از آدمیزده های شهر خود است و در علم سیاق وقوفی دارد و در شعر طبعش بسیار خوبست، این چند مطلع از اوست:
چون شد سرم به تیغ جدایی ز تن جدا
سر بی تو خون گریست جدا و بدن جدا
صبا دارد بکف چو گان زلف عنبر افشانش
ببازی میزند هر لحظه بر گوی زنخدانش
جای سنگش بر تنم پیراهن نیلوفریست
گرد گلخن بر سر آن جامه خاکستری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.