سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب
شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
فلک را به گوهر مرصع، حواشی
هوا را به عنبر مستر، جوانب
درفش بنفش سپاه حبش را
روان در رکاب از کواکب مواکب
برآراسته گردن و گوش و گردون
شب از گوهر شب چراغ کواکب
مطالع زنور طوالع، منور
مشارق ز ضو مصابیح، ثاقب
شده جبهه صاعد، سعودش مقدم
شده ثور طالع، ثریاش غارب
بنات از بر مرکز قطب گردان
چو بر خاطر روشن، افکار صایب
درین حال من با فلک در شکایت
ز رنج حوادث، ز جور نوایب
ز فقد مراد و جفای زمانه
ز بعد دیار و فراق صواحب
ز تزویرهای جهان مزور
ز بازیچههای سپهر ملاعب
فلک را همی گفتم: از دور جورت
چرا اختر طالعم گشت غارب؟
چرا گشت با من زمانه مخالف؟
چرا گشت با من ستاره مغاضب؟
کنون پنج ماه است تا من اسیرم
به بغداد در، در بلا و مصایب
پریشان جمعی و جمعی پریشان
گرفتار قومی و قومی عجایب
نه جای قرارم، زجور اعادی
نه روی دیارم، ز طعن اقارب
مرا هر نفس، غصه بر غصه زاید
مرا هر زمان، گریه بر گریه غالب
فلک چون شنید این عتاب و شکایت
مرا گفت: بس کن که طالع المعایب!
اگرچه تو را هست جای شکایت
ولی هست شکرانهات نیز واجب
که داری چو درگاه صاحب پناهی
مقر مقاصد، محل مآرب
کنون عزم تقبیل درگاه او کن
به اقبال او شو «سعید العواقب»
مشو یک زمان غافل از آستانش
که هرکس غایب شد او هست خایب
فلک با من اندر حکایت که ناگه
برآمد زکه رایت صبح کاذب
قمر چهرگان شبستان گردون
کشیدند رخ در نقاب مغارب
به گوشم رسید از محل قوافل
صهیل مراکب، غطیط نجایب
دلم را نشاط سفر خواست، ناگه
شدم چست بر مرکب عزم راکب
رهی پیشم آمد که از هیبت آن
بینداختی پنجه شیر محارب
سموم غمومش، وزان در صحاری
حمیم جمیمش، روان در مشارب
زلالش ملوث به سم افاعی
حجارش به حدت چو نیش عقارب
مزلزل زمین از ریاح عواصب
مستر هوا از غبار غیاهب
هوایش ز فرط حرارت به حدی
که چون موم میشد دل سنگ ذایب
چنان بد که شمشیر چون قطره پرآب
فرو میچکید از کف مرد ضارب
همی راندم اندر بیابان و وادی
گهی با ارنب، گهی با ثعالب
گهی برفرازی که نعل مه نو
همی سود در دست و پای مراکب
گهی در نشیبی که اموال قارون
همی برگذشت از رکاب رکایب
همه ره در اندیشه تا کی برآید؟
ز درگاه صاحب ندای مراحب
جهان معانی، سپهر وزارت
محیط مکارم، سحاب مواهب
بریده به آن سر که از حکم خطش
بگردد به یک موی چون خط کاتب
وزیرا به حق خدایی که صنعش
نهد جوهر روح در درج قالب
به تقدیر و تدبیر سلطان حاکم
به الای و نعمای رزاق واهب
به تعظیم احمد، که، با آن جلالت
نگه داشتن در حصار عناکب
به یاری یاران احمد که بودند
ز راه هدایت نجوم ثواقب
که تا شد سرم ز آستان تو خالی
نشد آستین من از اشک غایب
ثنایت به کارم درآورد ورنه
به یکبارگی بودم از شعر تایب
اگر مدح جاه تو گویم نگویم
بامید مرسوم و حرص مواجب
ولی چشم دارم که از دولت تو
مراتب فزاید مرا بر مراتب
الا تا گشایند خوبان مهرو
خدنگ بلا از کمان حواجب
سرای تو را باد، ناهید مطرب
جناب تو را باد، خورشید حاجب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییها و نعمتهای زندگی میپردازد و در عین حال از مشکلات و رنجهای خود مینالد. او به ستارگان و زیباییهای آسمان اشاره میکند و از زحمات و سختیهای زمانه و جداییها شکایت میکند. احساس ناامیدی و پریشانی او با یادآوری نعمتهای الهی و شکرگزاری از آنها متعادل میشود. در نهایت، شاعر با امید به آینده و در جستجوی رحمت و موفقیت، از درگاه الهی طلب یاری میکند و به زیباییهای زندگی و اهمیت دعا و توجه به خالق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خداوند لیلا را رحمت کند، که مانند صد دختر زیبا و خوشبوست، با بویی شبیه به عطر عنبر و با دو خال مشکی بر چهرهاش.
هوش مصنوعی: آسمان را با جواهرهای درخشان تزیین کرده و اطراف هوا را با عطر خوشبوی عنبر پر کردهاند.
هوش مصنوعی: پرچم بنفش سپاه حبشیها در حال حرکت است و مانند ستارهها در آسمان در کنار هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: شب با زیبایی و درخشش خود، مانند گردن و گوش و آسمان آراسته شده است. نور ستارهها همچون جواهراتی درخشان بر روی این آسمان تاریک میدرخشد.
هوش مصنوعی: درخشش پیشانی ستارهها و نور خورشید که از لابهلای چراغها میتابد.
هوش مصنوعی: آسمان به شکل مثبت و خوب در آمده و ستارههایی که نشاندهندهی خوشبختی هستند، در حال درخشش و ظهور میباشند.
هوش مصنوعی: دختران به گونهای هستند که مانند محور گردان، در ذهن روشن و فکر درست، نقش مهمی دارند.
هوش مصنوعی: در این وضعیت، من از درد و مشکلات ناشی از حوادث و ظلم نایبان به آسمان شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: از دست دادن خواستهها و بیمهری روزگار، به خاطر دوری از وطن و جدایی از دوستان.
هوش مصنوعی: از فریبکاریهای موجود در این دنیا و از بازیهایی که آسمان برای ما ترتیب میدهد، باید محتاط باشیم.
هوش مصنوعی: به آسمان میگفتم: چرا دوری تو باعث شد ستاره سرنوشت من سرد و کاسته شود؟
هوش مصنوعی: چرا زندگی با من به دشمنی پرداخته است؟ چرا ستارهها بر ضد من شدهاند؟
هوش مصنوعی: الان پنج ماه است که من در بغداد به دام افتادهام و درگیر مشکلات و سختیها هستم.
هوش مصنوعی: جمع زیادی در حال پریشانی هستند و گروهی دیگر نیز در حال دچار شدن به آشفتگی. همه گرفتار شگفتیها و عجایب قوم خود هستند.
هوش مصنوعی: من در جایی آرامش ندارم، به خاطر آزار مردم، و در دیاری نیستم که از حرفهای اطرافیان مضطرب نشوم.
هوش مصنوعی: هر لحظه بر غصههای من افزوده میشود و همیشه بر این اندوهها، اشکهای تازهتری اضافه میگردد.
هوش مصنوعی: به آسمان که این شکایت و انتقاد من را شنید، گفت: کافی است، زیرا سرنوشت همیشه عیبها را به همراه دارد!
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است از تو دلخور و ناراضی باشم، اما در عین حال شکرگزاری و قدردانی از تو نیز لازم است.
هوش مصنوعی: تو به مانند درگاهی هستی که پناهگاهی امن و مطمئن برای برآورده کردن خواستهها و نیازها به حساب میآید.
هوش مصنوعی: اکنون تصمیم بگیر که با محبت و احترام به درگاه او بیایی و به لطف و رحمت او امیدوار باشی تا به نتایج خوب دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: از آستان او غافل نشو، زیرا هرکس که از او دور میشود، در حقیقت از همه چیز و هدایت بیبهره میماند.
هوش مصنوعی: آسمان درباره من داستانی دارد که ناگهان نشانههای صبح دروغین پدیدار شد.
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی در شبهای آسمان چهرهاش را در پردهای از غروب پنهان کرد.
هوش مصنوعی: صدای قافلههای سوار بر اسبان سریع به گوشم رسید و همچنین صدای هماهنگ و زیبای نجایب که در حال حرکت بودند.
هوش مصنوعی: دل من به سفر و ماجراجویی میخواست، ناگهان با انرژی و شوق بر مرکب نشستم و آماده سفر شدم.
هوش مصنوعی: یک راهی پیش من آمد که اگر به آن توجه میکردی، نمیتوانستی خود را از خطرات آن نجات دهی، مثل پنجه شیر که قوی و ترسناک است.
هوش مصنوعی: غمهای او مانند گرما و دردِ سوزانی است که در بیابانها پخش میشود و در چشمههای آبی جریان دارد.
هوش مصنوعی: آب زلال و پاکش تحت تأثیر دسیسهها و توطئههای دشمنان قرار گرفته و در اثر شدت آن، وضعیتش به نیش زهرآگین عقربها شباهت دارد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وزش شدید بادها به لرزه درآمده و آسمان به دلیل غبار و گرد و غبار ناشی از طوفان، تاریک و غبارآلود شده است.
هوش مصنوعی: هوا به قدری گرم است که حتی دل سنگی را هم ذوب میکند، انگار مثل موم نرم میشود.
هوش مصنوعی: بهقدری او بد عمل میکرد که شمشیرش مانند قطرههای آب از دستش میچکید.
هوش مصنوعی: در بیابان و دشت به راه خود ادامه میدادم و گاهی هم با خرگوشها و گاهی با روباهها برخورد میکردم.
هوش مصنوعی: گاه بر فراز بلندیها قرار میگیری که در این لحظات، نعل ماه نو به خوبی در دستان و پاهای مرکب من کارایی دارد.
هوش مصنوعی: گاهی در شرایطی قرار میگیریم که حتی ثروتهای عظیم و بزرگ مانند ثروت قارون هم نمیتواند به ما کمک کند و ما از نقطهای پایینتر عبور میکنیم.
هوش مصنوعی: همه در فکر این هستند که تا چه زمانی باید منتظر بمانند؟ خوشامدگویی از سوی صاحب دروازه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از معانی عمیق است، جایی که حکومت و مدیریت در آن به نیکی و خوبیها میپردازد و نعمتها همچون ابرها بر ما باریدن میگیرند.
هوش مصنوعی: بنده کسی هستم که در نتیجه سرنوشت، از طریق یک مو، از دستورات و قواعدی که برایم تعیین شده، جدا میشوم؛ مانند نوشتهی یک نویسنده که میتواند به سادگی تغییر کند.
هوش مصنوعی: وزیری با حق خدا، انسانی را خلق میکند که روحش را در قالبی از جنس وجود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به خواست و تدبیر فرمانروای بزرگ و بخشنده، نعمتها و روزیهای فراوانی به مردم عطا میشود.
هوش مصنوعی: برای احترام به احمد، که با عظمت خود، در دایرهای از دشواریها و مشکلات ایستادگی میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به کمک دوستان احمد اشاره دارد که در مسیر هدایت، همچون ستارههای درخشان، نورافشانی کرده و راهنمایی کردهاند.
هوش مصنوعی: هنگامی که سرم از درگاه تو دور شد، آستین من همچنان پر از اشک بود و لحظهای از آن خالی نشد.
هوش مصنوعی: محبت تو باعث شد که مشغول کار شوم، وگرنه اگر روی یک پایم میایستادم، از شعر و سرود جدا میشدم.
هوش مصنوعی: اگر من تو را ستایش کنم، این کار را نه به خاطر انتظار پاداش و انجام رسوم میزنم، بلکه از روی علاقه و احترام است.
هوش مصنوعی: اما چشمی دارم که امیدوارم با نعمتهای تو، درجات و مرتبههایم افزایش یابد.
هوش مصنوعی: به زودی زیبا رویان با چشمهای جذاب خود تیرهای بلا را به سوی ما پرتاب خواهند کرد.
هوش مصنوعی: خانه و محل تو تحت تأثیر باد قرار دارد، ناهید به عنوان مطرب و نوازنده برای تو در نظر گرفته شده است، و خورشید به عنوان نگهبان یا محرمی برای تو میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بر جان من شد هوای تو غالب
جمال تو را جان من گشت طالب
اگر چه ندارم ز وصل تو حاصل
همی باد بر من هوای تو غالب
دلی دارم راغب دل ربودن
[...]
ایا سرفرازی که خورشید پر دل
که تندابرش چرخ او راست مرکب
ز بیم تو با تیغ گردد همه روز
ز سهم تو در خاک غلتد همه شب
شوی پی سپر همچو چوب معلّم
[...]
قم اللیل یا صاحبی بالرکایب
و قطع لاجلی الفلا و السباسب
الی دار سلمی و بلغ سلامی
بدان گلعذار مسلسل ذوایب
ز مأوای مألوف دورم ولیکن
[...]
سلام علی دار ام الکواعب
بتان سیه چشم مشکین ذوائب
در جواب او
(لبسنا لباسا لطیف الجبائب)
شی صوف مشکین صفت در غیاهب
[...]
بدا برق بطحاء و الدمع ساکب
زهی عشق مستولی و شوق غالب
خوش آن برق رخشان که از کوی جانان
درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
نگاری که روبند حوران جنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.