به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم
به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم
به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم
به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم
به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت
که ممکن نیست کز روی تو هرگز روی بر تابم
به عناب شکر بارت، کزان لب شربتی سازم
که خود شربت نمیریزد، به غیر از قند و عنابم
به صبح عاشقان یعنی، رخت کز مهر رخسارت
نه روز آرام میگیرم، نه میآید به شب خوابم
به دیدارت که تا بینم جمال کعبه رویت
محال است اینکه هرگز سر فرود آید به محرابم
به جانت کز قفس سلمان بجان آمد درین بندم
که یابم فرصت بیرون شد، اما در نمییابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او ابراز میکند. او به چشمان معشوقهاش، ابروها و لبانش اشاره میکند و میگوید که عشقش او را از خواب و آرامش محروم کرده است. همچنین، او به خاک پای معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که برای او تا چه حد ارزشمند است. شاعر به محبوبش، به زیبایی او و به عشق عمیقش اشاره میکند و بیان میکند که حتی در برابر زیبایی او، نمیتواند از او روی برگرداند یا آرامش یابد. در نهایت، او از سختیهایی که در مسیر عشقش با آنها روبروست، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: چشمانت که از پیشم رفتی، خواب و آرامش را از من گرفت. ابرویت که همیشه برایم همانند زلف تو زیبا و دلبر است، مرا به شدت درگیر خودش کرده است.
هوش مصنوعی: به جان عاشقان، یعنی تو با لبهای خود به من جان میبخشی و به خاک پای تو، یعنی من تمام وجودم را فدای تو میکنم و به خاطر تو از خود میگذرم.
هوش مصنوعی: به خاک کعبهای که در آن جا تو قرار داری و به خاطر حلقه موی تو که زیباست، سوگند میخورم که هرگز قادر نیستم از زیبایی تو چشم بپوشم و دوری از تو را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: به دلیل شیرینی و خوشمزگی عناب، میخواهم از آن نوشیدنی تهیه کنم. ولی تنها چیزی که میریزم، خود عناب و شکر است و چیزی بیشتری از آنها اضافه نمیکنم.
هوش مصنوعی: به صبح عاشقان اشاره میکند که وقتی زیبایی چهرهات را میبینم، نه در طول روز آرامشی دارم و نه در شب به خواب میروم.
هوش مصنوعی: به خاطر دیدن تو و زیباییات که همچون کعبه است، برایم غیرممکن است که هرگز سرم را در برابر محراب سجده کنم.
هوش مصنوعی: به جانت قسم، از قفس سلمان به جانم رسیدهام و در این بندم که فرصتی برای بیرون آمدن پیدا کنم، اما نمیفهمم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
[...]
دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم
همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم
دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد
ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم
توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن
[...]
به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بیخور و خوابم
به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم
بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم
بروی مهوش والا که من از شده در تابم
بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم
[...]
حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان
که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم
چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من
[...]
بود آسودگی در اضطراب از چشم بیتابم
چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم
مرا دل کندن از صهبا کم از جان کندنی نبود
در اعضا ریشه دارد از رگ تلخی می نابم
ز مستی رتبهٔ جمشید باشد بینوایان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.