفت این از شومی موسی است و قوم او و گفته اند فإذا جاءتهم الحسنة این حسنه مهلت است که میان هر دو عذاب میخواستند و ایشان را مهلت میدادند که باز کفر گشتند الله با عذاب گشت همانست که گفت و بلوناهم بالحسنات و السییات سییات طوفان است و جراد و قمل و ضفادع و دم و حسنات مهلت ها است در میان آن قالوا لنا هذه هر گه که ایشان را مهلت دادند گفتند حق ما و سزای ما اینست و إن تصبهم سییة و چون بایشان رسیدی از آن عذابهای بد از طوفان و جراد و غیر آن یطیروا بموسی و من معه تشدید بر طا از بهر تاء نهانی است که اصل یتطیروا است و طیرة فال بد گرفتن است و آن آن بود که فال بد میگرفتند بموسی و قوم او می گفتند تا موسی بما آمد دو گروهی پدید آمد و آن طوفان و غیر آن همه از شومی موسی میدیدند رب العزة گفت ألا إنما طایرهم عند الله این را دو معنی است یکی آنست که السییة التی یطیروا بها هی کانت من عند الله آن بد که به ایشان رسید آن از نزدیک خدای بود از شومی موسی نبود

دیگر معنی آنچه ایشان آن را شوم می شمارند آن شومی ایشان نزدیک خدای بجای است یعنی عذاب آتش و عقوبت جاودان و قیل شومهم جاءهم بکفرهم بالله و لکن أکثرهم لا یعلمون ان الذی اصابهم من الله یقال تطیر به ای تشاءم به و اصله ان الرجل اذا خرج فی طلب امر تفأل بالسانح من الطیر و غیره و البارح و سمی ذلک الطیرة ...

... و قال العیافة و الطرق و الطیرة من الجبت

و عن ابن عباس قال کان رسول الله یتفأل و لا یتطیر و کان یحب الاسم الحسن و یروی انه قال ص لا طیرة و خیرها الفال قالوا و ما الفال قال الکلمة الصالحة یسمعها احدکم

و قالوا مهما ای کلما و متی ما تاتنا به من آیة قبطیان گفتند بموسی هر گه که بما آری و هر چه آری بما از نشانی یا پیغامی لتسحرنا بها تا ما را بفریبی بآن و در ما شبهت افکنی تا از دین فرعون برگردانی ما بنخواهیم گرویدن و این آن بود که از موسی آیات میخواستند چون آیات بیاوردی و معجزات بنمودی ایشان گفتندی هذا سحر این جادویی است که تو آوردی خواهی که باین سحر ما را از دین خود برگردانی

و فی مهما قولان احدهما ان اصله ماما فأبدل من الالف الاول الهاء لیختلف اللفظ فیکون ما الاولی للجزاء و الثانیة لتأکید الجزاء و لیس شی ء من حروف الجزاء الا و ما یزاد فیه مثل ان ما و متی ما و القول الثانی اصله مه بمعنی کف ضمت الیها ما الجزاء کانهم قالوا اکفف ما تأتنا به من آیة یقول ای شی ء جیتنا به لتسحرنا بها فما نحن لک بمؤمنین پس موسی بر ایشان دعا کرد و رب العالمین عذاب طوفان و غیر آن بر ایشان فرو گشاد اینست که رب العالمین گفت فأرسلنا علیهم الطوفان ابن عباس گفت طوفان باران عظیم است که از آن سیل صعب خیزد و دیار و وطن خراب کند و مردم را غرق کند وهب گفت طوفان طاعون است و وبا که بر ابکار آل فرعون فرو گشادند تا یکی از ایشان نماند و به قال عطاء و مجاهد و روت عایشة ان النبی صلی الله علیه و سلم قال الطوفان الموت

ابو قلابه گفت آبله بود که در ایشان پدید آمد و پس ایشان در خلق بماند و الجراد هو المعروف

ذکر ان الله عز و جل خلق آدم بعد الخلق کله فلم یخلق الله بعد آدم الا الجراد خلقه من فضلة فضلت من طینه و القمل و هو السوس الذی یخرج من الحنطة و قیل هو البرغوث و قیل هو الدبا و هو صغار الجراد لا اجنحة لها و قیل نوع من القراد و قیل هو القمل و کذلک قراءة الحسن و الضفادع جمع ضفدع و هو المعروف

روی عکرمة عن ابن عباس قال کانت الضفادع بریة فلما ارسلها الله تعالی علی آل فرعون سمعت و اطاعت فجعلت تقذف نفسها فی القدر و هی تغلی و فی التنانیر و هی تفور فأثابها الله تعالی بحسن طاعتها برد الماء و جعل نقیقها التسبیح

قال النبی صلی الله علیه و سلم لا تقتلوا الضفادع فان نقیقها الذی تسمعون تسبیح و روی انها کانت تنقل الماء الی ابراهیم حین القی فی النار

و قال سلیمان علیه السلام ان الضفدع یقول سبحان المذکور بکل مکان المعبود فی لجج البحار و الدم فکانوا لا یتناولون الطعام و لا یشربون شرابا الا کان فیه دم و قیل هو الرعاف آیات مفصلات ای مبینات متتابعات بعضها علی اثر بعض و قیل منفصلات بین کل آیتین ثلاثون یوما

اما صفت تنزیل این آیات و تفصیل آن بقول ابن عباس و ابن جبیر و قتاده و ابن یسار آنست که چون سحره ایمان آوردند و فرعون مقهور و مغلوب گشت قبطیان و کسان فرعون با فرعون از حق سر وا زدند و جز طغیان و کفر نیفزودند و موسی معجزه خویش در عصا و ید بیضا بایشان نمود و ایشان نپذیرفتند و آن دو آیت دیگر سنین و نقص ثمرات روزگاری بر ایشان گماشتند و در ایشان اثر نکرد و از باطل و بیهوده خود برنگشتند موسی پس از آن دعا کرد گفت بار خدایا این فرعون گزاف کار و تباه کار در ضلالت و غوایت و کفر خویش سر در نهاده و نقض عهد کرده و از حق برگشته برگمار بر وی عذابی و عقوبتی که وی را و قوم وی را نقمت بود و بنی اسراییل را موعظت و جهانیان را تا بقیامت عبرت رب العالمین دعاء موسی اجابت کرد و طوفان فرو گشاد بر ایشان

از روز شنبه تا بشنبه باران از آسمان می آمد در خانه ها و کشت زار ایشان می شد کشتها تباه میکرد و خانه ها خراب و از آن یک قطره در خانه های بنی اسراییل نیفتاد و موسی و قوم وی را از آن هیچ رنج نبود

اما فرعونیان را چندان آب در خانه ها جمع آمد که خانه ها و هر چه در آن بود همه خراب گشت و تباه و آن گه آب تا بسینه ها و گردنهاشان برآمد و بر شرف هلاک بودند بموسی نالیدند و فریاد کردند که یا موسی اگر این طوفان از ما باز داری بتو ایمان آریم

موسی دعا کرد تا باران وا ایستاد و زمین خشک گشت و هوا خوش شد و کشت زار را ریع بیفزود و صحرا مرغزار پر گیاه و پر نعمت گشت ایشان آن راحت و نعمت دیدند گفتند این خود در خور ما بود و تمامی کار ما و ما خود نمیدانستیم هم چنان سر به بی راهی و شوخی در نهاده و از حق اعراض کرده تا یک ماه برآمد پس رب العالمین لشکر ملخان بایشان فرستاد تا هر چه بود از درختها و میوه ها و کشتها همه بخورد و آن گه روی بخانه های ایشان باز کرد و هر چه بود از چوبها در سقفها و در خانه ها و جامه ها پاک بخورد تا مسمارهای آهنین و حلقه ها که بر درها بود هیچ بنگذاشت و از آن ملخان یکی در خانه های بنی اسراییل نشد و از ایشان هیچیز نخورد هفت روز درین عذاب بودند از شنبه تا بشنبه پس بانگ برآوردند و زینهار خواستند موسی را گفتند اگر این ملخان از ما باز کنی بتو ایمان آریم موسی دعاء کرد تا رب العزة بادی عاصف فرو گشاد تا آن ملخان به یک بار برگرفت و بدریا افکند چنان که یک ملخ در زمین مصر بنماند

ایشان درنگرستند بقایای زروع و ثمار اندکی بر جای دیدند بقدر کفایت یک ساله گفتند امسال ما را این تمام است باری دین خود بنگذاریم و از آنچه بودیم بنگردیم یک ماه در عافیت بودند

پس فرمان آمد بموسی از حق جل جلاله و عم نواله رو بآن تل ریگ عظیم در آن صحرا که آن را عین الشمس گویند و عصا در آن زن تا عجایب بینی موسی رفت و عصا بر آن تل ریگ زد چندان قمل از آن ریگ برخاست که زمین و در و دیوار پوشیده گشت درآمدند و هر چه دیدند پاک بخوردند و در مردمان ایشان افتادند موی ایشان میخوردند و پوست ایشان میکندند تا بر سرهاشان مویی نماند و نه بر روی و نه ابرو و نه مژگان چشم و یکی از ایشان چون خواست که لقمه ای در دهن نهد تا بدهن رسیده بودی هزاران قمل در آن افتاده و هم چنان در دهن می افتادند یک هفته درین بلا و عذاب بماندند و آن گه بنالیدند بموسی که انا نتوب و لا نعود این یک بار از کفر باز گردیم و توبه کنیم و نیز شوخی نکنیم موسی دعا کرد تا رب العزة آن عذاب از ایشان برداشت و آن قمل همه بیکبار مرده گشتند و بادی عظیم برآمد و آن زمین از ایشان پاک کرد فرعونیان هم چنان بسر عمل خبیث خود باز شدند و گفتند عظیم جادویی که موسی است که از میان ریگ جانوران و خورندگان بیرون می آرد

چون یک ماه برآمد ضفادع در میان ایشان پدید آمدند چنان که همه سرای و خانه و کوی ایشان از آن پر گشت یکی از ایشان بخفتی چون از خواب درآمدی در میان ضفادع چنان بودی که نتوانستی برخاستن و حرکت کردن دیگ بر آتش نهادندی دیگ پر شدی چون یکی خواستی که سخن گوید پیش از آنکه سخن گفتی ضفدع در دهن وی جستی هفت روز درین بلا بودند از شنبه تا بشنبه پس دیگر بار بموسی آمدند و فریاد کردند و عهد بستند که این بار وفا کنند و عهد نشکنند موسی دعا کرد تا رب العزة باران فرستاد و از آن سیلی عظیم برخاست و آن ضفادع را همه فرا پیش گرفت و بدریا راند ایشان گفتند بخشم که موسی بیش از این که کرد با ما چه تواند کرد و بیش ازین چه تواند خواست نه ایمان آوردیم بوی و نه هرگز بر آنیم که بوی ایمان آریم یک ماه برآمد پس رب العالمین آبهای ایشان خون گردانید چنان شد که یکی از ایشان آب در دست میکرد بر دست وی خون میشد و مرد قبطی و مرد اسراییلی هر دو از یک کوزه آب میخوردند اسراییلی میخورد آب بود قبطی میخورد خون بود اسراییلی آب در دهن خود گرفتی از دهن خود در دهن قبطی ریختی تا در دهن اسراییلی بود آب بود چون در دهن قبطی شدی خون گشتی چون رنج و عذاب و بلاء ایشان بغایت رسید بفرعون نالیدند و فرعون موسی را گفت ادع لنا ربک فذلک قوله عز و جل و لما وقع علیهم الرجز ای العذاب من الطوفان و ما بعده قالوا یا موسی ادع لنا ربک بما عهد عندک ای بما امرک و تقدم الیک ان تدعوه فنجیبک کما اجابک فی آیاتک و قیل بما جعل لک من النبوة ای موسی خداوند خود را خوان چنان که تو را فرموده که او را خوان ترا اجابت کند و گفته اند معنی آنست که ای موسی خداوند خود را خوان و از وی خواه بآن پیمان که او را است بنزدیک تو از بهر ما و آن پیمان آن بود که هر گه که ایمان آرید من عذاب باز برم یعنی که اکنون میخواهیم که عذاب باز برد تا ایمان آریم اینست که گفت لین کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنی إسراییل پس رب العالمین گفت فلما کشفنا عنهم الرجز چون باز بردیم از ایشان آن عذاب إلی أجل هم بالغوه إذا هم ینکثون یعنی ضربوا اجلا لایمانهم فلما جاء الاجل نکثوا عهودهم و لم یؤمنوا

و قیل الی اجل هم بالغوه الغرق و قیل الموت

عن عامر بن سعد بن ابی وقاص عن ابیه أنه سمعه یسأل اسامة بن زید اسمعت من رسول الله صلی الله علیه و سلم فی الطاعون فقال اسامة بن زید قال رسول الله ص الطاعون رجز ارسل علی بنی اسراییل او علی من کان قبلکم فاذا سمعتم به بأرض فلا تقدموا علیه و اذا وقع بأرض و انتم بها فلا تخرجوا فرارا منه

فانتقمنا منهم انتقام در صفات خداوند جل جلاله رواست اما در انتقام از حقد پاک است بخلاف مخلوق چنان که در غضب از ضجر پاک است و در صبر از عجز پاکست

فانتقمنا منهم ای انتصرنا و سلبنا نعمتهم بالعذاب و عاقبناهم علی سوء فعلهم فأغرقناهم فی الیم و هو البحر بأنهم کذبوا بآیاتنا ای بسبب تکذیبهم آیاتنا و حملهم ایاها علی العادات و علی السحر و کانوا عنها غافلین ای عن النقمة و قیل عن الادیات اذ کانوا لا یعتبرون بها

میبدی
 
۲۷۷۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و أورثنا القوم ای ملکناهم فذکر بلفظ المیراث لانه اورثهم ذلک بهلاک اهلها من العمالقة رب العالمین جل جلاله قبطیان و عمالقه که ساکنان زمین قدس بودند از آن زمین برداشت و ایشان را هلاک کرد و بنی اسراییل را بجای ایشان نشاند و دیار و اموال ایشان بدست اینان باز داد و منت خود در یاد ایشان داد که پس از آنکه مستضعفان و زبون گرفتگان ایشان بودند خلیفتان ایشان گشتند و بسرای و وطن ایشان فرو آمدند و در میان از و نعیم ایشان نشستند فذلک قوله تعالی و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک و أورثناها قوما آخرین

مشارق الارض نواحی فلسطین است و زمین قدس و عرانین شام و مغارب اخریات غرب است و شیب زمین مصر التی بارکنا فیها این ها و الف در فیها با مشارق شود زمین شام که جای دیگر گفت بارکنا حوله اما مغارب دار الفاسقین است و در تحت آن نشود و روا باشد که مشارق الأرض و مغاربها بعموم برانند و جمله زمین در تحت آن شود که در روزگار داود و سلیمان ملک ایشان بهمه زمین برسید و ایشان را دسترس بود بهمه جهان التی بارکنا فیها یعنی باخراج الزرع و الثمار و الانهار و العیون

و تمت کلمت ربک الحسنی ای صدقت العدة الحسنة من الله لهم و هی ما وعد الله بنی اسراییل بقوله و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أیمة الایة و قیل هی قوله موسی عسی ربکم أن یهلک عدوکم الایة بما صبروا ای بصبرهم علی الایمان و الشداید و دمرنا همانست که تبرنا در لغت تدمیر و تتبیر تباه کردن است ما کان یصنع فرعون و قومه یعنی ما عملوا فی ارض مصر من القصور و الأبنیة و انواع العمارات و قیل ما کان یصنع فرعون ای یدبر فی ابطال امر موسی و ما کانوا یعرشون ای یبنون قال الحسن هی عرش الکروم

شامی و ابو بکر یعرشون خوانند بضم راء باقی یعرشون بکسر راء و معنی همانست

و جاوزنا ببنی إسراییل ای عبرنا بهم البحر و هو قلزم فأتوا علی قوم یعکفون حمزه و کسایی بکسر کاف خوانند باقی بضم کاف خوانند و هما لغتان

و معنی عکوف مواظبت است و ملازمت و کسی که مسجد را لزوم گیرد او را معتکف گویند بنی اسراییل چون بدریا باز گذاشتند و از فرعون باز رستند بدهی فرو آمدند قوم آن ده عمالقه بودند و بت می پرستیدند و گفته اند که تماثیل گاو ساخته بودند و آن را می پرستیدند و اصل گوساله پرستی ایشان از اینجا خاست بنی اسراییل چون ایشان را چنان دیدند موسی را گفتند اجعل لنا إلها کما لهم آلهة این بگفتند و در دل همی داشتند تا آن روز که سامری از آن پیرایه گوساله ساخت و آن را پرستیدند

موسی ایشان را جواب داد إنکم قوم تجهلون عظمة الله و نعمته علیکم و ما صنع بکم حیث توهمتم انه یجوز عبادة غیره

روی ان النبی صلی الله علیه و سلم لما خرج الی خیبر مر بشجرة یقال لها ذات انواط یعنی ینوط المشرکون ای یعلقون علیها اسلحتهم فقالوا یا رسول الله اجعل لنا ذات انواط کما کانت لهم فقال النبی ص الله اکبر هذا کما قالت بنو اسراییل اجعل لنا إلها کما لهم آلهة و الذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم

إن هؤلاء یعنی القوم الذین عکفوا علی اصنامهم متبر ما هم فیه ای مهلک من التبار و أصله الکسر و منه التبر و باطل ای زایل ما کانوا یعملون ای عملهم للشیطان لیس لله فیه نصیب و باطل ما کانوا یعملون خواهی از قول موسی نه خواهی مستأنف از الله قراءت ورش و بطل ما کانوا یعلمون میگوید آنچه ایشان در آن بودند همه نیست و تباه گشت ...

... و کلمه ربه یعنی من غیر واسطة و لا ترجمان

مفسران گفتند موسی خویشتن را طهارت داد و جامه را نظافت و میعادی را که ساخته بودند بیرون شد چون بطور سینا رسید الله بی واسطه و بی ترجمان بخودی خود با وی سخن گفت در خبر است فکان الکلام من الله و الاستماع من موسی و درست است از ابن عباس که گفت الخلة لابراهیم و الکلام لموسی و الرؤیة لمحمد صلی الله علیه و سلم و عن حذیفة بن الیمان قال قال اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم یا رسول الله ابراهیم خلیل الله و عیسی کلمة الله و روحه و موسی الذی کلمه تکلیما ما ذا اعطیت انت قال ولد آدم کلهم تحت لوای یوم القیامة و انا أول من یفتح له باب الجنة

و روی ابو هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لما وعد الله موسی بن عمران الطور ضرب بین یدیه صواعق و برق اربعة فراسخ فی اربعة فراسخ فأقبل موسی فی زرمانقة موثقا وسطه بحبل ینادی لبیک لبیک و سعدیک انا عبدک اتی لدیک حتی صار الی الطور و هو یمیل یمینا و شمالا ینادی مالی و لک یا ابن عمران یا لیتنی لم اخلق فأوحی الله الیه ان قف فی سفح الجبل حتی یمر بک جنودی فانی لا اکلمک و فی السماوات احد فنزل اهل السماء الدنیا بمن فیها من الملایکة ثم نزل اهل السماء الثانیة بمن فیها من الملایکة ثم نزل اهل السماء الثالثة بمن فیها من الملایکة ثم نزل اهل السماء الرابعة بمن فیها من الملایکة ثم نزل اهل السماء الخامسة بمن فیها من الملایکة ثم نزل اهل السماء السادسة بمن فیها من الملایکة ثم نزل الکروبیون و حملة العرش اقدامهم من ثلج و شدقهم من نار و أوساطهم من برد فقال الله له سل قال رب أرنی أنظر إلیک قال انک لن ترانی و لن یرانی شی ء الا مات قال رب فأراک و أموت قال رسول الله صلی الله علیه و سلم و ذلک قول الله تعالی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا

و بروایتی دیگر چون موسی بمقام قرب رسید ندا آمد از جلیل و جبار که یا میشا موسی آن سخن بشنید گفت ما هذا الصوت العبرانی یکلمنی

حق او را جواب داد که لست بعبرانی انی انا الله رب العالمین

پس مصطفی ص گفت که الله در آن مقام با موسی به هفتاد لغت سخن گفت که هیچ لغت بآن دیگر ماننده نبود گفتا و در آن مقام تورات از بهر وی نوشت و کان یسمع صریف القلم پس موسی گفت الهی ارنی انظر الیک قال یا موسی انه لن یرانی احد الا مات قال موسی الهی ارنی انظر الیک و اموت قال فأجاب موسی جبل طور سیناء یا موسی ابن عمران لقد سألت امرا عظیما لقد ارتعدت السماوات السبع و من فیهن و الارضون السبع و من فیهن و زالت الجبال و اضطربت البحار تعظیم ما سألت یا ابن عمران قال فقال یا موسی انظر الی الجبل فان استقر مکانه فانک ترانی قال فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا

تا اینجا خبر مصطفی است باسناد درست

رجعنا الی التفسیر قال رب أرنی أنظر إلیک بسکون را قراءت مکی است و یعقوب و باختلاس قراءت ابو عمرو و عرب ارنی در موضع هات گویند یعنی بیار أرنی أنظر ای ارنی نفسک انظر الیک و قیل مکنی من رؤیتک قال لن ترانی عرب در نفی لن کم گویند معنی آنست که اکنون نبینی مرا یعنی در دنیا و قیل لن ترانی یعنی بعین فانیة و انما ترانی بعین باقیة و قیل لن ترانی بالسؤال و الدعاء انما ترانی بالنوال و العطاء و قیل لن ترانی قبل محمد و امته

و لکن انظر إلی الجبل آن کوهی بود به مدین نام آن کوه زبیر برابر موسی بود و تجلی آن را افتاد نه طور را گفت بآن کوه نگر ای موسی اگر آرمیده بر جای خود بماند تو مرا بینی و اگر بر جای خود بنماند پس بدان که تو طاقت رؤیت من نداری چنان که آن کوه ندارد فلما تجلی ربه ای ظهر و بان خبر درست است از انس مالک رضی الله عنه که رسول خدا ابهام خود بر انمله خنصر نهاد و اشارت کرد که تجلی منه عز و جل قدر هذه فساخ الجبل فی الارض فهو یهوی فیها الی یوم القیامة

میگوید تجلی حق بآن کوه رسید بزمین فروشد هنوز میرود تا بقیامت

سدی گفت حف حول الجبل بالملایکة و حف حول الملایکة بنار و حف حول النار بملایکة و حول الملایکة بنار ثم تجلی ربک للجبل قال و ما تجلی منه الا قدر الخنصر و عن معاویة بن قرة عن انس عن النبی صلی الله علیه و سلم فی قوله فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا صار لعظمته ستة اجبل فوقعت ثلاثة بالمدینة احد زرقان و رضوی و وقعت ثالثة بمکة ثور و ثبیر و حراء

جعله دکا ای جعل الله الجبل دکا قطعا ترابا و رملا میگوید کوه را خرد کرد و جایگاه از وی خالی از آن بعضی کوه ها باز جست و بشام افتاد و یمن و بعضی خرد گشت چون ریگ و بپراکند در پیش نور ...

... قال ابو بکر الوراق فعذب اذ ذاک کل ماء و أفاق کل مجنون و برأ کل مریض و زالت الشوک عن الاشجار و اخضرت الارض و ازهرت و خمدت نیران المجوس و خرت الاصنام لوجوهها و خر موسی صعقا ای مغشیا علیه کلبی گفت خر موسی صعقا یوم الخمیس یوم عرفة و أعطی التوراة یوم الجمعة یوم النحر

واقدی گفت چون موسی بیفتاد و بی هوش شد فریشتگان گفتند ما لابن عمران و سؤال الرویة و ما للتراب و رب الارباب یا ابن النساء الحیض اطمعت فی رؤیة رب العزة فلما افاق چون بهوش باز آمد قال سبحانک تنزیها من السوء تبت إلیک من مسیلة الرؤیة فی الدنیا و أنا أول المؤمنین انک لا تری فی الدنیا الله تعالی در قرآن از چند کس توبه یاد کرد بی هیچ جرم چنان که از ابراهیم و اسماعیل و محمد علیهم السلام و معنی توبه باز آمدن است هر چند که هیچ گناه نبود موسی گفت خداوندا پاکی و بی عیبی ترا بتو بازگشتم و من نخستین گرویدگانم که بگرویدند که ترا اهل زمین در دنیا نه بینند

