گنجور

 
سنایی

ای خداوند قایم و قدّوس

ملک تو نامماس و نامحسوس

از تو چیریم و بر تو چیر نه‌ایم

به تو سیریم و از تو سیر نه‌ایم

سوی ما گرچه هیچکس کس نیست

کرم تو نُویدگر بس نیست

دین‌مان داده‌ای یقین‌مان ده

گرچه این هست بیش از این‌مان ده

گرچه بر نطع نفس شهماتیم

تشنهٔ وادی سماواتیم

کسی از بد همی نداند به

آنچه دانی که آن بهست آن ده

ای مراد امل نگاران تو

وی امید امیدواران تو

ای نهان‌دان آشکارا بین

تو رسانی امید ما به یقین

همه امید من به رحمت تست

جان و روزی همه ز نعمت تست

جگر تشنه‌مان ز کوثر دین

شربتی‌بخش پر ز نور یقین

نیست نز دانشی و نز هنری

جز تو سوی توام وکیل دری

هرچه بر من قضای تو بنوشت

همه نیکو بود نباشد زشت

هستم از هرکه هست جمله گریز

ناگزیرم تویی مرا بپذیر

بلبل عشق را ز گلبن جست

در ترنّم نوای این همه تست

باز ناز من از طریق نیاز

بر سر سدره می‌کند پرواز

ملکها راند هرکه سوی تو راند

باز درماند هرکه زین درماند

که رساند به من سخن جز تو

که رهاند مرا ز من جز تو

نخری بوی رنگ و دمدمه تو

زین همه وارهانم ای همه تو

عجز و بیچارگی و ضعف خری

نخری سستی و خری و تری

رنج بر درگه تو آسانیست

بی‌زبانی همه زبان‌دانی است

همه را کُش تو از برای همه

پس قبول تو خونبهای همه

از تو برتافتن عنان اَمَل

چیست جز آیت و نشان زلل

صورت قهر در دلش روید

هر که جز مهر حضرتت جوید

سیرت ما ز صورت اشرار

وا رهان ای مهیمن اسرار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]