گنجور

 
صامت بروجردی

بلندآوازه بلبل در گلستان کرد دستان را

که در جای بلند آنجا نباید داد بستان را

تقاضای جهان کرد از چمن آواره بلبل را

که تا سرمنزل زاغ و زعن سازد گلستان را

به جای بغی و عدوان خهوشتر آن باشد که بنوازی

به شکر روزگار بی‌نیازی تنگدستان را

کلید دولت وارستگی کی اوفتد بر کف

ازاین ده روزه دنیا به دنیا پای بستان را

پرشان کرده از بهر ریاست کار عالم را

خدایا در دین داری بده دنیاپرستان را

یقین دارم که از داروی پر زهر اجل چیزی

نیارد بوی هشیاری به مغز این تازه مستان را

مگر (صامت) شود ظاهر به عالم مهدی غائب

که تا اندازد از پا ریشه این مکر و دستان را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode