جان من خیز و جام باده بیار
که مرا برگ پارسایی نیست
ساغر و می به جان و دل بخرم
پیش کس می بدین روایی نیست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
جان من خیز و جام باده بیار
که مرا برگ پارسایی نیست
ساغر و می به جان و دل بخرم
پیش کس می بدین روایی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دل آن را که روشنایی نیست
در خراباتش آشنایی نیست
در خرابات خود به هیچ سبیل
موضع مردم مرایی نیست
پسرا خیز و جام باده بیار
[...]
عشق جز بخشش خدایی نیست
این به سلطانی و گدایی نیست
هر که او برنخیزد از سر سر
عشق را با وی آشنایی نیست
عشق وقف است بر دل پر درد
[...]
بنهند آن طرف که جایی نیست
در چنان ارض کش سمائی نیست
هرگز او را ز ما جدائی نیست
با کس دیگر آشنائی نیست
عقل را دانشی و رائی نیست
بهتر از عشق رهنمائی نیست
طلب عشق و وصل ورزیدن
کار هر مفلس و گدائی نیست
نام جنت مبر که عاشق را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.