گنجور

 
 
 
اثیر اخسیکتی

شها، ز چشمه تیغ تو چرخ نیرنگی

بشست دامن دوران بآب یکرنگی

جهان رو به دستان، چه سک بود که کند

بعهد تو ز درون خیری و برون رنگی

فلک، حمایل تدویر کهگشان در بر

[...]

سعدی

چو حق معاینه دانی که می بباید داد

به لطف به که به جنگاوری به دلتنگی

خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس

به قهر از او بستانند و مزد سرهنگی

صوفی محمد هروی

مرا که سینه هبا شد ز عین دلتنگی

اثر نمی کند این دم در آن دل سنگی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
جامی

به عدل کوش که چون صبح آن طلوع کند

فروغ آن برود تا هزار فرسنگی

ظلام ظلم چو ظاهر شود برآرد پر

جهان ز تیرگی و تلخ عیشی و تنگی

صائب تبریزی

گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی

دمید صبح و تو چون سبزه در ته سنگی

دید پرده گوش فلک ز ناله صور

همان تو گوش بر آواز نغمه چنگی

به پرتوی و نسیمی ز هم فرو ریزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه