زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی
گاه آن آمد یکی کاین دام و دم بر هم زنی
از دم خویشی تو دایم مانده اندر دام دیو
گر برون آیی ملک گردی و جام جم زنی
با تو اندر پوست باشد بیگمان ابلیس تو
تا تو اندر عشق دم در خانهٔ آدم زنی
چون نگفتی لا مگو الله و اثباتی مکن
گر قدم در کوی نفی خود نهی محکم زنی
گویی الاالله و آنگاهی ز کوته دیدگی
گه رقم بر علم و گاهی تکیه بر عالم زنی
در نهاد تو دو صد فرعون با دعوی هنوز
تو همی خواهی که چون موسا عصا بر یم زنی
از مراد خود تبرا کن اگر خواهی که تو
در میان بیمرادان یک نفس بی غم زنی
چون ولایتها گرفت اندر تنت دیو سپید
رستم راهی گر او را ضربت رستم زنی
کی دهد عیسا ترا از جوی عینالسلوی آب
چون تو عمدا آتش اندر چادر مریم زنی
نشنود گوش تو هرگز صوت موسیقار عشق
تا تو در بزم مراد خویش زیر و بم زنی
پای بیرون نه ز گلزار و به گلزار اندر آی
تا به دست نیستی با پاکبازان کم زنی
عشق خرگه کی زند اندر هوای سر تو
تا تو خرگه زیر جعد زلف خم در خم زنی
حال را با قال همره کن تو اندر راه عشق
ورنه چون بیمایگان تا کی دم مبهم زنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
شور در میراث خواران بنی آدم زنی
بارنامهٔ بینیازی برگشایی تا به کی
آتش اندر بار مایهٔ کعبه و زمزم زنی
صدهزاران جان متواری در آری زیر زلف
[...]
گاه آن آمد که شب برخوری شلغم زنی
وز کرم نانی گرت باشد مرآنرا هم زنی
روز در هیزم چدن باشی بصحرا تا بشب
آتش اندر دیگ شلغم گر زنی محکم زنی
خلق را از خوردن هر خوردنی بدخو مکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.