معتزلی گوید لن ترانی دلیل است که حق دیدنی نیست جواب آنست که لن در نفی هر جا که آید توقیت را آید نه تأیید را چنان که الله گفت جهودان را و لن یتمنوه أبدا ایشان هرگز آرزوی مرگ نکنند پس خبر داد از ایشان که وقتی کنند آرزوی مرگ و ذلک فی قوله و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک و قال تعالی یا لیتها کانت القاضیة یعنی الموت جای دیگر گفت لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و قد یدخل الجنة من لا ینفق ما یحب پس معنی آیت بر توقیت است نه بر تأیید یعنی که مرا در دنیا نه بینی اما در آخرت بینی و الله را جل جلاله در دنیا نبینند اما در آخرت بینند و موسی که دیدار میخواست در دنیا میخواست نه در آخرت و جواب وی بقدر سؤال وی آمد و سؤال وی آنست که گفت فإن استقر مکانه فسوف ترانی رؤیت در استقرار کوه بست و این جایز است نه مستحیل و اگر رؤیت مستحیل بودی در چیزی مستحیل بستی نه در چیزی جایز نبینی که دخول کافران در بهشت چون مستحیل بود و نابودنی در چیزی مستحیل بست و نابودنی و ذلک قوله تعالی و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط

دلیل دیگر بر جواز رؤیت سؤال موسی است دانست که حق را جل جلاله بینند و دیدنی است از آن طلب کرد و خواست و اگر دیدنی نبودی سؤال رؤیت محال بودی و بر پیغامبران سؤال محال روا نباشد

و روی أن موسی کان بعد ما کلمه ربه لا یستطیع احد ان ینظر الیه لما غشی وجهه من النور و لم یزل علی وجهه برقع حتی مات و قالت له امرأته انا ایم منک منذ کلمک ربک فکشف لها عن وجهه فأخذها مثل شعاع الشمس فوضعت یدها علی وجهها و خرت لله ساجدة و قالت ادع الله ان یجعلنی زوجتک فی الجنة قال ذاک ان لم تتزوجی بعدی فان المرأة لآخر ازواجها

قال یا موسی إنی اصطفیتک ای اخترتک و استخلصتک و اتخذتک صفوة علی الناس برسالاتی بوحیی و بکلامی من غیر واسطة ابن کثیر و نافع و روح از یعقوب برسالتی خوانند علی الوحدة و الوجه أنه اسم یجری مجری المصدر و المصدر یفرد فی موضع الجمع لان المصادر لا تثنی و لا تجمع لکونها جنسا باقی قراء برسالاتی خوانند علی الجمع و الوجه أن المصدر قد یجمع اذا اختلفت انواعه و الرسول یرسل بأنواع من الرسالات فلهذا جمع و هذا کما قال الله تعالی إن أنکر الأصوات لصوت الحمیر فجمع الصوت و هو مصدر لما اختلفت انواعه کلام از رسالت جدا کرد تا دلیل کند که آن سخن بی ترجمان بود و از جمله آن کلمات این چهار سخن نقل کرده اند که گفت ای موسی بر درگاه من ملازم باش که مقیم منم دوستی با من کن که باقی منم حاجت از من خواه که مفضل منم صحبت با من دار که وافی منم فخذ ما آتیتک من الشرف و الفضیلة و قیل اعمل بما فیه بجد و اجتهاد و کن من الشاکرین علی ذلک

روی ابو هریرة قال قال رسول الله ص احتج آدم و موسی عند ربهما فحج آدم موسی فقال موسی انت آدم الذی خلقک الله بیده و نفخ فیک من روحه و اسجد لک ملایکته و اسکنک جنته ثم اهبطت الناس بخطییتک الی الارض فقال آدم انت موسی الذی اصطفاک الله برسالاته و بکلامه و أعطاک الله الالواح فیها تبیان کل شی ء و قربک نجیا فی کم وجدت الله کتب التوراة قبل ان یخلقنی قال موسی بأربعین عاما قال آدم فهل وجدت فیها و عصی آدم ربه فغوی قال نعم فتلومنی علی ان عملت عملا کتبه الله علی ان أعمله قبل أن یخلقنی بأربعین سنة و فی روایة فهل وجدت فی کتاب الله ان ذلک کاین فی کتابه قبل ان اخلق قال بلی قال فلم تلومنی علی شی ء سبق القضاء فیه قبلی قال رسول الله ص فحج آدم موسی

