کرد چون شداد از راه عناد
سرکشی بنیاد با رب العباد
وز عنایت کردگارمهربان
هرچه او را داد در دنیا امان
تا مگر از گمرهی آید براه
قلب وی شد دم به دم بدتر سیاه
عاقبت مامور شد از کردگار
حضرت داود بر آن نابکار
هر چه خواند افسانه دوزخ برش
بیشتر شد مغز کبر اندر سرش
مدتی داود برآن بد سرشت
کرد توصیف گلستان بهشت
عاقبت داود را اندر جواب
ساخت غمگین زین جواب ناصواب
گفت خود سازم بهشتی باصفا
من نمیخواهم بهشت کبریا
داد فرمان بر خطا و روم و چین
بر تمام ربع مسکون زمین
از زر و سیم و جواهر بار بار
استر و اشتر قطار اندر قطار
گرد کردند آنقدر بر روی هم
کز بیان وی شود عاجز قلم
منتخب کردند خوش آب و هوا
طرفه صحرایی وسیع و باصفا
جمله معماران ز هر شهر و دیار
جمع گردیدند روز و شب بکار
تا به سیصد سال با آن اهتمام
گشت آن بنیاد نامیمون تمام
کرده وصف وی خدای ذوالنعم
نام او باشد گلستان ارم
چون خبر دادن بر آن بیادب
کرد سرداران لشگر را طلب
شد ز دار الملک خود آن نابکار
از پی سیر بهشت خود سوار
با جلالت کرد طی راه امید
دوزخی تا بر در جنت رسید
از دو پا یکپا برون کرد از رکاب
تا شود از سیر جنت کامیاب
آنکه کرده صید پشه پیل را
کرد حاضر نزدش عزرائیل را
جانب شداد با شکل مهیب
پیک حق زد هی به آواز عجیب
لرزلرزان گفت بر گو کیستی
خار راه من برای چیستی
گفت عزرائیلم و بسته کمر
بهر قبض و روح تو ای خیره سر
داشت یکپا بر زمین یکپا بزین
کرد قبض روح آن زشت لعین
ای خداوند عزیز ذوانتقام
داد از شداد شوم شهر شام
صبر کردی آنقدر کان بیادب
کشت سبط مصطفی را تشنهلب
راس او را با حریم آنجناب
داد جا در مجلس بزم شراب
با چنان حالت که دارد کبر ننک
از چنین ظلمی به کفار فرنک
بتپرست و گبر و ترسا و یهود
بر سر کرسی به نزد آن عنود
مو پریشان عصمت پروردگار
زینب و کلثوم با حال نزار
هر دو اطفال بازو درطاب
ایستاده سر برنه بینقاب
غل به گردن قبله اهل یقین
با تن تبدار زینالعابدین
در بر آنرو سیاه تیره بخت
بیعمامه بر سر پا پیش تخت
گه به زنیب میزدی زخم زبان
گاه با کلثوم زار و ناتوان
گاه خندیدی ز عجب آن بتپرست
گاه گردیدی ز شرب خمر مست
گه بلبهای شهید کربلا
مینمودی خیزران را آشنا
گاه تا آرد دل زینب بدرد
زین مزخرف کفر خود را تازه کرد
«لیت اشیا خی به بدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل»
«فاهلوا و استهلوا فرحاً
ثم قالوا یا یزید لاتشل»
آه از آن ساعت که کرد آن زشت دین
حکم بر قتل امام ساجدین
دید چون زینب به دست قاتلش
بیتحمل کنده شد از جا دلش
چشم گریان کرد رو سوی یزید
کی لعین منما امیدم ناامید
این علبل بینوای خستهجان
یادگاری مانده از یک دودمان
قتل وی گر میکند قلب تو خوش
پس مرا ای بیحیا اول بکش
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره شخصی به نام شداد است که به خاطر سرکشی و نافرمانی از خداوند، به دنبال ساختن بهشت خود بر روی زمین بود. او با کمک معماران و الناس، گلستانی بزرگ و زیبا بنا کرد و امیدوار بود که بهشتی بسازد که از بهشت خداوند برتر باشد. اما در نهایت، خداوند دستور قبض روح او را به عزرائیل داد.
در صحنهای دیگر، اشاره به ظلمهای شداد به اهل بیت پیامبر (ص)، به ویژه زینب و کلثوم دارد که در حین برگزاری جشنهای ناپاک او به شدت آزار میدیدند. سرانجام، زینب به یزید میگوید که اگر میخواهد به این آزارها ادامه دهد، ابتدا او را بکشد. این شعر بر مظلومیت اهل بیت و عاقبت بد کسانی چون شداد تأکید دارد.
هوش مصنوعی: به دلیل کینه و لجاجتی که داشت، مانند شداد، طغیان کرد و علیه خداوند و مخلوقات او قیام نمود.
هوش مصنوعی: از لطف و رحمت خداوند مهربان، هر آنچه که در دنیا به من داده، برایم امنیت و امانتی بوده است.
هوش مصنوعی: شاید زمانی که از سردرگمی رهایی یابد، قلبش به سمت روشنایی هدایت شود، اما هر لحظه در حال تاریکتر شدن است.
هوش مصنوعی: در نهایت خداوند حضرت داود را مامور کرد تا با آن فرد بدکار برخورد کند.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر داستانهای دوزخ را میشنید، شدت تکبر و خودخواهیاش بیشتر میشد.
هوش مصنوعی: مدتی داود به توصیف زیباییهای بهشت و گلستان پرداخت، در حالی که ویژگیهای منفی افراد را هم در نظر داشت.
هوش مصنوعی: سرانجام داود به خاطر این پاسخ نادرست، ناراحت و غمگین شد.
هوش مصنوعی: من خودم دنیای زیبا و دلپذیری میسازم، نیازی به بهشت بزرگ و جاودانی ندارم.
هوش مصنوعی: آن کسی که فرمان میدهد، خطا را نادیده میگیرد و بر سرزمینهایی که در چهار طرف مسکونی هستند، تسلط دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر ثروت و جواهرات، کاروانهای مادیانی و شتری به دنبال هم در حرکتاند.
هوش مصنوعی: آنقدر دربارهی او گفتگو و نظر وجود دارد که حتی قلم هم از بیانش ناچار است.
هوش مصنوعی: جای دلپذیری را برای زندگی انتخاب کردند که هوای مطبوع و دشتهای وسیع و زیبایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: معماران از همه شهرها و دیارها جمع شدهاند و شب و روز در حال کار هستند.
هوش مصنوعی: پس از سیصد سال تلاش و کوشش، آن بنیاد ناخوشایند به پایان رسید.
هوش مصنوعی: وصف او را خداوندی کرده است که نعمتهای بیحد و حصری دارد، و نام او بهشت ارم است.
هوش مصنوعی: وقتی که خبر به سرداران لشکر رسید، به خاطر آن بیادبی، آنها را جمع کردند.
هوش مصنوعی: آن ناجوانمرد از دارالملک خود به قصد سیر در بهشت سوار شد.
هوش مصنوعی: با عظمت و شکوه خود، در مسیر امید به دنیای بهتر حرکت کرد تا به دروازههای بهشت برسد.
هوش مصنوعی: از دو پا یکی را از رکاب بیرون آورد تا بتواند از سفر به بهشت بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی که توانسته است یک حشره کوچک مانند پشه را به دام اندازد، میتواند به راحتی فرشته مرگ، عزرائیل، را نیز به حضور خود فراخواند. به عبارتی، انسانهایی که قدرت و توانمندیهای خاصی دارند، میتوانند در موقعیتهای مختلف، حتی با وجود موضوعات بزرگ و مهم، کنترل و تسلط داشته باشند.
هوش مصنوعی: جانب شداد با ظاهر ترسناک خود به پیام حق طنین عجیبی زد.
هوش مصنوعی: لرزان و ترسیده گفت: بگو کیستی و چرا باید مانع راه من باشی؟
هوش مصنوعی: عزرائیل گفت که کمربندش را محکم کرده و آماده است تا جان تو را بگیرد، ای سرسخت و نادان.
هوش مصنوعی: یک پا بر روی زمین و یک پا بر روی حیوانی گذاشته بود و همین باعث شد که روح آن موجود زشت و نامطلوب گرفته شود.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و انتقامجو، از شداد، شاه ظالم شهر شام، انتقام گرفتی.
هوش مصنوعی: مدتی را به صبر نشستهای که آن بیادب، فرزند امام را به حال تشنه به قتل رساند.
هوش مصنوعی: سر او را در کنار حریم آن حضرت قرار دادند و در مجلس خوشگذرانی شراب نشستهاند.
هوش مصنوعی: کسی که با چنین حالی به دیگران نگاه میکند، نباید از ظلمی که به کفار میشود، خونسرد باشد.
هوش مصنوعی: بتپرستان، زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان همه در مقابل آن شخص سرسخت و لجوج نشستهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و شگفتی وضعیت زینب و کلثوم، دختران پیامبر اسلام، اشاره دارد. موهای آشفته آنها نشاندهنده شرایط سخت و دشواری است که در زندگیشان تجربه کردهاند. به نوعی، این تصویر نشاندهنده فشارها و مصائبی است که آنها به عنوان شخصیتهای مهم تاریخی و دینی با آن مواجه بودهاند.
هوش مصنوعی: دو کودک با دستانی باز و در آغوش یکدیگر ایستادهاند و صورتهایشان بدون پوشش است.
هوش مصنوعی: غمی به دل اهل یقین هست که چون زینالعابدین در حال بیماری است.
هوش مصنوعی: در کنار آن فرد با موهای تیره و بخت نامساعد که بدون عمامه بر سرش، در برابر تخت ایستاده است.
هوش مصنوعی: گاهی به زنیب زخم زبان میزدی و زمانی دیگر با کلثوم ناتوان و دردمند به سر میبردی.
هوش مصنوعی: گاهی از تعجب به خنده میآمدی و گاهی به خاطر نوشیدن شراب مست و بیخبر میشدی.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بلبلانِ عاشق کربلا، نی را به شکل آشنا و دوست داشتنی میدیدند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زینب از اندوه دلش به درد میآید و در این حالت، فکرهای بیارزش و کفرآمیز خود را دوباره زنده میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که در آن چیزها به خوبی و زیبایی جلوهگر میشوند، به طوری که قومی خاص از وقوع یک مشکل یا حادثه دچار حیرت و ترس میشوند. در اینجا، نگرانی و ناامیدی قبیله "خزرج" از یک رخداد سخت و جدی به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: آنان با شادی و سرور فریاد برآورده و به یکدیگر گفتند: ای یزید، نگذار که در این شرایط دچار مشکل و ناتوانی شویم.
هوش مصنوعی: درود بر آن لحظهای که آن فرد نیکوکار به فرمان آن ظالم برای قتل امام سجادیان حکم صادر کرد.
هوش مصنوعی: وقتی زینب مشاهده کرد که قاتلش بیرحمانه دلش را از جایش جدا کرد، نتوانست آن صحنه را تحمل کند و به شدت دچار درد و رنج شد.
هوش مصنوعی: چشم گریان به سمت یزید نگاه کرد و گفت: ای دشمن، مرا ناامید نکن.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از اندوه و ناتوانی مرتبط با یک فرد بیچاره میپردازد که نشانهای از نسل یا خانوادهای قدیمی و فراموششده است. این فرد نه تنها خسته و ناامید است، بلکه نمادی از مشکلات و سختیهای گذشته نیز به شمار میرود.
هوش مصنوعی: اگر کشتن او دل تو را شاد میکند، پس ای بیحیا، اول مرا بکش.
هوش مصنوعی: نوشتن در این شرایط سخت و دشوار است، پس بهتر است که مطالب را کوتاه و مختصر بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.