بتا پای این ره نداری چه پویی
دلا جان آن بت ندانی چه گویی
ازین رهروان مخالف چه چاره
که بر لافگاه سر چار سویی
اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان
که در عقل رعناست این تندخویی
تو جانی و انگاشتی که شخصی
تو آبی و پنداشتستی سبویی
همه چیز را تا نجویی نیابی
جز این دوست را تا نیابی نجویی
یقین دان که تو او نباشی ولیکن
چو تو در میانه نباشی تو اویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و شناخت میپردازد. او میگوید که اگر کسی عاشق است باید هم کفر و هم ایمان را یکی ببیند، زیرا در عشق، همه چیز درهم تنیده است. شاعر به این نکته اشاره میکند که در مسیر عشق، کسانی که در خلاف جهت حرکت میکنند، چارهای ندارند و نمیتوانند حقیقت را پیدا کنند. همچنین، او تأکید میکند که اگر خود را جدا از معشوق تصور کنی، در واقع در عشق واقعی، خود را آن معشوق میدانی. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که برای یافتن حقیقت، باید اثر عشق را در خود جستجو کنی.
هوش مصنوعی: ای معشوق، تو که در این مسیر قدم نمیگذاری، چرا به راه میروی؟ ای دل، تو نمیدانی که جان آن معشوق چه احساسی دارد و چه باید گفت.
هوش مصنوعی: از این مسافران مخالف چه تدبیری باید اندیشید که در مکان های ناپسند قرار دارند و در چهار سوی دنیا فریاد میزنند؟
هوش مصنوعی: اگر عاشق واقعی هستی، باید بدانی که تفاوت میان کفر و ایمان دیگر معنایی ندارد. این نشاندهنده آن است که در فهم و درک عمیق، دشواریها و تندخوییها جایی ندارد.
هوش مصنوعی: تو روحی زنده هستی و فکر میکنی که شخصی هستی، در حالی که در واقع به مانند آب هستی و تصور میکنی که درون یک ظرف قرار داری.
هوش مصنوعی: تا وقتی که جستجو نکنی، هیچ چیزی را نخواهی یافت، اما برای یافتن این دوست، نیاز است که به دنبال او بگردی.
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو نباشی، به حقیقت همانی که باید باشی. وقتی تو در میان نباشی، در واقع تو همان چیزی هستی که در غیاب تو وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی
در این کهنه گنبد، نه هایی، نه هویی
درین بوستانم نه هایی نه هویی
درین گلستانم نه رنگی نه بویی
چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز
نیایی نپرسی نخواهی نجویی
خمارم کجا بشکند جام و باده
[...]
همان به بد و نیک مردم نگویی
که بد را بدی بس نکو را نکویی
به آب روان گفت گل کز تو خواهم
که رازی که گویم به بلبل بگوئی
پیام ار فرستد، پیامش بیاری
بخاک ار درافتد، غبارش بشوئی
بگوئی که ما را بود دیده بر ره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.