آخر این درد دل من به دوایی برسد
عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد
آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا
روزی از روزنه غیب صفایی برسد
بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس
تا بگوشم مگر آواز درآیی برسد
بجز از عمر چه شاید که نثار تو کنم؟
که به عمری چو تو شاهی به گدایی برسد
پای را باز مگیر از سرم ای دوست که دست
گر به هیچم نرسد، خود به دعایی برسد
عمر بر باد هوا دادهام و میترسم
که به گلزار تو آسیب هوایی برسد
سر پابوس تو دارم من و هیهات کجا
به چنان پایه، چنین بیسر و پایی برسد؟
رویم از دیده به خون تر شد و میدانستم
که به روی من ازین دیده بلایی برسد
با جفا خو کن و با درد بساز ای سلمان!
کین نه دردی است که هرگز به دوایی برسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر رنج و اندوه عمیق گوینده است که در جستجوی تسکینی برای دردهایش میباشد. او امیدوار است که در نهایت این درد دل به درمانی برسد و غمهایش به روزنهای از امید تبدیل شود. گوینده به درگاه محبوبش شبها ناله میکند و منتظر است که صدای او را بشنود. او همچنین ابراز میکند که جز عمرش چیزی برای نثار محبوبش ندارد و از اینکه به محبوبش نرسد، میترسد. در نهایت، او با پذیرش درد و سختی ادامه میدهد و به این نتیجه میرسد که این دردها پایانی ندارند و تسکینپذیر نیستند.
هوش مصنوعی: در نهایت امید دارم که درد و دلهایم به درمانی برسد و در نهایت، فریادهای شبانهام به نتیجهای مطلوب برسد.
هوش مصنوعی: در نهایت، این دل غمگین و خسته من، روزی از راهی نامعلوم، روشنایی و خوشحالی را به من خواهد رساند.
هوش مصنوعی: من هر شب بر در خانهات نشستهام و حرفهای بیهوده میزنم، مثل زنگی که صدا میدهد، تا شاید صدای تو به گوشم برسد.
هوش مصنوعی: جز عمرم چیز دیگری ندارم که به پای تو بریزم. زیرا کسی که عمرش به اندازهی تو ارزشمند باشد، چگونه ممکن است به حالتی مانند گدایی برسد؟
هوش مصنوعی: ای دوست، پای خود را از سرم کوتاه نکن، زیرا اگر دستم به تو نرسد، خودم با دعا به تو میرسم.
هوش مصنوعی: زندگیام را بیهوده و بیهدف گذراندهام و نگرانم که در این مسیر، خوشبختی و زیبایی تو آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در خدمت تو قرار دادهام، اما افسوس که هیچگاه به چنین مقام و منزلتی نخواهم رسید.
هوش مصنوعی: صورت من از شدت غم و اندوه به خون شسته شد و میدانستم که از این دیده به من آسیبی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای سلمان! با سختیها و دردها کنار بیا و به آنها عادت کن، زیرا این درد، دردی نیست که روزی درمان شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
سوی زنگی شب از روم لوایی برسد
به برهنه شده عشق قبایی بدهند
وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد
این همه کاسه زرین ز بر خوان فلک
[...]
دردمندی چه شود گر به دوایی برسد
بی نوایی ز وصالت به نوایی برسد
تا به کی روی بتابی ز من بی سر و پا
آخر از دور مرا نیز دعایی برسد
می دهم جان مگر از خوان وصالت روزی
[...]
کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد
وز نوال تو نوایی به گدایی برسد
مرض شوق تو شد صعب و ازان جان نبرم
گر نه از وعده وصل تو شفایی برسد
کوه غم شد دلم و نام تو گویم با او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.