هر که به کف قوت صبح و شام ندارد
راحتی از زندگی به کام ندارد
در بر اغیار و یار هیچ ندارد
مرد تهیدست احترام ندارد
گر بود از نسل معن و حاتم وقاآن
نزد کسی اسم و رسم و نام ندارد
شمع حیات وی از شماتت دشمن
جز نفسی بیشتر دوام ندارد
هر که فقیر است غیر از آنکه بمیرد
زخم درون وی التیام ندارد
دولت دنیا به خرج میرود امروز
کار به شیرینی کلام ندارد
جامه چرکین فقر هر که به بر کرد
هیچ کسش رغبت سلام ندارد
دهر چراگاه اغنیاست که هستند
همچو خری گو به سر لجام ندارد
غیر خدا خوش به حال آنکه چو (صامت)
چشم تمنا ز خاص و عام ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور قدح را مه تمام ندارد
روشنی ماه این دوام ندارد
بر لب کوثر شکسته است سبویش
هر که به کف وقت صبح جام ندارد
با همه دلها یکی است نسبت آن زلف
[...]
سعی نفس جز شمار گام ندارد
قاصد ما نامه و پیام ندارد
هر سر و چندین جنون هواست در اینجا
منزل کس احتیاج بام ندارد
این علما جمله تابع جهلایند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.