گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

چو زلف آن را که سودای تو باشد

سرش باید که در پای تو باشد

برون کردم ز دل جان را که جان را

نمی‌زیبد که بر جای تو باشد

خوشا آن دل که بیمار تو گردد

دلی را جو که جویای تو باشد

دل گم گشته‌ام را گر بجویی

در آن زلف سمن سای تو باشد

اگر چه حسن گل صد روی دارد

کجا چون روی زیبای تو باشد؟

نگنجد هیچ دیگر در دل آن را

که در خاطر تمنای تو باشد

اگر چه سرو دلجویی کند عرض

کجا چون قد رعنای تو باشد؟

سر و سرمایه‌ای دارد همه کس

مرا سرمایه سودای تو باشد

بسوزد سنگ بر من، گر نسوزد

دل چون سنگ خارای تو باشد

من بیدل کجا پنهان کنم دل؟

که آن ایمن زیغمای تو باشد

من مسکین کدامین گوشه گیرم؟

که آن خالی ز غوغای تو باشد

جهان هر لحظه سلمان را که در گوش

کند دری ز دریای تو باشد

 
 
 
نظامی

چو زیر از قدر تو جای تو باشد

علَم دان هر که بالای تو باشد

عطار

چو رویم در کف پای تو باشد

همیشه روی من جای تو باشد

سعدی

اگر سروی به بالای تو باشد

نه چون بشن دلارای تو باشد

و گر خورشید در مجلس نشیند

نپندارم که همتای تو باشد

و گر دوران ز سر گیرند هیهات

[...]

حکیم نزاری

مرا در سینه سودای تو باشد

سواد دیده در پای تو باشد

چه می خواهی بیا بنشین زمانی

خوشا آن دل که یغمای تو باشد

اگر باشد درین عالم بهشتی

[...]

نظیری نیشابوری

فلک مزدور ایمای تو باشد

نوازد هر که را رای تو باشد

به دل تنگی کنم دل خوش همیشه

که تنها جای غم های تو باشد

نیازارم ز خود هرگز دلی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه