شنودم که میگفت بشوده به شیخ
که احوال حاجی است در اضطراب
چه من دوش خوابی عجب دیدهام
که سیلی در آمد ز کوه زراب
عمارات حاجی و پالانهاش
همی برد و میکرد یکسر خراب
یکی از خبیثان شهر این سخن
به جایی رسانید و دادش جواب
نمایند هر شب خران را بخواب
که پالان گران را ببردست آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی به شیخ میگوید که حاجی در وضعیت نگرانکنندهای است. او دیشب خواب عجیبی دیده که سیلی از کوه، خانهها و بار حاجی را خراب کرده است. یکی از افراد بدطینت شهر این حرفها را به جایی میرساند و پاسخی دریافت میکند که هر شب خرها در خواب میبینند که بارهای سنگین را آب میبرد.
هوش مصنوعی: شنیدم که شخصی به شیخ میگفت که حال حاجی در شرایطی نگرانکننده و اضطرابآور است.
هوش مصنوعی: دیروز خواب عجیبی دیدم که طوفانی از کوه زراب به راه افتاد.
هوش مصنوعی: ساختمانهای حاجی و زینهایش را ویران میکرد و همه چیز را به طور کامل نابود میساخت.
هوش مصنوعی: یکی از افراد بدخواه در شهر این حرف را به جایی رساند و پاسخ آن را دریافت کرد.
هوش مصنوعی: هر شب خرها خوابشان میبرد، اما بار سنگین پالان را آب میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
معلم به تعلیم شد در شتاب
که تا هر دو گشتند فرهنگ یاب
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
چو فردا زند بر سپهر آفتاب
جهان می شود سر به سر زر ناب
رخ زرد کرد آن رخ رنگریز
که بالاش سروست و رخ آفتاب
بشستش پس از رنگ آب دو چشم
که شست آب هجران از آن هر دو خواب
بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.