گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

شنودم که می‌گفت بشوده به شیخ

که احوال حاجی است در اضطراب

چه من دوش خوابی عجب دیده‌ام

که سیلی در آمد ز کوه زراب

عمارات حاجی و پالانهاش

همی برد و می‌کرد یکسر خراب

یکی از خبیثان شهر این سخن

به جایی رسانید و دادش جواب

نمایند هر شب خران را بخواب

که پالان گران را ببردست آب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode