سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷ جان من خیز و جام باده بیار که مرا برگ پارسایی نیست ساغر و می به جان و دل بخرم پیش کس می بدین روایی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوبش میخواهد که بادهای بیاورد و اظهار میکند که دیگر برایش حیا و پارسایی مهم نیست. او به این نتیجه رسیده که دل و جانش را به نوشیدن میدهد و دیگر از هیچکس بایست مینویسد یا نمیترسد.
هوش مصنوعی: ای جان من، برخیز و یک جام شراب بیاور، چون من دیگر از راه درست و پارسایی دور شدهام.
هوش مصنوعی: من با تمام وجود و عشق، شراب و جام را میخرم، زیرا در نزد هیچکس دیگری چنین حالت و حالتی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دل آن را که روشنایی نیست
در خراباتش آشنایی نیست
در خرابات خود به هیچ سبیل
موضع مردم مرایی نیست
پسرا خیز و جام باده بیار
[...]
عشق جز بخشش خدایی نیست
این به سلطانی و گدایی نیست
هر که او برنخیزد از سر سر
عشق را با وی آشنایی نیست
عشق وقف است بر دل پر درد
[...]
بنهند آن طرف که جایی نیست
در چنان ارض کش سمائی نیست
هرگز او را ز ما جدائی نیست
با کس دیگر آشنائی نیست
عقل را دانشی و رائی نیست
بهتر از عشق رهنمائی نیست
طلب عشق و وصل ورزیدن
کار هر مفلس و گدائی نیست
نام جنت مبر که عاشق را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.