ای سر کوی تو را کعبه رسانیده سلام
عاشقان را حرم کعبهٔ کوی تو مقام
سعی در راه تو حج است و غمت زاد مرا
در ره حج تو این زاد همه عمره تمام
سالکان طرق عشق تو هم کرده فدا
جان درآن بادیه بی دیه خون آشام
طایر سدرهنشین را که حمام حرم است
از هوا دانهٔ خال تو درآورده به دام
حسرت زمزم خاک درت آن مشرب
جان ما را به لب آورده چو جام است مدام
بی نبات لب تو آب خضر بوده مضر
بی هوای در تو بیت حرم گشته حرام
بر در کعبه کوی تو ز بارانِ سَرشک
ناودانهاست فرود آمده تا شام ز بام
گر بود سنگْ سیهدل غمت از جا ببرد
دل چه باشد؟ که به مهر تو کند صخره قیام
کعبهٔ روی صفابخش تو در کعبهروی
آفتابیست بنامیزد در ظل غمام
جز به زلف سیهت فرق نشاید کردن
که کدام است جمال تو و خورشید کدام
هر کجا گفته جمال تو که عبدی عبدی
زده لبیک لب خواجه سیاره غلام
آفتابی و چنان گرد تو دل ذرهصفت
در طواف است که یک ذره ندارد آرام
زان لب ای عید همایون شکری بخش مرا !
که به قربان لبان شکرینت بادام
حاجیا در پی مقصود قدم فرسودی
خنک آنان که به گامی برسیدند به کام
چه کنی این همه ره؟ صد رهت آخر گفتم!
کز تو تا کعبهٔ مقصود دو گامست، دو گام!
دولت حاج نیابد مگر آن کس که به صدق
بندد احرام در کعبه حاجات انام
صورت لطف خدا مظهر حاجات، اویس
ظل حق روی ظفر پشت و پناه اسلام
لمعات ظفر از پرچم او میتابد
چون کواکب زسواد شکن زلف ظلام
رای او آن که دهد پیر خرد را تعلیم
فکر او آن که کند سر قضا را اعلام
خوانده از چهرهٔ امروز، نقوش فردا
دیده از روزن آغاز، لقای انجام
ای ز اندیشهٔ تیغ تو بداندیشان را
نقطه از صلب گریزان و جنین از ارحام
عکس رای تو اگر بر رخ ماه افتادی
خواستی مهر به عکس از رخ مه نور به وام
شرم رای تو رخِ عین کند چون دل نون
زخم تیر تو دل قاف کند چون تن لام
از می ساغر لطف تو حبابی، ناهید
وز دم آتش قهر تو شراری، بهرام
نظر پاک تو در کتم عدم میبیند
آنچه اسکندر و جم دید در آیینهٔ جام
دیده از کبک در ایم تو شاهین شاهی
کرده با شیر به دوران تو گوران آرام
چرخ بر عزم طواف در تو هر روزی
بسته از چادر کافوری صبحست احرام
کوه را گر تف قهر تو بگیرد ناگه
خون لعلش به طیق عرق آید به مشام
آب را با سخطت پای بود در زنجیر
کوه را با غضبت لرزه فتد بر اندام
با کفت ابر حیا داشت ز یَم خواهش آب
گفت چون ملتمسی میطلبم هم ز کرام
کمترین نایب دیوان تو در مسند حکم
آسمان را قلم نسخ کشد بر احکام
در زوایای حریم حرم معدلتت
شده طاووس ملایک به حمایت چو حمام
شد به خون عدویت تیغ به حدی تشنه
که زبان از دهن افکنده برونست حسام
میگدازد تن خود را زر از آن شوق کجا
لقب شاه کند نقش جبین از پی نام
قلمم گر به ثنای تو ز سر ساخت قدم
طبع من ریخت به دامن گهرش در اقدام
تا کند فصل خزان ابر سیه بستان را
یعنی اطفال چمن راست کنون وقت طعام
مهرگان باد همایون و مبارک عیدت
ای همایون ز رُخت عید و شهور و ایام !
شب اقبال نکوخواه تو در زیور روز
صبح اعمار بداندیش تو در کسوت شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و محبت عمیق شاعر به یک معشوق الهی و روحانی است. شاعر با استفاده از استعارههایی مانند کعبه و حج، ارتباط معنوی خود را با معشوق توصیف میکند و به تلاش عاشقان در مسیر عشق و حقیقت اشاره میکند. او از زیباییهای معشوق و اثرات مثبت آن بر روح و جان خود سخن میگوید و دل تنگی و longing را برای وصال آن معشوق ابراز میکند. شاعر همچنین به قدرت و زیبایی معشوق در کائنات و تأثیر آن بر زندگی انسانها اشاره دارد، و در نهایت آرزو میکند که به قرب معشوق برسد و از لطف و رحمت او بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: ای عشق من! به مکان تو که خانه خداست، سلام میفرستم. عاشقان تو در حقیقت در خانه تو قرار دارند و جایگاه آنان در کعبه عشق توست.
زاد: توشهٔ راه، رهتوشه.
هوش مصنوعی: سالکان راه عشق تو جان خود را فدای تو کردهاند و در آن بیابان خطرناک، که بیرحمی و خونریزی در آن موج میزند، با شجاعت قدم برداشتهاند.
هوش مصنوعی: پرندهای که در درخت سدره نشسته است، در حالی که در فضای آرام حرم حمام میکند، دانهای از هوا برای تو که خال داری به دام آورده است.
هوش مصنوعی: حسرت نوشیدن آب زمزم و روییدن به خاک درگاه تو، جان ما را به شدت آزرده کرده، مانند جامی که همواره پر است و ناپایدار.
هوش مصنوعی: آب خضر که نماد حیات و زندگی است، در کنار لبان تو بیفایده و مضر به نظر میرسد. همچنین، بدون وجود تو و زیباییهایت، اینجا همانند مکانی حرام و ناپسند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در کنار خانهی کعبه، اشکهای من که مانند باران میریزد، همچون آبباران از ناودان به زمین میافتد و تا غروب ادامه دارد.
هوش مصنوعی: اگر سنگی به خاطر دلتنگی از جا کنده شود، دل چه حالتی خواهد داشت؟ چونکه سنگ هم به خاطر محبت تو میتواند سر پا بماند.
بنامیزد را برای دور کردن چشم بد گویند (گفته شده که مخفف «بهنام ایزد» است)
هوش مصنوعی: به جز از موهای سیاه تو، هیچ چیز دیگری را نمیتوان به عنوان زیبایی تو در نظر گرفت؛ زیرا تفاوتی میان زیبایی تو و زیبایی خورشید وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی تو به من اشاره کند، من به شوق و طوع پاسخ میدهم و خود را در خدمت تو میدانم، مانند غلامی که به خواستهی مولایش لبیک میگوید.
هوش مصنوعی: تو همچون آفتاب هستی و دلهای کوچک و بیاهمیت در اطراف تو به دور میچرخند، به طوری که هیچیک از آنها حتی یک لحظه هم آرام و قرار ندارند.
بادام: بشوم.
هوش مصنوعی: ای حاجی، تو در جستجوی هدف خود خسته شدهای، خوشا به حال آنها که با یک گام به خواستههای خود رسیدند و از آن بهرهمند شدند.
هوش مصنوعی: چه سودی دارد که این همه راهها را بگردی؟ من به تو گفتهام که فاصلهٔ تو تا هدف واقعیات تنها دو قدم است.
هوش مصنوعی: کسی میتواند به سعادت و خوشبختی دست پیدا کند که با نیت پاک و صداقت، خواستهها و نیازهای انسانها را مورد توجه قرار دهد و برای رسیدن به هدفهای خود تلاش کند.
هوش مصنوعی: صورت محبت خدا نشاندهنده خواستههاست. اویس، سایه حق، نماد پیروزی و حمایت از اسلام است.
هوش مصنوعی: درخشش پیروزی از پرچم او ساطع میشود مانند ستارهها که از تاریکی موی سیاه شب نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: نظر او این است که کسی که به یک پیر با دانایی آموزش میدهد، به نوعی برتری دارد. و اندیشه او این است که کسی که میتواند سرنوشت را به آگاهی دیگران برساند، جایگاه خاصی دارد.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که از ظواهر و نشانههای حال حاضر، میتوان به چشماندازها و وضعیتهای آینده پی برد. همچنین اشاره دارد که از آغاز یک روند یا رویداد، میتوان به نتایج و پایان آن پیبرد. به عبارت دیگر، شواهد امروز ممکن است چراغی برای روشن کردن مسیر فردا باشند.
هوش مصنوعی: خیال تیغهٔ تو، باعث دوری بداندیشان از فرزندان و گریختن جنین از رحمهاست.
هوش مصنوعی: اگر تصویر تو بر چهره ماه بیفتد، میتوانی برای جلب توجه مهر، از نور چهره ماه کمک بگیری.
هوش مصنوعی: شرم و حیا و رأی تو چهرهام را میآراید، همانطور که دل من با تیر عشق تو جراحت مییابد و به حالتی ناتوان و رنجور در میآید.
هوش مصنوعی: از شراب ساغر عشق تو، حبابی به وجود آمده، ناهید، و از گرمای خشم تو، شعلهای روشن شده، بهرام.
هوش مصنوعی: نگاه بیآلایش تو در عالم نامرئی، چیزهایی را میبیند که اسکندر و جم در آینهٔ جام مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و قدرتی که در نگاه کبک وجود دارد اشاره میکند و آن را با رفتار شاهین مقایسه میکند. همچنین، به آرامش و قوت شیر در دورهای که در آن زندگی میکند اشاره دارد. در واقع، شاعر میخواهد بگوید که در دنیای تو، ویژگیهایی نظیر زیبایی و قدرت به طور همزمان وجود دارند و نشاندهنده شکوه و عظمت زمانه است.
هوش مصنوعی: هر روز خورشید با عزم و اراده به دور تو میچرخد و در حقیقت، صبحی که در آن قرار داریم، مانند احرامی از چادر خوشبو و معطر است.
هوش مصنوعی: اگر کوه ناگهان از شدت خشم تو به جوش آید، عطر گرانبهای آن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: آب به خاطر خشم تو در زنجیر است و کوه به خاطر بیتابی تو میلرزد.
هوش مصنوعی: ابر به خاطر حیا از دریا تقاضای آب میکند و میگوید چون من هم نیازمند دارم، از لطف و کرامت شما میخواهم.
هوش مصنوعی: کمترین نماینده تو در جایگاه قضاوت، میتواند با قلم خود قوانین آسمانی را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: در گوشههای حریم مقدس، شخصیت تو به جلال طاووس فرشتگان در حمایت و پشتیبانی مانند یک حمام میدرخشد.
هوش مصنوعی: تیغ دشمنی به قدری تشنه است که مانند زبانی که از دهان بیرون آمده، به خون روان شده است.
هوش مصنوعی: انسان در تلاش است تا با عشق و اشتیاق خود، به مقام و منزلتی نائل شود که دیگران او را با شکوه و عظمت بشناسند. این تلاش و کوشش گاه به قیمت رنج و سختی است، اما او میخواهد به جایی برسد که بتواند نامی بزرگ و ماندگار برای خود بر جای گذارد.
هوش مصنوعی: اگر قلمم در ستایش تو آغاز به نوشتن کند، طبیعت من توشهای از زیباییهای تو به همراه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که فصل خزان فرا میرسد و ابرهای تیره بر درختان سایه میاندازند، وقت آن است که کودکان چمن به سراغ خوراک و دیگری چیزها بروند.
هوش مصنوعی: مهرگان، روز خوشی و سروری است و این عید خوب و مبارک تو، ای بزرگوار، از زیباییهای تو و زمانهای خوب و روزهای خوشی که داری، منشا میگیرد!
هوش مصنوعی: شبی که تو به نیکخواهی و شایستگی دعوت میشوی، صبحش روزی بد برای آنهایی است که به بداندیشی مشغولاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به رکوع آر صراحی را در قبلهٔ جام
چون فرو ناله شود، باز درآور به قیام
از سجودش به تشهد بر و آنگه به سلام
زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام
هست زلف و دهن و قد تو ای سیم اندام
جیم و میم و الف و قامت من هست چو لام
من یکی ام ز جمال تو مرا دور مکن
که جمالت نبود بی من بیچاره تمام
زلف مشکین تو دامی است پر از حلقه و بند
[...]
شاه برهان نسب آنست امام بن امام
خسرو شرع ملک زاده حسام بن حسام
آن حسام بن حسامی که حسام نظرش
هرگز از خصم بالزام نشد باز نیام
به حسامی ز نیام آخته شد زنده به مرگ
[...]
مرحبا نو شدن و آمدن عید صیام
حبذا واسطهٔ عقد شهور و ایام
خرم و فرخ و میمون و مبارک بادا
بر خداوند من آن صدر کرم فخر کرام
مجد دین بوالحسن عمرانی آنکه به جود
[...]
ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم
بی مقولات تو منطق ندهد داد کلام
جنس آن فصل که می رفت به هر نوع که هست
اگر از خاصه بود آن عرضی باشد عام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.