گنجور

 
سنایی

از ثَری تا به اوج چرخ اثیر

همه میرنده‌اند دون و امیر

چه حدیث است میر هم میرد

زانکه جسمست مرگ بپذیرد

چکنی سرگذشت طرّاری

سرگذشت اجل شنو باری

تا بگوید چگونه سازم چاه

تا بگوید چگونه سوزم شاه

تا بگوید به غافل و کر و کور

به که دادم ز که استدم زر و زور

تا بگوید که گردنان را من

چون شکستم به سروری گردن

تا بگوید چه تاختم بر تخت

تا بگوید چه باختم با بخت

بخت خود از چه‌سان نگون کردم

تخت این از که پُر ز خون کردم

چه نخ و بیخها بکندم من

چه شخ و شاخها فکندم من

نفس این را نکال چون کردم

بدر آنرا هلال چون کردم

خسروان را چگونه کردم مست

قصر شاهان چگونه کردم پست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode