صنعتش از تخلص معلوم و در عالم عاشقی همیشه قرین هموم و غموم، اشعارش بغایت بچاشنی و غم زدا چنانکه از ملاحظه شمه ای از آنها این معنی هویدا میگردد:
غرق عرقی در دل گرم که گذشتی
شده روز بیخود آنکس که شبت شراب داده
این ابیات هم از اوست :
چو نخفته باغبانی که بگلبن آب داده
هر ورقی چهره آزاده ایست
هر قدمی فرق ملک زاده ایست
چشم بتان است که گردون دون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خود بخود دردلی گویم و در خواب روم
بیت
آلوده گردی ز پی صید که کشتی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.