گنجور

 
سام میرزا صفوی

منشی و فاضل بود و در شعر به قصیده گویی مایل اما خباثت بر مزاجش غالب و حطام دینوی را طالب چنانکه در زمان سلطان حسین میرزا نشانی را برای خود نوشته و مهر پادشاه و امر را بقلم موی تقلید کرده بعد از آنکه ظاهر شد آن پادشاه بنابر رعایت اهل فضل که بر ذمت پادشاهان عالیشان و بزرگان خرده دان لازم بلکه فرض و متحتم است قلم عفو بر جریده ی گناهش کشیده بود. بعد از آن در جواب دریای ابرار امیر خسرو دهلوی شهر آشوبی جهت سکان هرات گفته درآمدش اینست :

دست را هرگز نبودی آشنایی با دهان

عرصه ی شهر هری رشک سپهر اخضر است

در گهش را شمسه خورشید گلمیخ زراست

جرم طین را یک مشت خاک از خاک ریز خندقش

نرگس باغ جهان آرای او هفت اختر است

پایتخت صدهزاران خسرو گیتی گشاست

کهنه تاریخ بسی شاهان انجم لشکر است

چرخ کجرو بین که از تأثیر او شهری چنین

و در این قصیده ابیات رکیک بسیار گفته که آنرا ذکر کردن لایق سیاق کتاب نیست اما دو بیت بجهت معین میکال گفته نوشته شد و فی الواقع اگر کسی او را دیده باشد میداند که طرفه تشبیهی کرده است و طرفه تر آنکه خواجه مذکور این دو بیت را یادداشت و در مجالس بطریق مطایبه میخواند .

هذه الأبیات :

مسکن جمعی پریشان روزگار ابتر است

بر معین بین از نشانهای نجاست صد هزار

ز اختر بد آبله . بر روی آن بد اختر است

روی زشتش از کثافت مطبخ نمرود را