دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: «رای فوادی من هجرک القیامه»
گفتم که: «عشق و دل را باشد علامتی هم»
قالت: «دموع عینی لم تکف بالعلامه»
گفتا که: «می چه سازی؟» گفتم: «که مر سفر را»
قالت: «فمر صحیحا بالخیر و السلامه»
گفتم: «وفا نداری» گفتا که: «آزمودی؟»
من جرب المجرب حلت به الندامه
گفتم: «وداع نایی واندر برم نگیری»
قالت: «ترید وصلی سرا و لا کرامه»
گفتا: «بگیر زلفم» گفتم: «ملامت آید»
قالت: «الست تدری العشق و الملامه؟»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با معشوقهاش گفتوگویی دارد. او از نامهای که از معشوقهاش دریافت کرده، خبر میدهد که در آن از دلتنگی و فراق صحبت شده است. شاعر میگوید که عشق نشانههایی دارد و معشوقهاش به او میگوید که اشکهایش نشانهی دلتنگی اوست.
شاعر در مورد عشق و مسافرت صحبت میکند و معشوقهاش او را به خوبی و سلامتی در سفر توصیه میکند. سپس شاعر به وفای معشوقه اشاره میکند و او اعتراض میکند که او خودش این را آزموده و از امتحان کردن دوباره پشیمان شده است. در نهایت، شاعر از جدایی صحبت میکند و معشوقه به او میگوید که خواهان پیوندی صمیمی در عشق است، حتی اگر به ملامت منجر شود. معشوقه به او یادآوری میکند که در عشق ملامت و سرزنش همیشه وجود دارد.
هوش مصنوعی: روزی ناگهان نامهای از معشوقم رسید که در آن نوشته بود: «دوست من، به خاطر جدایی تو، زندگیام به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است.»
هوش مصنوعی: گفتم که عشق و دل نشانهای دارند، او گفت: «اشکهای چشمانم خود نشانهاند.»
هوش مصنوعی: گفت: «چه میکنی؟» گفتم: «در پی سیر و سفر هستم.» او گفت: «پس با خوبی و سلامتی سفر کن.»
هوش مصنوعی: در جریان گفتگو، من به او گفتم که وفاداری نداری و او پاسخ داد: آیا از سخنان من آزمودهای؟ من نیز فهمیدم که وقتی کسی را امتحان کرده باشی، پشیمانی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: گفتم: «از تو خداحافظی میکنم و میروم، امیدوارم که مرا رها نکنی.» او پاسخ داد: «تو میخواهی به وصالی برسی، اما بدون احترام و بزرگداشت.»
هوش مصنوعی: او گفت: «زلف من را بگیر»؛ من پاسخ دادم: «نخستین کار، سرزنش خواهد بود». او گفت: «آیا نمیدانی عشق و سرزنش چطور در هم تنیدهاند؟»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۴
گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی
من جرب المجرب حلت به الندامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّت به الندامه
روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه
گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم
فی کل ما یعری حلافنا ادامه
چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش
[...]
ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
آن قوم بیکرم را یک بار آزمودی
«من جرب المجرب حلت به الندامه»
روی از تو بر نتابم، چون رانیام چو خامه
سر بر خط تو دارم، گر خوانیام چو نامه
ساقی بیار جامی، تا جامه بر فشانم
مگذار اهل دل را، تا جان برند و جامه
چون رفت دین و دانش، چه غم ز ننگ و نامم
[...]
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم
[...]
با خون دل نوشتم نزد امام نامه
انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقت در دیده صد علامت
لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه
گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.