شمارهٔ ۲۱ - و برای او
ای شمر دون بهر خدا صوابی
تر کن لب خشکم ز جرعه آبی
بر کودکانم در حرم بده گوش
کز تشنگی دارند اضطرابی
ای شمر باشد وقت امتحانت
آل نبی گردیده میهمانت
ترسم زنند آتش به خانمانت
گر برکشند آه از دل کبابی
ای بیادب سبط پیمبر تو
لب تشنه مانده زیر خنجر تو
زاری کنم هرچند در بر تو
بر من نمیگویی چرا جوابی
ای بیخبر کن یاد از قیامت
ترسم کشی از کار خود ندامت
کردی هدف بر ناوک ملامت
تا چند غافل از صف حسابی
آمد بهار را ز پی خزانی
رفت از کفم چو اکبرم جوانی
نه بر دل غمگین بود توانی
نی بر تن افسرده مانده تابی
دیگر به جایی دسترس ندارم
جز قطره آبی هوس ندارم
در این زمین کاری به کس ندارم
داری چرا در کشتنم شتابی
ابن سینه کز بهر تو جایگاه است
صندوق علم حضرت اله است
ای سنگدل تا کی دلت سیاه است
بیدار شو ظالم اگر به خوابی
ای گمره دور از ره هدایت
بنما من مظلوم را حمایت
از حق پیغمبر نما رعایت
گر خصم اولاد ابوترابی
(صامت) چنین کامشب ز کثرت غم
بر پا نمودی دستگاه ماتم
روز جزا با دوستان همدم
آسود و وارسته از عذابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.