قوله تعالی: إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ای فی مقدار ستة ایام. خلاف است میان علما که این شش روز روزگار کوتاه است چنان که در عهد ما است، یا روزگار دراز که اللَّه میگوید: وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ. حسن گفت: روزگار کوتاه است، و نقله اخبار و بیشترین مفسران بر آنند که روزگار دراز است، روزی هزار سال.
و نیز خلاف است که ابتداء آفرینش خلق کدام روز بود؟ محمد بن اسحاق صاحب المغازی گفت: اهل تورات گفتند: ابتداء آفرینش روز یکشنبه بود تا بآخر روز آدینه، و روز شنبه روز فراغ بود، و روز استواء اللَّه بر عرش. ازین جهت شنبه را تعظیم نهادند، و عید ساختند، و اهل انجیل گفتند: ابتداء آفرینش روز دوشنبه بود، و روز یکشنبه روز فراغ بود و استواء اللَّه بر عرش، و آن را بزرگ داشتند، اما مذهب اهل اسلام و سنت و اصحاب حدیث آنست که ابتداء خلق روز شنبه بود، تا بآخر پنج شنبه، قالوا: و کان السابع یوم الجمعة الذی استوی اللَّه فیه عرشه، و فرغ من خلقه، و عظّمه، و شرّفه و جعله عیدا للمسلمین، و فیه دلالة علی تشریف یوم الجمعة، و بعضی اصحاب سنت گفتهاند: خلق روز یکشنبه بود، قالوا: لا یبطل شرف الجمعة لان اللَّه عز و جل فیها خلق آدم، و أسجد له الملائکة و أدخله الجنة.
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ میگوید: خداوند شما اوست که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن بشش روز بیافرید. زمین و هر چه در آن بچهار روز بیافرید، و آسمانها بدو روز، و بیان این در خبر ابن عباس است که گفت: خلقت الارض و ما فیها من شیء فی اربعة ایام، و خلقت السّماء فی یومین، و این آن گه بود که سائلی از وی پرسید که بر من مشکل شده است آنچه رب العزة گفت: رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها. وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها.
آن سائل گفت: این دلیل است که نخست آسمان آفرید، و پس زمین، و جای دیگر گفت: خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً الی قوله: ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ، و این دلیل است که نخست زمین آفرید. ابن عباس جواب داد آن سائل را که: خلق الارض فی یومین ثم استوی الی السماء فسوّیهن فی یومین آخرین، ثم نزل الی الارض فدحیها.
و دحیها ان اخرج منها الماء و المرعی، و شق فیها الانهار، و جعل السبل، و خلق الجبال و الرمال و الآکام و ما بینهما فی یومین آخرین، فذلک قوله: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها. بشش روز گفت، و اگر خواستی بیک لحظه بیافریدی، لکن مراد بآن تعلیم بندگان است برفق و تثبت در کارها. قال سعید بن جبیر: قدر اللَّه تعالی خلق السماوات و الارض فی لمحة او لحظة، و انما خلقهن فی ستة ایام تعلیما لخلقه الرفق و التثبت فی الامور، قال: و علّمنا بالستة الحساب الذی لا سبیل الی معرفة شیء من امر الدنیا و الدین الا به، کما قال: «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ». ثم ان اصل جمیع الحساب من ستة، و منها یتفرع سائر العدد بالغا ما بلغ. و قیل: خلق هذه الاشیاء فکان خلقه سبحانه لشیء منها فی کل یوم من الایام الستة کلمح بالبصر، و فی بعض التفاسیر انه جل جلاله قال للسماوات و الارض: کونی فی ستة ایام، فکانت فی المدة التی امرها ان تکون فیها.
ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وجدت فی تفسیر ابی بکر النقاش، یروی: ان اللَّه عز و جل کان عرشه علی الماء قبل ان یخلق شیئا غیر ما خلق قبل الماء، فلما اراد ان یخلق السماء اخرج من الماء دخانا، فارتفع فوق الماء فسما علیه، فسمّاه سماء، ثم ایبس الماء فجعله ارضا واحدة، ثم فتقها فجعلها سبع ارضین فی یومین فی الاحد و الاثنین، فخلق الارض علی حوت، و خلق الجبال فیها و اقوات اهلها و شجرها و ما ینبغی لها فی یومین یوم الثلاثاء و الاربعاء. ثم استوی الی السماء و هی دخان فجعلها سبع سماوات فی یومین یوم الخمیس و الجمعة. و انما سمّی یوم الجمعة لانه جمع فیه خلق السماوات و الارض. فلمّا فرغ من خلق ما احب استوی علی العرش، فذلک قوله: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.
ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ استواء در لغت عرب که بر پی آن علی آید استقرار است، چنان که اللَّه گفت: إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، و اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ، لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ، فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ. و بیشتر در جلوس گویند، و در قیام روا دارند، چنان که: استوی رسول اللَّه (ص) علی المنبر. و «استواء» در لغت که بر پی آن «الی» آید صعود است و عمد، چون اسْتَوی إِلَی السَّماءِ در سورة البقرة و در حم یعنی عمد و صعد، اما استواء بمعنی استیلاء و غلبه از ترهات جهمیان است، و این کفر است از دو وجه: یکی آنکه استیلاء و غلبه پس از عجز و ضعف گویند، و این استواء بر عرش فعلی است که رب العالمین خود را اثبات کرد بوقتی مخصوص، یعنی پس از آفرینش آسمان و زمین. آن کس که استواء بر استیلاء نهد صریح بگفت که پس از خلق آسمان و زمین بر عرش مستولی شد، و غلبه کرد، یعنی که پیش از آفرینش آسمان و زمین مستولی نبود، و عاجز بود، و این کفر محض است.
و دیگر وجه آنست که استیلاء درست نباشد مگر میان دو کس، دو پادشاه، مثلا که با یکدیگر خصومت گیرند در ملکی یا در شهری، پس بآخر چون یکی بر آن دیگر غلبه کند، گویند: استولی فلان علی بلد کذا، و معلوم است که خدای را جل جلاله هرگز منازع نبود و نیست در عرش و در غیر آن. پس کسی که «استولی» میگوید خدای را منازعی پدید میکند، که بعد از خلق آسمان و زمین اللَّه بر وی غلبه کرد، بر عرش مستولی شد، و این سخن محض شرک است و عین کفر، تعالی اللَّه عن قول الجهمیة الضّلّال و تأویلهم المحال علوا کبیرا. و درست است از ام سلمه که گفت: الاستواء ایمان، و الجحود به کفر، و همچنین روایت کردهاند از مالک و انس. و اگر لفظ استواء را بتأویل حاجت بودی نگفتی که الاستواء غیر مجهول، و اگر بظاهر آن برفتن روا نبودی نگفتی که: الاقرار به ایمان، که از ظاهر برگشتن انکار است نه اقرار، و اقرار تسلیم است و ترک تأویل.
و عرش در لغت عرب سریر است، و مذهب اهل سنت و جماعت اینست، و مصطفی (ص) عرش را فوق و تحت و یمین و ساق گفت، و آن را حاملاناند از فریشتگان، و بالای هفت آسمان است، و در آن خبرهای درست است در صحاح آورده، و ائمه دین آن را پذیرفته، و بر ظاهر برفته، و گردن نهاده، و زبان و دل از معنی آن خاموش داشته، و از دریافت چگونگی آن نومید نشده، که خود را فرا دریافت آن بتکلف راه نیست، و جز اذعان و تسلیم روی نیست.
روی جبیر بن محمد بن جبیر بن مطعم عن ابیه عن جده، قال: جاء اعرابی الی النبی (ص)، فقال: یا رسول اللَّه جهدت الانفس، و جاع العیال، و هلکت الاموال، فاستسق لنا ربک، فانّا نستشفع باللّه علیک، و نستشفع بک علی اللَّه. فقال النبی (ص): «سبحان اللَّه سبحان اللَّه»! فما زال یسبح حتی عرف ذلک فی وجوه اصحابه، ثم قال: «ویحک ا تدری اللَّه ان شأنه اعظم من ذلک انه لا یستشفع به علی احد من خلقه، انّه لفوق سماواته علی عرشه، و أن سماواته علی ارضیه کهکذا مثل القبة و أنّه لیئطّ به اطیط الرجل بالراکب»، و قال (ص): «ان فی الجنة مائة درجة اعدّ اللَّه للمجاهدین فی سبیله. بین کل درجتین کما بین السماء و الارض، فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس، فانه وسط الجنة و اعلی الجنة، و فوقه عرش الرحمن و منه تفجر انهار الجنة».
این دو خبر دلیلاند که عرش بالای هفت آسمان است، و بالای بهشت است و آن را حاملان است.
مصطفی (ص) گفت: «ان اللَّه اذا قضی امرا سبّحت حملة العرش، ثم سبّح اهل السماء الذین یلونهم، ثم سبّح اهل السماء الذین یلونهم حتی یبلغ التسبیح اهل السماء الدنیا، ثم یقول الذین یلون حملة العرش: ما ذا قال ربکم؟ قال: فیستخبر اهل السماوات بعضهم بعضا، حتی یبلغ الخبر اهل سماء الدنیا، فتخطف الجن، فتلقونه الی اولیائهم، و یرمون بالشهاب، فما جاءوا به علی وجهه فهو الحق و لکنهم یقرفون فیه و یریدون».
و قال (ص): «اذن لی ان احدّث عن ملک من الملائکة من حملة العرش انّ ما بین شحمة اذنه الی عاتقه مسیرة سبع مائة سنة»، او قال: سبعین سنة خفقان الطیر.
و فوق عرش آنست که مصطفی (ص) گفت: «لما خلق اللَّه الخلق کتب فی کتابه فهو عنده فوق العرش: أن رحمتی سبقت غضبی»، و تحت عرش آنست که بو ذر گفت: سألت النبی (ص) عن قوله: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها، قال: «مستقرها تحت العرش»
و ساق عرش آنست که مصطفی (ص) گفت ابی کعب را: «لیهنّئک العلم ابا المنذر! انّ لها یعنی لآیة الکرسی لسانا و شفتین تقدس الملک عند ساق العرش».
و روی عن علی (ع) قال: «اول من یکسا یوم القیامة ابراهیم قبطیتین، و النبی (ص)، حلة حبرة، و هو عن یمین العرش».
و قال ابن عباس: العرش لا یقدّر قدره احد.
یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یعنی: یغشی ظلمة اللیل ضوء النهار. این هم چنان است که گفت: «یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ». یَطْلُبُهُ حَثِیثاً ای سریعا. این مثلی است، یعنی در بر یکدیگر میروند چون شتابنده در پی گریزنده، و آخر یکدیگر را درمییابند، دریافتن دیدار، نه دریافتن آمیغ. یغشی مشدد قراءت حمزه و کسایی است و بو بکر از عاصم.
وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ یعنی: و خلق الشمس و القمر و النجوم.
و مسخرات نصب است بر حال بر قراءت شامی. بر حثیثا عمل خلق تمام کرد، آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ هر سه بر رفعاند، و مسخرات رفع است بر خبر، و معنی مسخرات ای: مذلّلات جاریات مجاریهن. و قیل: مسخرات للخلق، کقوله: وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ. بِأَمْرِهِ ای کل ذلک کان بأمره، ای: بارادته. و گفتهاند: امر آنست که آن را گفت: کونی مسخرة، فتسخرت بأمره. و گفتهاند که: آفتاب و ماه و ستارگان در گردونی بسته است، و فریشتگان آن را در فلک میکشند. و گفتهاند: برون ازین سیارات معروف هفتگانه بعضی ازین ستارگان رواناند، و آفرینش آن مصالح بندگان راست، که حقیقت و علم آن بنزدیک اللَّه است، و بعضی ثوابتاند که آفرینش آن راهنمونی خلق راست در بر و بحر، چنان که گفت: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ. و بعضی آنست که آفرینش آن زینت آسمان راست، چنان که گفت: زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ، وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ. و بعضی شهباند که آفرینش آن رجم شیاطین راست، چنان که گفت: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ، و بر جمله اللَّه داند غایت مصالح بندگان که در آن بسته، و تدبیر کار عالم که در آن نهاده: ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ خلق و امر از هم جدا کرد تا معلوم شود که امر خلق نیست. امر دیگر است و خلق دیگر، و رب العزة قرآن را امر گفت: ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ و هو القرآن. پس بآنچه گفت: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ، دلالت روشن است که قرآن مخلوق نیست. سفیان بن عیینه گفت درین آیت: ما یقول هذه الدویبة، یعنی بشر المریسی، فکلامه بالخلق فی القرآن؟ او ما یقرأ: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ؟ فالخلق غیر الامر، و الامر، و الامر غیر الخلق. میگوید: آگاه شید و بدانید که خدای را است جهان و جهانیان و آفریدگان همگان، و وی را فرمان بر بندگان روان، چنان که خواهد بایشان فرمان دهد، نه کس او را منازع، نه دیگری بر وی غالب.
قال رسول اللَّه (ص): «من لم یحمد اللَّه علی عمل صالح، و حمد نفسه قلّ شکره، و حبط عمله، و من زعم أن اللَّه جعل للعباد من الامر شیئا فقد کفر بما انزل اللَّه علی أنبیائه، لقوله: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ. تَبارَکَ اللَّهُ ای تعظم و ارتفع علی کل شیء، و تعالی بالوحدانیة، و عظم بدوام البقاء.
و العالمون، الخلق اجمعون. و قیل: معناه أن ذکر رب العالمین برکة علیکم و علی من ذکره منکم.
قتاده گفت: چون از قدرت و عظمت و جلال خود خبر داد، خلق را در آموخت که او را چون خوانند، گفت: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً ای تذللا علانیة. یقول: اذا دعوتموه فتذلّلوا له. میگوید: چون او را خوانید خود را بیفکنید، و بزاری او را خوانید بآشکارا و نهان. و خفیة بکسر خا قراءت بو بکر است از عاصم، ای: سرا و سکونا، و منصوب است بر حال یا بر مفعول له.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ گفتهاند: اعتداء در دعا آنست که خود را در درجه انبیاء و مرسلین خواهد، و گفتهاند: آنست که بر مؤمنان دعاء بد کند: اللهم العنه، اللهم اهلکه، اللهم أخره، و گفتهاند: بر داشتن آواز بلند است در دعاء، و فی ذلک ما
روی ابو موسی الاشعری، قال: کان النبی (ص) فی غزاة، فأشرفوا علی واد، فجعل الناس یکبّرون، و یهلّلون، و یرفعون اصواتهم، فقال (ص): «ایها النّاس اربعوا علی انفسکم، انکم لا تدعون اصم و لا غائبا، انکم تدعون سمیعا قریبا، انه معکم».
و قیل: هو السجع فی الدعاء، و قال رسول اللَّه (ص): «یکون فی آخر الزمان اقوام یعتدون فی الدعاء و الطهور».
وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بالشرک و المعاصی و سفک الدماء، بَعْدَ إِصْلاحِها ببعث الرسل و بیان الشرائع و منع النّاس عن المعصیة و الظلم. لو لا الأنبیاء و الشرائع لأکل الناس بعضهم بعضا، و کل ارض قبل ان یبعث الیها نبی فاسدة، حتی تبعث الرسل الیها، فتصلح الارض بالطاعة. میگوید: در زمین همه تباهی و ناراستی و ناشایست بود، تا رب العزة پیغامبران را فرستاد، و خلق را از شرک و معاصی و ظلم باز داشتند، و بر اسلام و طاعت و صلاح داشتند. رب العزة میگوید: پس از آنکه بفرستادن پیغامبران آن فسادها بصلاح باز آوریم، دیگر باره تباهکاری مکنید، و به بد مردی در زمین مروید؟
قال الضحاک یقول: لا تغوّروا الماء المعین، و لا تقطعوا شجرة مثمرة ضرارا، و لا تفسدوا طریقا معلوما، و لا تفرضوا الدّرهم و الدینار بالمفراض و لا تکسروه. و قال عطیة: لا تعصوا فی الارض فیمسک اللَّه المطر، و یهلک الحرث لمعاصیکم.
وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً ای خوفا من عقابه و طمعا فی ثوابه، و قیل: خوفا من الرّد عدلا، و طمعا فی الاجابة فضلا. و نصبهما علی الحال او علی المفعول له، و نظیره قوله: «وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً». إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ یعنی: ثواب اللَّه، و قیل: هی المطر. قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ یعنی: الذین یدعونه خوفا و طمعا. در قریب تأنیث نیست، از بهر آنکه آن قرب مکان است نه قرب نسب. قال ابو عمرو بن العلاء: القریب فی اللغة علی ضربین: قریب قرب، و قریب قرابة. تقول العرب: هذه المرأة قریبة منک اذا کانت بمعنی المسافة و المکان.
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً درین حرف چهار قراءت است: بضم باء و اسکان شین قراءت عاصم است، یعنی: انها تبشر بالمطر. یدل علیه قوله: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ»، و بنون مضمومه و ضم شین قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو است، و بنون مضمومه و اسکان شین قراءت ابن عامر، و بفتح نون و اسکان شین قراءت حمزه و کسایی و معنی آنست که: لها نشر، ای رائحة طیبة، یعنی آن بادها نرم است، و آن را بوی خوش است، در هوا فرو گشاده، و در پیش باران داشته. و روا باشد که نشر از انتشار بود، یعنی آن بادهای متفرق که از هر سویی درآید، و میغ فراهم آرد، تا از آن باران آید، کقوله: وَ النَّاشِراتِ نَشْراً. عن ابی بکر بن عیاش قال: لا تقطر من السماء قطرة حتی تعمل فیها اربع ریاح، فالصبا تهیج السحاب، و الشمال تجمعه، و الجنوب تدرّه، و الدبور تفرقه.
حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ الریاح سَحاباً ای رفعته. یقال: اقلّ الشیء، اذا رفعه، و استقل به، اذا اتی به سَحاباً ثِقالًا ای حملت الرّیح سحابا ثقالا بالماء، فاذا فرغت الماء فصبّته کانت خفافا، و ذلک أن اللَّه عز و جل یرسل الریاح فتنشئ السحاب، فتثیره، و ینزل الماء من السماء الی السحاب فیقسمه کیف یشاء، فیکون السحاب هو یمطره بعد ما ینزله اللَّه من السماء، فیسکنه السحاب، لقوله عزّ و جلّ: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً. و سحاب درین آیت جمع است، و سمّی السحاب سحابا لانه یمرّ منسحبا.
سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ ای الی بلد لیس فیه نبات، و قیل لبلد میت، ای: یابس.
نافع و حمزه و کسایی و حفص میّت بتشدید خوانند، و هما فی المعنی واحد فَأَنْزَلْنا بِهِ یعنی بذلک السحاب الْماءَ علی الارض المیتة، فَأَخْرَجْنا بِهِ یعنی بالماء مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ انواع حمل الاشجار. کَذلِکَ ای کما احیینا هذا البلد باخراج الثمرات و حیاة الارض خروج نباتها، نُخْرِجُ الْمَوْتی من الاجداث. لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فتعتبرون بالبعث فتعرفون قدرة اللَّه بما نصرّف لکم من الآیات و نضرب لکم من الامثال.
روی عن ابی هریرة و ابن عباس: اذا مات الناس کلهم فی النفخة الاولی امطر علیهم اربعین عاما کمنی الرجال، من ماء تحت العرش، و یدعی ماء الحیوان، فینبتون فی قبورهم بذلک المطر، کما ینبتون فی بطون امهاتهم، و کما ینبت الزرع من الماء، حتی اذا استکملت اجسادهم نفخ فیهم الروح، ثم یلقی علیهم نومة، فینامون فی قبورهم، فاذا نفخ فی الصور الثانیة عاشوا و هم یجدون طعم النوم فی رؤسهم و أعینهم، کما یجد النائم اذا استیقظ من نومه، فعند ذلک یقولون: یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا؟ فینادیهم المنادی: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ. آن گه مثل زد رب العزة مؤمنان را و کافران را، گفت: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ میگوید: خاک خوش و تربت پاک که در آن آمیغ نمک و سنگ و ناخوش نبود، یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ بیرون آید نبات آن باذن خدا، چنان که خدا خواهد. از مقادیر و مواقیت و از الوان و طعوم نباتی نیکو، و طعامی خوش، و ریعی تمام، چنان که مردم را بکار آید، و بآن منتفع شوند. این مثل مؤمن است که در قرآن بشنود، و اثر ایمان و قرآن و اعتقاد داشتن بآن بر وی پیدا بود، و نفع آن بوی رسد. وَ الَّذِی خَبُثَ من البلدان، یعنی الارض السبخة اصابها المطر، فلم تنبت الا نکدا. و زمین شور ناخوش اگر چه باران بدان رسد نبات از آن بیرون نیاید مگر اندکی ضعیف بیحاصل بیریع، که هم بر جای بخوشد، و کس بآن منتفع نشود. این مثل کافر است که ایمان و قرآن بشنود، اما در وی اثر نکند، و بدان منتفع نگردد، و گفتهاند: این مثل آدم و ذریت وی است، فمنهم طیب مؤمن و منهم خبیث کافر.
کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ شکر درین آیت نامی است ایمان و تصدیق را، یشکرون یعنی یؤمنون، کقوله تعالی: وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.