گنجور

 
 
 
انوری

چون صبح درآمد به جهان‌افروزی

معشوقه به گاه رفتن از دلسوزی

می‌گفت و گری که با من غم روزی

صبحا ز شفق چون شفقت ناموزی

عطار

ای شمّهٔ لطف تو بهشت افروزی

دوزخ ز تف آتش قهرت سوزی

گرنامهٔ دردِ تو فرو باید خواند

پنجاه هزار ساله دارم روزی

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

از آتش غم چند روانم سوزی؟

وز ناوک غمزه چند جانم دوزی؟

گویی که: مخور غم، چه کنم گر نخورم؟

چون نیست مر از تو به جز غم روزی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

ای هیزم تو خشک نگردد روزی

تا تو فتد ز آتش دلسوزی

تا خرقهٔ تن دری تو بی‌دل سوزی

عشق آموزی ز جان عشق آموزی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
شیخ بهایی

دیروز چنان وصال جان افروزی

امروز چنین فراق عالم سوزی

افسوس که در دفتر عمرم ایام

آن را روزی نویسد این را روزی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه