گنجور

 
صامت بروجردی

خواهر برو برو که خدا باد یار تو

ایزد رسد به درد دل داغدار تو

خواهر برو که درد و غم از کوفه تا به شام

در هر قدم نشسته کشد انتظار تو

خواهر برو که کعب نی و چوب اشقیا

آماده گشته از پی جسم نزار تو

خواهر برو که آه یتیمان در بدر

باشد چراغ عقل به شب‌های تار تو

خواهر برو که بر طبق خودزنان شام

خاکستری گرفته ز بهر نثار تو

بنمود پاسبانی من ساربان قبول

گردیده شمر در سفر شام یار تو

گر با تو همرهی ننمودم ز من مرنج

این بی‌سری نمنوده مرا شرمسار تو

هر جا شوی سوار چو عباس و اکبرت

شمر و سنان بودند یمین و یسار تو

بر خاک مانده گر تن من غم مخور سرم

باشد به نیزه در نظر اشکبار تو

جان تو و سکینه و کلثوم و عابدین

نگذار تا روند دمی از کنار تو

زین چشم اشکبار پس از مرگ (صامتا)

جیحون شود روانه ز خاک مزار تو

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهریار یار تو بس کردگار تو

اندیشه نیست گر نبود خلق یار تو

تو دستگیر خلقی واو دستگیر تو

تو گوش دار خلقی و او گوش دار تو

ایزد ترا ز خلق جهان اختیار کرد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای اختیار عالم در اختیار تو

وی پیشوای ملک و ملک پیشکار تو

بر آسمان دولت قطب کفایتی

بسته مدار مملکت اندر قرار تو

خورشید گشت همت گردون فروز تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای روزگار ساخته آموزگار تو

روز جهان برآمده در روزگار تو

تو شهریار و خسرو خلق زمانه‌ای

واندر زمانه نیست کسی شهریار تو

کار زمانه ساخته کردی به عدل خویش

[...]

وطواط

ای آنکه از کمال تو در روزگار تو

همچون بهشت گشته بلاد و دیار تو

انصاف کی بود که کشد جور روزگار

مداح پایگاه تو در روزگار تو ؟

بازی کزو شکار تو مرغی بود حقیر

[...]

ادیب صابر

ای اختیار دین و سخا اختیار تو

تو افتخار خلق و به خود افتخار تو

حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر

آن را که دید طلعت تو روز بار تو

ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه