صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۴
... شد آب تلخ گوهر شهوار در صدف
از خود تو هم سفر کن شاید گهر شوی
از قلزمی که نوح مسلم بدر نرفت ...
... چون سوزن از لباس تعلق برهنه شو
تا با مسیح پاک نفس همسفر شوی
صایب جواب آن غزل است این که خواجه گفت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۵
... در کام روزگار گوارا نمی شوی
صایب به گرد خود نکنی تا سفر چو چرخ
سر تا به پای دیده بینا نمی شوی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۵
... اگر پیش از رحیل از خواب خیزی
سفر را بر خود آسان کرده باشی
ترا از حرف لب بستن چنان است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۱۳
عمر گیچدی سفر اسبابینی آماده قیلین
هرنه سیزدن کسه تیغ اجل اوندان کسیلین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی
... در محرم کرد عزم قندهار و در صفر
کرد در کاشان سفر از عالم آن کوه وقار
رفت سال غبن از عالم زهی غبن تمام ...
... پنجه شاهین مرگ سنگدل کردش شکار
کرد آخر از جهان با مرکب چوبین سفر
آن که می شد لشکر عالم بر اسب او سوار ...
... ورد عالم غیر افسوس و دریغ و آه نیست
تا سفر کرد آن جهان جان سوی دارالقرار
لوح خاک از جوی خود چون صفحه تقویم شد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در فتح قندهار و مدح شاه عباس دوم
... فهرست سال نیک خط سبز نوبهار
ز انشای این سفر که شه دین پناه کرد
شاهان روزگار گرفتند اعتبار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت ورود شاه عباس دوم به اصفهان
... هلالش آفتاب و آفتابش عالم آرا شد
چه گویا با چه سامان زین سفر آن شهریار آمد
شب قدر و صباح عید شد روز و شب عالم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح شاه عباس دوم
... ز کم فرصتی های فصل بهاران
بود بر جناح سفر هر شکوفه
گشود از دل خاکیان عقده ها را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه)
... ز ره چشم مالیدن آغاز کرد
نی تیر برگ سفر ساز کرد
ز پرچم گره زد سنان موی سر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۰
... آفتابی است دگر چهره رنگت امروز
سفر آینه ای باز مگر رو داده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۰
راحت و محنت عالم به هم آمیخته است
گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است
هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی ...
... برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی
نقش پرداز جهان رنگ سفر ریخته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۱
جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست
چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
با تلخی هجران بسرآریم که نی را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲
غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد
غلط کردم ز بزم او جدا گشتم ندانستم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰
... وطن بیت الحزن اخوان به چشمش گرگ می آید
عزیزی هر که را چون پیر کنعان در سفر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵۴
... چو رشته غوطه به سرچشمه گهر می خورد
سفر گزین که به چشم جهان شوی شیرین
عزیز مصر شب و روز این شکر می خورد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹۷
این ناقصان که فخر به انساب می کنند
پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند
اسلاف را هم از نسب خود کنند خوار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۸
... شاد از تو غم اندوخته ای نیست نباشد
اندیشه زلف تو چو عزم سفر هند
در هیچ دل سوخته ای نیست نباشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۷
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۱
از سفر با رخ افروخته جانان آمد
رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۵
دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود
سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود