گنجور

 
۲۰۶۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - تصویرپردازی خیالی از مردی شکمباره به عنوان تمهیدی برای مدح اسلام خان و توصیف سفره نعم او

 

... کند افسون او تهی چون کف

سفره موج را ز نان صدف

می برد وقت ناخنک از مشت ...

... بغلش چون صدف پر از دندان

مشرف نان و ناظر سفره

پیک بغرا و شاطر سفره

گربه ای مبتلای جوع الکلب ...

... همچو آماس فربهی را کم

در صف سفره حرص او صفدر

علم جوعش اژدها پیکر ...

... برده گویی کلاه او را آب

جانب سفره چون کند شبگیر

پر برآرد عصای او چون تیر

دست چون سوی سفره کرد دراز

حلقه در گوش نان کند ز پیاز ...

... شور شد آب چشمه سار پنیر

بر سر سفره ای که او را دید

ماست دیگر نشد به کاسه سفید ...

... گندنا تیغ خود کند به غلاف

دامن سفره سخت گیرد ترب

چون بر اطراف دام ماهی سرب ...

... افکند لحظه لحظه در کاسه

بر سر سفره چون درست نشست

تا مبادا بپردش از دست ...

... دشمن لنگ بره همچون گرگ

سوی سفره چو سایه گستر گشت

خشک شد خشکه و شله تر گشت ...

... هرگه آهنگ آش غوره کند

موی چینی سفره نوره کند

دهن از لقمه بس که سازد پر ...

... درگهش را کتابه بسم الله

سفره همتش به صفه بار

آسمانی ست با زمین هموار

سفره ای پهن چون سپهر برین

پر ز هر نعمتی چو خوان زمین ...

... گه چو رندان کربلایی پوش

کرد از پختگی چو عزم سفر

دست خود برگرفت ازو مادر ...

... کند از شغل خود نه از تقصیر

خادم سفره گر زمانی دیر

می پرد خود به جانب اصحاب ...

... نیست ای عقل جای حیرانی

صاحب سفره کیست می دانی

صاحب اسلام خان عالی شان ...

... کرده خوانش تهی ز شکر و شیر

همچو خشخاش سفره انجیر

کرده دستارخوان ز شیر و شکر

سفره نعمت اینچنین خوشتر

دهد اول چو گسترد خوان را ...

... تا دهد گاه تلخ و گه شیرین

سفره آسمان و خوان زمین

تلخ و شیرین این دو خوان گشاد ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

... که چندی پیش ازین از جوش سودا

مرا شوق سفر انگیخت از جا

ز هر عضوم تپیدن زد چنان سر ...

... نمانده قوتش در پنجه ی روح

به یک کشتی سفرها کرده با نوح

ز بس کز ضعف پیری گشته بی تاب ...

... که باشد نقلدان هر طاق خانه

لبالب سفره ی هر مرد دهقان

ز نعمت همچو انبان سلیمان ...

... قضا را کوشش از ما بیشتر بود

تمام راه با ما همسفر بود

نه کشتی را چنان بی تاب می راند ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - داستان حاتم طایی

 

... خاسته چون مهر ز مشرق تمام

عزم سفر کرد به سرحد شام

قافله ای مردم او با صواب ...

... داد سوی تربت حاتم صلا

سفره پی مایده ترتیب داد

جانب آن طایفه برد و گشاد

سفره ای از مایده آراسته

یافته دل هرچه درو خواسته

سفره چو برداشته شد از میان

عذرطلب گشت ازیشان جوان ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در تعریف خر خریدن ساده لوح

 

... آن که نگردیده بر آهو سوار

خر طلبد هرکه برای سفر

خر به ازین نیست سخن مختصر ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

تشویش سفر با دل ناشاد بد است

با دست تهی چو کار افتاد بد است ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

... نامت چوبرم نام خدا می گویم

خواهم ز درت بار سفر بربندم

تا حال ثنا کنون دعا می گویم

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

... اما نکنیم آه و فغان از رفتن

از سیر و سفر چه غم سبکروحان را

کی مانده شود آب روان از رفتن

سلیم تهرانی
 
۲۰۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳

 

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان

هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا

صائب تبریزی
 
۲۰۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵

 

چون گل درین حدیقه که جای قرار نیست

برگ نشاط برگ سفر می شود مرا

صائب تبریزی
 
۲۰۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۵

 

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر

نیست آواز درا قافله ی شبنم را

صائب تبریزی
 
۲۰۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۷

 

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه

با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا

صائب تبریزی
 
۲۰۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۹

 

یارب که دعا کرد که چون قافله ی موج

آسایش منزل نبود در سفر ما

صائب تبریزی
 
۲۰۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۳

 

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما

چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

صائب تبریزی
 
۲۰۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۰

 

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

که در محیط کمر باز می کند سیلاب

صائب تبریزی
 
۲۰۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۳

 

نیست بازآمدن از فکروخیال تو مرا

با رفیقان موافق سفر دور خوش است

صائب تبریزی
 
۲۰۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۱

 

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند

استاده است شمع و همان گرم رفتن است

صائب تبریزی
 
۲۰۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۷

 

جان به این غمکده آمد که سبک برگردد

از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت

صائب تبریزی
 
۲۰۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۴

 

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید

مراداغ دل گم گشته از نو تازه می گردد

صائب تبریزی
 
۲۰۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۰

 

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم

که در غربت بود هر کس عزیزی در سفر دارد

صائب تبریزی
 
۲۰۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۳

 

بنمایید به جز آینه و آب کسی

که به دنبال سرم روز سفر می گرید

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۸۱