گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بدان که معنی ایمان تصدیق است، و حقیقت آن از روی شرع استوار داشتن است به دل، و اقرار است به زبان، و کردار است به تن و به مال، و تا این هر سه خصلت به‌هم مجتمع نشوند، نام ایمان بر وی نیفتد، و نه نام اسلام، که مؤمن مسلمان است و مسلمان مؤمن.

ایمان و اسلام دو نام‌‌ند دین حنیفی را، که مشتمل است بر اعمال ظاهر و باطن. بلی چون مفرد کنند، اعمال ظاهر را اسلام گویند چون نماز و زکاة و حج و صوم‌، و اعمال باطن را ایمان گویند چون معرفت و تصدیق و یقین، و همه در هم بسته است، که این بی آن به‌سر نشود، و آن بی این به‌کار نیاید، چون همه به‌هم آمده خواه آن را اسلام خوان و خواه ایمان.

مصطفی (ص) اعمال ظاهر را ایمان نام نهاد در آن خبر صحیح که: وفد عبد القیس آمدند بر رسول خدا، و گفتند: یا رسول اللَّه! مرنا بأمر نخبر به من وراءنا، و ندخل به الجنة، فأمرهم رسول اللَّه بالایمان باللّه وحده، قال: «ا تدرون ما الایمان باللّه وحده»؟

قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «شهادة ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه، و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة، و صیام رمضان، «و ان تعطوا من المغنم الخمس»، و هم این اعمال ظاهر را اسلام نام نهاد در آن خبر اعرابی که گفت: یا محمد! اخبرنی عن الاسلام. قال: «الاسلام أن تشهد ان لا اله الا اللَّه و أن محمدا (ص) رسول اللَّه، و تقیم الصلاة، و تؤتی الزکاة، و تصوم رمضان، و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا».

و فائده اسلام عصمت است در خون و مال و ذمت‌، احکام شرع بر وی روان و مسلمانان درین یکسان. و فائده ایمان نجات است از مقت خدا و خلاص از عذاب وی و مؤمنان در آن متفاوت، هر که عمل وی نیکوتر، و یقین وی بیشتر، و عهد وی راست‌تر ایمان وی تمام‌تر، و ثواب وی بیشتر. و رب العزّة جلّ جلاله خود بر بنده آن ننهد که بر نتابد، بلکه بر وی آن نهد که طاقت دارد، و آن فرماید که توان دارد. اینست که گفت جل جلاله: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. میگوید: ایشان که بگرویدند، و نیکی‌ها کردند، بر کس ننهیم مگر توان آن، یعنی ایشان اجابت کردند، و کوشیدند، و ما بر ایشان ناتاوست (‌؟) ننهادیم، با پاسخ راست و بار سبک بهشتیان‌اند جاویدی جاویدان.

وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ امیر المؤمنین علی (ع) گفت: «فینا اهل بدر نزلت هذه الایة»، و بروایتی دیگر علی (ع) گفت: «انی لأرجو أن اکون انا و عثمان و طلحه و زبیر من الذین قال اللَّه: وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ».

سدی گفت: بهشتیان به در بهشت رسند، درختی بینند از ساق آن دو چشمه روان. از یک چشمه بیاشامند، هر‌چه غل و حسد و حقد و عداوت است که در دنیا در نهاد و سرشک ایشان بود، چون آن شراب بیاشامند از آن همه پاک شوند، و از چشمه دیگر غسل کنند تن‌های ایشان پاکیزه و روشن گردد، و خوشبوی شوند. از آن پس نه تن ایشان شوخ پذیرد، نه در دل ایشان وسواس و خواطر ردی آید.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ این آن‌گه بود که هر مؤمنی در بهشت در غرفه خویش و منزل خویش آرام گیرد، و پیوسته در آن چشمه‌های روان می‌نگرد، تا لذت نظرشان می‌افزاید، و در آن حال گویند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا ای هدانا لما صیرنا الی هذا الثواب من العمل الذی ادی الیه، آن گه اقرار دهند که هدایت از خدا است، و راست‌راهی به توفیق است نه به جهد بنده، گویند: وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لدینه. و قرأ ابن عامر: ما کنا بلا واو لنهتدی لولا ان هدانا اللَّه.

و در خبر است از رسول خدا (ص) که هیچ بهشتی در بهشت نرود، تا آن‌گه که پیشتر دوزخ با وی نمایند تا آن را بیند و گوید: ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ، و هیچ دوزخی در دوزخ نرود، تا پیشتر بهشت با وی نمایند تا بیند و گوید: لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ، تا شادی آن بیش بود و حسرت این بیش.

لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ ای بأن هذا الیوم حق فصدّقناهم، این سخن بر در بهشت گویند، چنان که ایشان را دیدار در بهشت افتد، و تا درین سخن باشند و درین ثنا نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ خزنه بهشت ایشان را استقبال کنند، و گویند: اینک آن بهشت که شما را در دنیا وعده داده بودند. أُورِثْتُمُوها اورثتم منازل اهل النّار فیها لو عملوا بطاعة اللَّه بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ توحّدون اللَّه و تطیعونه.

روی ابو سعید الخدری، قال: قال رسول اللَّه (ص): «یخلص المؤمنون من النّار، فیحسبون علی قنطرة بین الجنة و النّار، فیقتصّ لبعضهم من بعض مظالم کانت بینهم فی الدنیا، حتی اذا هذّبوا و نقّوا اذن لهم فی دخول الجنة، فو الذی نفس محمد بیده لأحدهم اهدی الی منزله فی الجنة منه بمنزله کان فی الدّنیا»، و قال (ص): «ما من احد الا و له منزل فی الجنّة و منزل فی النّار، فأما الکافر فیرث المؤمن منزله من النّار، و المؤمن یرث الکافر منزله من الجنّة».

وَ نادی‌ یعنی: و ینادی، لأن کل ما اخبر اللَّه انه یکون فماضیه و مستقبله و دائمه واحد. روز رستاخیز روز تنادی است، چون بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ آرام گیرند، و اصحاب اعراف بر اعراف، هر قومی دیگر را می‌باز خوانند و از آنچه در ابتداء سخن می‌گویند، و دوزخیان درین حال کری و گنگی و نابینایی که در آن آیت گفت: وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی‌ وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا، در ایشان آن نماند، و سخن توانند، و شنوند، و آواز دهند اهل بهشت اهل دوزخ را: أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا، همان گویند که روز بدر، مصطفی گفت اهل قلیب را: فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا، هذا سؤال تقریر یتضمّن تخسیر الکفّار. قالُوا نَعَمْ کسایی نعم بکسر عین خواند، و هما لغتان.

فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ قیل هو صاحب الصور. تا ایشان درین سخن باشند منادی ندا کند به‌آواز بلند: أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ ای الکافرین، که لعنت خدا بر کافران. آن‌گه اعمال خبیثه ایشان را وصف کرد: الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که از دین اسلام باز گشتند، و دیگران را می‌باز گردانیدند، یَبْغُونَها ای: و یبغون لها عوجا، و از راه راست خداوند کژی می‌بیوسیدند، و از آن کژی می‌جستند. کژی در چیزی دیدنی چون چوب و دیوار عوج است به‌فتح عین، و در چیزی نادیدنی چون سخن و پیمان عوج است به‌کسر عین.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ یعنی بالبعث الذی فیه جزاء الاعمال کافِرُونَ.

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ یعنی اهل الجنة و اهل النّار حجاب. این حجاب آن سور است که اینجا گفت: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ. دیواری است بلند در باطن، و اندرون آن بهشت است. از سور تا درگاه بهشت صد ساله راه، همه جوی‌ها و چشمه‌ها و حیاض و ریاض و درختان سدر بهشتی بوی و روشنایی بهشت در آن تابان، و از ظاهر دیوار و بیرون آن دوزخ است، از دیوار تا در دوزخ صد ساله راه پر دود و تف و شرار‌، و گزندگان، و از بیرون سوی دیوار در اندرون دیوار البته از دوزخ هیچ اثر نه، و از اندرون دیوار بیرون آن از بهشت البته هیچ اثر نه.

وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ عرف شاخ سر دیوار است و سر خروه، اعراف جمع آن، وَ عَلَی الْأَعْرافِ ای علی السور رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا یعنی الفریقین‌ بِسِیماهُمْ یعنی اهل الجنة ببیاض وجوههم، و اهل النّار بسواد وجوههم، و ذلک لأن موضعهم عال مرتفع یرون الفریقین. از بالا با اهل بهشت نگرند بر ایشان سلام کنند.

رب العالمین گفت: لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ انیز (۱) در بهشت نرفتند اصحاب اعراف، اما طمع می‌دارند که در روند، و این طمع از آن کنند که نور روی خویش و دست و پای خویش بر جای بینند، نه چون منافقان که بر صراط نور از ایشان بربایند و در تاریکی بمانند.

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ قلبت وجوههم تجاه اصحاب النار. چون روی ایشان به‌دوزخ گردانند، و اهل آن به‌ایشان نمایند، تا از آن بالا بایشان نگرند، گویند رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ یعنی المشرکین فی النار.

وَ نادی‌ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا و هم فی النار یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ بسواد الوجوه و هم القادة و الکبراء. مفسّران گفتند: این رجال ولید مغیره است و بو جهل هشام و عاص وائل و امثال ایشان، که در دنیا چون بلال و سلمان و عمار و امثال ایشان دیدند، گفتند: اللَّه اینان را به بهشت فرستد و ما را به آتش! کلا، و اللَّه ان اللَّه لا یفضّل خدمنا و رعاتنا علینا! سوگند خوردند که: اللَّه ایشان را به بهشت نفرستد فردا. اصحاب اعراف ایشان را گویند: أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ؟ اینان ایشان‌اند که شما سوگند خوردید که اللَّه ایشان را به بهشت نفرستد؟ و این پیش از آن باشد که ایشان در بهشت شوند. آن‌گه گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ، و روا باشد که در بهشت شده باشند آن‌گه این خطاب رود، و معنی آنست که: اقسمتم لا ینالهم اللَّه برحمة، و قد قال اللَّه لهم: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.

و قیل: اقسمتم اهل النار لا یدخل اصحاب الاعراف الجنة، فقال اللَّه: أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، و قیل: أَ هؤُلاءِ من کلام الملائکة.

یعنی فریشتگان گویند اهل آتش را که: اینان‌اند یعنی اصحاب اعراف که شما سوگند خوردید که در بهشت نشوند. آن‌گه این فریشتگان روی به اصحاب اعراف کنند، گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.

و در اصحاب اعراف سخن فراوان گفته‌اند که ایشان که‌اند؟ قومی گفتند: پیغامبران‌اند و اهل معرفت، ایشان را بر زبر بهشتیان برند، تا بر هر دو گروه مشرف باشند.

قومی گفتند: فقها و علماء اسلام‌اند، که زندگانی به‌علم و عمل به‌سر آوردند، و در راه سنّت و طریق حق راست رفتند. در دنیا برتر از خلق بودند به‌منزلت، و در عقبی برتر باشند به‌رتبه و درجه. و قیل: هم قوم استوت حسناتهم و سیّآتهم. در دیوان ایشان نیکی و بدی برابر آید، تا از اهل بهشت فروتر آمدند و از اهل آتش برتر.

روی ان النبی (ص) قال: «هم قوم خرجوا الی الجهاد فی سبیل اللَّه، و هم عصاة لآبائهم، فقتلوا، فأعتقهم اللَّه من النار، لانهم قتلوا فی سبیله، و حبسوا عن الجنة بمعصیة آبائهم».

و قیل: هم قوم رضی عنهم آباؤهم دون امهاتهم، او امهاتهم دون آبائهم. و قیل: هم اولاد الزنا، و قیل: هم الذین کانوا فی الفترة و لم یبدلوا دینهم، و قیل: هم اولاد المشرکین.

و روی أن النبی (ص) قال: «انهم آخر اهل الجنة دخولا»، و قال مقاتل: اصحاب الاعراف من امة محمّد (ص) خاصة، فحبسوا من اجل ذنوبهم، ثم أدخلوا بعد ذلک الجنة بشفاعة محمّد (ص). قال سالم مولی ابی حذیفة: وددت أنی بمنزلة اصحاب الاعراف.

وَ نادی‌ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا ای صبّوا علینا من الماء مقدار ما یبرد ابداننا، و یزیل عطشنا. أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ من الطعام. این آن‌گه باشد که رب‌العزّه حجاب میان دوزخیان و بهشتیان بردارد، تا دوزخیان ناز و نعیم بهشتیان بینند، و از ایشان طعام و شراب خواهند. این دلیل است که ایشان در آن عذاب هم تشنه باشند و هم گرسنه، و آدمی از طعام و شراب مستغنی نیست اگر چه در عذاب بوَد.

قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما ای ماء الجنة و طعامها تحریم منع عَلَی الْکافِرِینَ.

قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس: ایّ الصدقة افضل؟ فقال: قال رسول اللَّه (ص): «افضل الصدقة الماء. اما رأیت اهل النار لما استغاثوا بأهل الجنة، قالوا أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ».

قوله: الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً قیل: اکلا و شربا، و قیل: ما زیّن لهم الشیطان من تحریم البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامی و المکاء و التصدیة حول البیت، و سائر الخصال الردیئة التی کانوا یفعلونها فی جاهلیتهم. قال ابو روق: دینهم ای عیدهم. لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ای اغرّوا بطول البقاء. اینجا سخن تمام شد. پس گفت: فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ نترکهم فی جهنّم کما ترکوا الایمان، بلقاء یومهم هذا، یعنی بالبعث. و قیل: کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا ای کما ترکوا العمل لهذا الیوم. وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ ای: و کما جحدوا بآیاتنا و لم یصدقوها.

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی‌ عِلْمٍ معنی تفصیل تبیین است، یعنی که وجوه آن و ابواب آن از امر و نهی و از قصه مثل همه از یکدیگر گشاده و روشن باز نمود، و نظیر این در قرآن فراوان است: مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ، ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ، وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلًا، أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا. این همه از یک باب است. و در قرآن تفصیل است به‌معنی بینونت، چنان که گفت: آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ یعنی بائنات بعضها من بعض. بین کل عذابین شهر، و در سورة یوسف گفت: وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ ای بانت الرفقة من مصر، و در مرسلات گفت: لِیَوْمِ الْفَصْلِ یعنی یوم بیان فیه بین الناس، هذا یَوْمُ الْفَصْلِ وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ‌، إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً. این همه از یک باب است، یعنی بیان بین الخلائق بالقضاء، فریق فی الجنة و فریق فی السعیر.

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی‌ عِلْمٍ ابن محیصن فضلناه بضاد معجم خواند. می‌گوید: این نامه را یعنی قرآن افزونی دادیم در شرف، و افزونی شرف قرآن بر دیگر کتاب‌های مُنزَل به‌اختصار است و به‌تأخیر و به‌حفظ از تبدیل و تحریف. اما اختصار آنست که کتب دیگر با طول عظیم است، و قرآن جوامع الکلم است، و اما تأخیر آنست که قرآن بر همه کتب قاضی است به‌نسخ و احکام، و اما حفظ از تبدیل و تحریف آنست که گفت: وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ، و در کتب پیشین تبدیل و تحریف کردند، چنان که گفت: فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا، یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.

آن‌گه گفت: عَلی‌ عِلْمٍ ای بعلم منا، یقول: فصّلناه و نحن عالمون بتفصیله، و قیل: علی علم فی الکتاب، یعنی ما اودع من العلوم و بیان الاحکام. هُدیً ای هادیا من الضلالة وَ رَحْمَةً ای ذا رحمة من العذاب، لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ای لقوم ارید به هدایتهم و ایمانهم. پس به‌صفت جاحدان باز گشت و تخویف ایشان، و ایشان کفّار زمان مصطفی‌اند، گفت: هَلْ یَنْظُرُونَ عرب هل در جای نفی نهد گاه گاه، و این از آن است.

و هر جای که پس آن یَنْظُرُونَ است، معنی ما ینظرون است، و این ینظرون به معنی ینتظرون است، همچون «فَنَظِرَةٌ إِلی‌ مَیْسَرَةٍ»، «فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» و انشدوا:

و ان یک صدر هذا الیوم ولّی

فان غدا لناظره قریب

إِلَّا تَأْوِیلَهُ تأویل نامی است حقیقت چیزی را، و مراد به لفظ تأویل مأوّل است همچون تنزیل به‌معنی منزل. مصدر است اسم ساخته همچون «فالِقُ الْإِصْباحِ».

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ این «ها» با کتاب شود یعنی: الی ما یؤل الیه مراد اللَّه عزّ و جلّ فی تفصیل هذا الکتاب و تنزیله. می‌گوید: چشم نمی‌دارند این کافران درین باز نشستن از ایمان و تصدیق مگر پیدا شدن حقیقت آنکه مراد اللَّه به‌فرستادن این کتاب است، یعنی به پا شدن رستاخیز، و وقوع شأن آن، و شمار با خلق، و پاداش دادن ایشان.

یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ مقاتل گفت، در کتاب نظائر که: تأویل در قرآن بر پنج وجه تفسیر کنند: یکی به‌معنی عاقبت، چنان که درین آیت گفت: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ، یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یعنی یوم القیمة یأتی عاقبة ما وعد اللَّه عزّ و جلّ فی القرآن علی السنة الرسل، انه کائن من الخیر و الشر. همان است که در یونس گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ یعنی و لمّا یأتهم عاقبة ما وعد اللَّه عزّ و جلّ فی القرآن انه کائن فی الآخرة من الوعید.

وجه دوم تأویل است به‌معنی منتهی کمیت ملک امت محمد (ص)، چنان که در سوره آل‌عمران گفت: ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ، و ذلک ان الیهود ارادوا ان یعلموا من قبل حساب الجمل کم یملک محمد و أمته، ثم ینقضی ملکه و یرجع الی الیهود، فقال اللَّه تعالی: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ای ما یعلم منتهی کم یملک محمد (ص) و امته الا اللَّه، ای لا یعلم ذلک الا اللَّه انهم یملکون الی یوم القیامة و لا یرجع الملک الی الیهود ابدا.

وجه سوم تأویل است به‌معنی تعبیر رؤیا، چنان که گفت: وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ، و هم در سورة یوسف گفت: مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ یعنی تعبیر الرؤیا، نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ، وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ‌. این همه به‌معنی تعبیر است.

وجه چهارم تأویل به‌معنی تحقیق است، چنان که گفت: هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ یعنی تحقیق رؤیای.

وجه پنجم تأویل به‌معنی الوان است، چنان که گفت: لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ یعنی بألوانه، ای الوان الطعام قبل ان یأتیکم الطعام.

یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ یعنی غفلوا عنه و ترکوا التأهّب له و الایمان به من قبل اتیانه، قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ بالصدق و البیان، اقروا حین لا ینفعهم الایمان. فَهَلْ لَنا من الملائکة و النبیین و غیرهم مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا؟ هل ایدر بمعنی استفهام است، چنان که در سورة الروم گفت: هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ؟ و در یونس گفت: هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ؟ اما آنجا که گفت: هَلْ أَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ، هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‌ تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ، هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ، هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا، این همه تنبیه است به‌معنی «الا».

فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ الی الدنیا فَنَعْمَلَ من الخیر غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ من الشرک و التکذیب. طلب شفیع کنند یا خواهند که ایشان را وا‌دنیا فرستند تا ایمان آرند، و نیکی‌ها کنند. ربّ العالمین جای دگر گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ اگرشان وادنیا فرستند هم به‌کفر و شرک خویش باز گردند.

قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ای نقصوا انفسهم حظّها من طاعة اللَّه فصاروا الی النار، وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ ای: لم ینفعهم عبادتهم الاصنام.