آیا کراست زهره، آیا کراست یارا؟
از من برد به یارم این یک سخن که: «یارا؟
بستان ما ندارد بی طلعت تو نوری
ای سرو ناز بازآ ، بستان ما بیارا»
چنان دلخسته هجرانم امشب
که مشتاق وداع جانم امشب
به شب مهراب رفت از پیش جمشید
شب مهتاب شد جویای خورشید
سواری دید بر شبرنگی از دور
چو در تاریکی شب شعله نور
چو طاووسی نشسته بر پر زاغ
چو بادی کاورد گلبرگی از باغ
همی آمد بر آن تازنده دُلدُل
چو بر باد بهاری خرمن گل
چو مهرابش در آن شب دید بشناخت
که خورشید است سر در پایش انداخت
به زاری گفت «ای شمع دل افروز
شبت فرخنده باد و روز نوروز
بیا ای تازه گلبرگ بهاری
بگو عزم کدامین باغ داری
ز جان نازکتری ای سرو آزاد
به تنها میروی جانم فدا باد
سبک گردان عنان و زود بشتاب
رکابت را گران کن، وقت دریاب
مگر جمشید را سازی وداعی
مهی دارد هوای اجتماعی»
به شب میراند مرکب گرم خورشید
بیامد تا به لشکرگاه جمشید
در آن گلزار عمر افزای مهتاب
ملک با یاوران بر گوشه آب
نشسته صوت بلبل گوش میکرد
به یاد یار جامی نوش میکرد
کجا بر سنبلی بادی گذشتی
ملک شوریده و آشفته گشتی
گمان بردی که مشکین زلف یارست
که از باد بهاری بیقرار است
چو سرو نازنین جنبید از جای
ملک از جای جستی بی سر و پای
چنان پنداشتی کامد نگارش
گرفتی خوش در آغوش و کنارش
دوان آمد به پیش شاه مهراب
که شاها ، هان شب قدرست، دریاب
به استقبالت آمد بخت پیروز
شب قدر تو خواهد گشت نوروز
چو شد خورشید با آن مه مقابل
ملک را برزد این مطلع سر از دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
همین شعر » بیت ۲۲
به استقبالت آمد بخت پیروز
شب قدر تو خواهد گشت نوروز
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.