میبدی
 
۲۷۸۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۵ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و اختار موسی قومه برگزید موسی از قوم خود سبعین رجلا هفتاد مرد لمیقاتنا هنگامی را که نامزد کرده بودیم فلما أخذتهم الرجفة چون زلزله و صیحه جبرییل ایشان را گرفت و مردند قال رب موسی گفت خداوند من لو شیت اگر خواستی تو أهلکتهم من قبل ایشان را در خانه ها هلاک کردی پیش از این و إیای و مرا با ایشان أ تهلکنا می هلاک کنی ما را بما فعل السفهاء منا بآنچه نادانی چند کردند از ما إن هی إلا فتنتک نیست این بودنیها که می بود مگر آزمایش تو تضل بها من تشاء گمراه کنی بآن او را که خواهی و تهدی من تشاء و راه نمایی بآن او را که خواهی أنت ولینا خداوند مایی مهربان و یار مایی فاغفر لنا بیامرز ما را و ارحمنا و ببخشای بر ما و أنت خیر الغافرین ۱۵۵ و تو بهتر آمرزگارانی

و اکتب لنا و بنویس ما را و واجب کن فی هذه الدنیا حسنة درین گیتی نیکویی و فی الآخرة و در آن گیتی هم إنا هدنا إلیک ما بتو باز گشتیم و بر تو باز آمدیم قال خداوند گفت عذابی أصیب به من أشاء عذاب من آنست که می رسانم آن بآنکه خود خواهم و رحمتی وسعت کل شی ء و بخشایش من خود رسیده است بهر چیز فسأکتبها فراهم آرم فردای قیامت آن رحمت و واجب گردانم للذین یتقون ایشان را که از شرک می پرهیزند و از خشم و عذاب من می پرهیزند و یؤتون الزکاة و زکاة مال می دهند و الذین هم بآیاتنا یؤمنون ۱۵۶ و ایشان که بسخنان میگروند

الذین یتبعون الرسول ایشان که پی می برند باین فرستاده النبی الأمی پیغامبر امی نادبیر الذی یجدونه مکتوبا او که مییابند اهل کتابین مکتوبا نبشته صفت نام وی عندهم فی التوراة و الإنجیل بنزدیک ایشان در توراة و انجیل یأمرهم بالمعروف ایشان را میفرماید بمعروف و ینهاهم عن المنکر می باز زند ایشان را از منکر و یحل لهم الطیبات و حلال و گشاده میکند ایشان را پاکیها و یحرم علیهم الخبایث و حرام و بسته میکند بر ایشان پلیدیها و یضع عنهم إصرهم و از ایشان فرو مینهد از آن بارهای گران و الأغلال التی کانت علیهم و آن غلها و کارهای سخت که بر بنی اسراییل بود پیش ازین ۱ فالذین آمنوا به ایشان که بگرویدند باو و عزروه و آزرم دارند او را و بزرگ و نصروه و یاری دهند او را و اتبعوا النور الذی أنزل معه و پی برند بآن نور که فرو آمد با او أولیک هم المفلحون ۱۵۷ پیروز آمدگان ایشانند

قل بگوی رسول من یا أیها الناس ای مردمان إنی رسول الله إلیکم جمیعا من فرستاده خداام بشما همگان الذی له ملک السماوات و الأرض فرستاده آن خدایی که او راست پادشاهی آسمان و زمین لا إله إلا هو نیست خدایی مگر او یحیی و یمیت مرده را زنده میکند و زنده را می میراند فآمنوا بالله و رسوله بگروید بخدای و برسول او النبی الأمی پیغامبر امی الذی یؤمن بالله او که بگرویده است بخدای و کلماته و بسخنان وی و اتبعوه و بر پی او ایستید لعلکم تهتدون ۱۵۸ مگر بر راه راست مانید

میبدی
 
 
۱
۱۳۷
۱۳۸
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۵۵۱