گنجور

 
۲۲۶۱

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

... بکوب این راه را با پای همت

نخواهد اسب تازی تازیانه

چه مردان طریقت راهرو باش ...

غروی اصفهانی
 
۲۲۶۲

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۷

 

... نداریم اگر هیچ هیچ غم نداریم

ز اسباب بدبختی هیچ کم نداریم

وجودی که باشد به از عدم نداریم ...

... به سر نی کله لیک فوج فوج سردار

به هر ده یراغ اسب بین شر و سالار

ز دربار دولت پی فروش هر روز ...

عارف قزوینی
 
۲۲۶۳

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - محشر خر

 

... گر خری تیزی دهد گو یند یکسر زنده باد

اسب تازی گر بمیرد از تاسف گو بمیر

اندر آن میدان که گویند ابلهان خر زنده باد

راه آهن گر بخواهی مرده ات بیرون کشند

در چراگاه وطن گو اسب و استر زنده باد

در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۴

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - سرگذشت شاعر

 

... در محافل پا نهادم غیرگرک وگوسپند

در مجامع سر زدم جز اسب و جز استر نبود

دسته دسته گوسپندان دیدم و سردسته گرگ ...

... جهل این افعی پرستان مانع من گر نبود

کشور دارا نبد هرگز چنین بی پاسبان

خانه نوشیروان هرگز چنین بی در نبود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۵

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - چیستان

 

... هرچه پیش آید بیوبارد همی

زادمی و اشتر و اسب و ستر

وین شگفتی بین کزین بلعیدنش ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۶

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - فتح دهلی

 

... به اوبار جان برگشاده دهن

نیاسوده از ره برانگیخت اسب

به چنگ اندرش گرز خارا شکن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۷

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - جزر و مد سعادت

 

... پشت هم اوفتاده گهی سود وگه زیان

در هر قمار سود و زیان با تناسب است

وندر حیات جامعه پیداست این نشان ...

... گفتش برون خرام که هنگام تست هان

سردار نامدار برآمد بر اسب و راند

توسن گه سپیده به میدان امتحان

پیش سپاه شیهه کشید اسب دولتش

یعنی کجاست تاج که اینجاست قهرمان ...

... شاها خدای بر گله خلق مر تو را

چوپان صفت نمود نگهبان و پاسبان

آسایش شبان چه بود خدمت رمه ...

... گردنکشان و دزدان گشتند بی نشان

جاماسب گفته است به جاماسبنامه در

یاجوجیان ز شرق درآیند ناگهان ...

... خوی نژاد ایران با صدق هم عنان

جاماسبنامه را تویی اکنون شها گواه

از من به یاد دار و بر این فال خوش بران

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۸

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - تغزل درمنقبت ولی عصر حجة بن الحسن (ع)

 

... رو به شاهباز و به شاهین زن

شو پیاده ز اسب طمع و آنگاه

پیل وش به شاه و به فرزین زن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۶۹

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

... که رشح باران بسترده گردش از بدنا

خوشا مسابقه اسب های ترکمنی

کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۰

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۰ - زبان مادر

 

... خوانده قاضی ز نامه عملش

دزدی اسب و اشتر و استر

چوبه دار گفت کیفر اوست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۱

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - ساقی‌نامه

 

... ز اورنگ و دیهیم شاهنشهی

نه گوی ونه چوگان نه میدان نه اسب

نه استخر پیدا نه آذرگشسب

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۲

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

... خر و گاو بردند و هم گوسفند

ستوران باری و اسب نوند

دواندندشان پیش مرکب به قهر ...

... لع

بسان یکی نامور پاسبان

سحر چون بیاراست خورشید زرد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۳

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

... بیفکند و شد چند گامی رهی

به خود گفت خان اسب هم داشته

که از خربزه پوست نگذاشته ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۴

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

... پشت ستبدادیان گرم ز بازوی او

شاه به اسب و سوار فزود نیروی او

کرد به تبریز رخ جیش جهان جوی او ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۵

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » ناصر الملک

 

... بهر دفعش دست قدرت برگشود

نامداران نیز بر اسب نبرد

زین فروبستند بی گفت و شنود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۶

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » توپ روس

 

... این کاخ جای بوسه شاهان عصر بود

اسب عدوکجا و چنین کاخ مستطاب

خواب است این حدیث که گوینده ایم ما ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۷

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع

 

... ریزید به شهر و قلعه یکسر

چاپید هرآنچه اسب و استر

زآغوش پدر کشید دختر ...

... سبحان الله این چه رنگ است

وانگاه دو اسبه با دل شاد

رفتیم به شهر استرآباد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۸

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران

پاسبان را نیست خواب از خواب سر بردار هان

گله خود را نگر بی پاسبان و بی شبان

یک طرف گرگ دمان و یک طرف شیر ژیان ...

... هریک آلوده به خون این گله چنگ و دهان

پاسبان مست و گله مشغول و دشمن هوشیار

کار با یزدان بود کز کف برون رفته است کار ...

... لیک گم کردند مردم راه عدل و راستی

تا به ملک از بیوراسب آمد بسی ناشاستی

جم در آغاز شهی بگرفت راه و رسم داد ...

... باز جست از راستی کین پدر زان شوربخت

پس به لهراسب سپرد آن ملک و خود بربست رخت

و آن ملک چون کشت در این گلشن از نیکی درخت

رفت و آن دیهیم شاهی بر سر گشتاسب هشت

و آن هم اندر خسروی کرد آنچه کرد از خوب و زشت

درگه گشتاسب شه دین کرد پیدا زردهشت

کرد یزدان را جدا از دیو و دوزخ از بهشت ...

... دینش از بلخ و خراسان اندر ایران پرگشاد

با زر گشتاسب شاه و نیزه اسفندیاد

شاه توران و سکستان در بداندیشی ستاد ...

... گشت روشن آتش موبد از آن پاکیزه کیش

باری ازگشتاسب شه وز بهمن و اسفندیار

وز دگر شاهان بماند از نیک و بد بس یادگار ...

... نیز اسمردیس غاصب بر گزافه شاه شد

زان میان دارای بن گشتاسب زیب گاه شد

دست شاهان دروغی هر طرف کوتاه شد ...

... خیز و از ایوان در اصطبل ستوران رخت نه

نزد اسبان در خور خود پایگاه و تخت نه

اردشیر از آن سخن پیچید و دم اندر کشید ...

... شب چو خرگاه سیه زد زیر طاق لاجورد

زین نهادند از بر دو تازی اسب رهنورد

هر دو سوی پارس بگرفتند ره بی دار و برد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۷۹

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

... هم در آن سامان روانش شد سوی مینو روان

پور او طهماسب شه چون بود طفلی ناتوان

خود نفاق آمد پدید اندر دل پیر و جوان ...

... روس و عثمانی هم از یکسو برآوردند سر

پور او طهماسب شه از بیم افغان خوار شد

هم به خواری در پناه فرقه قاجار شد ...

... شاه را نیک آمد آن رفتار و وضع بلعجب

داد از آن رفتار طهماسب قلیخانش لقب

پس پی رزم ملک محمود سکزی شهریار ...

... ناگهان اشرف به سمنان زاصفهان پیمود راه

نادر و طهماسب شه رفتند زی اوکینه خواه

هم به مهماندوست رویارو شدند آن دو سپاه ...

... سوی اینان تاختند ویار اینان ساختند

لشکر طهماسب شه از بیم دل ها باختند

پشت کردند و به پاس جان خود پرداختند ...

... بازی پیلانه می کردند با هم ز اعوجاج

تا پیاده کرد گیتی شان ز اسب ابتهاج

خود علیشاه و شه ابراهیم و شهرخ هر سه تن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۲۲۸۰

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۱ - قطعه

 

... چنبر از ریسمان به در سازی

خویشتن را به پشت پران اسب

به سر پای مستقر سازی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