گنجور

 
سلمان ساوجی

پناه زمره اسلام تاج دولت و دین

زهی خرد ز وجود تو کسب کرده کمال

ز طبیب خلق تو باشد دماغ عقل سلیم

ز حسن رای تو یابد عروس ملک جمال

خدایگانا دانی که بنده سلمان را

جناب توست درین مملکت ماب و مال

سه هفته شد که ز سرما و برف در تبریز

به جز تردد خاطر تردد است محال

هزار بار به عزم درت کمر بستم

ولیکنم یخ و سرما نمی‌دهند مجال

بدانچه تا نکنی حمل بر کسالت من

ضرورت است مرا بر تو عرض صورت حال

همیشه تا بود اقبال و مملکت بادا

در تو قبله ملک و مقبل اقبال