گنجور

 
سنایی

هرچه آن کدخدای دکاندار

سوی خانه فرستد از بازار

آنکه باشد به خانه در خویشش

در شبانگاه آورد پیشش

هرچه زینجا بری نگه دارند

در قیامت همانت پیش آرند

نیست آنجا تغیّر و تبدیل

نشود نیک بد به هیچ سبیل

چیزی آنجا به کس نخواهد داد

دادنی داد وان دگر همه باد

خیز و برخوان اگر نمیدانی

سرِّ این از کلام ربّانی

لن تجد سنّتش ز تبدیلا

لن تجد ملتش ز تحویلا

نیست بر حکم قاطعش تبدیل

نیست بر امر جامعش تحویل

خیز و تر دامنی ز خود کن دور

ورنه نبوی در آن جهان معذور

آتش اندر غم و زحیر زنی

گر کنون نفس را به تیر زنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]