گنجور

 
۲۰۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸

 

... راست گویم علم ورزم طاعت یزدان کنم

این سه چیز است ای برادر کار عقل مکتسب

مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی ست ...

ناصرخسرو
 
۲۰۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰

 

... چوب بر مغز مخر جامه پر کیس و وریب

ای برادر سخن نادان خاری ست درشت

دور باش از سخن بیهده ش آسیب آسیب ...

ناصرخسرو
 
۲۰۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

... بر فلک باید شدن از راه پند

ای برادر چون دعای مستجاب

ناصرخسرو
 
۲۰۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

 

... دانش اندر کان جانت گوهر است

سوی دانا ای برادر همچنانک

جان تنت را علم جان را مادر است ...

ناصرخسرو
 
۲۰۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰

 

... و گر نی تنت دیو و جانت پری است

پریت ای برادر برهنه چراست

اگر دیوت اندر خز و ششتری است ...

ناصرخسرو
 
۲۰۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷

 

... به زیر سر نعمتش در بلاست

نه آن تو است ای برادر درو

هر آنچه ش گمانی بری کان تو راست ...

ناصرخسرو
 
۲۰۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱

 

... ولیکن فال دارند این و آنت

به بانگ بی گنه زاغ ای برادر

مگردان رنجه این خیره روانت ...

ناصرخسرو
 
۲۰۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱

 

... درو همی گذرد فوج فوج زودا زود

برادر و پدر و مادرت همه رفتند

تو چند خواهی اندر سفر چنین آسود ...

ناصرخسرو
 
۲۰۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳

 

... نیکخو گفته است یزدان مر رسول خویش را

خوی نیک است ای برادر گنج نیکی را کلید

گر به خوی مصطفی پیوست خواهی جانت را ...

... از ره چشم ستوری منگر اندر بوستان

ای برادر تا بدانی زرد خار از شنبلید

کام را از گرد بی باکی به آب دین بشوی ...

ناصرخسرو
 
۲۱۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴

 

... زین گوهر باقی نکند هیچ کسی قصد

کز کوردلی شیفته برادر فنااند

آن است مرا کز دل با من به مرا نیست ...

ناصرخسرو
 
۲۱۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸

 

... یکی امت کمترین محمد

به دریای دین اندرون ای برادر

قران است در ثمین محمد ...

ناصرخسرو
 
۲۱۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱

 

... نور اگر چند همی هردو ز نار آید

چون برادر نبود هرگز همسایه

گرچه با مرد به کهسار و به غار آید ...

ناصرخسرو
 
۲۱۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲

 

... کار این عاقلان که هشیارند

مردمان ای برادر از عامه

نه به فعلند بل به دیدارند ...

... هوشمندان به باغ دین اندر

ای برادر گزیده اشجارند

اینت پر بوی و بر درختانی ...

ناصرخسرو
 
۲۱۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶

 

... چو دانا خوشه دل را به دست عقل بفشارد

اگرت اندوه دین است ای برادر شعر حجت خوان

که شعر زهد او از جانت این اندوه بگسارد ...

ناصرخسرو
 
۲۱۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹

 

... مشغول کلاه و کمر نباشد

بپذیر ز من پندی ای برادر

پندی که از آن خوبتر نباشد ...

ناصرخسرو
 
۲۱۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱

 

... وز پس دنیا ذره به هوا در بشمارند

ای برادر به حذرباش زغرقه به میان شان

زانکه این قوم یکی بحر بی آرام و قرارند ...

ناصرخسرو
 
۲۱۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵

 

... بر کهن کردن همه نوها

ای برادر موکل است دهور

عسلش را به حنظل است نسب

شکرش را برادر است کژور

که شناسد که چیست از عالم ...

ناصرخسرو
 
۲۱۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶

 

... سوراخ شده است سد یاجوج

یک چند حذر کن ای برادر

بر منبر حق شده است دجال ...

ناصرخسرو
 
۲۱۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸

 

... وان گوهر کو زنده به ذات است نمیرد

پس جان تو هرگز نمرد جان برادر

ور جسم تو از نفس بدن صنعت محکم ...

ناصرخسرو
 
۲۲۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰

 

... زانک ازو آید به ایمان و به عصیان خیر و شر

ای برادر چشم من زینها و زین عالم همی

لشکری انبوه بیند بر رهی پر جوی و جر ...

... چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور

مردمان از تو بخندند ای برادر بی گمان

چون پلاس ژنده را سازی زدیبا آستر ...

... جانت را در خاک تیره جاودانه مستقر

خاک تیره بد مقر است ای برادر شکر کن

ایزدت را تا برون آردت از این تیره مقر ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۹۵