گنجور

 
سنایی

اندرین عصر بوالفضولی چند

کرده از بر دو فصلک از ترفند

هیچ نادیده از علوم اثر

هیچ نایافته ز حال خبر

همچو خر مانده عاجز معلف

کرده عمر عزیز خویش تلف

همه در بند لقمه‌ای و جماع

همه را خون حلال بر اجماع

همه چون گاو و خر کشندهٔ بار

همه اشتر صفت اسیر مهار

بی‌خبر جمله از حقیقت کار

همه از علم دین شده ناهار

به گه لقمه چون سبع تازان

به گه شهوه همچو خر یازان

در غضب همچو شیر درّنده

در طلب همچو مرغ پرّنده

شهوت آن را که گشت مستولی

هردو یکسان امام و مستملی

حسد و حقد و خشم و شهوت و آز

گردشان اندر آمده چو پیاز

نز خدا ترس و نه ز مردم شرم

یکسو انداخته ره آزرم

همه در جستجوی دانگانه

از شریعت به جمله بیگانه

شرع را جمله پشت پای زده

هریک از رای خویش رای زده

کرده منسوخ شرع را احکام

همه پیش مراد خویش غلام

ای رسول خدای بی‌همتای

از پی امتت ز بهر خدای

در مدینه ز روضه سر بردار

تا ببینی که کیست بر سرِ دار

دین فروشان گرفته منبر تو

زار گشته شبیر و شبّر تو

باد بدرود شرع و سنّت تو

وان پسندیده راه امّت تو

باد بدرود دین و شرع رسول

گشت پیدا به جای فضل فضول

باد بدرود صدق بوبکری

فارغ از عیب و ریب و پر مکری

باد بدرود هیبت عمری

منهزم گشته جمع دیو و پری

باد بدرود سیرت عثمان

آنکه بود او مرتّب قرآن

باد بدرود زخم تیغ علی

آنکه او را خدای خواند ولی

وان گزیده جماعت اصحاب

همه در راه دین اولوالالباب

وان ستوده مهاجر و انصار

همه در راه شرع نیکوکار

و اهل صفّه موافقان رسول

همه فارغ ز عیب و ریب و فضول

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]