گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ یا آدَمُ اسْکُنْ ای: و قلنا له بعد اخراج ابلیس من الجنة: یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ ای اتخذاها مسکنا تسکنان فیه. پس از آنکه ابلیس نافرمانی کرد، و او را از بهشت بیرون کردند، با آدم (ع) این خطاب رفت که: یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ. ای آدم! در جنة الخلد آرام گیر تو و جفت تو حوا، و آن را مسکن خویش سازید. سکون ضد، حرکت است، و ساکن منزل اگر چه حرکت کند، او را ساکن گویند، که سکون بر حرکت غلبه دارد در بیشترین اوقات شبانروز. و این بهشت که آدم را فرمودند تا در آن نشیند جنة الخلد است، که رب العزة مؤمنان را آفریده، و ایشان را وعده داده که در آن شوند، و ذلک فی قوله: قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ؟ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ، تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. قومی از اهل بدعت گفتند: آن بهشتی بود در آسمان که آدم و حوا را بود علی الخصوص، نه آن جنة الخلد که مؤمنان را وعده داده‌اند، و قومی گفتند: در زمین بود آن بهشت، و این هر دو قول باطلست، و قول درست آنست که اول گفتیم.

فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما متی شئتما، و أین شئتما و کیف شئتما. وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ یقال: قرب الشی‌ء، لازم، و قربته متعدّ، و الشجرة هی شجرة العلم، من اکل منها علم الخیر و الشر، و قیل: شجرة الخلد التی تأکل منها الملائکة، و قیل: شجرة من اکل منها احدث، و لا ینبغی أن یکون فی الجنة حدث. و عن اهل الکتابین انها شجرة الحنظل، ای لیستدلا علی مرارة احوال الدنیا، و قیل: هی الکرم. قال سعید بن المسیب: و اللَّه ما اکل منها و هو یعقل، و لکن حوا عصرت الکرم فسقته حتی سکر، ثم قادته.

فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ موضعه من الاعراب نصب علی الجواب، و قیل جزم علی النهی.

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ ای وسوس الیهما. قیل: کان وسواسا و الهاما، و قیل: کان کلاما، لقوله عقیبه: «وَ قالَ ما نَهاکُما»، و قیل: اصل الوسوسة الدعاء الی امر بصورت خفیّ کالخشخشة و الهینمة. لِیُبْدِیَ لَهُما این لام لام عاقبت گویند، یعنی: ان عاقبة تلک الوسوسة ادّت الی ان بدت لهما سوآتهما. سوآة نامی است آن موضع را از عورت که پوشیدن آن فرض است، آن گه آن را نام نهادند هر چیز را که آدمی آن را پوشیده خواهد از افعال فواحش. یقال: وجدت فلانا علی سوأة، ای علی فاحشة، و قابیل گفت برادر خویش را: «سَوْأَةَ أَخِی». جیفه هابیل را سوأة خواند از بهر آنکه نمیخواست که او را کشته بینند، که در ظهور او سوأة فعل قابیل می‌پیدا شد. قتاده گفت: هما کانا لا یریان سوآتهما قبل المعصیة، و قیل: لم یکن یری کل واحد منهما عورة صاحبه قبل المعصیة، فلما عصیا بدت عوراتهما.

وَ قالَ ما نَهاکُما این قال تفسیر وسوسه است، عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ یعنی‌ عن اکلها، إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ یعنی: ان لا تکونا ملکین لا تموتان کما لا تموت الملائکة، و قیل: ان لا تکونا ملکین بکسر اللام من الملک، اخذ من قوله: هَلْ أَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی‌. أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ ای الباقین الذین لا یموتون.

وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ اول کسی که سوگند بدروغ خورد ابلیس بود، و ایشان را فریفته بسوگند کرد. ندانسته بودند که کسی باشد که به اللَّه سوگند بدروغ خورد. ازینجا گفته‌اند که: مؤمن را باللّه توان فریفت، و منه قول بعضهم: من خادعنا باللّه خدعنا به.

قال النبی (ص): «المؤمن غر کریم و الفاجر خب لئیم».

ابلیس گفت: مرا پیش از شما آفریدند، و آن دانم که شما ندانید. نصیحت من بپذیرید. و آن گه سوگند یاد کرد به اللَّه که من شما را نیکخواهم. این درخت درخت خلد است. ازین بخورید تا ایدر جاوید بمانید. رب العالمین گفت: فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ حطّهما الی المعصیة، و جرّاهما علی المخالفة، و زیّن لهما الباطل، و غرّهما بهذه الیمین. و معنی الغرور اظهار النصح مع ابطال الشر. فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ظهرت عورة بعضهما لبعض، و نزع عنهما لباسهما، و کان من نور لم یبق منه علیهما شی‌ء الا ما فی الاطراف و هی الاظافیر.

قال ابن عباس: کانت کسوتهما من النور، و قیل: کانت حلّة، و قال قتادة: کان لباس آدم و حوا ظفرا کله، فلما وقعا فی الذنب بدّل بهذا الجلد، و ابقیت منه بقیة فی اناملهما، لیتذکّرا بذلک اول حالهما.

روی ابی بن کعب عن النبی (ص)، قال: «ان آدم کان رجلا طوالا، کأنه نخلة سحوق کثیر شعر الرأس، فلما وقعا فیما وقع من الخطیئة بدت له سوآته، و کان لا یراها قبل ذلک، فانطلق هاربا فی الجنة، فتعلقت به شجرة من شجر الجنة. قیل: هی شجرة العناب، و قیل: شجرة التین، فحبسته بشعره، فقال لها: ارسلینی. فقالت: لست بمرسلتک، فناداه ربه: یا آدم: أ منّی تفر؟ قال: رب استحیی منک. قال: یا آدم! الم یکن لک بما ابحتک من الجنة مندوحة عن الشجرة؟! فقال: بلی و عزتک، و لکن ما ظننت ان احدا من خلقک یحلف بک کاذبا. قال: فبعزتی لأهبطنک الی الارض، ثم لا تنال العیش الا کدّا. قال: فعلّم صنعة الحدید، و أمر بالحرث، فحرث، و زرع، ثم سقی، حتی اذا بلغ حصد، ثم نقّاه، ثم طحنه، ثم خبزه، ثم اکله.

وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما ای اقبلا یرقعان الورق و یلصقان بعضه علی بعض کهیئة الثوب لیستترا به. قیل: هو و رق التین، و قیل: و رق الموز. «خصف» بر هم ساختن است تویهای نعل را، و آنچه بدان ماند، و آن کس را خصاف گویند، و آن چیز را خصیف.

این آیت دلیل است که کشف عورت از عهد آدم باز قبیح است، و اظهار آن معصیت، و فی قوله: فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ ردّ علی من زعم انه اذا ذاق الخمر لم یعص اللَّه وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ ای عن اکلها، وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ ظاهر العداوة. روی أن آدم و ابلیس التقیا معا عند رب العالمین، فقیل لآدم: انک لن تلقاه بعد هذا المجلس ابدا، و کل شی‌ء حدثتک نفسک خلاف طاعتی فهو من امر هذا.

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا اسأنا الیها بالمعصیة، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا ذنوبنا و تجاوز عنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فی العقوبة. گفته‌اند: روز عاشورا بود، روز آدینه که اللَّه وی را توبه داد، و توبه وی قبول کرد.

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ شرح این آیت در سورة البقره مستوفی رفت. روی عن السدی، قال: اخرج آدم من الجنة و معه حجر فی یده الیمنی، و و رق فی الکف الأخری، فبث الورق فی الهند، فمنه ما ترون من الطیب، و أما الحجر فکان یاقوتة بیضاء، یستضی‌ء بها، فلمّا بنی ابراهیم البیت، فبلغ موضع الحجر، طلب حجرا لیضعه هناک، فجاءه جبرئیل بالحجر من الهند الذی اخرج به آدم من الجنة، فوضعه.

و عن ابی بریدة، قال: لما خلق اللَّه آدم و جرت الروح فیه عطس، فقال: الحمد للَّه. فقال اللَّه تعالی: رحمک ربک یا آدم! سبقت رحمتی غضبی. من ربک؟ قال: انت.

قال: من تعبد؟ قال. ایّاک. فدعی بالحجر، فمسح یده علی الحجر کالبیعة.

و روی: ان آدم لما هبط بارض الهند، بکی علی الجنة مائتی سنة حتی جری من عینه الیمنی مثل دجلة، و من عینه الیسری مثل فرات، فخلق اللَّه ممّا سال من عینه الیمنی الطیر و السباع، و ممّا سال من عینه الیسری الدر و الیاقوت و الألنجوج و هو العود، و عن ابن عمر، قال: قال رسول اللَّه (ص): دخل ابلیس العراق، فقضی منها حاجته، ثم دخل الشام فطردوه، ثم دخل مصر فباض فیها و فرّخ و بسط عبقریه.

قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ یعنی: فی الارض عند منتهی آجالکم، وَ مِنْها تُخْرَجُونَ فی القیامة للبعث و الحساب، همانست که جای دیگر گفت: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری‌. و عن وهب بن منبه، قال: اوحی اللَّه تعالی الی آدم بعد ما تاب: یا آدم! انی اجمع لک العلم کله فی اربعة کلمات، واحدة لی، و واحدة لک، و واحدة فیما بینی و بینک، و واحدة فیما بینک و بین الناس. فأما التی لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئا، و أما التی لک فأجزیک بعملک احوج ما تکون الیه، و أما التی فیما بینی و بینک، فمنک الدعاء و منی الاجابة، و أما التی بینک و بین الناس، فأن ترضی لهم ما ترضی لنفسک. فقال آدم: یا رب! شغلت بطلب الرزق و المعیشة عن التسبیح و العبادة، و لست اعرف ساعات التسبیح من ایام الدنیا. فأهبط اللَّه تعالی دیکا و أسمعه اصوات الملائکة بالتسبیح، فهو اول داجن اتخذه آدم من الخلق. فکان الدیک اذا سمع التسبیح من السماء سبّح فی الارض فسبّح آدم بتسبیحه.

و روی أن اللَّه تعالی اوحی الی آدم (ع) لما اراد أن یهبطه الی الارض: یا آدم! انی انزلک و ذریتک دارا مبنیة علی اربع قواعد: اما الاولی فانی اقطع ما تصلون، و الثانیة افرق ما تجمعون، و الثالثة اخرب ما تبنون، و الرابعة امیت ما تلدون، و لذلک قیل:

لدوا للموت و ابنوا للخراب

فکلّکم یصیر الی التراب.

یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً چون ذکر برهنگی آدم و حوا رفت، و اضطرار ایشان بلباس و ستره، منت نهاد بر ایشان در آفرینش لباس ایشان، گفت: یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یعنی: خلقنا، لقوله: وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ ای خلق، و قیل: أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یعنی الماء الذی هو السبب لکل ملبوس انزله من السماء فأسکنه الارض، فنبت به القطن و الکتان و غیره ممّا یکون لباسا للخلق من الثیاب، و تعیش به الدواب و الانعام، فیخرج بذلک اوبارها و اشعارها و اصوافها، فالماء حیاة الأبدان، و الدین حیاة القلوب، و ذلک کله من السماء، و قیل: اصل کل نبات فی الارض انزل مع آدم من الجنة، و قیل: أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً ای الهمناکم کیفیت صنعته، میگوید: شما را الهام دادیم و درآموختیم جامه بافتن، و ساز آن راست کردن، و عورت بآن پوشیدن.

و اول کسی که جامه بافت آدم بود: چون از آسمان بزمین آمد از برهنگی بنالید. جبرئیل آمد، و او را فرمود تا یکی نر میش را بکشت، و آن را پوست کند، و پشم آن برچید، و به حوا داد تا برشت، و آدم از آن جامه صوف بافت بتعلیم جبرئیل. ازینجا گفت مصطفی (ص): «اول من سبح آدم، و کان جبرئیل معلّمه، و آدم تلمیذه ثلاثة ایام».

روی ابو أمامة قال، قال رسول اللَّه (ص): «علیکم بلباس الصوف تعرفون به فی الآخرة، فان النظر فی الصوف یورث فی القلب التفکر، و التفکر یورث الحکمة، و الحکمة تجری فی الجوف مجری الدم، فمن کثر تفکره قلّ طعمه، و کلّ لسانه، و من قلّ تفکره کثر طعمه، و عظم بدنه، و قسا قلبه، و القلب القاسی بعید من اللَّه، بعید من الجنة، قریب من النار».

و عن جابر، قال: جاء رجل الی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه!

ما تقول فی حرفتی؟ فقال: رسول اللَّه (ص): «حرفتک حرفة ابینا آدم، و ان اللَّه یحب حرفتک، و ان حرفتک یحتاج الیها الاحیاء و الاموات، فمن انف منکم فقد انف من آدم، و من آذاکم فقد آذی آدم».

قوله تعالی: وَ رِیشاً ریش جامه‌ای باشد که هر قومی را زیّ ایشان بود، تا از دیگران پیدا شوند، چون طیالس اصحاب آن را، و قلانس اصحاب آن را، و اقبیه اصحاب آن را، و أعبیه اصحاب آن را. ابن عباس گفت و مجاهد: الریش هو المال، یقال تریّش الرجل اذا تموّل ابن زید گفت: ما یتجمّلون به من الثیاب الحسنة، و قیل: هو الاثاث، و ما ظهر من المتاع و الثیاب و الفرش. و در شواذّ خوانده‌اند: «و ریاشا»، فقیل: هو جمع ریش کقدح و قداح و ذئب و ذئاب، و قیل: الریش اسم للمال و ما فیه الجمال، و الریاش الخصب و السعة فی المعاش.

وَ لِباسُ التَّقْوی‌ ذلِکَ خَیْرٌ یعنی الحیاء. شرم را لباس التقوی خوانند از بهر آنکه تا شرم بجای است تقوی بجا است و تا تقوی بجا است ایمان بجا است:

اما و اللَّه ما فی الدین خیر

و لا الدنیا اذا ذهب الحیاء

یعیش المرء ما استحیا بخیر

و یبقی العود ما بقی اللحاء.

و قیل: لباس التقوی هو التشمیر فی الثواب. در خبر است که مصطفی (ص) عم زاده خویش را گفت ربیعة بن الحارث بن عبد المطلب: «نعم الفتی ربیعة لو قصّر من شعره و شمّر من ثوبه»!

و عبد اللَّه عمر پسر خود را گفت: شمّر ذیلک فانه انقی لثوبک و اتقی لربک. و قیل: لباس التقوی العمل الصالح و العفة و الورع، ای العمل الصالح و العفة و الورع خیر من الثیاب و المال، و قیل: هو السلاح و آلة الحرب، و قیل: هو السمت الحسن فی الدنیا.

قال الحسن فی قوله؟ «ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ»: الورع و السمت الحسن من آیات اللَّه علی المؤمن. یعنی: من علامات الخیر التی البس اللَّه المؤمن فی الدنیا. و قال ابن عباس فی هذه الایة: أما اللباس فهو الثیاب، و أما الریاش فهو المتاع و المال، و أما التقوی فالعفاف.

ان التقیّ العفیف لا تبدو له عورة و ان کان عاریا من الثیاب، و ان الفاجر بادی العورة و ان کان کاسیا من الثیاب، و ان فجوره یبدی عورته للناس، لا تزال تطّلع منه علی شر، و به‌

قال النبی (ص): «و الذی نفس محمّد بیده ما عمل احد قط سوءا الا البسه اللَّه رداء عمله علانیة، ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ». ثم تلا هذه الآیة: وَ لِباسُ التَّقْوی‌ ذلِکَ خَیْرٌ، و قال وهب بن منبه: الایمان عریان، و لباسه التقوی، و زینته الحیاء، و ماله العفة، و ثمرته العمل الصالح.

اما سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان عرب از ثقیف و بنی عامر بن صعصعه و خزاعه و بنی مدلج و جماعتی آن بودند که برهنه طواف خانه می‌کردند، مردان بهمه وقت و زنان بشب، و آن برهنگی و جامه برکندن عبادتی می‌شناختند و میگفتند: جامه‌ای که در آن معصیت میکنیم نه روا باشد که بآن طواف خانه کعبه کنند، و رب العالمین این آیت فرستاد، و ایشان را از آن باز زد، یعنی که عورت پوشیدن و پرهیزکاری کردن و سمت نیکو داشتن به است شما را از این جامه برکندن و برهنه گشتن. نافع و ابن عامر و کسایی «وَ لِباسُ» بنصب خوانند معطوف بر «ریشا». باقی برفع خوانند بر ابتدا، و خبره ذلِکَ خَیْرٌ. ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ قال بعضهم ای من فرائضه التی اوجبها بآیاته، یرید ستر العورة. لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ای یتعظون.

یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ این فتنه ایدر فضیحت است، یعنی: لا یفضحنّکم. اصل فتنه آزمایش است و بر رسیدن، و آنچه نهان است در چیزی بیرون آوردن، چنان که بآتش نقره گذارند تا آنچه در آن است بیرون آید، کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما. این ینزع تفسیر اخراج است، چنان که آنجا گفت: لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ. این القاء تفسیر اتحاد است.

لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما این دلیل است که ایشان عورتهای یکدیگر ندیده بودند. عائشه گفت: ما رایت سوأة رسول اللَّه (ص) قط.

إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ یبلغونکم من حیث لا تبلغونهم.

و یأتونکم من حیث لا تأتونهم. و فی الخبر: ان الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم.

