گنجور

 
سام میرزا صفوی

چون پدرش مدت مدید وزیر سلطان ابو سعید میرزا بود آصفی تخلص کرد و او بصفای ذهن سلیم و ذکای طبع مستقیم از سایر شعرای روزگار و فضلای عالیمقدار امتیاز تمام داشت و به رعنایی و خود آرایی علم نزاکت میافراشت . دیوان غزل تمام کرده و مثنوی دیگر بوزن مخزن الاسرار گفته اما شهرتی نیافت . وفات او در سنه عشرین و تسعمایه در هرات اتفاق افتاده این چند بیت از اشعار آبدار اوست .

که تا قلاب زلفش را بکام خویشتن دیدم

من طور و تجلی چه کنم بر لب بام آی

کوی تو مرا طور، جمال تو تجلی است

زخونین داغهای دل، کشم آهی و آن بدخو

تصور میکند کاز لاله زاری باد میآید

ناز در سر، چین در ابرو . تندخوی من رسید

فتنه را سر کرده اینک فتنه جوی من رسید

دل که طومار وفا بود من محزون را

پاره کردند ندانسته بتان مضمون را

گرد یاقوت لب لعلت خط سبزی دمید

هیچکس در دور یاقوت این چنین لعلی ندید

صورتگران هلاکم از آن سیم تن جدا

سازید صورتی که نباشد ز من جدا

چون وصل و هجر بود ز شیرین بلای من

خسرو جدا هلاک شد و کوهکن جدا

رخ تو هر که در آیینه دید حیران است

چو مه به هاله نماید دلیل باران است

پای مجنون نه همین سلسله ی سودا داشت

هر که دیوانه شد این سلسله را بر پا داشت

بیاض دیده ز می سرخ گلعذاران را

بود شکوفه بادام نو بهاران را

ز گرداب دو چشمم صد حباب شوق بر خیزد