گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مفاتح خزائن است، و مفاتیح مقالید.

مفاتح جمع مفتح و مفاتیح جمع مفتاح. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ همانست که جای دیگر گفت: «لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، و این خزائن غیب آن پنج علم‌اند که آنجا گفت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ».

روی ابن عمر انّ النبیّ (ص) قال: «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمها الّا اللَّه».

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ الی آخره این آیت جواب آن اعرابی است که پیش مصطفی شد، و معه ناقة، فقال: ان کنت نبیّا فأخبرنی عمّا فی بطن ناقتی هذه ذکر هو او أنثی؟ و ما الّذی یصیبنا غدا؟ و متی یمطر السّماء؟ و متی تقوم السّاعة؟ و متی اموت؟ فنزلت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الایة.

جمعی مفسران گفتند: که مفاتیح غیب آنست که از آدمیان در غیب است از روزی و باران و نزول عذاب و سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب و سرانجام کار و خاتمت اعمال و انقضاء آجال. و گفته‌اند که: درین آیت دلالت روشن است که رب العالمین بحقیقت داند بودنیها را پیش از بودن آن، یعلم انّه یکون ام لا یکون، و ما یکون کیف یکون؟ و ما لا یکون ان لو کان کیف یکون؟ قال ابن مسعود: اوتی نبیکم کلّ شی‌ء الّا مفاتیح الغیب.

وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ هر چه در بیابان است و در آبادان، می‌داند. هر چه در خشک زمین است از نبات و تخم و گیاه میداند. و هر چه در بحر زندگی کند، و هر چه در آن هلاک شود همه داند. ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها عدد برگ درختان همه داند. آنچه بر درخت بماند داند، و آنچه بیوفتد داند که کی جدا شد؟ و چند بار گرد خود برگشت؟ و چون بیفتاد؟ بر روی افتاد یا بر پشت؟ «وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ» هیچ دانه و تخمی در زیر زمین نیفتد که نه اللَّه داند که رست یا نرست. آنچه نرست چون شد؟ و آنچه رست کی رست؟ و چون رست؟ و از آن چه رست؟ و چون شد؟

ابن عباس گفت: «فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ» یعنی فی الثّری تحت الصّخرة فی اسفل الارضین السبع. هر چه در هفتم طبقه زمین زیر صخره است اللَّه میداند.

وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ این از جوامع قرآن است که همه چیز که در جهان است در زیر آنست. هر چه حیوان است رطب است، و هر چه موات یابس.

ابن عباس گفت: «الرّطب الماء و الیابس البادیة». و گفته‌اند: هر چه روید رطب است، و هر چه نروید یابس. عبد اللَّه حارث گفت: این درختان و نبات زمین است که اللَّه داند که چندتر بماند و کی خشک گردد. و عن نافع عن ابن عمر عن النبیّ (ص) قال: «ما من زرع علی الارض و لا ثمار علی الاشجار الا علیها مکتوب: بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

رزق فلان بن فلان، فذلک قوله تعالی فی محکم کتابه: وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ».

جعفر بن محمد گفت: الورقة السقط، و الحبّة الولد، و ظلمات الارض الارحام، و الرّطب ما یحیی، و الیابس ما یقبض، و کل ذلک فی کتاب مبین.

و قیل: الرّطب لسان المؤمن، رطب بذکر اللَّه، و الیابس لسان الکافر لا یتحرّک بذکر اللَّه و بما یرضی اللَّه. «إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» این را دو معنی گفته‌اند: یکی آنست که مثبت فی علم اللَّه متقن. هیچ چیز نیست از رطب و یابس که نه در علم خدا مثبت و محکم ساخته، و از آن پرداخته. معنی دیگر: «إِلَّا فِی کِتابٍ» یعنی اثبته اللَّه فی کتاب قبل خلقه، کقوله: إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها. میگوید هیچ چیز نیست و بشما نرسد هیچ رسیدنی که نه اللَّه آن را اثبات کرده، و حکم رانده، و در لوح محفوظ نبشته، پیش از آفریدن آن، و یشهد لذلک‌

قول النبی (ص): «کتب اللَّه مقادیر الخلائق قبل ان یخلق السماوات و الارض بخمسین الف سنة.

قال: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ».

و روی انه قال: «یا با هریرة جفّ القلم بما انت لاق»، و روی انّه قال: «انّ اوّل ما خلق اللَّه القلم، فقال اکتب. قال: ما اکتب؟ قال: القدر، ما کان و ما هو کائن الی الابد».

اگر کسی گوید: چه حکمت را در لوح محفوظ نبشت؟ چون خود جل جلاله همه میداند، و بوی هیچ چیز فرو نشود، و درنگذرد. جواب آنست که جلال ربوبیت و کمال احدیت خود بخلق بنماید، تا معلومات اللَّه بدانند، و جلال عزّت و عظمت وی بشناسند و در ایمان و طاعت بیفزایند، و بدانند که چون اوراق و حبات و رطب و یابس که در آن ثواب و عقاب نبشته است، شمردنی و نبشتنی است، اعمال و احوال ایشان که در آن ثواب و عقاب است اولیتر که نویسد و شمارد وفا خواهد، و نیز تا آن فریشتگان که موکل‌اند بر کائنات و حادثات، و هر سال آن را مقابل میکنند و کرده با نبشته موافق بینند، عظمت اللَّه بآن بدانند و عبرت گیرند و در بندگی بکوشند.

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ یقبض ارواحکم عن التصرف بالنوم، کما یقبضها بالموت، کما قال جل ثناؤه: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها.

و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «لکل انسان ملک اذا نام یأخذ نفسه، و یردّ الیه، فان اذن اللَّه فی قبض روحه قبضه، و الا ردّ الیه، فذلک قوله: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ».

وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ الجرح الکسب، و هو العمل بالجوارح. اجتراح اکتساب است، و بیشتر در بد گویند آن را، و جوارح در سباع و طیر و در اندامان آدمی این را نام کردند که آن کو اسب‌اند، و جرح شهادت طعن است در آن، لأنّه من کسب الاثم، و الجراحة کالطعنة لأنها تعمل بالجارحة. ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ ای فی علمه بکم و ما تعملون الغد. میگوید: آن گه شما را از آن خواب می‌برانگیزاند در دانش خویش، که میداند که برخیزید چه خواهید کرد؟ و قیل: «یَبْعَثُکُمْ فِیهِ» ای فی علمه بکم. «لِیُقْضی‌ أَجَلٌ مُسَمًّی» یعنی اجل الحیاة الی الموت، لتستوفوا اعمارکم المکتوبة. تقدیر الایة: و هو الّذی یتوفیکم باللّیل ثمّ یبعثکم فی النّهار، علی علم بما تجترحون فیه.

و درین آیت اقامت حجّت است بر منکران بعث، یعنی که چون قادر است که ترا پس از خواب می‌برانگیزاند، قادر است که بعد از مرگ برانگیزاند. و در تورات است که: یا ابن آدم کما تنام کذلک تموت، و کما توقظ کذلک تبعث. «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ» فی الآخرة، «ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فی الدّنیا من خیر او شر، و هذا وعید من اللَّه عز و جل.

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ این فوقیت را دو معنی است، و آن هر دو اللَّه را حق است و سزا: یکی آنکه بملک و توان فوق است و بندگان زیراند، ازین معنی فرعون گفت: «وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ»، و دیگر آنست که اللَّه فوق خلق است بذات، چنان که آنجا گفت: «یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» و یرسل علیکم حفظة من الملائکة یحصون اعمالکم.

همانست که آنجا گفت: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ»، و آن فریشتگان‌اند بر بندگان، گوشوانان و نگهبانان کردار ایشان بر ایشان میکوشند، و ایشان را از بلاها میکوشند. جای دیگر گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ» ای یحفظون علیکم اعمالکم.

جای دیگر گفت: «وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظِینَ» یعنی: و ما ارسل الکفار علی المؤمنین محافظین. حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ عند انقضاء اجله «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» یعنی ملک الموت و اعوانه. و بر قراءت حمزه توفّاه بالف ممالة، یعنی به ملک الموت و حده، کقوله: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ». و گفته‌اند که اعوان ملک الموت چهارده‌اند: هفت ملائکه رحمت و هفت ملائکه عذاب، هر گه که روح بنده مؤمن قبض کند بملائکه رحمت دهد، و چون قبض روح کافر کند بملائکه عذاب دهد.

سلیمان بن داود (ع) بر ملک الموت رسید، گفت: یا ملک الموت! چرا میان مردمان عدل نکنی؟ یکی را روزگاری فرا گذاری، و یکی را بزودی بجوانی میبری؟ گفت: یا سلیمان! این کار بدست من نیست، و بر من جز فرمان برداری نیست.

صحیفه‌ای بمن دهند، نام هر یکی بر آن نبشته، و روزگار عمر و انفاس ایشان شمرده، و مرا در آن هیچ تصرف نه، چنان که فرمایند میکنم. و در آثار آمده که: شب نیمه شعبان آن صحیفه بدست وی دهند، هر کرا در آن سال قبض روح باید کرد، نامش در آن صحیفه آورده. یکی بعمارت مشغول گشته، یکی دل بر عروسی نهاده، یکی با دیگری خصومت درگرفته، هر یکی کاری و بازاری برساخته، و نام ایشان در آن صحیفه اثبات کرده. مصطفی (ص) گفت: «تبنون ما لا تسکنون! و تجمعون ما لا تأکلون! و تأملون ما لا تدرکون! کم من مستقبل یوم لا یستکمله و منتظر غد لا یبلغه!».

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ یعنی العباد یردّون بالموت الی اللَّه، یعنی الی الموضع الذی لا یملک الحکم علیهم فیه الا اللَّه. پس آن گه این بندگان را پس از مرگ با محشر قیامت برند، تا اللَّه بر ایشان حکم کند. «مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» آن خداوندی که مولی ایشان براستی اوست، و حاکم بسزا اوست. «مولیهم» اگر بر عموم برانی، معنی مولی سیّد است و مالک، تا کافر و مؤمن در تحت آن شود، و اگر تخصیص کنی بر مؤمنان، معنی مولی ولی و ناصر بود، و کافران در آن نشوند، که جای دیگر گفت: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی‌ لَهُمْ». «أَلا لَهُ الْحُکْمُ» القضاء و الامر فیهم دون خلقه، «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ» لأنه لا یحتاج الی رویة و فکرة و عقد ید، و حسابه اسرع من لمح البصر.

عن عائشة: انّ رسول اللَّه (ص)، قال: «لیس احد یحاسب یوم القیامة الا هلک».

قلت: او لیس یقول اللَّه: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟ قال: «انما ذلک العرض، و لکن من نوقش الحساب هلک».

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ظلمات البر ظلمة اللیل و ظلمة السّحاب و ظلمة الغبار، و ظلمات البحر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الامواج.

ظلمات در قرآن بر دو وجه آید: یکی بمعنی اهوال و شدائد، چنان که درین آیت است و در سورة النّمل: أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ یعنی فی اهوال البر و البحر.

وجه دوم ظلماتست بمعنی سه خصلت، چنان که در سورة الزمر گفت: خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ یعنی البطن و المشیمة و الرحم. و در سورة الانبیاء گفت: فَنادی‌ فِی الظُّلُماتِ یعنی ظلمة اللیل و ظلمة الماء و ظلمة بطن الحوت. و در سورة النور گفت: أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ الی قوله «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» یعنی به الکفر.

یقول: قلب مظلم فی صدر مظلم فی جسد مظلم.

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ این سؤال توبیخ و تقریع است، میگوید: یا محمد ازین کافران مکه در پرس، یعنی درین سؤال ایشان را ملامت کن، و بگوی: «مَنْ یُنَجِّیکُمْ» آن کیست که شما را رهاند از اهوال و شدائد بر و بحر؟ «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» ای علانیة و سرّا. قراءت عاصم بروایت ابو بکر خفیة بکسر خاء است و معنی همانست. «لئن انجیتنا من هذه» عاصم و حمزه و کسایی «لئن أنجانا من هذه» خوانند. اینجا قول مضمر است، یعنی: یقولون لئن انجیتنا. قول فرو گذاشت که آن از «تدعونه» خود بیرون آید. «مِنْ هذِهِ» یعنی: من هذه الخیفة، و قیل: من هذه البلیّة. «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» للَّه، فی هذه النّعم، فنوحّده.

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها عاصم و حمزه و کسایی «ینجّیکم» بتشدید خوانند، و باقی بتخفیف، و معنی هر دو یکسانست. «منها» یعنی من تلک الشّدائد و المحن، «و من کلّ کرب» ای غمّ و بلاء. «ثمّ انتم» یا معشر الکفّار! «تشرکون» فی حال الرخاء. این در شأن قریش فرو آمد که مسافران بودند در بر و بحر. چون ایشان را در آن خطری پیش آمدی، یا بیم هلاک، دست در دعا و تضرّع می‌زدند، و از خدا باخلاص نجات میخواستند. چون ایشان را از آن خطر و بیم امن پدید آمدی و نجات، باز دیگر باره بسر کفر و بت پرستی خویش می‌باز شدند. رب العزة ایشان را درین آیت توبیخ میکند، و از نیک خدایی خود و بد بندگی ایشان خبر میدهد. پس درین آیت دیگر ایشان را بیم داد و خبر کرد که: من قادرم و توانا که بعد ازین شما را هلاک کنم، گفت: قُلْ هُوَ الْقادِرُ این آیت بسه بار آمده از آسمان: اوّل این فرو آمد که قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی‌ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ گوی او قادر است که بر شما عذابی انگیزد از زیر شما، آب، چنان که قوم نوح را فرستاد، یا باد، چنان عاد، یا بانگ، چنان ثمود. یا ظلة، چنان قوم شعیب، یا حاصب، چنان مؤتفکات. و درست است خبر از جابر انصاری که رسول خدا (ص) گفت آن گه که این فرو آمد: اعوذ بوجهک.

جبرئیل رفت، و پس آن باز آمد، و گفت:«او من تحت ارجلکم»

یا عذابی فرستد از زیر پایهای شما، چون خسف قارون و غرق فرعون. رسول خدا (ص) گفت: اعوذ بوجهک.

پس رفت، و باز آمد و گفت: «او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم بأس بعض»

که (۱) این آمد رسول خدا گفت: «هذا اهون»، و بروایتی‌ «هذا ایسر».

دانست که لا بد است از سه یکی، گفت: این آسان‌تر این خلافها و عصبیتها اول دراز است، و آخر درد ما همه از آنست.

۱ «که» بقرینه موارد دیگر از همین کتاب بمعنی «چون» است.

و روی عن ابن عباس انّه قال: العذاب الذی من فوقهم امراء السوء، و الّذی من تحتهم عبید السوء «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ» الا هواء المختلفة.

قال الکلبی: لما نزلت هذه الایة شقّت علی النبی (ص) مشقّة شدیدة، فقال: یا جبرئیل! ما بقاء امتی علی ذلک، فقال: انّما انا عبد مثلک، فادع ربک. فقام رسول اللَّه (ص) فتوضّأ و صلّی و سأل ربّه ان لا یبعث علی امّته عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم و لا یلبسهم شیعا و لا یذیق بعضهم بأس بعض. فنزل جبرئیل فقال: ان اللَّه سمع مقالتک و انّه اجارهم من خصلتین، و لم یجرهم من خصلتین، اجارهم ان لا یبعث علیهم عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم، و لم یجرهم من ان یلبسهم شیعا، و یذیق بعضهم بأس بعض، قال: یا جبرئیل! فما بقاء امّتی، قال سل اللَّه لأمّتک، فقام رسول اللَّه (ص) فتوضّأ و صلی ثمّ سأل ربه، فنزل جبرئیل فقال: انّ اللَّه یقول: انّا ارسلنا من قبلک رسلا الی قومهم فصدّقهم مصدقون، و کذّبهم مکذّبون، ثمّ لم یمنعنا ان نبتلی الّذین زعموا انهم مؤمنون من بعد قبض انبیائهم ببلاء یعرف فیه صدقهم من کذبهم. ثمّ نزل: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا الی قوله: وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ. فقال: لا بدّ من فتنة تبتلی بها الامّة بعد نبیّها لیتبیّن الصّادق من الکاذب».

«انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ» یعنی العلامات فی امور شتّی من الوان العذاب.

«لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ» لکی یفقهوا عن اللَّه ما بیّن لهم، فیخافوه، و یوحدوه.

وَ کَذَّبَ بِهِ یعنی بالقرآن، «قَوْمُکَ» یعنی قریشا «وَ هُوَ الْحَقُّ» جاء من عند اللَّه.

«قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ» این منسوخ است بآیت سیف.

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ یعنی لوقوع کل شأن حین، کقوله: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ». سیاق این سخن بر سبیل تهدید است، یعنی: لکلّ خبر یخبره اللَّه وقت و مکان یقع فیه من غیر خلف. «وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» ما کان منه فی الدّنیا فستعرفونه، و ما کان منه فی الآخرة یبدو لکم یعنی العذاب الّذی کان بعدهم فی الدّنیا و الآخرة.