گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

هزار سال به امید تو توانم بود

هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود

مرا وصال نباید همان امید خوشست

نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود

مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال

نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود

من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید

ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود

همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو

نمودنی بنمود و ربودنی بربود