گنجور

 
۲۶۴۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یوم یجمع الله الرسل الایة صفت روز رستاخیز است و نشان فزع اکبر آن روز که صبح قیامت بدمد و سراپرده عزت بصحراء قهاری بیرون آرند و بساط عظمت و جلال بگسترانند این هفت آسمان علوی که بر هواء لطیف بی عمادی بر یکدیگر بداشته و بقدرت نگه داشته ترکیب آن فرو گشایند همه بر هم زنند و بر هم شکنند که میگوید جل جلاله إذا السماء انشقت و این هفت فرش مطبق را توقیع تبدل الأرض غیر الأرض برکشند و ذره ذره از یکدیگر برفشانند و بباد بی نیازی بردهند که میگوید دکت الأرض دکا دکا و این خورشید روان که چراغ جهانست و دلیل زمان و مکان است بسان مهجوران حضرت رویش سیاه کنند در پیچند و بکتم عدم باز برند که میگوید إذا الشمس کورت و این نجوم ثواقب را و کواکب زهرا را همی بیک بار بر صورت برگ درخت بوقت خریف فرو بارانند و در خاک مذلت بغلطانند که میگوید و إذا النجوم انکدرت

فرمان آید که ای دوزخ آشفته برگستوان سیاست بر افکن بعرصات حاضر شو که دیر است تا این وعده داده ایم که و برزت الجحیم لمن یری ای فرادیس اعلی طیلسان نعمت برافکن و در موقف کمر انقیاد بر میان بند که دوستان منتظرند از راه دور دراز آمده اند میخواهیم که راه بایشان کوتاه کنیم أزلفت الجنة للمتقین غیر بعید ای جبرییل تو حاجب باش ای میکاییل تو چاوش حضرت باش ...

... صد هزار و بیست و چهار هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت آن ساعت بزانو درآیند و علمهای خود از آن فزع و هیبت فراموش کنند و گویند لا علم لنا هزاران هزار مقربان درگاه و قدسیان ملأ اعلی همه زبان تضرع و تذلل گشاده که ما عبدناک حق عبادتک آن ساعت تیغ سیاست از غلاف قهر بیرون کشند همه نسبها بریده گردانند مگر نسب رسول ص همه خویش و پیوند از هم جدا کنند همه رخسارهای ارغوانی زعفرانی گردد بسا مادر که بی فرزند شود بسا فرزند که بی مادر ماند یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه و صاحبته و بنیه

آدم صفی آن ساعت فرا پیش آید گوید بار خدایا آدم را بگذار و با فرزندان تو دانی که چه کنی نوح گوید خداوندا درین فزع و سیاست طاقتم برسید هیچ روی آن دارد که بر ضعیفی ما رحمت کنی که ما بخود درمانده ایم پروای دیگران نیست و موسی و عیسی بفریاد آمده که بار خدایا بر بیچارگی ما رحمت کن آیا که در آن ساعت حال عاصیان و مفلسان چون بود و کار ایشان چون آید

همی در آن وقت و آن هنگام مهتر عالم و سید ولد آدم در میان جمع گوید خداوندا پادشاها مشتی عاصیان اند این امت من گروهی ضعیفان اند لختی بیچارگان و مفلسان اند خداوندا اگر در عملشان تقصیر است شهادتشان بجای است ...

میبدی
 
۲۶۴۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و إذ قال الله یا عیسی ابن مریم الایة از روی اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت این سؤال تشریف است نه خطاب تعنیف که مراد براءت ساحت عیسی است و پاکی وی از گفتار تثلیث که ترسایان برو بستند و بر وی دعوی کردند و عیسی ادب خطاب نگه داشت که بجواب ابتدا بثناء حق کرد جل جلاله نه بتزکیت خویش گفت سبحانک ای انزهت تنزیها عما لا یلیق بوصفک پس گفت ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق بار خدایا چون از قبل تو برسالت مخصوصم شرط نبوت عصمت باشد چون روا بود که آن گویم که نه شرط رسالت بود إن کنت قلته فقد علمته اگر گفته ام خود دانسته ای و واثقم بآنکه تو میدانی که نگفته ام

تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک این رد است بر جهمیان در اثبات نفس باری جل جلاله و همچنین مصطفی ص گفت در خبر صحیح بر وفق آیت در اثبات نفس سبحان الله و بحمده عدد خلقه و مداد کلماته و رضا نفسه و باک نیست از آنکه این نفس بر مخلوق افتد و صفت وی باشد که موافقت اسم اقتضاء موافقت معانی نکند

نفس مخلوق منفوس است یعنی مولود من قولهم نفست المرأة و مصنوع است و محدث عاریتی و مجازی ساخته باندازه و بهنگام زنده بجرم و نفس و آن گه زاده میان دو کس محتاج خورد و خواب گرفته نان و آب نابوده دی بیچاره امروز نایافت فردا و نفس خالق ازلی و سرمدی بوده و هست و بودنی بی کی و بی چند و بی چون نه حال گرد نه حال گیر نه نونعت نه تغییر پذیر نه متعاور اسباب نه محتاج خورد و خواب هرگز کی ماننده بود نفس کرده به نفس کردگار این مجبور و او جبار این مقهور و او قهار این نبود و پس ببود او هرگز نبود که نبود و هرگز نبود که نخواهد بود

شیخ الاسلام انصاری را پرسیدند چه گویی ایشان را که گویند ما صفات خدای بشناختیم و چونی بینداختیم جواب داد که صواب آنست که گویند ما صفات الله را بشنیدیم و چونی بینداختیم که این می بباید شنید نه می بباید شناخت مسموع است نه معقول مسموع دیگر است و معقول دیگر ما در صفات الله بر مجرد سمع اقتصار میکنیم و اگر خواهیم که در شیوه اعتقاد در صفات الله از مقام سمع قدم فراتر نهیم نتوانیم هر چه خدا و رسول گفت بر پی آنیم فهم و وهم خود گم کردیم و صواب دید خود معزول کردیم و خود را باستخذا بیوکندیم و باذعان گردن نهادیم و بسمع قبول کردیم و راه تسلیم سپردیم هر که الله را ماننده خویش گفت او الله را هزار انباز بیش گفت و هر که صفات الله را تعطیل کرد او خود را در دو گیتی ذلیل کرد هر که اثبات کرد خدای را ذات و صفات خود را درخت بیروزی گشت و نجات آمنا به کل من عند ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک خدایا تو دانی که در نهاد پسر مریم چه ترکیب کردی تو دانی که در احوال وی چه راندی تو از اسرار و نعوت وی خبر داری وی را در سراپرده غیب تو راه نیست إنک أنت علام الغیوب ...

میبدی
 
۲۶۴۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار

جلال احدیت خبر میدهد از کمال عزت خویش و بی نیازی وی از خلق خویش و راندن حکم قهر بر ایشان بمراد خویش میگوید این مشرکان مکه خود در ننگرند و عبرت در نگیرند بحال آن جباران و گردنکشان که بروزگار خویش در دنیا ازینان برتر بودند و بطش ایشان سخت تر و بجای خویش متمکن تر که ما ایشان را چون هلاک کردیم و از خان و مان و وطن چون برانداختیم خانه های پر نقش و نگار بگذاشتند و بساطهای تکبر و تجبر درنوشتند خسته دهر گشته و در گرداب حسرت بمانده جهان از خاک ایشان پرگشته و نام و نشان ایشان از جهان بیفتاده هل تحس منهم من أحد أو تسمع لهم رکزا ای مسکین زیر هر قدمی از آن خویش اگر باز جویی بسی کلاه ملوک را بیابی و در هر ذره ای ازین خاک اگر بجویی هزاران دیده مدعیان این راه بینی که این ندا میدهد فاعتبروا یا أولی الأبصار

صاح هذی قبورنا تملأ الأرض ...

... آن گه در آخر آیت گفت و أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین یعنی اورثناهم مساکنهم و اسکناهم اماکنهم سنة منا فی الانتقام امضیناها عن اعداینا و عادة فی الاکرام اجریناها لاولیاینا

و لو نزلنا علیک کتابا فی قرطاس الآیات سباق و سیاق هر سه آیت اخبار است از کمال قدرت بر هر چه خواهد چنان که خواهد بی مشاورت و بی مزاحمت

حکم کرد قومی را بضلالت و فرو بست بر ایشان در رشد و هدایت اگر صد هزار دلیل پیش ایشان نهد و چراغ شریعت بزبان نبوت در ره ایشان برافروزد نه آن دلیل بینند و نه بآن راه روند که نه دیده عبرت دارند و نه دل فکرت از آنکه در ازل حکم چنان کرده و قسمت چنان رفته و العبرة بالقسمة دون الاعتبار و الحجة

پیر طریقت گفته آه از روز اول اگر آن روز عنایت بود طاعت سبب مثوبت است و معصیت سبب مغفرت و اگر آن روز عنایت نبود طاعت سبب ندامت است و معصیت سبب شقاوت شکر که شیرین آمد نه بخویشتن آمد حنظل که تلخ آمد نه بخویشتن آمد کار نه بآنست که از کسی کسل آید و از کسی عمل کار آن دارد که شایسته خود که آمد در ازل الهی گر در کمین سر تو بما عنایت نیست سرانجام قصه ما جز حسرت نیست

قل لمن ما فی السماوات و الأرض قل لله سایلهم یا محمد هل فی الدار دیار و هل للکون فی التحقیق عند الحق مقدار فان بقوا عن جواب یشفی فقل الله فی الربوبیة یکفی خدا و بس دیگر همه هوس الهی نه از کس بتو نه از تو بکس همه از تو بتو همه توی و بس سبحان الله جهانی پر از چیز و پر از کس همه بیکبار براندازد در یک نفس مرا صد دیده در نظاره این کار نه بس

کتب علی نفسه الرحمة پیش از آنکه بآفرینش محدثات و ابداع کاینات مبدأ کرد در دار الضرب غیب این سکه رحمت بر نقد احوال و اعمال بندگان زد که انی انا الله لا اله الا انا سبقت رحمتی غضبی و فردا روز محشر بر سر بازار قیامت سید ص این ندا میکند که پادشاها مشتی عاصیان اند دستور باش تا قرطه رحمت تو در ایشان پوشانم که تو گفته ای و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین خداوندا روز بازار این گدایان است ما چون ایشان را بکمند دعوت میگرفتیم بسیاری وعده هاشان داده ایم خداوندا محمد را در روی این جمع بی عدد شرمسار مکن وعده ای که از رحمت و کرم تو بایشان داده ام تحقیق کن که خود گفته ای یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله و از درگاه جلال نداء کرم بنعت رحمت می آید که یا محمد کار امت تو از سه بیرون نیست یا مؤمنان اند یا عارفان یا عاصیان اگر مؤمنان اند در آرزوی بهشت اینک بهشت ما و اگر عاصیان اند در آرزوی رحمت اینک رحمت و مغفرت ما و اگر عارفان اند در آرزوی دیدار اینک دیدار ما راه بنده آنست که پس ازین زبان حمد و ثنا بگشاید و بنعت تضرع و افتقار در حالت انکسار پیوسته میگوید ای نزدیکتر بما از ما و ای مهربان تر از ما بما و ای نوازنده ما بی ما بکرم خویش نه بسزای ما نه بکار ما نه بار بطاقت ما نه معاملت در خور ما نه منت بتوان ما هر چه ما کردیم تاوان بر ما هر چه تو کردی باقی بر ما هر چه کردی بجای ما بخود کردی نه برای ما

و له ما سکن فی اللیل و النهار الحادثات لله ملکا و بالله ظهورا و من الله بدءا و الی الله رجوعا و هو السمیع لانین المشتاقین العلیم بحنین الواحدین گفته اند که شب تاریکی عام است گرد عالم در آمده و روز روشنایی عام است بهمه عالم رسیده و پیش از آفرینش عالم و پیش از آفرینش نور و ظلمت نه شب بوده و نه روز بوده و در بهشت هر چند که آفتاب نباشد اما همه روز بود که روشنایی عام بحقیقت آنجا بود و هر چه بالله نزدیکتر آنجا نور و ضیا تمامتر عبد الله مسعود گفت ان ربکم لیس عنده لیل و نهار نور السماوات من نور وجهه ...

میبدی
 
۲۶۴۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۴ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و منهم من یستمع إلیک و ازیشان کس است که می نیوشد بگوش سر بتو و جعلنا علی قلوبهم أکنة و ما بر دلهای ایشان پوششها و غلافها افکنده ایم أن یفقهوه که حق را دریاوندی و فی آذانهم وقرا و در گوشهای ایشان از حق شنیدن گرانی و بار افکندیم و إن یروا کل آیة و اگر هر نشانی که ما نمودیم به بینند لا یؤمنوا بها بآن هم بنگروند حتی إذا جاؤک تا آن گه که آیند بتو یجادلونک پیکار می کنند با تو و حق را باز میدهند یقول الذین کفروا ایشان که کافر گشتند میگویند إن هذا إلا أساطیر الأولین ۲۵ نیست این مگر افسانهای پیشینیان

و هم ینهون عنه و ایشان از رنجانیدن رسول خدا مردمان را باز میدارند و ینأون عنه و خود از استوار داشتن وی باز میایستند و إن یهلکون إلا أنفسهم و هلاک نمی کنند مگر خویشتن را و ما یشعرون ۲۶ و نمیدانند ...

... و لو تری و اگر تو بینی إذ وقفوا علی ربهم آن گه که ایشان را باز دارند و عرضه کنند بر خداوند خویش قال أ لیس هذا بالحق گوید اینچه می بینید راست نیست قالوا بلی و ربنا گویند آری هست بخداوند ما قال فذوقوا العذاب گوید پس عذاب می چشید بما کنتم تکفرون ۳۰ بآنچه کافر شدید

قد خسر الذین کذبوا زیان کار شدند و نومید ماندند ایشان که دروغ شمردند بلقاء الله دیدن خدای را عز و جل و قیامت حتی إذا جاءتهم الساعة بغتة تا آن گه که با ایشان آمد رستاخیز ناگاه قالوا یا حسرتنا گفتند یا نفریغا علی ما فرطنا فیها بر آن تقصیر و فرو گذاشت که کردیم در دنیا و هم یحملون أوزارهم علی ظهورهم و برمیگیرند بارهای گناهان خود بر پشتهای خود ألا آگاه باشید ساء ما یزرون ۳۱ بد باری است بار گناه که می کشند

و ما الحیاة الدنیا و نیست زندگانی این جهانی إلا لعب و لهو مگر بازی و شغلی و للدار الآخرة خیر و سرای پسین بر راستی که به است للذین یتقون ایشان را که از خشم و عذاب خدای می پرهیزند أ فلا تعقلون ۳۲ هیچ حق در نمی یابند

میبدی
 
۲۶۴۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و منهم من یستمع إلیک کلبی گفت بو سفیان و ولید مغیره و النضر بن الحارث و عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه و ابی پسران خلف این جماعت همه بهم آمدند و گوش فرا داشتند که رسول خدا ص قرآن می خواند و آن خواندن وی در دلهای ایشان اثر نمی کرد از آنکه دلهای ایشان زنگار کفر داشت و حق پذیر نبود نضر بن الحارث را گفتند چه گویی تو در کار محمد

هیچ می دریابی که چه میخواند و چه میگوید و این نضر مردی بود معاند سخت خصومت و چرب سخن و کافر دل پیوسته بزمین عجم سفر کردی و اخبار عجم و قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان جمع کردی و آن بر عرب میخواندی یعنی معارضه قرآن میکنم چون ایشان از نضر پرسیدند که چیست آنچه محمد میخواند وی جواب داد من ندانم همی بینم که زبان می جنباند و ترهاتی میگوید از جنس آن اساطیر الاولین و اخبار عجم که پیوسته من با شما میگویم بو سفیان گفت آنچه میخواند بعضی حق است و بعضی باطل بو جهل گفت کلا و لما همه باطل است و ترهات پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و منهم من یستمع إلیک یعنی عند قراءتک القرآن

و جعلنا علی قلوبهم أکنة جمع کنان است همچون اعنه جمع عنان و کنان پوشش بود که در دل آید تا قرآن بندانند و در نیابند أن یفقهوه یعنی ان لا یفقهوه ...

... معناه انی لم اعذب الا ظالما من ولدک

و قالوا إن هی إلا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین این زنادقه امت اند و مکذبان بعث و نشور که نشأة ثانیه مستبعد میدارند از آنکه بر خلاف عادت روزگار است و می پندارند که بیرون ازین کار که درآنند و خلاف این عادت نتواند بود و دلیل بر نشأة ثانیه صحت نشأة اولی است اگر اتفاقی بودست از روی طبیعت چنان که متبطلان میگویند هم تواند بود که یک بار دیگر هم بر آن اتفاق و طبیعت درست شود و اگر نه که صحت نشأة اولی بقادری مدبر بوده است که بحکمت پیدا کرد چنان که اهل حق گویند و مذهب راست و دین درست اینست نشأة ثانیه را هم قادر است و مدبر و حکیم یقول الله تعالی کذبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنی و لم یکن له ذلک فأما تکذیبه ایای فقوله لن یعیدنی کما بدأنی و لیس اول الخلق بأهون علی من اعادته و اما شتمه ایای فقوله اتخذ الله ولدا و انا الاحد الصمد لم الد و لم اولد و لم یکن لی کفوا احد

و لو تری إذ وقفوا علی ربهم ای عرضوا علی ربهم این عرض اکبر است چنان که آنجا گفت عرضوا علی ربک صفا عرض دو است یکی عرض علی النار چنان که گفت و یوم یعرض الذین کفروا علی النار دیگر عرض علی الجبار چنان که گفت عرضوا علی ربک یومیذ تعرضون لا تخفی منکم خافیة و العرض علی الجبار اصعب من العرض علی النار لان النار مأمورة لا تعمل شییا الا بأمر ربها و صاحب الامر هو الله عز و جل و قد روی فی بعض الاخبار ان عبدا یوقف بین یدی الله عز و جل فیسأله ربه عن افعاله و احواله حتی یتحیر العبد و ینقطع حیاء من الله سبحانه ثم یقول لارسالک بی الی النار اهون علی من حسابک

و روی ان النبی ص قال یعرض الناس یوم القیامة ثلاث عرضات فأما عرضتان فجدال و معاذیر و اما العرضة الثالثة فعند ذلک نظایر الصحف فی الایدی فآخذ بیمینه و آخذ بشماله ...

... و هم یحملون أوزارهم علی ظهورهم مفسران گفتند روز قیامت چون کافران را از گور برانگیزانند آن عمل خبیث وی بصورت حبشی سیاه کریه المنظر که از وی بوی ناخوش می دمد برابر وی بایستد کافر گوید من انت تو کیستی گوید انا عملک الخبیث قد کنت احملک فی الدنیا بالشهوات و اللذات فاحملنی الیوم من آن عمل خبیث توأم که در دنیا ترا با آن شهوتها و لذتها برداشته بودم امروز مرا بردار

گوید من طاقت برداشتن تو ندارم گوید ناچار است برداشتن من آن گه به پشت وی درآید بآن گرانباری اینست که رب العالمین گفت و هم یحملون أوزارهم علی ظهورهم

ألا ساء ما یزرون ای بیس ما یحملون و حال بنده مؤمن بر عکس این باشد که چون از خاک بیرون آید عمل صالح وی بصورتی روحانی خوشبوی برابر وی آید و گوید هل تعرفنی مرا می شناسی ...

میبدی
 
۲۶۴۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی قل أ رأیتکم إن أتاکم عذاب الله الایة اذا مسکم الضر فممن ترومون کشفه او نابکم امر فمن الذی تؤملون لطمه مسکین فرزند آدم که قدر این لطف نمیداند و خطر این عزت نمی شناسد درین آیت هم اظهار عزت و جلال است و بی نیازی خود از بندگان هم تعبیه لطف و افضال است و نثار رحمت بر ایشان میگوید اگر بخداوندی خود از روی عدل بطشی نمایم برین خلقان آن کیست که آن بطش از ایشان باز دارد و ایشان را فریاد رسد و اگر از کمین گاه غیب ناگاه علم رستاخیز بیرون آریم این بندگان کجا گریزند و دست در که زنند و کرا خوانند آن گه بکرم خود هم خود جواب داد که بل إیاه تدعون هم مرا خوانید و مرا دانید و کشف بلا از من خواهید که قادر بر کمال منم مفضل با نوال منم دوست و یار نیکوکار نیکوخواه منم

در اخبار داود است که یا داود زمینیان را بگوی چرا نه من دوستی گیرید که سزای دوستی منم من آن خداوندم که با جودم بخل نه با علمم جهل نه با صبرم عجز نه در صفتم تغیر نه در گفتم تبدیل نه رهی را بخشاینده و فراخ رحمتم هرگز از فضل و کرم بنگشتم در ازل رحمت وی بر خود نبشتم عود محبت سوختم دل وی بنور معرفت افروختم زبان حال بنده گوید بنغمت شکر

مهر ذات تست الهی دوستان را اعتقاد ...

... جنید گفت من دعا الخلق فبایاه یدعوا اذ یقول الله تعالی بل إیاه تدعون ضمیر حق جل جلاله فرا پیش داشت و دعوت خلق فا پس داشت اشارت است که باجابت حق بنده بدعا رسید نه بدعاء خود باجابت حق رسید این هم چنان است که گویند که عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب و این مسیله را بسطی و شرح آن در سورة فاتحه رفت

و لقد أرسلنا إلی أمم من قبلک فأخذناهم بالبأساء و الضراء ابن عطا گفت اخذنا علیهم الطرق کلها لیرجعوا الینا راهها فرو بستیم بر ایشان یا یکبارگی از کل کون اعراض کردند و با صحبت ما پرداختند و مهر دل بر ما نهادند و بر وفق این حکایت مجنون است او را دیدند در طواف کعبه بیخود گشته و بی آرام شده و دریای عشق در سینه او موج بر اوج زده و دست بر داشته که اللهم زدنی حب لیلی بار خدایا عشق لیلی در دلم بیفزای و بلاء مهر وی یکی هزار کن آن پدر وی امیر وقت بود گفت یا مجنون ترا خصمان بسیار بر خاسته اند روزی چند غایب شو مگر ترا فراموش کنند و این سودا بر لیلی کمتر شود مجنون برفت روز سوم باز آمد گفت یا پدر معذورم دار که عشق لیلی همه راهها بما فرو گرفته و جز بسر کوی لیلی هیچ راه نمی برم

هر کسی محراب دارد هر سویی

باز محراب سنایی کوی تو

قل أ رأیتم إن أخذ الله سمعکم قال الترمذی اخذ سمعکم عن فهم خطابه و ابصارکم عن الاعتبار بصنایع قدرته و ختم علی قلوبکم سلبکم معرفته هل یقدر احد فتح باب من هذه الأبواب سواء کلا بل هو البدی بالنعمة تفضلا و فی الانتهاء کرما

میبدی
 
۲۶۴۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۷ - النوبة الثانیة

 

... ما علیک من حسابهم من شی ء این جواب آنست که مشرکان و منافقان در فقراء مسلمانان می طعن زدند و از مجالست ایشان می ننگ دیدند و رسول خدا را بدرویشی و بد حالی ایشان می طعن زدند چنان که جای دیگر گفت إن الذین أجرموا الایة أ هؤلاء الذین أقسمتم الایة این جواب ایشان را است میگوید اگر ایشان اهل عارند بر تو از شمار ایشان هیچ چیز نیست که ایشان را توانی که رانی هم چنان که نوح گفت قوم خویش را إن حسابهم إلا علی ربی و یا قوم من ینصرنی من الله إن طردتهم این همه جوابها آنست که وی را گفته بودند ما نراک اتبعک إلا الذین هم أراذلنا و اتبعک الأرذلون

و ما من حسابک علیهم من شی ء یک وجه آنست که این ها و میم با دشمنان مصطفی ص شود که وی را میگفتند که درویش است و یتیم بو طالب است و صنبور است و با وی فریشته هم بازو نیست و وی ملک نیست و وی را گنج نیست و نیز گفتند که مجنون است و ساحر و مفتری و کذاب و صاحب اساطیر میگوید از شمار تو بر ایشان هیچ چیز نیست دیگر وجه و ما من حسابک علیهم ای علی اهل الصفة اگر از تو زلتی آید بر ایشان از بار آن هم هیچ چیز نیست فتطردهم یعنی ان تطردهم فتکون من الظالمین و گفته اند فتطردهم جواب آنست که گفت ما علیک من حسابهم من شی ء و فتکون من الظالمین جواب آنست که گفت و لا تطرد الذین یکی جواب نفی است و یکی جواب نهی و نظم آیت اینست و لا تطرد الذین یدعون ربهم فتکون من الظالمین ما علیک من حسابهم من شی ء و ما من حسابک علیهم من شی ء فتطردهم

یقال فی الحساب هاهنا ثلاثة اقوال احدها حساب اعمالهم کقوله إن حسابهم إلا علی ربی الثانی حساب ارزاقهم الثالث من کفایتهم تقول حسبی ای کفانی فتطردهم ای تبعدهم و قیل تؤخرهم من الصف الاول الی الاخیر ...

... إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم و شما که بتان می پرستید بهوا می پرستید نه ببینت و برهان و من بر آن نیستم که بر پی هواء شما روم قد ضللت إذا و ما أنا من المهتدین من پس گمراه باشم اگر این بتان پرستم و هرگز راه براه هدی نبرم چرا من پی هواء شما باید رفت و من خود بر بینت و برهان روشنم از خداوند خویش و بر عبادت الله نه بر پی هواام که بر بینت خداام

إنی علی بینة من ربی و کذبتم به یعنی بالبیان و هو معنی البینة و شما آن بیان که من آورده ام دروغ زن میگیرید ما عندی ما تستعجلون به این جواب نضر حارث است و رؤساء قریش که میگفتند ایتنا بعذاب الله إن کنت من الصادقین و نضر در حطیم کعبه ایستاده بود و میگفت بار خدا اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست ما را آن عذاب فرست که او وعده میدهد

رب العالمین گفت یا محمد ایشان را جواب ده که ما عندی ما تستعجلون به ...

میبدی
 
۲۶۴۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۸ - النوبة الثانیة

 

... إن الله عنده علم الساعة الی آخره این آیت جواب آن اعرابی است که پیش مصطفی شد و معه ناقة فقال ان کنت نبیا فأخبرنی عما فی بطن ناقتی هذه ذکر هو او أنثی و ما الذی یصیبنا غدا و متی یمطر السماء و متی تقوم الساعة و متی اموت فنزلت إن الله عنده علم الساعة الایة

جمعی مفسران گفتند که مفاتیح غیب آنست که از آدمیان در غیب است از روزی و باران و نزول عذاب و سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب و سرانجام کار و خاتمت اعمال و انقضاء آجال و گفته اند که درین آیت دلالت روشن است که رب العالمین بحقیقت داند بودنیها را پیش از بودن آن یعلم انه یکون ام لا یکون و ما یکون کیف یکون و ما لا یکون ان لو کان کیف یکون قال ابن مسعود اوتی نبیکم کل شی ء الا مفاتیح الغیب

و یعلم ما فی البر هر چه در بیابان است و در آبادان می داند هر چه در خشک زمین است از نبات و تخم و گیاه میداند و هر چه در بحر زندگی کند و هر چه در آن هلاک شود همه داند ما تسقط من ورقة إلا یعلمها عدد برگ درختان همه داند آنچه بر درخت بماند داند و آنچه بیوفتد داند که کی جدا شد و چند بار گرد خود برگشت و چون بیفتاد بر روی افتاد یا بر پشت و لا حبة فی ظلمات الأرض هیچ دانه و تخمی در زیر زمین نیفتد که نه الله داند که رست یا نرست آنچه نرست چون شد و آنچه رست کی رست و چون رست و از آن چه رست و چون شد

ابن عباس گفت فی ظلمات الأرض یعنی فی الثری تحت الصخرة فی اسفل الارضین السبع هر چه در هفتم طبقه زمین زیر صخره است الله میداند ...

... قلت او لیس یقول الله فسوف یحاسب حسابا یسیرا قال انما ذلک العرض و لکن من نوقش الحساب هلک

قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر ظلمات البر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الغبار و ظلمات البحر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الامواج

ظلمات در قرآن بر دو وجه آید یکی بمعنی اهوال و شداید چنان که درین آیت است و در سورة النمل أمن یهدیکم فی ظلمات البر و البحر یعنی فی اهوال البر و البحر ...

... قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر این سؤال توبیخ و تقریع است میگوید یا محمد ازین کافران مکه در پرس یعنی درین سؤال ایشان را ملامت کن و بگوی من ینجیکم آن کیست که شما را رهاند از اهوال و شداید بر و بحر تدعونه تضرعا و خفیة ای علانیة و سرا قراءت عاصم بروایت ابو بکر خفیة بکسر خاء است و معنی همانست لین انجیتنا من هذه عاصم و حمزه و کسایی لین أنجانا من هذه خوانند اینجا قول مضمر است یعنی یقولون لین انجیتنا قول فرو گذاشت که آن از تدعونه خود بیرون آید من هذه یعنی من هذه الخیفة و قیل من هذه البلیة لنکونن من الشاکرین لله فی هذه النعم فنوحده

قل الله ینجیکم منها عاصم و حمزه و کسایی ینجیکم بتشدید خوانند و باقی بتخفیف و معنی هر دو یکسانست منها یعنی من تلک الشداید و المحن و من کل کرب ای غم و بلاء ثم انتم یا معشر الکفار تشرکون فی حال الرخاء این در شأن قریش فرو آمد که مسافران بودند در بر و بحر چون ایشان را در آن خطری پیش آمدی یا بیم هلاک دست در دعا و تضرع می زدند و از خدا باخلاص نجات میخواستند چون ایشان را از آن خطر و بیم امن پدید آمدی و نجات باز دیگر باره بسر کفر و بت پرستی خویش می باز شدند رب العزة ایشان را درین آیت توبیخ میکند و از نیک خدایی خود و بد بندگی ایشان خبر میدهد پس درین آیت دیگر ایشان را بیم داد و خبر کرد که من قادرم و توانا که بعد ازین شما را هلاک کنم گفت قل هو القادر این آیت بسه بار آمده از آسمان اول این فرو آمد که قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا من فوقکم گوی او قادر است که بر شما عذابی انگیزد از زیر شما آب چنان که قوم نوح را فرستاد یا باد چنان عاد یا بانگ چنان ثمود یا ظلة چنان قوم شعیب یا حاصب چنان مؤتفکات و درست است خبر از جابر انصاری که رسول خدا ص گفت آن گه که این فرو آمد اعوذ بوجهک

جبرییل رفت و پس آن باز آمد و گفتاو من تحت ارجلکم ...

میبدی
 
۲۶۴۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۱ - النوبة الثالثة

 

... یا محمد از آنجا که صورت است همی گوی لست کأحدکم کجا بود بشری که بیک ساعت او را از مسجد حرام بمسجد اقصی برند و از آنجا بآسمان دنیا و از آنجا به سدره منتهی و افق اعلی و بنمایند او را آیات کبری و جنات مأوی و طوبی و زلفی و دیدار مولی کجا بود بشری نه نویسنده و نه خواننده و هرگز پیش هیچ معلم ننشسته و آن گه علم اولین و آخرین دانسته و از اسرار هفت آسمان و هفت زمین خبر داده آری که در کتاب قدم و در دبیرستان ازل بسی بوده و لباس فضل پوشیده و کأس لطف نوشیده که ادبنی ربی فأحسن تأدیبی

از آنجاست که در صحیفه موجودات یک نظر مطالعه کرد و این خبر باز داد که زویت للارض فأریت مشارقها و مغاربهاساکنان حضرت جبروت و مقدسان ملأ اعلی همی بیک بار آواز برآوردند که ای سید ثقلین و ای مهتر خافقین هیچ روی آن دارد که از آن دبیرستان قدم و از آن لوح حقیقت خبری بازدهی لفظی بگوی که ما نیز طالبان ایم سوخته یک لمحت و تشنه یک شربت جواب درد آن طالبان و تشنگان از نطق مقدس وی این بود که لا یطلع علیه ملک مقرب و لا نبی مرسل

آشیان آشنایی و دبیرستان درد ما جز قبه قاب قوسین نیست و بر تابنده این شربت جز حوصله درد ما نیست ...

... فرمان آمد که ای پاکان مملکت و ای نقطهای عصمت ای آدم و ای نوح ای ابراهیم و اسحاق و یعقوب که عزت قرآن بهدایت و نبوت شما گواهی میدهد که کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل ای شما که ذریه نوح اید داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون که جلال قرآن شما را مینوازد که و کذلک نجزی المحسنین ای زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که از آن درگاه بی نهایت خلعت صلاحیت و پیروزی یافتید که کل من الصالحین ای اسماعیل و ای یسع و ای یونس و لوط که بر جهانیان دست شرف بردید باین توقیع فضل که بر منشور نبوت شما زدند که کلا فضلنا علی العالمین ای پدران و فرزندان ایشان آنان که نام بردیم و ایشان که نبردیم چه طمع دارید که بروز دولت خاتم پیغامبران خواهید رسیدن

یا غبار نعل مرکب او درخواهید یافتن هیهات شش هزار سال این پیغامبران را پیشی دادند که شما مرکبها برانید و منزلها باز برید که آن سید چون قدم در مملکت نهد بیک میدان شش هزار ساله راه باز برد و در پیش افتد که نحن الآخرون السابقون

پس چون مهتر قدم در مملکت نهاد و از چهار گوشه عالم آواز برآمد که جاء الحق و زهق الباطل و بیک میدان منازل و مراحل شش هزار ساله برید پیغامبران بشتاب مرکبها دوانیدند تا بو که بدو در رسند سید بخانه ام هانی فرو شد ایشان بر عتبه آن درگاه عین انتظار گشته که آواز کوس ثم دنا فتدلی از قاب قوسین و سرادقات عرش مجید شنیدند ...

میبدی
 
۲۶۵۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... آفتاب و ماهتاب هر دو مریی اند و ذات ایشان مدرک نیست و رسیدن بطول و عرض و حد مساحت آن نیست این همچنانست که گفت و لا یحیطون به علما احاطت نفی کرد و نفی احاطت اقتضاء نفی علم نکند فانه معلوم جل جلاله همچنین نفی ادراک اقتضاء نفی رؤیت نکند جوابی دیگر بعضی متأخران گفته اند لا تدرکه الأبصار و انما یدرکه المبصرون

آن گه گفت و هو اللطیف اوست خداوند باریک دان دور در بینش

الخبیر دانا بهر کار آگاه بهرگاه اما معنی لطیف بتحقیق آنست که دقایق مصالح بندگان شناسد و غوامض احوال و کار ایشان داند ما دق منها و ما لطف از کار و مصالح خلق هیچ دقیقه و هیچ لطیفه بوی فرو نشود آن گه بر سبیل رفق نه بر سبیل عنف آن منافع و مرافق ببندگان رساند و راه آن مصالح بایشان نماید چون رفق در فعل و لطف در علم بهم آید لطیف بر کمال بود و جز الله را جل جلاله کمال این معنی و سزاواری این نام نیست و رب العالمین در قصه لقمان میگوید یا بنی إنها إن تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة أو فی السماوات أو فی الأرض یأت بها الله إن الله لطیف خبیر ...

... و لیقولوا درست و تا گویندا یعنی خواستیم تا گویند که تو این سخن راست کرده ای با خود و قرآن ساخته ای مکی و ابو عمرو دارست خوانند یعنی با کسی واگفته ای و با کسی بهم ساخته ای و این آن بود که او را متهم کرده بودند بمردی رومی اذ کان یلازم رسول الله ص و یحدثه بما قرأ فی الانجیل گفتند انجیل ازو میشنود و بتازی از آن قرآن میسازد و ذلک فی قوله لسان الذی یلحدون الیه اعجمی باین قراءت و لیقولوا این لام لام عاقبت گویند معطوفست بر معنی مضمر تقدیره لتلزمهم الحجة و لیقولوا ما یقولون و یکون عاقبة امرهم الشقاوة التی لحقتهم

ابن عامر و یعقوب درست بفتح سین و سکون تا خوانند و برین قراءت معنی لیقولوا لیلا یقولوا است میگوید بیان آیات میکنیم و تفصیل آن روی بروی میدهیم تا این ناگرویدگان نگویند که اساطیر الاولین است اخبار تقدمت و انمحت و درست

معنی دیگر گفته اند قراءت ابن عامر را که هر یک چندی میگویند اینان که کار محمد و دولت او تباه و ناچیز و نیست گشت هر گه که تأخری افتادی در وحی یا قوت دشمن بودی در جنگ گفتندی درست یعنی انمحت و بطلت درست در شواذ خوانده اند یعنی که ایشان گویند محمد را این درس کرده اند و برو خوانده اند یعنی مردمان درو آموخته اند چنان که گفت و أعانه علیه قوم آخرون ...

... اتبع ما أوحی إلیک من ربک مقاتل حیان گفت مشرکان او را وا ملت پدران خویش میخواندند و میگفتند تو بدین پدران خویش باز آی اگر آن را پس آوردی بودی ما ترا کفیل ایم ایستاده ایم بدان و بر خود میگیریم رب العالمین آیت فرستاد که اتبع ما أوحی إلیک من ربک تو بر پی آن باش که بتو فرستاده اند از قرآن و وحی و بدان عمل کن و کاربند باش آن گه گفت لا إله إلا هو کلمه توحید درین میان آوردن معنی آنست که سخن ایشان مشنو و ایشان را برین کلمه توحید خوان که لا إله إلا هو و گفته اند معنی آنست که بر پی قرآن رو آن قرآن که خدای یکتای یگانه فرو فرستاد ثم قال و أعرض عن المشرکین از آن آیتها است که آیت سیف آن را منسوخ کرده

و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله ابن عباس گفت چون این آیت آمد که إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم مسلمانان هنگامی بتان را بد میگفتند پس آن کافران در برابر آن معبود مسلمانان را بد میگفتند و مسلمانان را در آن زمان قوت آن نبود که ایشان را از آن و از داشتندی و از ایشان کین ستدندی پس رب العالمین این آیت فرو فرستاد و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله سدی گفت بوقت وفاة بو طالب قومی از قریش برخاستند بو سفیان و بو جهل و نضر حارث و امیه و ابی پسران خلف و عقبة بن ابی معیط و عمرو بن العاص و اسود البختری این جماعت برخاستند و بر بو طالب شدند گفتند تو سرور عرب و سید مایی و از بهر حرمت تو ما بسی رنج کشیدیم ازین برادرزاده تو محمد و هنوز بر آنست که ما را رنجاند و خدایان ما را بد گوید تو او را بر خوان و میان ما عهدی بند که نه او نام خدایان ما برد و نه ما نام خدای او بریم سر بسر بیفکنیم و از هر دو جانب سخن بد در خدایان نگوییم بو طالب مصطفی را ص برخواند گفت یا محمد این قوم تو و بنو عم تو چنین میگویند و انصاف می دهند تو نیز از ایشان قبول کن و مراد ایشان حاصل کن مصطفی ص روی با ایشان کرد و گفت اگر من مراد شما بدهم شما نیز کلمه ای از من دریغ مدارید که اگر بگویید ملک جهان شما را بود و عرب و عجم سر بر خط شما نهند بو جهل گفت آن چه سخن است که تو از ما می در خواهی گفت کلمه لا اله الا الله ایشان چون کلمه توحید شنیدند یکبارگی سر وازدند و پرکنده شدند بو طالب گفت یا محمد این کلمه ازیشان مخواه که ایشان از آن ترسیده اند و رمیده و طاقت گفتن آن ندارند با ایشان سخنی دیگر گوی و کاری دیگر خواه مصطفی گفت یا عم من بر آن نیستم که هرگز جز از این کلمه خواهم گفت و جز از این بکاری دیگر سر درخواهم آورد ایشان سخن درشت تر کردند گفتند لتکفن عن شتم آلهتنا او لنشتمنک و لنشتمن من یأمرک فأنزل الله تعالی و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله و عند نزول هذه الایة

قال رسول الله ص لا تسبوا ربکم فأمسک المسلمون عند ذلک عن شتم آلهتهم فرمان آمد که ای محمد پرستیدگان ایشان را دشنام مدهید که ایشان خدای ترا دشنام گویند به بی علمی بر دلیری و شوخی هر سخن که موذی بود بنزدیک عرب آن دشنام است هر چند که در آن تفحش نیست قراءت یعقوب عدوا بضمتین و تشدید واو و العدو و العدو و العدوان و الاعتداء و التعدی و العداء مصادر ...

... قراءت باقی انها اذا جاءت بفتح الف سخن در اول پیوسته و بر این قراءت سخن در إنما الآیات عند الله تمام شد پس بر سبیل ابتدا گوید و ما یشعرکم أنها إذا جاءت لا یؤمنون یعنی و ما اشعرکم چون نیک دانید شما که گرویدگان اید که ایشان چون آیت بینند هم بنگروند وجهی دیگر و ما یشعرکم لعلها اذا جاءت لا یؤمنون و روا باشد که لا صلت نهند و زیادت چنان که گفت ما منعک ألا تسجد یعنی ان تسجد و حرام علی قریة أهلکناها أنهم لا یرجعون ای یرجعون الی اهلیهم شامی و حمزه لا تؤمنون بتا خوانند خطاب با مشرکان میگوید شما که مکذبان اید نیک دانید که چون آیت آید هم بنگروید

و نقلب أفیدتهم و أبصارهم برگردانیم دلهای ایشان که بر آنند که اگر آیت بینند بگروند تا اگر آیت بینند بنگروند که در ازل حکم شقاوت بر ایشان رفته و من اسقطته السوابق لم تنعشه اللواحق میگوید دلهای ایشان و دیدهای دل ایشان و خرد ایشان برگردانیم از پذیرفتن حق و ایمان آوردن بآیات کما لم یؤمنوا به یعنی بالقرآن و بمحمد أول مرة اتتهم الآیات مثل انشقاق القمر و غیره میگوید دلهاشان برگردانیم تا هم چنان که باول بار که انشقاق قمر و امثال آن دیدند بنگرویدند بدوم بار که آیات طلب کردند و درخواستند چون بینند هم بنگروند کلبی گفت کما لم یؤمنوا یعنی قوم صالح و قوم موسی و عیسی و الامم الخالیة بما سألوا من الآیات قبلها کذلک کفار مکة لا یصدقون بها ان جاءتهم دلیله قوله تعالی أ و لم یکفروا بما أوتی موسی من قبل ابن عباس گفت المرة الاولی دار الدنیا یعنی و نقلب افیدتهم و ابصارهم عن الایمان لو ردوا من الآخرة الی الدنیا فلا یؤمنون کما لم یؤمنوا فی الدنیا قبل مماتهم نظیره و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه وجهی دیگر آنست که در نوبت اول رفت و هو اشبه الأقاویل و الله اعلم و نذرهم فی طغیانهم یعمهون ای فی عتوهم و ضلالتهم یترددون لا نخرجهم منها

میبدی
 
۲۶۵۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

... که امید مرا فذلک این خواهد بود

و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا هر که رتبت وی عالی تر بلاء وی تمامتر هر که بحق نزدیکتر و دل وی صافی تر نفس وی بدست دشمن گرفتارتر آری بی غصه محنت قصه محنت نتوان خواند بی زهر بلا شهد ولا نتوان یافت بنگر که آدم صفی آن غرس تکریم حق و پرورده تقدیس چه دید از آن دشمن خویش ابلیس یقول تعالی فأزلهما الشیطان عنها فأخرجهما مما کانا فیه و آن دیگر شیخ پیغامبران و پدر جهانیان نوح ع از قوم خویش بنگر که چه دید نهصد و اند سال ایشان را دعوت کرد هر روز او را چندان بزدند که بیهوش شدی و فرزندان خود را بر معادات او وصیت کردندی و آن مهتر برین بلیت صبر میکرد و امید بایمان ایشان میداشت تا او را گفتند لن یؤمن من قومک إلا من قد آمن گفت بار خدایا چون امید بریده گشت و روی صلاح پدید نیست بودن ایشان در دنیا جز زیادت فساد و سبب خرابی نیست لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا و از آن پس ابراهیم پیغامبر که شجره توحید بود شب و روز بزانو درافتاده و شیبت سفید در دست نهاده که و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام بنگر که او را از آن نمرود طاغی چه رسید و از معانده و مکابره وی چه مقاساة کشید و علی هذا پیغامبران یکان یکان هود و صالح و لوط و زکریا و یحیی و عیسی و موسی از دست جباران و متکبران و متمردان همه بفریاد آمدند و در حق زاریدند و در آخر همگان محمد عربی و مصطفی هاشمی بلاء وی تمامتر و اذی وی از دشمنان بیشتر تا میگوید

صلی الله علیه و سلم ما اوذی نبی مثل ما اوذیت قط ...

... خواجگی کن سایلان را طمعشان گردان وفا

أ فغیر الله أبتغی حکما جز از الله معبودی گیرم کلا جز از الله خدایی را دانم حاشا معبود بی همتا اوست که یگانه و یکتا خود اوست در کردگاری و جباری بی نظیر اوست در کاررانی و کار خدایی بی شبیه اوست در بنده نوازی معروف اوست در مهربانی و مهر نمایی موصوف اوست

پیر طریقت گفت الهی موجود عارفانی آرزوی دل مشتاقانی مذکور زبان مداحانی چونت نخواهم که نیوشنده آواز داعیانی چونت نستایم که شاد کننده دل بندگانی چونت ندانم که زین جهانی چونت دوست ندارم که عیش جانی و إن تطع أکثر من فی الأرض الایة وفد خدای از روی عدد اندکی اند اما با وزن و با خطراند و اهل باطل بسیاراند لکن بی وزن و بی معنی اند یک جهان مجاز را یک ذره حقیقت بس یک عالم بیهوده و باطل را یک نفس خداوندان یافت بس ...

میبدی
 
۲۶۵۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۶ - النوبة الاولى

 

... و قالوا و گفتند هذه أنعام و حرث آن چهارپایان را و آن کشت را که خود حرام کرده بودند بتان را حجر که آن حرام است و محرم بر خلق لا یطعمها بنچشد آن را إلا من نشاء مگر آنکه میخواهیم بزعمهم بگزاف گفت ایشان و أنعام حرمت ظهورها و چهار پایانی که پشتهای ایشان حرام میداشتند بر نشستن و أنعام لا یذکرون اسم الله علیها چهارپایانی که بر کشتن آن خدای را نام نمی بردند افتراء علیه این همه میکردند بدروغ ساختن بر خدای سیجزیهم پاداش دهد الله ایشان را بما کانوا یفترون ۱۳۸ بآن دروغها که میگفتند

و قالوا ما فی بطون هذه الأنعام و میگفتند آنچه در شکمهای این جانوران است از بار خالصة لذکورنا حلال است مردان ما را خوردن آن و محرم علی أزواجنا و حرام کرده است بر زنان ما خوردن آن و إن یکن میتة و اگر آنچه در شکم آبستن بود مرداری بود فهم فیه شرکاء خوردن آن مردان و زنان را حلالست سیجزیهم وصفهم آری پاداش دهد الله ایشان را بآن صفت که میکردند إنه حکیم علیم ۱۳۹ الله دانای است راست دان

قد خسر زیان کار شدند و نومید ماندند الذین قتلوا أولادهم ایشان که فرزندان خویش را کشتند سفها بغیر علم بسست رأیی و بی خردی بی هیچ دانش و حرموا ما رزقهم الله و حرام کردند آنچه الله ایشان را روزی کرده بود افتراء علی الله بدروغ نهادن بر خدای قد ضلوا بیراه شدند و گم گشتند و ما کانوا مهتدین ۱۴۰ و بر راه راست نبودند

میبدی
 
۲۶۵۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن الایة اشارتست باظهار سیاست و عزت و خطاب هیبت با اهل شقاوت در آن روز رستاخیز و روز عظمت روزی که آتش نومیدی در خرمنهای خلایق زنند و اعمال و احوال ایشان بباد بی نیازی بر دهند که و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا ظالمان و ستمکاران خیمه اندوه و ندامت بزنند که و یوم یعض الظالم علی یدیه گردن همه جباران و متمردان فرو شکنند و آن عملهای خبیث همچون غلی سازند و بر گردنهاشان نهند إنا جعلنا فی أعناقهم أغلالا و آن عوانان ناپاک و ظالمان بی رحمت را بیارند و در سراپرده آتشین بدارند إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها آفتاب و ماه و سیارات را بدود هیبت روی سیاه گردانند و این کوس زوال بکوبند که إذا الشمس کورت و إذا النجوم انکدرت بر قدر مایه هر کسی با وی معاملت کنند قومی را نداء بردابرد از پیش میزنند و قومی را آواز گیرا گیر در قفا مینهند قومی چون در از میان صدف می افروزند قومی را باین خطاب کرامت می نوازند که لا تخافوا و لا تحزنوا قومی را باین تازیانه ادبار زنند که اخسؤا فیها و لا تکلمون قومی را این خطاب هیبت شنوانند بنعت عزت و اظهار سیاست کها معشر الجن و الإنس أ لم یأتکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی قومی را این نداء کرامت شنوانند بنعت لطف و اظهار رحمت که یا عباد لا خوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون

و ربک الغنی ذو الرحمة اشارت بهر دو طرف دارد همان عزت و سیاست با بیگانگان همین لطف و رحمت با دوستان الغنی یشیر الی عزه و ذو الرحمة یشیر الی لطفه الغنی اخبار عن جلاله و ذو الرحمة اخبار عن افضاله فهم فی سماع هذه الایة مترددون بین صحو و محو و بین اکرام و اصطلام و بین تقریب و تذویب واسطی گفت الغنی بذاته ذو الرحمة بصفاته الغنی عن طاعة المطیعین ذو الرحمة علی المذنبین

إن ما توعدون لآت آمدنی آمده گیر و رفتنی شده گیر و این روز روشن تاریک شده گیر و غرور دنیا روزی بسر آمده گیر جوانمردی را دیدند که بی علتی می لنگید گفتند چرا می لنگی گفت فردا بخارستان خواهم رفت گفتند تا فردا گفت فردا آمده گیر و این پرده دریده گیر و رسوا شده گیر ...

... تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار

ای جوانمرد این حیات دنیا باد است تا بنگری از دست رفته است این دنیا همچون خنده دیوانگان است و گریه مستان دیوانه بی شادی خندد و مست بی اندوه گرید دنیا مثال یخ است در آفتاب نهاده و بنهیب میگذارد یا شکر که در دهن نهاده و می ریزد آری بس شیرین است بطعم لکن گدازنده بجرم تا در دهن نهادی گداخت دنیا نظاره گاهی خوش است حلوة خضرة لکن تا بنگری گذشت و تا دل درو بستی رفت لو لا الموت لا دعی کل الناس الربوبیة اگر ذل مرگ نیستی از اطراف عالم آواز أنا ربکم الأعلی برآمدی این چندین صدرها بینی از خواجگان خالی شده و پس از آنکه چون گل بر بار بشکفته بودند از بار بریخته و در گل خفته

چون که عبرت نگیری و در سرانجام کار خود اندیشه نکنی رب العالمین میگوید فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدار آری بدانید که این دنیا تا کجا رسد و سرای پیروزی و جاویدی کرا رسد به بینید که درویشان شکسته را بر مرکب کرامت چون آرند و خواجگان بی معنی را به تازیانه قهر چون رانند ...

میبدی
 
۲۶۵۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات او آنست که رزها آفرید و ساخت معروشات هست از آنکه جفته آن بسته و کار آن ساخته و غیر معروشات و هست از آنکه او کنده و بر نداشته و النخل و الزرع و خرما بنان و کشت زار مختلفا أکله جدا جدا طعم آن میوه و الزیتون و الرمان و زیتون و انار متشابها هام رنگ و غیر متشابه و نه هام طعم کلوا من ثمره میخورید از میوه و بر آن إذا أثمر چون میوه آرد و آتوا حقه و حق آن بدهید یوم حصاده روز درودن آن و لا تسرفوا و در گزاف مروید و اندازه درمگذارید إنه لا یحب المسرفین ۱۴۱ که الله دوست ندارد گزاف کاران را

و من الأنعام و ساخت از چهار پایان حمولة آنها که ببار رسیده اند و کار را شایند و فرشا و از آن بچه ها که آن نیز ببار نرسیدند یا خود بار را نشایند کلوا مما رزقکم الله میخورید از آنچه الله شما را روزی داد و لا تتبعوا خطوات الشیطان و بر پی گامهای دیو مروید إنه لکم عدو مبین ۱۴۲ که او شما را دشمنی آشکارا است

ثمانیة أزواج هشت تا که چهار جفت اند هر یک زوج آن دیگر من الضأن اثنین از میش دو یکی نر یکی ماده و من المعز اثنین و از بز دو یکی نر یکی ماده قل ای محمد مشرکان را گوی آلذکرین حرم دو نر حرام کرد الله أم الأنثیین یا آن دو ماده أما اشتملت علیه أرحام الأنثیین یا آنچه رحم هر دو ماده بر آن مشتمل است از بچه نازاده نیز نبیونی خبر کنید مرا بعلم بحجتی إن کنتم صادقین ۱۴۳ اگر می راست گویید که الله این کرد ...

میبدی
 
۲۶۵۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

... اما ابن عباس و انس مالک و محمد حنفیه و جابر زید و سعید مسیب و طاوس و قتاده و ضحاک میگویند و آتوا حقه این حق زکاة مفروضه است و شافعی و فقها این قول اختیار کرده اند و گفتند معنی آنست که اعطوا زکاته حین ادراکه و هو اکمل ما یکون من احواله و یقال حین کیله سدی گفت و نخعی و جماعتی که این سورة الانعام مکی است و فرض زکاة بمدینه فرو آمد که یعنی این صدقه ای بود پیش از نزول زکاة پس عشر و نصف العشر که فرضیت آن بمدینه فرو آمد آن را منسوخ کرد ابن عباس گفت نسخت الزکاة کل نفقة فی القرآن

و لا تسرفوا ای و لا تعطوا کله این در شأن ثابت قیس بن شماس فرو آمد که وی را پانصد خرمابنان بود پربار رسیده چون این آیت فرو آمد که و آتوا حقه یوم حصاده و مردمان را دید که هر کس صدقه ای میکرد وی رفت و آن همه بیک روز بدرویشان داد و از بهر عیال خود هیچ چیز بنگذاشت رب العزة گفت و لا تسرفوا همه بدرویش مدهید که عیال خود بی کام بگذارید ابدأ بمن تعول نخست بر عیال خود نفقه کنید و آنچه بسر می آید بدرویشان دهید زهری گفت و لا تسرفوا ای لا تنفقوا فی المعاصی قال مجاهد لو کان ابو قبیس ذهبا لرجل فأنفقه فی طاعة الله لم یکن مسرفا و لو أنفق درهما واحدا فی معصیة الله کان مسرفا و فی هذا المعنی قیل لحاتم الطایی لا خیر فی السرف فقال لا سرف فی الخیر قال عبد الرحمن بن زید الخطاب للسلاطین یقول لا تاخذوا فوق حقکم

و من الأنعام ای و أنشأ من الانعام حمولة یعنی ما ادرک الحمل و اطاق العمل و فرشا هی الصغار التی لا یحمل علیها کالغنم و البقر و الإبل الصغار حمولة آنند که بکار و بار رسیده اند و فرش آنند که ببار و کار نرسیده اند از بچه شتر و گاو و بار و کار را نشایند از گوسفند

کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان این اتباع خطوات آنست که از حموله بحیره و سایبه و حامی ساختند و از فرش وصیله ساختند إنه لکم عدو مبین بین العداوة اخرج آباءکم من الجنة و قال لأحتنکن ذریته پس تفسیر حموله و فرش کرد گفت ثمانیة أزواج هشت تا یعنی چهار جفت عرب تا را زوج خوانند از بهر آنکه تا وادوم است که آن را جفت کند ۲ من الضأن اثنین و من المعز اثنین این تفسیر فرش است ...

... ذلک ای ذلک التحریم جزیناهم ببغیهم یعنی عقوبة لقتلهم الانبیاء و بصدهم عن سبیل الله کثیرا و بأکلهم الربا و استحلال اموال الناس بالباطل فهذا البغی

و إنا لصادقون فی الاخبار عن التحریم و عن بغیهم اینست تفصیل محرمات بوحی قرآن هم آنکه محرم است بر مسلمانان و هم آنکه محرم است بر جهودان و مصطفی ص فرا مشرکان عرب گفت که تفصیل محرمات بآن پیغام که بمن دادند و بآن وحی قرآن که بمن گزاردند همین است کافران او را تکذیب کردند و گفتند فانک لم تصب

رب العالمین گفت فإن کذبوک فقل ربکم ذو رحمة واسعة بتأخیر العذاب عنکم و لا یرد بأسه ای عذابه اذا جاء الوقت عن القوم المجرمین الذین کذبوک بما تقول ابن کیسان از ثعلب پرسید در معنی این آیت گفت جزاء تکذیب رحمت چون باشد ثعلب جواب داد که ذو رحمة واسعة اذ لم یعاجلکم بالعقوبة ابن کیسان گفت قد عوجل من الامم قبل محمد قال ثعلب او لست تقرأ و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین فمن رحمته و شرفه و برکته و مقداره عند خالقه انه اخر عقوبة من کذبه الی الآخرة لأن عیونهم قد وقعت علی عینه فلحقتهم برکاته بما اخرت عنهم العقوبات الی الآخرة فمنهم من اسلم ببرکته و منهم من رفه فی الدنیا ببرکته صلی الله علیه و سلم

سیقول الذین أشرکوا مشرکان عرب چون حجت بر ایشان لازم گشت و بدانستند بیقین که آنچه بدست دارند و آنچه باعتقاد کرده اند از تحریم حرث و انعام و غیر آن باطل است گفتند لو شاء الله ما أشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من البحایر و السوایب و غیر ذلک مشیت خدا حجت خود ساختند و این مشیت نه آن مشیت الله است در خلق خویش چنان که آنجا گفت و لو شاء الله ما أشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظا بلکه مشرکان باین مشیت امر خواستند و رضا و محبت یعنی ان الله رضی منا ما نحن علیه و أراده منا و امرنا به و لو لم یرضه لحال بیننا و بینه دعوی کردند که الله ما را فرمود و از ما بپسندید این تحریم که کردیم و پدران ما کردند و اگر خواستی ما را نفرمودی و بجای آنکه فرمود باز زدی و کافران را درین بس حجتی نیست که ایشان امر بگذاشتند و در مشیت آویختند و امر خدا دیگر است و ارادت و مشیت او دیگر انه جل جلاله مرید بجمیع الکاینات غیر آمر بجمیع ما یرید پس بر بنده آنست که فرمان گوش دارد و اتباع آن کند و او را نرسد که بعد از ورود امر در مشیت آویزد رب العالمین گفت کذلک کذب الذین من قبلهم حتی ذاقوا بأسنا چنان که ترا تکذیب کردند ای محمد این کافران اسلاف ایشان و پدران ایشان با انبیا همان تکذیب کردند تشبیه اینان با اسلاف بتکذیب کرد و تعرض گفت ایشان که لو شاء الله نکرد نگفت پدران ایشان دروغ گفتند چنان که اینان در لو شاء الله دروغ گفتند که اگر معنی این بودی کذب بتخفیف گفتی چون نسبت ایشان با تکذیب کرد نه با کذب معلوم گشت که کافران دعوی آن میکردند که الله ما را باین تحریم فرمود رب العزة گفت قل هل عندکم من علم یعنی علی ما قلتم من برهان و کتاب منزل فتخرجوه لنا چنان که جای دیگر گفت قل فأتوا بکتاب من عند الله آن گه گفت إن تتبعون إلا الظن ای ما تتبعون فیما انتم علیه الا الظن لا العلم و الیقین و إن أنتم إلا تخرصون یعنی و ما انتم الا کاذبون

قل فلله الحجة البالغة بالکتاب و الرسول و البیان فلو شاء لهداکم أجمعین اخبار عن تعلق مشیة الله بکفرهم و ان ذلک حصل بمشیته اذ لو شاء لهدیکم

قل هلم شهداءکم سیبویه گفت هلم اصل هاء است فضمت الیها لم و جعلها کالکلمة پس قومی عرب آن را تثنیه و جمع گویند هلم هلما هلموا هلمی هلممن و قومی آن را تثنیه و جمع نگویند و این فصیح تر است که این لغت قرآن است و باین قرآن فرو آمد یقول تعالی هلم إلینا و هلم شهداءکم و این بمعنی جمع است و هلم متعدی آید و لازم آید لازم بمعنی تعالوا است کقوله هلم الینا و متعدی بمعنی هاتوا کقوله هلم الینا شهداءکم ای هاتوا شهداءکم و قربوا شهداءکم الذین یشهدون أن الله حرم هذا الحرث و الأنعام ...

میبدی
 
۲۶۵۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و هو الذی أنشأ جنات معروشات الایة دیده ای باید پاک از غشاوت غیبت نجات یافته و از سرمه توحید مددی تمام یافته تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقیت از وی درست آید و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند درین باغ و بستان و انواع و الوان درختان تا در هر جز وی از اجزاء مخلوقات و مقدورات صد هزار صنایع و بدایع و ودایع بیند نهاده که یکی بیکی نماند

سهلها معطر بحرها معنبر خاکها منور باغها مزخرف گلها ملون یکی سرخ چون چون خون دل مشتاقان یکی زرد چون روی زاهدان یکی سپید چون دل مؤمنان یکی لعل چون جان عاشقان این همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یک بار بزمین نگرد چون از آن یک نظر این همه عجایب و لطایف پدید آید از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گویی چه اثر نماید و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد و آتوا حقه یوم حصاده بندگان را میگوید که حق این نعمت بشناسید و بشکر آن قیام نمایید و با درویشان مواسات کنید تا نعمت بماند و درویش بیاساید و دوستی حق شما را حاصل شود به داود وحی آمد که یا داود خواهی که بمن نزدیک شوی و ترا بدوست گیرم رو درویشان را باز جوی شکستگان را بنواز و بایشان تقرب کن بلقمه ای نان بشربتی آب تا ایشان ترا دوست دارند و بدل خود راه دهند ای داود من بر دل ایشان اطلاع کنم هر که را در دل ایشان بینم او را بدست خود گیرم

و لا تسرفوا إنه لا یحب المسرفین بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آن است و گرچه حبه ای بود یا ذره ای بموسی وحی آمد که یا موسی خواهی که همه آن رود که مراد تو بود حظ نفس خود در باقی کن و مراد خود فداء مراد ازلی کن تو بنده ای و بنده را مراد نیست و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست ...

... اینست که رب العزة گفت کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین آن گه پس ازین آیت لختی نعمتهای خود بتفصیل یاد کرد و محرمات و محللات از هم جدا کرد و هر یکی را گروهی نامزد کرد که ایشان را آن روزی کرد طیبات حلال مؤمنان پاک را و خبیثات حرام دشمنان ناپاک را الطیبات للطیبین و الخبیثات للخبیثین آن گه هر دو را حوالت با صفت خود کرد و درین آیت اشارت کرد که فقل ربکم ذو رحمة واسعة و لا یرد بأسه عن القوم المجرمین گفت ما را هم رحمت است و هم بأس و شدت رحمت از مؤمنان دریغ نیست و بأس و شدت از دشمنان دور نیست روزی پاک مؤمنانرا برحمت ما است و رزق خبیث دشمنان را از نقمت ما است و ما آن کنیم که خود خواهیم کس را بر حکم ما اعتراض نه و بر صنع ما چون و چرا نه

آنچه کنیم بحجت خداوندی و کردگاری و جباری کنیم که حجت بالغه بحقیقت ما را است و حکم روان و عزت بیکران ما را سزا است اینست که گفت جل جلاله قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداکم أجمعین قال النصر ابادی الخلق کلهم منعهم شدة الحاجة عن معانی رؤیة الحجة و لو سقط عنهم الحاجات لکشف لهم براهین الحجة و قال رؤیة الحاجة حسنة و رؤیة الحجة احسن منها

میبدی
 
۲۶۵۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

... و تفصیلا لکل شی ء و هدی ای التوراة هدی من الضلالة و رحمة من العذاب لعلهم بلقاء ربهم یؤمنون یعنی بالبعث الذی فیه جزاء الاعمال

و هذا یعنی القرآن کتاب أنزلناه مبارک البرکة النماء و الزیادة فهو برکة لمن آمن به و عمل بما فیه و ان من برکة هذا الکتاب ما احله الله لنا فیه مما حرمه علی الیهود و ما احل لنا فیه من الغنایم التی حرمها علی من کان قبلنا و ما فیه من الزیادة فی العمل و الجهاد و ما علی ذلک من زیادة الثواب فاتبعوه ای اقتدوا به و اتقوا لعلکم ترحمون

أن تقولوا معنی آنست که اتقوا ان تقولوا میگوید بتصدیق و استوار داشت رسول من و پذیرفتن پیغام من بپرهیزید از آنچه فردا گویید إنما أنزل الکتاب علی طایفتین من قبلنا و إن کنا عن دراستهم لغافلین ای ما کنا الا غافلین عن تلاوة کتبهم این خطاب با اهل مکه است و مراد اثبات حجت است بر ایشان بر انزال قرآن بر محمد ص یعنی که تا فردا بقیامت نگویند این کفار عرب که اگر از ما آن میخواستند که از پیشینیان ما را کتاب دادندی همچون ایشان که جهودان و ترسایان را تورات دادند و ما از آن غافل بودیم و آن زبان ندانستیم یعنی که بقیامت این سخن نتوانند گفت که ما ایشان را کتاب قرآن دادیم و فرستادیم و احکام آن روشن کردیم و بأوامر و نواهی فرمودیم ...

... قل انتظروا یعنی احد هذه الاشیاء إنا منتظرون بکم احدها و قیل انها نسخت بآیة السیف

و در بیان آفتاب بر آمدن از مغرب خبری جامع است بروایت عکرمه از ابن عباس از رسول خدا ص گفتا آفتاب که بمغرب فرو میشود آن ساعت او را بآسمان هفتم می برند تا بمستقر خویش رسد زیر عرش مجید پس بوقت صبح دستوری خواهد که از کجا برآیم فرمان آید که هم از مطلع خویش برآی از جانب مشرق و او را بتازگی هر روز نور دهند و روشنایی پس بآسمانها و درجات بهشت گذاره کند و فروآید حیال المشرق فی سرعة طیران الملایکة تا باین آسمان دنیا رسد آن ساعت وقت انفجار صبح بود گفتا روزگار برین نسق همی رود تا بارادت حق قیامت نزدیک گردد و جهان همه کفر و فساد و معاصی بگیرد منکر آشکارا شود و امر معروف بردارند تا شبی در رسد که آفتاب بر عادت خویش دستوری بازگشتن خواهد و قمر هم چنان در آفتاب رسد هر دو سجود کنند و دستوری خواهند دستوری شان ندهند تا آن شب بسر آید و ظلمت روز در آن پیوندد و این حال اول متهجدان بدانند شب خیزان که عادت قیام شب داشتند و ایشان اندکی باشند در آن وقت و در آن زمان ایشان بیرون آیند و در آسمان نگرند و تعجب همی کنند که این شب را صبح نیست و ظلمت را پایان نیست بسر ورد خویش باز میشوند و باز بر آسمان می نگرند و هیچ روشنایی صبح پیدا نه تا زمانی درگذرد و ستارگان اول شب باز پدید آیند بمکان خویش چنان که هر شب می دیدند بدانند که روزی در ظلمت گذشت و آفتاب نیامد همه شب زاری کنند و در اوراد خویش بیفزایند تا آن شب نیز درگذرد و روز هم چنان در تاریکی بآن پیوسته تا سوم شب بگذرد و عالمیان همه بدانند و غریو و زاری در جهان افتد و از هول قیامت بیم در دلها و لرزه بر اندامها افتد و مؤمنان آن روزگار و متعبدان در هر شهری بمسجدها جمع شوند و تضرع کنند چون سه شب گذشت رب العزة جل جلاله و عز کبریاؤه جبرییل را بفرستد تا شمس و قمر هر دو بهم از جانب مغرب برآیند نور از ایشان واستده که ایشان را هیچ روشنایی نه بر آن مثال که هر بار ایشان را کسوف افتادی سیاه بر آیند همچون دو شتر قرین یکدیگر منازع یکدیگر تا کدام یکی در پیش افتد اینست که رب العزة گفت و جمع الشمس و القمر

قال فتذهل الامهات عن اولادها و الاحبة عن ثمرات قلوبها و یجأرون الی الله بالبکاء و الصراخ فأما الصالحون و الأبرار ینفعهم بکاؤهم یومیذ و یکتب لهم ذلک عبادة و أما الفاسقون و الفجار فلا ینفعهم بکاؤهم یومیذ و یکتب ذلک علیهم حسرة ...

... فقال یا عمر خلق الله بابا للتوبة خلف المغرب له مصراعان من ذهب مشکلان بالدر و الجواهر ما بین المصراع الی المصراع الآخر اربعین سنة للراکب المسرع فذلک الباب مفتوح منذ خلق الله خلقه الی صبیحة تلک اللیلة عند طلوع الشمس و القمر من مغاربهما و لم یتب عبد من عباد الله توبة نصوحا منذ خلق الله آدم الی ذلک الیوم الا ولجت تلک التوبة فی ذلک الباب ثم ترفع الی الله

پس چون باز گردند آفتاب و ماه از میان آسمان بسوی مغرب نه بمغرب خویش فرو شوند چنان که هر بار میشدند بلکه بآن در توبت فرو شوند و پس از آن در فراز کنند و استوار ببندند که نیز نگشایند پس از آن توبت هیچ کس نپذیرند و اسلام هیچ کس بکار نیاید مگر کسی که پیش از آن مسلمان بوده و محسن فذلک قوله یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا فقال ابی بن کعب بأبی انت و امی یا رسول الله فکیف بالشمس و القمر یومیذ و بعد ذلک و کیف بالناس و الدنیا

فقال یا ابی ان الشمس و القمر یکسبان بعد ذلک الضوء و النور ثم یطلعان علی الناس و یغربان کما کانا قبل ذلک یطلعان و یغربان و اما الناس فأنهم رأوا ما رأوا من فظاعة تلک الایة و عظمها فیلحون علی الدنیا حتی یجروا فیها الانهار و یغرسوا فیها الاشجار و یبنوا البنیان و أما الدنیا فلو نتج لرجل منهم لم یرکبه حتی تقوم الساعة من لدن طلوع الشمس من مغربها الی أن ینفخ فی الصور ...

میبدی
 
۲۶۵۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

بسم الله الرحمن الرحیم اسم یشیر الی سموه فی ازله اسم یدل علی علوه فی ابده سموه فی ازله نفی البدایة و علوه فی ابده نفی النهایة فهو الاول لا افتتاح لوجوده الآخر لا انقطاع لثبوته الظاهر لا خفاء لجلال عزه الباطن لا سبیل الی ادراک حقه

نام خدای کریم جبار نام دار عظیم اول بدانایی و توانایی و آخر بکار رانی و کار خدایی ظاهر بکردگاری و پادشاهی باطن از چون و چرایی اول هر نعمت آخر هر محنت ظاهر هر حجت باطن هر حکمت اول که نبودها دانست آخر که میداند آنچه دانست ظاهر بدانچه ساخت در جهان باطن از وهمهای پنهان فراخ بخشایش است و مهربان یگانه و یکتاست از ازل تا جاودان واحد و وحید در نام و در نشان رازها شنود چه آشکارا و چه نهان مایه رمیدگان و پناه مضطران و یادگار بی دلان

بر یاد تو بی تو روزگاری دارم ...

... الله اشارت است بجلال الوهیت و عزت احدیت رحمن اشارت است بکمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریت رحیم اشارت است بمهر و محبت خصوصا با اهل کرامت حسین منصور گفت بسم الله از بنده چنان است که کاف و نون از حق چون حق گوید جل جلاله کن پیش از آنکه کاف بنون پیوندد بفرمان الله عالمی در وجود آید همچنین بنده چون بصدق گوید بسم الله بر هر چه خواند راست آید و آنچه خواهد یابد بگفتار بسم الله قومی حروف بسم الله تفسیر کرده اند که با بر خدا است با پیغامبران بالهام نبوت و رسالت سین سر خدا است با عارفان بالهام انس و قربت میم منت خدا است بر مریدان بدوام نظر رحمت الف آلاء اوست لام اول لطف او لام دوم لقاء او هاء تنبیه و ارشاد او میگوید بآلاء الله و لطفه وصل من وصل الی لقاء الله فانتبهوا

در اخبار موسی ع آورده اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت یا موسی انا الله الرحمن الرحیم الکبریاء نعتی و الجبروت صفتی و الدیان اسمی فمن مثلی

زهی سخن پر آفرین و بر دلها شیرین نظم پاک و گفت پاک از خداوند پاک نظم بسزا و گفت زیبا و علم پاک و مهر قدیم آیین زبان و چراغ جان و نثار جاودان همی گوید ای موسی منم خداوند همگان بار خدای مهربان کریم و لطیف نوازنده بندگان دارنده جهان و نعمت بخش آفریدگان و نوبت ساز جهانیان الکبریاء نعتی

ای موسی برتری و بزرگواری نعت من جباری و کامگاری صفت من دیان و مهربان نام من در عالم خود که چون من امید عاصیان بمن درمان بلاها از من شادی درویشان بفضل من آرام ایشان بوعد من منزلشان بر درگاه من نشستن ایشان بامید وصل من بودن ایشان در بند عهد من آرزوی ایشان سلام و کلام من شادی ایشان بدیدار من

المص گفته اند که علم همه چیز در قرآن است و علم قرآن در حروف اوایل سور است و علم حروف در لام الف است و علم لام الف در الف است و علم الف در نقطه حقیقی است و علم نقطه در معرفت اصلی است و علم معرفت اصلی در مشیت ازلی است و علم مشیت در غیب هویت و غیب هویت را غایت نیست و آن را دریافت نه که وی را مثل و مانند نیست لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر ...

... نسیمی نصیب دماغ ایشان نیامد تا رب العزة بحکم حرمان ایشان را میگوید قلیلا ما تذکرون و کم من قریة أهلکناها کم من اهل قریة رکنوا الی الغفلة و اغتروا بطول المهلة فباتوا فی خفض الدعة و أصبحوا و قد صادفتهم البلایا بغتة و أدرکتهم القضیة الازلیة تلک سنة الله فی الذین خلوا من الکافرین و عادته فی الماضین من الماردین

ای مسکین نگر که بروزگار امن و صحت و نعمت فریفته نگردی و اگر روزی مرادت برآید از دنیا ایمن ننشینی که زوال نعمت و بطش جباری بیشتر بوقت امن آید یقول الله تعالی حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة حتی إذا أخذت الأرض زخرفها الایة و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله الایة یحسب أن ماله أخلده کلا کم ترکوا من جنات و عیون الایة أ و لم تکونوا أقسمتم الایة إنی أراکم بخیر الایة هر که درین آیات تدبر کند داند که این بساط لعب و لهو در نوشتنی است و این خانهای بنقش و نگار گذاشتنی است و این جهانیان و جهانداران که خسته دهراند و مست شهوت در سفینه خطراند و در گرداب هلاک

در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک ...

میبدی
 
۲۶۵۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۲ - النوبة الثانیة

 

... و فی ذلک ما روی ان النبی ص قال ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین لیلة ثم یکون علقة مثل ذلک ثم یکون مضغة مثل ذلک ثم یبعث الله عز و جل الیه ملکا بأربع کلمات فیقول اکتب اجله و رزقه و شقی او سعید و فی بعض الآثار ان الله عز و جل خلق الارض و السماء و الجامدات اظهارا لقدرته و خلق الملایکة و الشیاطین و الجن اظهارا لسلطانه و هیبته و خلق بنی آدم اظهارا لمغفرته و رحمته

ثم قلنا للملایکة بر قول اول ثم بموقع خویش افتاده و سخن بر یک نظم راست است بترتیب خویش که خلق و تصویر و خطاب هر سه با آدم شود اول خلق وی بود از گل پس تصویر پس خطاب و اگر خلق و تصویر با فرزندان شود پس ثم معنی آنست که ثم اخبرکم انا قلنا للملایکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس لم یکن من الساجدین لآدم مع الملایکة و فی علم الله و در بعضی تفسیر آورده اند که رب العزة دو بار فریشتگان را سجود فرمود آدم را یک بار آن گه که خلقت وی تمام گشته بود و ذلک قوله فإذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین و یک بار آن گه که گفت أنبیونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین و این قول بر خلاف اجماع مفسران است قومی گفتند بیست و اند فریشته بودند که ایشان را سجود فرمودند قومی گفتند فریشتگان زمین را فرمودند و قول درست آنست که همه فریشتگان بودند که رب العزة گفت فسجد الملایکة کلهم أجمعون و این نهایت توکید است کلهم دلیل است که همه سجود کردند نه بعضی و اجمعون دلیل سرعت طاعت است یعنی که همه بهم بودند در یک وقت نه در اوقات مختلفه و تمامی شرح این قصه در سورة البقرة رفت

قال ما منعک ألا تسجد إذ أمرتک این سؤال توبیخ و تعنیف است و لا زیادة است یعنی ما منعک ان تسجد اذ أمرتک این دلیل است که علی الانفراد او را سجود فرمودند پس با فریشتگان در خطاب شد و رب العالمین دانست که چه چیز او را بازداشت از سجود لکن خواست که وی را درین سؤال توبیخ کند و تا آنچه در دل دارد بزبان بگوید و با خلق نماید که وی معاند است تا این معنی موعظتی باشد فرزند آدم را و زجری باشد ایشان را از نافرمانی

قال أنا خیر منه یعنی منعنی من السجود له انی خیر منه اذ کنت ناریا و کان طینیا و النار تغلب الطین قال ابن عباس اول من قاس ابلیس فأخطأ القیاس فمن قاس الدین بشی ء من رأیه قرنه الله مع ابلیس و قال ابن سیرین اول من قاس ابلیس و ما عبدت الشمس و القمر الا بالمقاییس ابلیس قیاس کرد و در قیاس خطا کرد گفت من از آتشم و آدم از گل و آتش به از گل پس من به ام از آدم قیاس کرد و در قیاس خطا کرد که بعضی جواهر بر بعضی تفضیل نهاد بی آنکه وی را در آن علمی بود جوهر آتش بپسندید و جوهر گل بنکوهید و ندانست که این دو جوهر دو خلق اند از خلق خدا که منافع عباد را آفریده اند و از آنجا که جوهریت است همه یکسان اند اگر اختلافیست در اعراض و اوصاف است و اگر ناچار است تفضیل بعضی بر بعضی پس گل فضل دارد بر آتش از وجوه یکی آنکه در جوهر گل رزانت است و سکون و وقار و حلم و حیا و صبر و این داعیه توبه و تواضع و تضرع است و موجب مغفرت و در جوهر آتش خفت و طیش و حدت است و ارتفاع و اضطراب و این داعیه تمرد و استکبار است و موجب لعنت دیگر وجه آنست که گل سبب جمع است و آتش سبب تفریق

سوم آتش سبب عذاب است و گل سبب عذاب نیست چهارم خبر ناطق است که تراب الجنة مشک اذفر و در هیچ خبر نیامد که در بهشت آتش است یا در آتش خاک است چون درست شد که آتش را بر گل فضل است و تفضیل جواهر بعضی بر بعضی وجه نیست معلوم گشت که قیاس ابلیس خطا بود و عین معصیت و موجب لعنت اما قیاس صحیح روا باشد و عین طاعت بود چنان که ابراهیم ع کرد چون غروب کواکب و شمس و قمر دید دلیل گرفت بر حدوث آن و دانست که آن را محدثی و مدبری است از آن برگشت و روی در طلب حق نهاد گفت إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الأرض حنیفا الایة لا جرم رب العزة او را از آن باز نزد و از وی طاعت شمرد و گفته اند جواب این سخن که ابلیس گفت أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین آنست که اینجا گفت یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا ...

میبدی
 
۲۶۶۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۳ - النوبة الثانیة

 

... قال من تعبد قال ایاک فدعی بالحجر فمسح یده علی الحجر کالبیعة

و روی ان آدم لما هبط بارض الهند بکی علی الجنة مایتی سنة حتی جری من عینه الیمنی مثل دجلة و من عینه الیسری مثل فرات فخلق الله مما سال من عینه الیمنی الطیر و السباع و مما سال من عینه الیسری الدر و الیاقوت و الألنجوج و هو العود و عن ابن عمر قال قال رسول الله ص دخل ابلیس العراق فقضی منها حاجته ثم دخل الشام فطردوه ثم دخل مصر فباض فیها و فرخ و بسط عبقریه

قال فیها تحیون و فیها تموتون یعنی فی الارض عند منتهی آجالکم و منها تخرجون فی القیامة للبعث و الحساب همانست که جای دیگر گفت منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخری و عن وهب بن منبه قال اوحی الله تعالی الی آدم بعد ما تاب یا آدم انی اجمع لک العلم کله فی اربعة کلمات واحدة لی و واحدة لک و واحدة فیما بینی و بینک و واحدة فیما بینک و بین الناس فأما التی لی فتعبدنی لا تشرک بی شییا و أما التی لک فأجزیک بعملک احوج ما تکون الیه و أما التی فیما بینی و بینک فمنک الدعاء و منی الاجابة و أما التی بینک و بین الناس فأن ترضی لهم ما ترضی لنفسک فقال آدم یا رب شغلت بطلب الرزق و المعیشة عن التسبیح و العبادة و لست اعرف ساعات التسبیح من ایام الدنیا فأهبط الله تعالی دیکا و أسمعه اصوات الملایکة بالتسبیح فهو اول داجن اتخذه آدم من الخلق فکان الدیک اذا سمع التسبیح من السماء سبح فی الارض فسبح آدم بتسبیحه ...

... فکلکم یصیر الی التراب

یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباسا چون ذکر برهنگی آدم و حوا رفت و اضطرار ایشان بلباس و ستره منت نهاد بر ایشان در آفرینش لباس ایشان گفت یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباسا یعنی خلقنا لقوله و أنزل لکم من الأنعام ثمانیة أزواج ای خلق و قیل أنزلنا علیکم لباسا یعنی الماء الذی هو السبب لکل ملبوس انزله من السماء فأسکنه الارض فنبت به القطن و الکتان و غیره مما یکون لباسا للخلق من الثیاب و تعیش به الدواب و الانعام فیخرج بذلک اوبارها و اشعارها و اصوافها فالماء حیاة الأبدان و الدین حیاة القلوب و ذلک کله من السماء و قیل اصل کل نبات فی الارض انزل مع آدم من الجنة و قیل أنزلنا علیکم لباسا ای الهمناکم کیفیت صنعته میگوید شما را الهام دادیم و درآموختیم جامه بافتن و ساز آن راست کردن و عورت بآن پوشیدن

و اول کسی که جامه بافت آدم بود چون از آسمان بزمین آمد از برهنگی بنالید جبرییل آمد و او را فرمود تا یکی نر میش را بکشت و آن را پوست کند و پشم آن برچید و به حوا داد تا برشت و آدم از آن جامه صوف بافت بتعلیم جبرییل ازینجا گفت مصطفی ص اول من سبح آدم و کان جبرییل معلمه و آدم تلمیذه ثلاثة ایام ...

... الله زشت دارد هر بخیل بدگوی از شرم تهی

و در خبرست که مردی بار خواست بدر حجره عایشه مادر مؤمنان رسول خدا ص سه بار گفت بد مرد که اوست آن گه گفت که وی را بار ده چون بار داد وی را بنواخت و با وی سخنان خوش گفت چون بیرون شد عایشه گفت یا رسول الله این مرد را آن گفتی که گفتی و چون درآمد با وی چنان کردی جواب داد رسول خدا ص ان ابغض الناس الی الله من یکرم اتقاء فحشه

بترینه مردم بنزدیک الله آن کس است که مردمان او را نیکو دارند از بیم فحش زبان وی

و بدان که فاحشه در قرآن بر چهار وجه آید یکی بمعنی زنا است چنان که در سورة النساء گفت و اللاتی یأتین الفاحشة یعنی الزنا همانست که درین سورة اعراف گفت قل إنما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن بیک قول این فواحش زنا است یعنی حرم الزنا فی السر و العلانیة و در سورة الاحزاب گفت من یأت منکن بفاحشة مبینة یعنی الزنا وجه دوم فاحشه نشوز است زنان را چنان که در سورة النساء گفت و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن إلا أن یأتین بفاحشة مبینة یعنی العصیان و هو النشوز البین من المرأة علی زوجها در سورة الطلاق گفت و لا یخرجن إلا أن یأتین بفاحشة مبینة وجه سوم آنست که در حق قوم لوط گفت در عنکبوت إنکم لتأتون الفاحشة یعنی اتیان الرجال فی ادبارهم و نظیر این در سورة النمل است و درین سورة اعنی سورة الاعراف چهارم فاحشه معصیت است در شرکت چنان که رب العزة گفت و إذا فعلوا فاحشة یعنی ما حرم اهل الجاهلیة علی انفسهم فی الشرک قالوا وجدنا علیها آباءنا و الله أمرنا بها قل إن الله لا یأمر بالفحشاء یعنی بالمعاصی و هو تحریم الحرث و الانعام و غیر ذلک أ تقولون علی الله ما لا تعلمون استفهام انکار یتضمن نهیا

میبدی
 
 
۱
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۶۵۵