ان الشیطان یحضر ابن آدم علی کل احیانه. و عن مجاهد، قال: یقول ابلیس: نحن نری و لا نری، و نخرج من تحت الثری، و یعود شیخنا فتی. قال مالک بن دینار: ان عدوا یراک و لا تراه لشدید المؤنة الا من عصمه اللَّه. و قال ذو النون: ان کان هو یراک من حیث لا تراه، فان اللَّه یراه من حیث لا یری اللَّه، فاستعن باللّه علیه، فان کید الشیطان کان ضعیفا.

وَ قَبِیلُهُ یعنی: و جنوده، من قوله تعالی: وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ، و قیل: خیله و رجله، من قوله تعالی: بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ، و قیل: ذریته، من قوله تعالی: أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ؟

مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ لا ترون اجسادهم، و لا تعلمون مکانهم، لان اجسامهم رقیقة، و فی ابصارنا ضعف عن ادراک الرقیق اللطیف. و عن محمد بن اسحاق، قال: بلغنی ان ابلیس تزوج الحیة التی دخل فی جوفها حین کلّم آدم بعد ما اخرج الجنة، فمنها ذریته.

إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ سلّطناهم علیهم لیزیدوا فی غیّهم. میگوید: ما شیاطین را مسلط کردیم بر کافران، تا در بیراهی و کفرشان بیفزایند.

همانست که جای دیگر گفت: أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ای: تحملهم علی المعاصی حملا شدیدا، اما المؤمن فلا یقبل قولهم و لا یجیب دعوتهم.

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً فاحشه اینجا کشف عورت است در طواف، و گفته‌اند: تحریم بحیره و سائبه و وصیله است، و گفته‌اند: عام است در همه معاصی، و درین آیت اضمار است، یعنی: و اذا فعلوا فاحشة عبادة فنهوا عنها، قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا میگوید: چون کاری زشت کنند، و آن را از خود عبادتی شناسند، و ایشان را از آن نهی کنند، جواب دهند و گویند: وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا، ما پدران و اسلاف خود را برین یافتیم. چون ایشان را گویند: پدران شما این از کجا گرفتند؟ و از کجا برساختند؟

جواب دهند که: اللَّهُ أَمَرَنا بِها. رب العالمین گفت: یا محمّد! بگوی: إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ. اللَّه بهیچ زشت و ناپسند نفرماید. «فحشاء» و «فاحشه» آن زشتها است از فعل و از قول که مروت را خراب کند، و مرد را بد نام کند، و ازینجاست که بخیل را فاحش خواند، از بهر آنکه بخل بهر زبان و در هر کیش و بنزدیک هر قوم نکوهیده است و بخیل بدنام. و در خبر است از مصطفی (ص): «ان اللَّه یبغض الفاحش المتفحش البذی».

اللَّه زشت دارد هر بخیل بدگوی از شرم تهی.

و در خبرست که مردی بار خواست بدر حجره عائشه مادر مؤمنان. رسول خدا (ص) سه بار گفت: بد مرد که اوست. آن گه گفت که: وی را بار ده. چون بار داد، وی را بنواخت، و با وی سخنان خوش گفت. چون بیرون شد عائشه گفت: یا رسول اللَّه! این مرد را آن گفتی که گفتی، و چون درآمد با وی چنان کردی! جواب داد رسول خدا (ص): «ان ابغض الناس الی اللَّه من یکرم اتقاء فحشه».

بترینه مردم، بنزدیک اللَّه آن کس است که مردمان او را نیکو دارند از بیم فحش زبان وی.

و بدان که «فاحشه» در قرآن بر چهار وجه آید: یکی بمعنی زنا است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ، یعنی الزنا. همانست که درین سورة اعراف گفت: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ. بیک قول‌ این فواحش زنا است، یعنی: حرم الزنا فی السر و العلانیة، و در سورة الاحزاب گفت: مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یعنی الزنا. وجه دوم فاحشه نشوز است زنان را، چنان که در سورة النساء گفت: وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یعنی العصیان، و هو النشوز البین من المرأة علی زوجها، در سورة الطلاق گفت: وَ لا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مبینة. وجه سوم آنست که در حق قوم لوط گفت در عنکبوت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ یعنی اتیان الرجال فی ادبارهم، و نظیر این در سورة النمل است و درین سورة اعنی سورة الاعراف. چهارم فاحشه معصیت است در شرکت، چنان که رب العزة گفت: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً یعنی ما حرم اهل الجاهلیة علی انفسهم فی الشرک، قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ یعنی بالمعاصی و هو تحریم الحرث و الانعام و غیر ذلک. أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ؟ استفهام انکار یتضمن نهیا.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode