بیا بلبل که ایام بهار است
گلستان خوش تر از آغوش یار است
صف آرا شد چمن از بید و شمشاد
علمدار سپاهش سرو آزاد
بهار از جنگ دی برگشت فیروز
نوید فتح آورده ست نوروز
شد از فتحش در اطراف زمانه
صدای رعد، کوس شادیانه
به خوشخوانی درآمد مرغ گستاخ
مؤذن وار بر گلدسته ی شاخ
جهان چون روی خوبان گشت پرگل
به سر ابر سیاهش چتر کاکل
به باغ از باد، بوی می شنیدند
کدوها هرطرف گردن کشیدند
چمن شد بس که تنگ از گل، پیاله
ستاده بر سر یک پا چو لاله
چو آهوی ختن، در باغ گردید
ز سایه نافه افکن گربه ی بید
ز موج ابر شد بر روی گرداب
نمایان جوهر آیینه ی آب
زده خیمه به طرف جویباران
کدو همچون سپاه سربداران
چمن می خواهد از شوخی کند ساز
چو گلزار پر طاووس، پرواز
چنان سرسبزی از دورش پدید است
که گویی شعله شاخ سرخ بید است
برون آورده دست از آب عریان
ز شوق آستین لاله مرجان
زد از ذوق عروسی زمانه
دم ماهی به زلف موج شانه
فضای دشت چون دامان گلچین
زبس کز لاله و گل گشت رنگین،
چنان آهو شد از حیرت زمین گیر
که گویی پایش از سم رفته در قیر
کشیده چادر از ابر بهاران
گلستان از برای آب باران
ز بس گل بست آیین زمانه
به طوطی شد قفس آیینه خانه
چمن از آتش گل در گرفته ست
کدو گردن کشی از سر گرفته ست
اگر داری سر و برگ تماشا
نگاه خویش را سرده به صحرا
غزالان را سم از شوخی شکسته
ندارد تاب جستن، کفش جسته
گلستان را همه شب پاسبان است
به خواب روز نیلوفر ازان است
ز کیفیت جهان لبریز چون جام
چمن از ابر چون طاووس در دام
نموده پنجه ی خود غنچه لاله
که می باید درین موسم پیاله
چو مجنون، لیلی از شوق تماشا
به جای پا نهاده سر به صحرا
به خاک از موج گل هرگوشه صد دام
تذروی خفته پنداری به هرگام
چنان گلبن ز گل رنگین نگار است
که گویی چتر طاووس بهار است
چراغان گل است و در گلستان
بود ابر سیه، دود چراغان
مگو خورشید در ابر سیاه است
که فیل نوربخت پادشاه است
شهنشاهی که در صاحبقرانی
بود ثانی و او را نیست ثانی
جهان زیر نگین چون آفتابش
ازان شاه جهان آمد خطابش
فروغ جبهه اش در چشم بینش
چراغ بارگاه آفرینش
شکست هر دلی را مومیایی
چراغ نیک و بد را روشنایی
نشیند همچو ارکان چون مربع
بود مهر فلک، تخت مرصع
کند در انجمن چون چهره تابان
شود روشن دل نیکان و پاکان
بلی آید چو شمعی در میانه
چراغان می شود آیینه خانه
دلش نوشیروانی کز سعادت
نفس را کرده زنجیر عدالت
به زیر چرخ، آن ذات همایون
بود چون در درون خم فلاطون
ز حکمت می تواند لطف او کرد
علاج شیر برفین از تب سرد
ظفر را تخته ی تعلیم تیغش
کلید فتح هفت اقلیم تیغش
فکنده قدرتش شیر افکنان را
شکسته گردن گردن کشان را
برآرد آتش، ار ورزد به او کین
چنارآسا ز خود بهرام چوبین
زد از کینش اگر خاقان چین دم
ز دستش رفت چین آستین هم!
ز عدلش تابد ار نوشیروان رو
سر زنجیر او در گردن او
ز دلش جوهر شمشیر خونخوار
شده از بیم همچون کاه دیوار
ز جودش مفلسان گشته توانگر
گدایان را چو ماهی خرقه پر زر
فلک بر آستانش کرده تسلیم
ز ماه نو، کلید هفت اقلیم
ز روی قهر، هرجا ماجرا کرد
نیارد کوه از بیمش صدا کرد
نویسم وصف جودش چون به نامه
رود آب طلا از جوی خامه
به عهدش رفته از روی تنعم
ز بانگ آسیا در خواب، گندم
زند هرجا ز عاجزپروری دم
گریزد آفتاب از موج شبنم
بود تا در کف دستش همیشه
درو گوهر چو دندان کرده ریشه
شهان را چشم بر دست گدایش
ستون دولت ایشان عصایش
ز لطف او دل آزادگان شاد
بود در سایه ی او سرو آزاد
چنان کوه شکوهش را گرانی ست
که رنگ خاک راهش آسمانی ست
ز خونریزی تیغش چون زنم حرف
سیاهی می شود در خامه شنجرف
ز منعش یاد اگر آرد پیاله
بسوزد می درو چون داغ لاله
بود سجاده ی دین تختگاهش
طریق شرع باشد شاهراهش
درآید چون به طاعت در صف دین
فلک تسبیح می آرد ز پروین
چو ابر افکنده گر سجاده بر آب
شده قبله نما ماهی به گرداب
سر اسلام ازو بر آسمان است
گواه این سخن اسلام خان است
جوان بختی که از تأثیر اقبال
خدا و خلق ازو باشند خوشحال
خلایق در حریم پرده ی راز
چو موسیقار در وصفش هم آواز
فلک قدری که چون خورشید تابان
به خار و گل رساند فیض یکسان
به باغ لطف عامش از تجمل
چراغ خار دارد روغن گل
بود کلکش کلید رزق مردم
به محتاجان صریرش در تکلم
کفش دریا و ابر فیض خامه ست
برات بخشش او گنج نامه ست
غلط در جمع و خرج باغ کم دید
که شست غنچه ی زنبق نبرید
ز بس دزدی به عهد او برافتاد
نمی دزدد هنر شاگرد از استاد
شده خورشید فرش درگه او
کند چون خشت، خواب چارپهلو
سر خصمش نمی خواهد مددکار
رود همچون کدو خود بر سر دار
ز بس شد عجب، خوار از مشرب او
سبک شد از منی سنگ ترازو
زبون اوست خصم تیره کوکب
که باشد روز را پا بر سر شب
به هر سینه که سازد راست انگشت
جهاند چون کمانش تیر از پشت
نگهبان خفته است و پاسبان مست
که عالم را چو حفظش شحنه ای هست
رسیده کار عدل او به جایی
که در هنگام مستی از بنایی،
کند خشتی چو فیل شورش اندیش
کند خاک و فشاند بر سر خویش
همیشه گرچه دزد غارت اندیش
بریدی خانه ی مردم ازین پیش،
کنون آن رسم از بس برفتاده
کمان را کس نمی سازد کباده
به هر کشور که صاحب صوبه گردید
درو هر ده به شهر مصر خندید
چو در بنگاله عدل او علم شد
ستم را دست از تیغش قلم شد
به عهدش همچو صبح صدق اندیش
به یک جا آب خوردی گرگ با میش
ز روی عدل، داد خلق می داد
ولی دریا ز دستش داشت فریاد
نشسته بود روزی عدل گستر
به مسند همچو در آیینه جوهر
که پیدا قاصدی با این خبر گشت
که روی اهل کوچ از قبله برگشت
شدند آن فرقه ی شوریده ایام
طلبکار مدد از اهل آشام
سپاهی آمد از آنجا سوی کوچ
که شد مغز سپهر از شورشان پوچ
ز بس برخاست گردد فتنه، از جوش
زمین با آسمان شد دوش بر دوش
بیان شد ز موج فیل کهسار
نشان پایشان بر هرطرف غار
بساط دهر از فیل و پیاده
نشان از عرصه ی شطرنج داده
برآمد موج از دریا که ایام
ازان تردامنان شد همچو حمام
گروهی سر به سر مجنون و مجهول
بیابانی و صحراگرد چون غول
برای رونمای شهر و منزل
همه مرغ سیاه آورده از دل
گران دیدارشان بر دل چو زنجیر
خنک تر رویشان از روی شمشیر
بود سوراخ گوش از گوششان بیش
غلط گفتم، که از بدخویی خویش،
ز بس بر گوششان سیلی رسیده
شده همچون دف مستان دریده
ز خونخواری بر ایشان خون به از می
کمان و تیر ایشان هردو از نی
زره بینی چو ایشان را بر اندام
بدانی چیست معنی دد و دام
چو بشنید این خبر آن کوه تمکین
وقارش کرد رسم صبر آیین
نشد طبعش ازین اندیشه در تاب
چه غم دارد ز سنگ آیینه ی آب
پس از یک ماه فرمان داد تا فوج
شود دریانشین چون لشکر موج
ضروریات لشکر چون رقم کرد
برادر را به سرداری علم کرد
بود بر سر سپه را فرض، سردار
چو بسم الله در آغاز هر کار
برادر را چو کار افتاد بر سر
که را سوزد برو دل جز برادر؟
به هرکاری برادر باشد انباز
کسی نشنیده از یک دست آواز
فروغ جبهه ی بخت و سعادت
گل اقبال و زین دین و دولت
سیادت خان، چراغ خانه ی زین
ولیکن برق سوزان در صف کین
سوار اسب شد از روی تعجیل
نهنگ آری کجا و حوضه ی فیل
ازو زین، خانه ی اقبال گردید
سر دشمن به ره پامال گردید
فلک در خدمتش از جای برجست
به سان شیشه ی ساعت کمر بست
روان شد با سپاه نصرت آیین
دعا می رفت و از پی فوج آمین
سوی آن ملک، لشکر گشت راهی
ز خشکی و تری چون مرغ و ماهی
روان گردید از دریا نواره
چو در بحر فلک، فوج ستاره
ز دریا خاست آشوبی که طوفان
ز حیرت خشک شد چون موج سوهان
صف امواج آن دریا ز تنگی
به هم پیچید همچون موی زنگی
ز موج از بیم آن خیل خجسته
طناب لنگر دریا گسسته
نهان شد ابر چون دید آن سیاهی
به زیر آب همچون دام ماهی
شد از دریا صدف بر روی هامون
پریشان همچو نقش پای مجنون
گریزان شد صف امواج دریا
چو خیل آهوان بر روی صحرا
صدف می گفت کز تاراج لشکر
یتیم من کجا بیرون برد سر
به ساحل کردی از بیم سپاهی
زر خود را نهان در خاک ماهی
ز تنگی سوده گشت از بس به گرداب
گهر شد در صدف همچون سفیداب
ز خشکی نیز فوجی شد روانه
کزان آمد به لرزیدن زمانه
علم در صف به پوشش های زرین
مزین گشت چون بهرام چوبین
مرصع شد به جوهرهای خوش لون
قطاس فیل همچون ریش فرعون
ز هر سو خود زرین می درخشید
به فرق تیغ بندان همچو خورشید
کمان می شد ز زرپوشان لشکر
که شد کان طلا سد سکندر
ز فوج فیل و اسب دشت پیما
پر از کوه کتل شد روی صحرا
ز جولان سمند بادرفتار
ره خوابیده شد چون موج بیدار
علم بود آن سپه را بر چپ و راست
الف هایی که در انا فتحناست
شدند از گرد رفت از بس به تاراج
زمین داران به مشتی خاک محتاج
به سوی آسمان از شهر و پوره
به سان دیو زد آتش تنوره
پس از چندی که منزل می بریدند
به نزدیکی آن سرحد رسیدند
چو آن جمع پریشان را خبر شد
که از لشکر جهان زیر و زبر شد
هزیمت دادشان بر باد چون خاک
ازان ناپاک [چهران] عرصه شد پاک
سراسر قلعه های آن حوالی
دل خود را ازیشان کرد خالی
چه دید آیا اجل زان خیل کافر
که مهلت دادشان تا سال دیگر
سپاه نصرت آیین چون رسیدند
ز مقهوران اثر برجا ندیدند
چو از بهر امور ملک یا چند
نشست آنجا سپهدار خردمند،
برآمد ابرهای برشکالی
جهان را همچو کهسار از حوالی
شد ابر تیره از اطراف آفاق
فلک پیما چو دود آه عشاق
برای دست طوفان شد ز گرداب
گشاده آستین دریا چو اعراب
جهان از جوش باران گشت پنهان
به زیر آب همچون ملک یونان
چنان ابری از پی هم قطره می ریخت
که گویی زاهدی را سبحه بگسیخت
ز جوش ابر نیسانی به گرداب
نهان شد در نمد آیینه ی آب
ز بس سیلی روان از هر طرف شد
زمین در آب پنهان چون صدف شد
ز گل گفتی که موج دجله و رود
بود چین جبین صندل آلود
خلایق را در آن طوفان پرجوش
رسیدی از لب هر موج در گوش
که دور آدم خاکی سر آمد
زمان آدم آبی در آمد
برآن سر بود ابر برشکالی
که دریا را کند از آب خالی
جهان شد سبز ازان طوفان پرقهر
که گردد رنگ سبز از خوردن زهر
درین طوفان، سپاه نصرت آثار
تهی گردید از آلات پیکار
ز نم افتاد دیگ توپ از جوش
تفک شد همچو شمع کشته خاموش
یلان را خنجر بنیادافکن
شد از زنگار همچون برگ سوسن
نهان آیینه ی تیغ گهرتاب
به زیر سبزه ی زنگار چون آب
ز سبزی شد دلیران را به جرگه
چهار آیینه همچون چاربرگه
ز نم آمد کمان خشک اعضا
به پیچ و تاب همچون موج دریا
عقاب تیر را شد آشیان تر
چو شاهین ترازو گشت بی پر
تفک را از نم ابر جهان تاب
خزینه گشت چون حمام پرآب
ز برق اندازی ابر پرآشوب
نفس از بیم دزدیده به خود توب
ولی از جانب خان فلک شان
چنان می شد همه اسباب سامان،
که شد یک سال منزلگاه آنجا
نخوردند آن سپه آبی ز دریا
روان می کرد اسباب و خزینه
شده مجموعه ی آنها سفینه
سخن کوتاه، چون آن ابر پرشور
پس از نه ماه شد از آسمان دور
ز دریا داد بیرون تاب خشکی
پدید آمد به روی آب خشکی
بساط سبزه دید و گفت گردون
که خوب آمد زمین از آب بیرون
زمین زد غوطه همچون بط به گرداب
برون آمد به رنگ طوطی از آب
به جنبیدن درآمد باز لشکر
زمین و آسمان را رفت لنگر
روان گشتند از دنبال دشمن
همه فولادپوش از خود و جوشن
به خیل کافران هم بهر پیکار
کمرها بسته شد، اما ز زنار
چنان آمد صف کفار در جوش
که بت چون سنگ سودا شد زره پوش
به یکدیگر چو گردیدند نزدیک
جهان از گرد لشکر گشت تاریک
به دریا جنگ را شد جمع اسباب
چو جنگ می کشان در عالم آب
کمانداران چو مهرویان دلکش
زدند از هر طرف دستی به ترکش
در آغوش آمدن شد بی بهانه
کمان چون شاهدان نرم شانه
به سوی دست ها تیر جگردوز
پریدی همچو مرغ دست آموز
یلان را خنجر فولاد می جست
به قصد خصم، همچون ماهی از دست
ز دو جانب دو فوج شورش انگیز
به هم چون موج دریا شد جلوریز
دو لشکر، یعنی آن خلق دو عالم
چو ابر و دود پیچیدند بر هم
ترحم کشته شد اول در آن حرب
ز خون او علم چون شمع شد چرب
مروت همچو عنقا گشت مستور
حیا چون خضر شد از دیده ها دور
چنان برخاست شور از هر کناره
که از آشفتگی مرغ نظاره،
پر خود را ز بس رم کرد ازان جوش
ز مژگان کرد در خانه فراموش
ز یک جانب برآمد ناله ی کوس
ز یک سوی دگر افغان ناقوس
فلک را از دم خود، کرنا داد
به رنگ لاجورد سوده بر باد
نهنگ از بیم آن گردید بیهوش
صدف را گشت گوهر پنبه ی گوش
نفیر از تنگی جا، داد می کرد
ز راه آستین فریاد می کرد
برآمد از تفنگ و توپ جانکاه
زمین و آسمان در ناله و آه
به خیل فتنه جویان توپ رویین
همی کرد از ته دل آه و نفرین
به چرخ افراشت دود تیره خرگاه
تفک را شعله شد شمع نظرگاه
شد آن دریا ز دود کینه خواهی
نهان چون آب حیوان در سیاهی
ز تاریکی به کار خود شده مات
سپه چون خیل اسکندر به ظلمات
نشد ظلمت به نوعی سایه افکن
که بشناسد کسی از دوست، دشمن
متاع نیک و بد می رفت در کار
به یک قیمت در آن تاریک بازار
ز دود تیره شد خورشید نایاب
چو مژگان گشت تیغ او سیه تاب
ز بس می تاخت کشتی از چپ و راست
غبار از کوچه های موج برخاست
عقاب تیر پران، پر به هم زد
خروس عرش، بانگی بر قدم زد
گمان بردی به دریا زان زد و گیر
شترمرغی ست هر موج از پر تیر
تفک را گشت آتش، دزد خانه
تهی کرد آنچه بودش در خزانه
صدای توپ، ماهی را در آن جوش
حباب آسا دریده پرده ی گوش
گهر شد بس که آب از تاب شمشیر
صدف را گشت ازان پستان پر از شیر
ز عکس خنجر اندیشه فرسا
به دریا تنگ شد بر ماهیان جا
ز بس تنگی به دریا دید طوفان
پناه آورد سوی آب پیکان
صف امواج دریا زان زد و گیر
چو موج بوریا شد از نی تیر
به پشتش عکس گرز از بس که زدمشت
صدف را شد شکم پرمهره ی پشت
ز بس مرگ نهنگان دید، بی تاب
گریبان می درید از موج، گرداب
صدف گردید از آمد شد تیر
به دیگ شوربای بحر کفگیر
چنان افراخت تیغ فتنه قامت
به خونریزی، که تا روز قیامت،
عجب کز دامن دریا رود خون
زند آن را صدف هرچند صابون
ز هرسو ریخت از بس کشته در آب
چو خم می پر از خون گشت گرداب
نهنگان در میان خون شناور
به خون آلوده ماهی همچو خنجر
ز خون سرپنجه ی مرغان آبی
نشان می داد از دست کبابی
صدف را شد ز زخم تیغ کینه
چو پشت گوش ماهی، روی سینه
صف امواج از خون دلیران
قطار اشتران سرخ کوهان
تن ماهی ز زخم تیر چون دام
صدف بادام و گوهر مغز بادام
ازان سرها که از شمشیر بیداد
حباب آسا به روی آب افتاد،
برد تا موج ازان ورطه برون سر
کدوها بسته بر خود چون شناور
فکنده پنجه ها تیغ گران سنگ
وزان گردیده دریا پر ز خرچنگ
ز بس انگشت کز دریا پدید است
صدف گفتی که طاس چل کلید است
ز ساق و ساعد از آن کینه خواهی
شده گرداب طشتی پر ز ماهی
شد آخر [از] نسیم لطف یزدان
چو آتش خیل دشمن روی گردان
صف جمعیت ایشان در آن آب
پریشان شد چو بر آیینه سیماب
هزیمت بودشان از بس عنان کش
به زیر پایشان شد آب آتش
روان گشتند بهر کینه خواهی
نهنگان از قفای فوج ماهی
به ساحل بیشه ای پر خار و خس بود
که باد از شاخسارش در قفس بود
درختان چو خیل دیو گستاخ
فکنده از خصومت شاخ بر شاخ
به هم پیچیده بر شاخ درختان
ز تنگی برگ ها چون بیره ی پان
درو از سبزه فرش خاک مخمل
ستون خیمه ی افلاک صندل
درخت عود او آن گونه سرکش
که گردیدی ز بیمش آب آتش
نهال آبنوس آن زنگی مست
که برگش داشت ساق عرش در دست
ز بس دیده فشار از تنگی جا
سیه گردیده اندامش سراپا
فتاده از درختان سایه بر خاک
که می گوید ندارد سایه افلاک؟
به تسخیر فک بر خیل اشجار
درخت جوز هندی گشته سردار
زده چون نوجوانان قبیله
ز برگ خود اتاقه نخل کیله
درخت بر به ریشه داده آغوش
کشد زنجیر خود چون فیل بر دوش
ز نخل انبه ی آن کهنه بیشه
زمین چون انبه گشته پر ز ریشه
ز نخل گدهلش- آن سفله آیین-
چه گویم من، که بر وی باد نفرین
که اوضاعش چو اهل روزگار است
شم پروردن او را کار و بار است
به عزم بیشه آن خیل جگرتاب
برون جستند همچون ماهی از آب
صف ایشان به روی دشت و هامون
پریشان گشت همچون موی مجنون
دلیران دست خونریزی گشادند
چو آتش اندر آن بیشه فتادند
چو در آن حشرگاه شورش آباد
نفیر و کرنا آمد به فریاد،
به صحرا شد پراکنده به یکبار
چو خیل اشتر رم کرده، کهسار
زمین چون آسمان از جای برجست
فلک را سر ازان گردید و بنشست
چنان شد زرد، رنگ اهل پیکار
که تیغ از جوهر خود گشت زرکار
ز ضرب چوب رفته پوست از کوس
وزان در ناله اندامش چو ناقوس
ز برق تیغ رخشان شد زمین گیر
به سان ریشه ی نی، پنجه ی شیر
برآمد زآتش تیغ درخشان
چو موسیقار، فریاد از نیستان
پلنگ از بیم گشته موش سالوس
ز طعنه در صدای گربه طاووس
ز بس سوراخ شد اندامش از تیر
پلنگی بود سایه همره شیر
گریزان فیل از پیش سواره
گنه بود و به دنبالش کفاره
شتابان کرگدن از هر کرانه
دم خود کرده بر خود تازیانه
همی انگیخت ضرب گرز سرکش
ز پشت شیر همچون گربه آتش
ز حیرت مانده آهو از رمیدن
فرامش گشته مرغان را پریدن
گراز از بیم جان گردیده حیران
ز لرزیدن زدی دندان به دندان
دویده بس که هرسو مضطرب وار
گسسته کرگدن را بند شلوار
گریزان فوج فیل از برق شمشیر
شده خرطومشان قندیل پرتیر
اجل شد بر سر پرخاش هرکس
به دیگ توپ بختی آش هرکس
یلان را رفت در اندیشه ی خون
عنان اختیار از دست بیرون
سخن نشنیدن او را بود مطلب
که گوش خویش را خواباند مرکب
ز بس آواز کوس و نای رویین
شده صحرای محشر عرصه ی کین
فلک چون صید وحشی در رمیدن
زمین چون مرغ بسمل در تپیدن
تفک را هر نفس از نقد کینه
تهی می گشت و پر می شد خزینه
یلان را کرنا می کرد آواز
نفیر از پیش رو شد نغمه پرداز
ز جوش گرد در اطراف میدان
شده زنبور خاک آلوده پیکان
زره دام اجل زان شور گشته
ز پیکان، خانه ی زنبور گشته
به هرکس روی کردی تیغ فولاد
زره چون موج دریا کوچه می داد
چو دیوانه ز بس جست از کمان تیر
کمانچه تیر خود را کرد زنجیر
نشسته تیر از بس بر سپرها
نمودی خارپشت اندر نظرها
ز ناوک سینه ها گردیده مجمر
درو از تاب کینه، دل چو اخگر
ز خمیازه کمان یک دم نیاسود
که مخمور شراب عافیت بود
تفک کو در جهانسوزی به نام است
ز جوش عطسه گفتی در زکام است
ز مغز سر عدو را گرز خودکام
شکسته در کلاهش بیضه ی خام
دلیران هریکی در آن زد و گیر
نمودی جوهر خود را چو شمشیر
ز ضرب گرز کین از هر کرانه
شده بالابلندان چارشانه
تفک از هر طرف افتاده بر خاک
جدا از دوش گشته مار ضحاک
ز دست لشکر فیروزی آهنگ
به خیل دشمن از بس عرصه شد تنگ،
گذر می کرد از شست کمانگیر
ز صد دل همچو تار سبحه یک تیر
به خوان رزق مردان سپاهی
نهاده تیر و خنجر مرغ و ماهی
جدا گردیده از تیغ هنرمند
چو خامه تیر نی را بند از بند
شکست از ضرب گرز آهنین مشت
کمان را قبضه، یعنی مهره ی پشت
به دست پردلان از تیر فرسود
چو نارنج هدف، گرز زراندود
خدنگ از جوشن هر دلشکسته
پریدی همچو مرغ دام جسته
چنان زد نیش، پیکان سبکدست
که خون مرده یک نیزه ز جا هست
زره بر تن چنان واجب در آن حال
که آب از بیم نگذشتی ز غربال
ز برق خویشتن تیغ پراعراض
دو تیغه باز گشته همچو مقراض
ترازو تیز در سنجیدن جان
زر پای ترازو بود پیکان
سراپا گشته رخنه از زد و گیر
دم شمشیر همچون شین شمشیر
تفک می خواست هردم مرد میدان
کمان را بود روز عید قربان
زدی بر پشت چون گرز گران، مشت
برون از ناف جستی مهره ی پشت
ازان آتش که تیغ کین برافروخت
به بیشه عود و صندل را به هم سوخت
درخت آبنوسش هندویی بود
که دوران سوختش با صندل و عود
شدند افتاده بر خاک آن سیاهان
فزون از سایه ی برگ درختان
ز خون گردیده سبزه مخمل سرخ
درخت عود او شد صندل سرخ
کمان از ماندگی شد سست بازو
تفک چون خستگان می خورد دارو
ازان پرخاشجویان دلاور
که افتادند بر خاک از دو لشکر،
شده پر دامن صحرا و پشته
ز خون مرده و سیماب کشته
صف دشمن ز کوشش گشت دلگیر
سپر انداختند از بیم شمشیر
یکی از عجز پیش قاتل از تن
برون می کرد همچون مار جوشن
نهاده دست آن یک بر سر دست
شکوه شحنه دست مست می بست
یکی دیده چو خصم بی امان را
به جای تیر، افکنده کمان را
به پیش خصم خود آن یک به زنهار
گرفته کاه بر لب کهرباوار
یکی رفته ز پا، تاب و توانش
گرفته خصم بر پشت کمانش
گریزان دیگری رفتی ز میدان
سر از پا پیشتر چون گوی چوگان
به چشم هریکی از بیم شمشیر
به هم چسبیده مژگان چون پر تیر
کمان افتاد از بس زان روا رو
زمین شد آسمانی پر مه نو
ز تیر ریخته، صحرا نیستان
ز گل های سپر عالم گلستان
چنان افتاد تیغ از هر کرانه
که تیغ کوه گم شد در میانه
ز بس خنجرفشان بودند راهی
شد آن صحرا چو دریا پر ز ماهی
کمند تابدار افتاده بر خاک
تماشا کن چه دامی ساخت افلاک
تفک افتاده در هرسو فسرده
مهیب اما همان چون مار مرده
به پیش مرکبان برق تعجیل
سپر انداخته از نقش پا فیل
حصاری داشتند آن قوم مکروه
چو برج آسمان بر قله ی کوه
حصاری بر فلک آوازه ی او
مه نو حلقه ی دروازه ی او
اساسش چون اساس عشق یعقوب
بنایش چون بنای صبر ایوب
سپهر از عرصه ی او یک سپروار
مه نو رفعتش را کاه دیوار
به پیرامون او چرخ پرافسوس
بود پروانه ای بیرون فانوس
بود کهسار، برج بی شمارش
خروس عرش، کبک کوهسارش
به پیش رفعت او چرخ دوار
کمان حلقه ای بر روی دیوار
جهانش آنچنان سنگین برافراشت
که کوه از سایه اش درد کمر داشت
پرنده بر فرازش کس ندیده
مگر گاهی کزو خشتی پریده
به این گونه حصاری آهنین پی
که بردی هوش از سر دیدن وی،
شد از زور عقابان بناموس
زجا برداشته چون تخت کاوس
ز سنگ تفرقه آن شیشه بشکست
هزاران دیو ازو بر هر طرف جست
بر اسب دیو پیکر، دیوبندان
شتابان از پی آن خودپسندان
یلان را تا فرس گردد ازان تیز
دمیده چون خروس از ساق، مهمیز
توانایی ز پای دشمنان رفت
گریزان تا به کی هم می توان رفت
کمند پردلان از پی گلوگیر
ز نقش پای خود، پاها به زنجیر
سوار بادپا را چون غبار است
پیاده گر همه سام سوار است
به خونریزی دلیران کف گشادند
مروت را عنان از دست دادند
قضا گردید ازان شورش معطل
اجل خود کشته شد در جنگ اول
ز بس کز پشته پر شد روی صحرا
زمین پنداشتی پوشیده دیبا
به دست آنان که زنده اوفتادند
به طوق بندگی گردن نهادند
ز ننگ گردن آن فرقه، شمشیر
ز پیچ و تاب خوردن گشت زنجیر
به هر بتخانه ای، فوجی ازان خیل
به ویرانی روان گشتند چون سیل
ز بس بت پایمال یک به یک شد
سیاه اندام چون سنگ محک شد
ز رسوایی نماندش نام و ناموس
ز بام افتاد طشت بت ز ناقوس
ز بس بتخانه ها ویرانه گردید
دل عشاق ازان بر خویش لرزید
بتان را چهره های ارغوانی
شده چون بت پرستان زعفرانی
بهرمن شد ز کار خود معطل
رخ او ضعف دین را قرص صندل
ز شرم کرده های خویش، زنار
کشیده سر به خود چون حلقه ی مار
به بتخانه مؤذن رفته بر بام
رسانده بر فلک گلبانگ اسلام
ز فیل و کشتی و توپ جهانگیر
به دست آمد فزون از حد تقریر
تفک خود بر سر هم تل هزاران
جهان کشمیر و آن تل، کوه ماران
شد از سرهای آن قوم تبه رای
مناری بر سر هر راه بر پای
صفاهان منفعل شد کز چپ و راست
منارکله را سرکوب برخاست
شد از آسیبشان آسوده عالم
نهادند این زمان سر بر سر هم
نمودی شکلی از هر عضو او رو
منارکله را چون دیو جادو
فرستادی به سوی ملک آشام
نهفته همره هر باد، پیغام
که چون من گر سراپا سر شدی کس
نیاوردی ازین کشور یکی پس
بلی از زندگانی چون شود سیر
زند صیاد خود را شاخ، نخجیر
چو تب فصاد را از مغز خیزد
به دست خویش، خون خویش ریزد
نهد هرکس برون از حد خود پا
عجب دانم که ماند پای برجا
خم شمشیر شاهان است محراب
اطاعت طاعت آن در همه باب
اطاعت جوهر شمشیر عقل است
اطاعت بهترین تدبیر عقل است
بود مغرور را کارش همه شوم
که دارد در دماغش آشیان بوم
جزای کار هرکس در کنار است
جهان در کار مستان هوشیار است
خورد بدمست همچون فیل پرجوش
ز گوش خویش سیلی بر بناگوش
ستوده سرورا! گردون جنابا!
فلک توسن خدیوا! مه رکابا!
بحمدالله که از الطاف بیچون
ترا رو داد این فتح همایون
شدی آرایش هنگامه ی فتح
مبارک باد بر تو جامه ی فتح
جهان را سایه ی تیغ تو آراست
هما از بیضه ی فولاد برخاست
ز بیم آتش قهر تو از تیر
نیستان می گریزد همره شیر
نخواهد در سفر خصم تو اسباب
که زادش خاک ره باشد چو سیلاب
هما با طایر قدر تو در اوج
شکسته بال چون مرغابی موج
ندارد ز آستان تو جدایی
هما باشد ترا مرغ سرایی
گرانمایه کریما! سرفرازا!
محبان پرورا! دشمن گدازا!
خموشی گرچه از مدح تو ننگ است
ولیکن چون دل من وقت تنگ است
اگر یابم امان از عمر چندی
ز آزادی نهم بر خویش بندی
ز مدحت چون کهن اوراق افلاک
گذارم نسخه ای در عالم خاک
که صد طوفان اگر از جای خیزد
ز هم شیرازه ی آن را نریزد
سلیم این رشته را از کف رها کن
ثنا گفتی، کنون فکر دعا کن
دعا گر خیزد از دل، دیر کرده ست
که تا بر لب رسد تأثیر کرده ست
همیشه تا بهار فتح و نصرت
بود مشاطه ی گلزار دولت
ترا هر روز فتحی این چنین باد
سر دشمن به پیشت برزمین باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیباییهای بهار و اهمیت سپاه و سلطنت است. شاعر به توصیف جلوههای بهاری میپردازد و از شادابی گلها و طبیعت میگوید. همچنین از پیروزیها و عظمت یک پادشاه سخن میگوید که به سبب عدالت و شجاعت خود، سرزمین را پر از نعمت و امنیت کرده است. جنگ و پیکار بین دو لشکر را به تصویر میکشد و پیروزی سرانجام بر ظلمت و دشمنی را جشن میگیرد. در نهایت، شاعر دعا میکند که این موفقیتها ادامه یابد و سایهی پادشاهی بر سر مردم همیشه برقرار باشد.
هوش مصنوعی: بیا ای بلبل، که فصل بهار فرا رسیده و باغ گلها از آغوش محبوب زیباتر است.
هوش مصنوعی: چمن را از بید و شمشاد پر کردند و سرو آزاد به عنوان فرمانده سپاه خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: بهار از جنگ برمیگردد و پیروزی را به همراه آورده و جشن نوروز را نوید میدهد.
هوش مصنوعی: پس از پیروزی او، در سراسر جهان صدای رعد و طنین شادی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: پرندهای با صدای زیبا و شجاعانه شروع به خواندن میکند، مانند مؤذنی که بر روی مناره ایستاده است.
هوش مصنوعی: جهان مانند چهره زیبای محبوبان پر از گل شده است و ابر سیاه آن را مانند کلاهی زیبا پوشانده است.
هوش مصنوعی: در باغ، بوی خوش می به وسیله باد به مشام میرسید و کدوها به خاطر این عطر خوش، همه گردن کشیدند تا آن را بهتر استشمام کنند.
هوش مصنوعی: چمن به خاطر انبوهی گلها چنان زیبا و پررنگ شده است که مانند لاله، در یک پا بر روی سر خود پیالهای به اهتزاز درآورده است.
هوش مصنوعی: مانند آهویی که در باغ به آرامی میچرخد و به زیبایی خود میبالد، گربهای به آرامی و به طور غیرمستقیم در زیر سایهای استراحت میکند.
هوش مصنوعی: توفان ابرها در آرامش آب، جلوه و زیبایی مانند آیینه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چادرها را به سمت جویبارها زدهاند، گویی که سپاهی از سربازان در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: چمن میخواهد به شوخی حالتی شاداب بگیرد، مانند باغی که پر از طاووسهاست و پر از زیبایی و پرواز است.
هوش مصنوعی: از دور که نگاه میکنی، به نظر میرسد که سرسبزی او مانند شعلههای سرخ رنگی است که بر روی شاخههای بید میرقصند.
هوش مصنوعی: دستش را از آب بیرون آورده و به خاطر شادی، آستین لالهی قرمز را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: عروسی زمانه باعث شادی و سرور شده است و در این میان، زیبایی و لطافت زلفهای موج مانند، به زیباییهای دنیا افزوده است.
هوش مصنوعی: فضای دشت به قدری زیبا و رنگارنگ است که مثل دامن یک گلچین میباشد؛ به خاطر اینکه پر از لاله و گلهای مختلف شده است.
هوش مصنوعی: مثل اینکه آهو از حیرت و شگفتی به شدت متحیر شده و گویی پایش به زمین چسبیده و نمیتواند حرکت کند، مثل اینکه پایش در قیر گیر کرده باشد.
هوش مصنوعی: باران بهاری مانند چادری از ابرها بر روی گلستان گسترش یافته است تا زمین را سیراب کند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و تنوع رنگهای گل، قفس طوطی مانند آینهای در خانهای زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دشت به دلیل آتش گلها دچار دگرگونی شده و کدو که گیاهی سرکش است، از این وضعیت به خود بالا گرفته و قد علم کرده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زیباییهای طبیعت را ببینی، نگاهت را به دشت و دمنوش معطوف کن.
هوش مصنوعی: غزالان، به خاطر شوخی و بازی، قدرت جست و خیز را از دست دادهاند و نمیتوانند به درستی از جا بپرند.
هوش مصنوعی: گلستان در شب تحت مراقبت و نگهبانی است و در روز، نیلوفر خوابآلود و آرام در آن دیده میشود.
هوش مصنوعی: کیفیت و زیبایی جهان همچون ظرفی پر از گل و شادابی است، در حالی که ابرها نیز مانند طاووس در قفس، جلوه و زیبایی خاصی دارند.
هوش مصنوعی: پنجهای که غنچه لاله را نشان میدهد، بخشی از زیبایی و جوانی را به تصویر میکشد که در این فصل باید آماده پذیرش زندگی و شادی باشد.
هوش مصنوعی: مثل مجنونی که از شوق دیدن لیلی، سرش را در بیابان گذاشته و به جایش پا نمیگذارد.
هوش مصنوعی: در گوشههای زمین، تودههای گل مانند دامهایی به خواب رفتهاند، گویی هر قدمی که برمیداریم، همواره ما را به خود جذب میکنند.
هوش مصنوعی: چنان گلستانی از گلهای رنگین وجود دارد که به نظر میرسد چتری از پرهای طاووس در فصل بهار باز شده باشد.
هوش مصنوعی: در باغ گل آتشافروزی و جشن و شادی برقرار است، اما در عین حال ابرهای تیرهای بر این جشن سایه افکندهاند و بوی دود نیز به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: نگو که خورشید در ابرهای تاریک پنهان است، چرا که شریفترین و خوشبختترین موجود، همانند پادشاهی نورانی است.
هوش مصنوعی: این بیت به فردی اشاره دارد که در مقام و جایگاه خود، بیهمتاست و هیچ کس دیگری را در برابر او نمیتوان یافت. او دارای سلطنت و قدرتی است که هیچ کس نمیتواند به او برسد یا او را در مقامش مشابهی پیدا کند.
هوش مصنوعی: جهان مانند جواهری در زیر انگشتری است که نورش از آفتاب ناشی میشود و این پیام از سوی پادشاه جهان به آن میرسد.
هوش مصنوعی: نور و درخشندگی او همچون نوری در چشم بینش، روشنی بخش بارگاه آفرینش است.
هوش مصنوعی: هر دلی که شکسته میشود، مانند مومیایی میماند و چراغی که به خوبی و بدی روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر مهر آسمان مانند یک مربع در جای خود قرار نگیرد، همانطور که ارکان (ستونها) نمیتوانند ثابت بمانند، در این صورت هیچ چیز بر جا نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی زیبا در جمع جلوهگری کند، دلهای نیکوکاران و پاکان روشن و شاداب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی کسی مانند شمعی در وسط جشن و نور باشد، تمام فضا را روشن و زیبا میکند و خانه را مثل آینهای میسازد که نور را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: دلش مانند نوشیروان است که به خاطر سعادت خود، زنجیری از عدالت بر گردن دارد.
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، آن وجود بلند مرتبهای است که مانند عمق افکار و نظریات فلسفی ارسطو و افلاطون درونی عمیق دارد.
هوش مصنوعی: از حکمت و دانایی خداوند میتوان نشانههای خوبی دید که میتواند به درمان شیر برفی (کسیکه در شرایط سختی قرار دارد) از بیماری سردی کمک کند.
هوش مصنوعی: آموزش و تمرین در استفاده از شمشیر، کلید موفقیت و پیروزی در تسلط بر هفت اقلیم است.
هوش مصنوعی: قدرت او به قدری زیاد است که شیران را به زانو درآورده و گردن طغیانگران را شکسته است.
هوش مصنوعی: اگر آتش بر افروزد، اگرچه به او کینه ورزد، چناری ز خود به بهرام چوبین برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر خاقان چین از کینهاش ضربهای بزند، حتی اگر چین در دستش برود، باز هم باید آستینش را ببندد و بیتوجه به این اتفاقات به مبارزه ادامه دهد.
هوش مصنوعی: از عدل و انصاف او چنان میدرخشد که اگر نوشیروان، پادشاه معروف و عادل، نیز در زنجیر باشد، آن زنجیر بر گردن او نمیتواند دلیلی بر ضعف او باشد.
هوش مصنوعی: از دل او جوهر شمشیر وحشی و خطرناک پیداست، همچون کاه که دیوار را کمطاقت و ضعیف میکند.
هوش مصنوعی: از لطف و بخشش او، بیپولها و نیازمندان توانگر و برخوردار شدهاند، مانند گدایانی که لباسهای زرد و زرین پوشیدهاند.
هوش مصنوعی: آسمان در برابر او سر تسلیم فرود آورده و از قدرت او، کلید حکومت بر هفت کشور در دست اوست.
هوش مصنوعی: به خاطر خشم و قهر او، حتی کوه هم از ترسش توانایی بیان ندارد و سکوت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که بخواهم از سخاوت او بنویسم، نوشتهام به اندازهای زیبا و ارزشمند خواهد بود که مانند آب طلا از جوی قلم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر زندگی راحت و دور از زحمت، از صدای طبل آسیاب بیخبر و در خواب، گندم از دستش گذشته است.
هوش مصنوعی: در هر جایی که از ناتوانی دلزده باشد، آفتاب از ترس رطوبت شبنم دور میشود.
هوش مصنوعی: در دستانش همیشه مانند دندانی که ریشه در خاک دارد، گوهر و زیبایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شاهان به امید و انتظار کمک و حمایت از گداها هستند؛ که تکیهگاه و قدرت آنها به همین حمایتها بستگی دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت او، دلهای آزادگان شاد است و در سایهی وجود او همانند درخت سروی آزاد و سرزنده هستند.
هوش مصنوعی: به قدری وجود و عظمت کوه با شکوه است که رنگ خاک اطرافش به آسمان نزدیک شده و رنگ و بویی آسمانی یافته است.
هوش مصنوعی: وقتی که با تیغش خونریزی میکنم، سخن تلخی که میزنم بر روی کاغذی به رنگ قرمز مایل به تیره، نوشته میشود.
هوش مصنوعی: اگر یاد او به خاطرت بیفتد، شراب در آن پیاله میسوزد و مانند نارنجک لاله داغ میشود.
هوش مصنوعی: سجادهای که بر روی آن عبادت میکند، همچون تختگاهی است که راه و روش دین در آن مشخص است و اساس دین بهشمار میآید.
هوش مصنوعی: وقتی انسان در راه بندگی و پیروی از دین قدم بردارد، آسمان به احترام او مانند پرستشی دسته جمعی، سجده میکند و ستارهها در گردونهای مرتب و زیبا بهسوی او میچرخند.
هوش مصنوعی: وقتی ابرها مانند سجادهای بر روی آب چیده شدهاند، ماهی به سمت شعاعهای نورانی در عمق گرداب مینگرد.
هوش مصنوعی: سر اسلام به وسیله او به اوج آسمان رسیده است و این موضوع به وضوح توسط اسلام خان تأیید میشود.
هوش مصنوعی: جوانی که به لطف و تقدیر خدا و مردم در زندگیاش خوشبخت باشد، دلی شاد دارد.
هوش مصنوعی: مردم در حریم راز، مانند نوازندهای هستند که به وصف آن پرداخته و هم صدا شدهاند.
هوش مصنوعی: آسمان به اندازهای دارد که مانند خورشید درخشان، هم به گل و هم به خار یکسان نعمت میدهد.
هوش مصنوعی: در باغ رحمت او، به خاطر زیبایی دلنوازش، حتی خارها هم مانند چراغی درخشان از روغن گل استفاده میکنند.
هوش مصنوعی: وجود آن شخص، دروازهای است برای روزی نیازمندان، گفتار او به مانند تاجی بر سر دارد.
هوش مصنوعی: دریا و ابر به عنوان نمادهایی از نعمت و بخشش معرفی شدهاند. وجود کفش دریا و ابر نشاندهندهی نوعی آرامش و رفاه است که با فضل الهی میسر شده است. در نهایت، این نعمتها و بخششها به مانند گنجینهای ارزشمند به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: در جمع و خرج باغ، خطا و اشتباهاتی کمتر دیده میشود که برگهای غنچه زنبق چیده نشوند.
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی دزدیها در زمان او، هنر شاگرد دیگر از استاد دزدیده نمیشود و دزدیها به حدی زیاد شد که هنرمندی دیگر از استاد نمیتواند چیزی را دزدی کند.
هوش مصنوعی: خورشید مانند فرشی در درگاه او پهن شده است و مانند خشت، خواب آرامی بر چهرهاش نشسته است.
هوش مصنوعی: مخالفش نیازی به یاری ندارد و مانند کدو خود بر دار آویزان است.
هوش مصنوعی: به سبب عجایب رفتار او، احساس سبکی و حقارت به من دست داده است و وجودم مثل سنگ ترازویی شده که از منبعی خاص بیارزش شده است.
هوش مصنوعی: زبان او دشمنی است شبیه به ستارههای تاریک، که در روز بر شب غلبه میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش راستی و صداقت باشد، مانند کمان میشود که اگر تیرش را از پشت رها کند، هدف را نشانهگیری میکند.
هوش مصنوعی: نگهبان خواب است و پاسبان در حال مستی، زیرا دنیا را مثل اینکه یک نگهبان دیگر دارد، تحت حفاظت قرار داده است.
هوش مصنوعی: کار قضا و قدر او به جایی رسیده که حتی در زمان مستی و بی خودی، از ساخت و ساز و ایجاد چیزی غافل نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر فیل با بیقراری و شوری به سراغ مصالح و خاک برود، در نهایت خود را با همان خاک میآلاید و بر سر خود میکوبد.
هوش مصنوعی: اگرچه همیشه دزدان به فکر دزدی از خانه مردم بودهاند، اما تو از این کارها فاصله بگیر و به فکر دیگران نباش.
هوش مصنوعی: حال که آن رسم و سنت به کلی فراموش شده، کسی دیگر کمان را به زیبایی نمیسازد و به آن توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: هر کشوری که حکومتی مقتدر پیدا کند، تمام روستاها و مناطق آن کشور به شادمانی و خوشحالی میپردازند، همانطور که همهی دهکدهها به شهر مصر میخندند و خوشحال میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی عدالت او در بنگاله برقرار شد، ظلم و ستم با قدرت و شدت کمتری روبهرو شد و از شدت خود کاسته شد.
هوش مصنوعی: به او وعده بده که مانند صبح روشن و راستگو باشی، حتی اگر در یک جا با هم در کنار هم باشیم، مثل گرگ و میش.
هوش مصنوعی: از روی انصاف، حق مردم را ادا میکرد، اما دریا از شدت خشمش فریاد میزد.
هوش مصنوعی: روزی عدل گستر در جایگاه خود نشسته بود، مانند یک جوهر در آیینه.
هوش مصنوعی: خبر به قاصدی رسید که اهل سفر به سمت قبله دیگر بازگشتهاند.
هوش مصنوعی: گروهی که دچار افسردگی و بیقراری شدند، از افرادی که میتوانند به آنها کمک کنند، درخواست یاری میکنند.
هوش مصنوعی: نیرویی از آنجا به سمت کوچ آمد که به خاطر شور و هیجان آنها، مغز آسمان بیحاصل و خالی شد.
هوش مصنوعی: به خاطر بروز ناآرامیها و بحرانها، از فعالیت زمین و آسمان، شب گذشته اوضاع به شدت بهم ریخته و در هم تنیده شد.
هوش مصنوعی: اجازه بدهید بگویم که نشانههای پاهای فیل در اطراف غار، توسط امواج کوههای کهسار مشخص شده است.
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک بازی شطرنج است که در آن مهرههای بزرگ و کوچک (فیل و پیاده) نمادهای مختلفی از سرنوشت و تجربههای ما را نشان میدهند. در این بازی، هر یک از ما نقشی را ایفا میکنیم و بازی به جلو میرود.
هوش مصنوعی: موجی از دریا بلند شد و نشان میدهد که روزگار به کسانی که دارای تردید و ناپایداری هستند، مانند حالتی در حمام تغییر میکند.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم در حال سرگردانی و بیهدفی هستند، مانند موجودات بزرگ و ترسناک که در بیابانها و دشتها پرسه میزنند.
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان شده که برای نمایش و زیبایی شهر و خانه، پرندهای از رنگ سیاه به طرز خاصی به کار گرفته شده است. این بیان به نوعی به زیبایی و جذابیت اشاره دارد که از دل و احساسات بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: دیدار آنها برای دل مثل زنجیری سنگین است و چهرهشان از روی شمشیر هم زیباتر و دلپذیرتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گوشهایشان پر از سوراخ است، اما اشتباه میکنم، مشکل از بدی ذات خودشان است.
هوش مصنوعی: به خاطر ضربههایی که مدام به گوششان خورده، مانند افرادی که در حال رقصند و از شادی یا هیجان کنترل خود را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که به جای استفاده از می و تیر برای هدف قرار دادن، خونخواری و انتقامجویی بر علیه آنها بهتر است. این نشاندهنده قدرت و شدت احساسات منفی است که در درون فرد وجود دارد و به نوعی اشاره به خشونت و قهر است.
هوش مصنوعی: وقتی زره را بر تن این افراد میبینی، باید بفهمی که چه معنایی در پشت مفهوم دد و دام نهفته است.
هوش مصنوعی: وقتی آن کوه این خبر را شنید، وقار و آرامشش را حفظ کرد و صبوری را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: نمیتواند از این فکر خسته و بیقرار شود؛ بنابراین، چه غم دارد اگر آبی را که در آن سنگی هست، ببیند و به آن مانند آینه نگاه کند.
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک ماه، او دستور داد تا گروهی از دریانوردان مانند لشکری از امواج دریا گرد هم آیند.
هوش مصنوعی: وقتی برادر، نیازهای لشکر را مشخص کرد، او را به عنوان فرمانده انتخاب کردند.
هوش مصنوعی: در هر کار و فعالیتی، لازم است که یک فرمانده یا رهبر وجود داشته باشد که همه چیز را شروع کند، مانند اینکه در ابتدای هر کار، با ذکر "بسم الله" آغاز میکنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلی برای برادر پیش بیاید، دل چه کسی جز برادر برای او غمگین میشود؟
هوش مصنوعی: هر کاری که در دست یک نفر باشد، با همکاری دیگران بهتر پیش میرود؛ اما اگر تنها به یک نفر تکیه کنیم، انتظار نداشته باشیم که کارها به خوبی پیش بروند.
هوش مصنوعی: نور و روشنایی بهار زندگی و خوشبختی به همراه خوششانسی و نعمتهای این دنیا و دولت میآید.
هوش مصنوعی: سروری و مقام خان، مانند نوری است که خانهی زین را روشن میکند، اما همانطور که روشنایی وجود دارد، آتش و کینهی سوزان نیز در صف دشمنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب شد به سرعت و شتاب، اما نهنگ کجا و جایگاه فیل کجاست؟
هوش مصنوعی: با کمک او، سرنوشت و بخت به نفع من تغییر کرد و دشمنانم به راحتی زیر پای من شکست خوردند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر او از جای خود تکان خورد و مانند شیشهی ساعت، به خود شکلی مرتب و منظم بخشید.
هوش مصنوعی: روح دعا با سپاه نصرت به پرواز درآمد و به دنبال لشکر آمین راهی شد.
هوش مصنوعی: لشکری به سوی آن سرزمین حرکت کرد، هم از راههای خشکی و هم از آب، مانند پرندگان و ماهیها.
هوش مصنوعی: از دریا نوار سفیدی به وجود آمد، مانند اینکه در آسمان، دستهای ستاره در حال درخشش است.
هوش مصنوعی: از دریا طوفانی به پا شد که آنچنان عظیم بود که حتی طوفان هم از حیرت خشک شد، مثل موجی که به سنگسای میخورد.
هوش مصنوعی: امواج دریا به دلیل تنگی فضا به همدیگر پیچیدهاند، مانند موی فردی با موهای مجعد و فرفری.
هوش مصنوعی: از ترس آن جماعت خوشبخت، طناب لنگر دریا را رها کردهایم.
هوش مصنوعی: ابر وقتی دید که زیر آب تاریکیای وجود دارد، مخفی شد؛ همانند دام ماهی که در زیر آب پنهان است.
هوش مصنوعی: از دریا صدفی به روی زمین خشک و بی آب افتاده است، به گونهای که به یاد نقش پاهای مجنون شبیه است.
هوش مصنوعی: امواج دریا به سمت عقب رفتند، مانند گروهی از آهوها که در دشت میدوند.
هوش مصنوعی: صدف از غم و اندوه خود سخن میگوید و نگران است که چگونه میتواند از چنگال دشمنان و بیرحمانهگیهایی که بر یتیمان میگذرد، جان سالم به در ببرد. او در پی آن است که بداند چگونه میتواند از این وضعیت نجات یابد و سر خود را به سلامت نگه دارد.
هوش مصنوعی: در ساحل، از ترس سربازان، طلاهایش را در خاک پنهان کرد.
هوش مصنوعی: به علت فشار و سختی، در عمق دریاها غرق شد و مانند صدفی که مروارید درونش است، به آرامش و شکل زیبا دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: از خشکی، گروهی به راه افتادند که از آنجا زمان به لرزه در آمد.
هوش مصنوعی: دانش با لباسهای طلایی و زرق و برق دار به صف درآمد، مانند بهرام چوبین که در خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و زینت چیزی اشاره دارد که با رنگهای زیبا و خاص تزئین شده است. مانند کاغذ فیل، که به زیبایی شبیه ریش فرعون است. در واقع، شاعر تلاش دارد تا با تشبیه به این عناصر زیبا، شکوه و جذابیت را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: از هر سو، خود را مانند خورشید درخشان نشان میداد، درست مثل نوری که از تیغها و شمشیرها در میتابد.
هوش مصنوعی: نیروی جنگی مانند کمانی است که به خاطر قدرت و الطافش، به طلای خالص بدل شده و همچون سدی در برابر سکندر (نماینده قدرت و فتوحات) ایستاده است.
هوش مصنوعی: از گروه فیلها و اسبهای پیمایشکننده در دشت، زمین صحرا پر شده است از کوههای کوچک و تپهها.
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد و حرکت سمند، راهی که در آن خواب بود، مانند موجی که بیدار میشود، به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: علم مانند سپاهی است که به چپ و راست خود آسیبهایی میزند، همانطور که الفهایی در سوره فتح وجود دارند.
هوش مصنوعی: از شدت نابودی و ویرانی، زمینداران به قدری به خاک و نابودی دچار شدهاند که اکنون به تکهای خاکی نیازمندند.
هوش مصنوعی: به سوی آسمان از شهر و آتش شعلهور شد، مانند دیوی که تنور را میسوزاند.
هوش مصنوعی: پس از مدتی که اقامت داشتند، به نزدیکی آن مرز رسیدند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن گروه آشفته و بیخبر از اینکه لشکر جهانی به هم ریخته و دچار آشفتگی شده است، مطلع شدند.
هوش مصنوعی: شکست آنها همچون خاکی به باد رفت زیرا چهرهاش پاک و صاف شده بود.
هوش مصنوعی: دل خود را از همه قلعههای آن اطراف خالی کرد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که مرگ چه فکر میکند وقتی که به این همه کافر مهلت میدهد و آنها را تا سال آینده زنده نگه میدارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه نصرت و یاری به دشمنان رسیدند، هیچ نشانی از شکستخوردگان نداشتند.
هوش مصنوعی: وقتی که برای امور پادشاهی، فرمانده دانا و خردمندی در آنجا جمع شد.
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و خطرناک به طور ناگهانی در آسمان جمع شدهاند، مانند کوههایی که در دوردستها دیده میشوند.
هوش مصنوعی: ابرهای تیرهای همه جا را گرفتهاند، مانند دودی که از درد و آه عاشقان به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: دریا به مانند اعراب، آستینهایش را برای مقابله با طوفان بالا زده و آماده است تا به چالش کشیده شود.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری زیبا از تغییرات جهان به واسطه باران ارائه شده است. باران باعث شده که دنیا به گونهای پنهان و زیر آب قرار گیرد، به طوری که زیبایی و لطافت آن شبیه به مکانی افسانهای و خیالانگیز میشود، مانند سرزمین یونان باستان.
هوش مصنوعی: به قدری باران میبارید که انگار یک زاهد در حال دعا، تسبیحش را به زمین انداخته و دانههای آن به آرامی از هم میافتند.
هوش مصنوعی: ابرهایی که در فصل بهار در حال جوش و خروش هستند، به طرز عجیبی در دل گردابی پنهان شدهاند و مانند نمدی بر روی آینهی آب قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از هر طرف آب به شدت جاری شد، زمین در زیر آب مانند یک صدف پنهان شد.
هوش مصنوعی: شما گفتید که از گل، چین جبین کسی شبیه به موج دجله و رود ایستاده است و بو یا رنگ صندل را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: در آن طوفان پرآشوب، صدای مردم را میشنیدی که هر لحظه از لب هر موج به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان زمینی به پایان رسید، زمان ظهور انسان آسمانی آغاز شد.
هوش مصنوعی: ابر بر روی کوهی قرار دارد که باعث میشود دریا از آب تهی شود.
هوش مصنوعی: پس از طوفان پرخاش و قهری که برپا شد، جهان به شکلی تازه و سبز درآمد. این تحول نشاندهندهی این است که گاه لازم است سختیها و چالشها به وجود بیایند تا تغییرات مثبتی حاصل شوند، مانند رنگ سبز که بعد از بلایای طبیعی از تلخیها و ناکامیها به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در این طوفان، سپاه یاری از ابزارهای جنگی خالی و بینصیب شده است.
هوش مصنوعی: از شدت حرارت و جوشیدن، دیگ توپ به زمین افتاد و مانند شمعی که خاموش شده، ساکت و بیتحرک شد.
هوش مصنوعی: مشاهده میشود که جوانمردان همچون برگهای لطیف و زیبا، به راحتی و نرمی تحت تأثیر قرار میگیرند و آسیبپذیرند، حتی زمانی که چهرهای محکم و ریشهدار دارند.
هوش مصنوعی: اینگونه به نظر میرسد که در زیر چمنهای زنگار گرفته، تیغی پنهان وجود دارد که درخشش خاصی دارد و میتواند به خوبی نور را منعکس کند.
هوش مصنوعی: دلیران به خاطر سبزی و جوانی خود به جمعی شاداب و سرزنده پیوستهاند، همچون چهار آینه که در زیبایی و تابش نور به هم شباهت دارند.
هوش مصنوعی: از رطوبت و تَر شدن، بدن خشک و سخت به نرمی و انعطاف در آمده و مانند موجهای دریا به پیچ و تاب افتاده است.
هوش مصنوعی: عقاب دیگر در جستجوی لانهاش نیست و مانند شاهینی که دیگر پر ندارد، به راحتی در تنگنا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: تفکیک کن نور را از رطوبت ابر، آنگاه این جهانی که پر از خزانه است، همچون حمامی پر آب خواهد شد.
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و طوفانی باعث ایجاد رعب و وحشت میشوند و نفس آدمی به خاطر این ترس، به آرامی و بیصدا در درون خود میخزد.
هوش مصنوعی: اما از طرف خان فلک، وضعیت به گونهای بود که تمام امکانات و وسایل به خوبی فراهم میشد.
هوش مصنوعی: یک سال آن قوم در آنجا ساکن شدند و به دلیل نبود آب دریا، نتوانستند آب بنوشند.
هوش مصنوعی: جملات به این معنا هستند که با فراهم کردن وسایل و امکانات، مجموعهای از آنها به یک کشتی تبدیل شده است. به عبارتی دیگر، تلاشها و منابع جمعآوری شده باعث شدهاند که یک کل بسیار ارزشمند و کارآمد شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: چنین میتوان گفت که صحبت کوتاه و مختصر میتواند مثل ابری پر از باران باشد که بعد از مدتها انتظار از آسمان میبارد و فضای دور را تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: از دل دریا، خشکی به وجود آمد و بر روی آب، نشانهای از خشکی ظاهر شد.
هوش مصنوعی: به زمین نگاهی انداخت و گفت که واقعاً چقدر زیبا و سرسبز شده است که از آب به شکوفایی رسیده است.
هوش مصنوعی: زمین را زیر آب برد و این غوطهور شدن مانند غوطهوری یک مرغابی در گرداب بود. سپس او از آب بیرون آمد و به رنگی شبیه طوطی در آمد.
هوش مصنوعی: در این لحظه، نیروهای طبیعت و عناصر زمین و آسمان به فعالیت و تحرک افتادهاند و از جایی که ایستادهاند، به حرکت درآمدهاند.
هوش مصنوعی: همهی جنگجویان مجهز به زره، به دنبال دشمن روانه شدند و به سمت او حرکت کردند.
هوش مصنوعی: در میان انبوه کافران، همه به میدان نبرد آماده شدند و برای جنگیدن کمر بستهاند، اما هنوز چیزی از زنار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: صف یاران کافر چنان به هیجان آمد که بت، همچون سنگ، بیحرکت و بیخاصیت شد و زرهپوش گشت.
هوش مصنوعی: وقتی که آنها به هم نزدیک شدند، جهان مثل گرد و غبار لشکر، تاریک و مبهم شد.
هوش مصنوعی: در دریا، وسایل جنگ جمع شده و آماده میشوند، همانطور که جنگافروزان در دنیای آبها به نبرد میپردازند.
هوش مصنوعی: کمانداران مانند دلبرانی زیبا و جذاب، از هر سو تیرهایی به سمت هدف شلیک کردند.
هوش مصنوعی: بی هیچ دلیلی در آغوش هم آمدیم، مانند شاهدانی با شانههای نرم و لطیف.
هوش مصنوعی: به سمت دستان، تیر زهرآگینی پرتاب کردی، مانند پرندهای که به دستانش عادت کرده است.
هوش مصنوعی: دلاوران با چاقوهای تیز به دنبال دشمن بودند، مانند ماهی که از چنگ میگریزد.
هوش مصنوعی: از دو سو دو گروه به شدت شورش میکنند و مانند امواج دریا به هم میخوردند.
هوش مصنوعی: دو گروه یا لشکر، اشاره به مردمان دو جهان دارد که مانند ابر و دود به هم پیچیده و در هم آمیختهاند.
هوش مصنوعی: در آغاز آن جنگ، رحمت و مهربانی از بین رفت و از خون او علم و دانش مانند شمعی در حال ذوب شدن گردید.
هوش مصنوعی: مروت و انسانیت به اندازهی یک موجود افسانهای شده که بهسختی میتوان آن را یافت، و حیا مانند خضر، از دید مردم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: شور و هیجان به حدی در هر گوشه و کنار بالا گرفت که حتی پرندهها نیز از این ناامنی و آشوب حیرتزده شدند و نتواستند خود را کنترل کنند.
هوش مصنوعی: پرنده بهدلیل هیجان و تلاطم احساساتش، به یکباره از خانهاش دور شده و به فراموشی میسپارد که کجا بوده است. این وضعیت نشاندهندهی شدت احساسات و بیتابی اوست.
هوش مصنوعی: از یک سو ناله و صدای طبل به گوش میرسد و از سوی دیگر، صدای واویلا و فریاد ناقوس شنیده میشود.
هوش مصنوعی: آسمان را به وسیلهی نفس خود رنگ و زیبایی بخشید و رنگ آبی رنگ را بر باد گستراند.
هوش مصنوعی: نهنگ به خاطر ترس و وحشت، بیحال شد و صدفی که در اعماق دریا بود، به مانند مروارید در گوش او درخشید.
هوش مصنوعی: صدای ناله و فریاد از تنگی و کمبود جا بلند شده بود و این صدا به شکل آستین به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: صدای انفجارها و تیراندازیها از زمین و آسمان بالا میرود و همه جا را پر از ناله و آه میکند.
هوش مصنوعی: در میان گروهی که به دنبال ایجاد مشکلات و فتنه هستند، او از اعماق دلش ناله و نفرین میکند.
هوش مصنوعی: دود سیاه منتشر شده از کوره تفک، به مانند شعلهای شده که در شمع توجه و دیدگان میدرخشد.
هوش مصنوعی: دریای کینه به خاطر خواستههای پنهان و ناپیدا تبدیل شده است، درست مانند آب حیات که در تاریکی پنهان است.
هوش مصنوعی: از تاریکی در کار خود متحیر و اندوهناک شده مانند سپاه اسکندر که به شبهای تیره و سیاه رفتهاند.
هوش مصنوعی: هیچگاه تاریکی به طور مشخصی نتوانسته است بر کسی سایه بیفکند که او بتواند دوست و دشمن را از هم تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: در بازار تاریک، کالاهای خوب و بد به یک نرخ فروخته میشدند و هیچکس تفاوت آنها را نمیدانست.
هوش مصنوعی: خورشید که دیگر در دسترس نیست، به خاطر دود غلیظ و سیاه، همچون مژگانی که تیره و تار شده، تیغ تیغی او هم دیگر درخشان و تابان نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت حرکتی که کشتی داشت، از دو طرف اطرافش غباری از امواج در سطح دریا به وجود آمد.
هوش مصنوعی: عقاب با تیرهایی که پرتاب میکند، بر روی خروس آسمان فرود آمده و با صدایی محکم و تأثیرگذار به زمین میرسد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو فکر کردی دریا آرام است، اما هر موجی که میآید مانند پر تیر خفاشی است که به سمت تو پرتاب میشود و از شدت حرکت آن شترمرغی در هم میافتد.
هوش مصنوعی: آتش افکار او را به هم ریخت و دزد از خانه رفت و همه چیزهایی را که در انبار داشت، برد.
هوش مصنوعی: صدای توپ مانند حبابی است که در حال جوشیدن است و این صدا باعث میشود که ماهی در درون خود احساس خطر کند و پرده گوشش تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: به دلیل تاثر و تأثیرات زیادی که آب بر روی صدف دارد، در اثر ضربههای تند شمشیر، صدف به نتیجهای خیرهکننده دست مییابد و از پستان خود شیر را به دنیا میآورد.
هوش مصنوعی: از تندیهای افکار و اندیشهها، دریا برای ماهیها تنگ و محدود شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر فشار و تنگی خیلی زیاد، دریا را دید و در برابر طوفان، به سمت آب پناه برد.
هوش مصنوعی: امواج دریا به هم برخورد کردند و در هم گره خوردند، مثل اینکه موجی از نی تیر نشسته باشد و در برابر فشار مقاومت کند.
هوش مصنوعی: به دلیل ضربههایی که به او زدم، پشتش مانند صدفی پر از مروارید شده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که به دلیل مشاهدهی فراوان مرگ نهنگها، موجها و گردابها با ناراحتی و بیتابی به جان دریا میافتند و میخواهند فریاد بزنند. این احساسات به نوعی نشاندهندهی تأثیرات منفی و سنگینی است که مرگ و نابودی بر روی محیط زیست و موجودات دریایی میگذارد.
هوش مصنوعی: صدف به خاطر ورود تیر به داخل دیگ شوربا، به شکلی تغییر کرده و به حالت جدیدی درآمده است. این بیانگر تأثیرات ناگهانی و تغییرات در زندگی است.
هوش مصنوعی: چنان درگیری و فساد به اوج خود رسید که تا همیشه تاریخ سرنوشت انسانها را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: عجب است که چطور دریا میتواند خون خود را به دامن خود بریزد، در حالی که صدف، هر چند که صابون میزاید، نمیتواند آن را پاک کند.
هوش مصنوعی: آب به قدری پر از خون است که همچون خم شراب، دچار تلاطم و آشفتگی شده است.
هوش مصنوعی: نهنگها در میان آبهای خونی شنا میکنند و ماهیها به گونهای مانند خنجر به این خون آلودهاند.
هوش مصنوعی: پرندههای آبی با سرپنجههای خونین خود، نشان میدادند که از دستانِ کسی که کباب میکند، آسیب دیدهاند.
هوش مصنوعی: صدف از زخم تیغ حسد و کینه دچار آسیب شده است، همانطور که پشت گوش ماهی زخم میخورد و روی سینهاش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: امواجی که از دلیران به وجود آمده، مانند قطاری از شتران قرمز رنگ با کوهانهای بزرگ، به صف ایستادهاند.
هوش مصنوعی: تن ماهی به خاطر زخم تیر مانند صدفی است که درونش بادام و مروارید دارد. این تشبیه نشان میدهد که هر زخم و درد، میتواند به چیزی با ارزش و زیبا تبدیل شود.
هوش مصنوعی: از سرهایی که به خاطر ظلم و ستم شمشیرها، مانند حبابی بر روی آب، به زمین افتادند.
هوش مصنوعی: موجی که از عمق چنان مکانی بالا میآید، کدوهایی را که به خود بستهاند مانند چیزی شناور تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دستهای قوی و تیز همچون تیغ، به شدت به کار افتادهاند و به همین خاطر دریای پر از خرچنگ شده است.
هوش مصنوعی: زیاد بودن دانههای مروارید در دریا باعث میشود که صدف مانند کاسهای به نظر برسد که کلیدش در دنیای دریایی گم شده است.
هوش مصنوعی: از بازوها و ساعدهای تو، به خاطر کینهای که در دل داری، وضعیتی سخت و پر از خشم ایجاد شده است. مانند گرداب بزرگی که پر از ماهیهای گوناگون است.
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از بیداری و تأثیر نسیم رحمت خداوند، دشمنان چون آتش از هم متفرق شدند و رویشان را برگرداندند.
هوش مصنوعی: جمعیت آنها در آب به هم ریخت، مانند اینکه بر روی آیینهای از زندگی نقرهای نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت آتش و بخاری که از آن برمیخاست، رزمندگان به عقب رانده شدند و در نتیجه زیر پایشان به آب تبدیل شد.
هوش مصنوعی: نهنگها به خاطر حس کینه و انتقام به دنبال گروه ماهیها روانه شدند.
هوش مصنوعی: در کنار جنگلی پر از تیغ و گیاهان خاردار، درختی بود که باد در میان شاخههای آن حبس شده بود.
هوش مصنوعی: درختان مانند گروهی از دیوانههای مغرور، با دشمنی و خصومت، شاخههایشان را به سمت یکدیگر دراز کردهاند.
هوش مصنوعی: برخی از شاخههای درختان به دلیل تراکم و فشردگی برگها به هم پیچیده و در هم تنیده شدهاند، مانند رشتههای نازک و باریک که به هم گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویر زیبایی از طبیعت و عناصر آن به تصویر کشیده شده است. زمین با سبزهای نرم و مخملی فرش شده است و آسمان به مانند یک خیمهی بزرگ بر سر ما قرار دارد. در این فضا، درختان و عناصر دیگر به ما حس آرامش و زیبایی خاصی را منتقل میکنند.
هوش مصنوعی: درخت عود، به قدری سرکش و خطرناک است که وقتی به آن نزدیک میشوی، از ترس آن آب و آتش به هم میخورد.
هوش مصنوعی: درخت آبنوس آن مرد زنگی مستی است که برگهایش را مانند ساقه عرش در دست دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر فشار زیاد ناشی از کمبود فضا، تمام بدنش سیاه شده و دچار مشکل شده است.
هوش مصنوعی: سایهای که از درختان بر زمین میافتد، میپرسد چطور ممکن است سایه افلاک وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: در میان جمع درختان، درخت جوز هندی به مقام رهبری و سلطه رسیده است.
هوش مصنوعی: مانند نوجوانان قبیله، از برگ خود برآمده است و بهسوی آسمان رفتهام، مانند نخل کیله که به زیبایی و استحکام در زمین قرار دارد.
هوش مصنوعی: درختی که به ریشههایش آغوش میکشد، مانند فیلهایی است که زنجیر سنگینی را بر دوش دارند.
هوش مصنوعی: درخت نخل کهن آن جنگل، مانند درخت انبهای شده که پر از ریشه است.
هوش مصنوعی: از نخل بیثمرش، آن حقیر و پست، چه بگویم من که بر او باد نفرین باد.
هوش مصنوعی: وضعیت او مانند وضعیت دیگران در دنیا است و به همین خاطر، کار و باری برای پرورش او وجود دارد.
هوش مصنوعی: گروهی از دلیران با اراده به سوی جنگل حرکت کردند، مانند ماهی که از آب بیرون میجهد.
هوش مصنوعی: صف آنها بر روی دشت و مناطق خشک پخش و پراکنده شد، همانطور که موی مجنون در هم ریخته و نامنظم است.
هوش مصنوعی: دلیران با شجاعت و قساوت عمل کردند و به همان اندازه که آتش در جنگل میافتد و همهجا را نابود میکند، بر دشمن حمله کردند.
هوش مصنوعی: در آن روز پرهیاهو و شلوغی، صدای ندا و زنگزنگ به کمک و یاری خواسته شد.
هوش مصنوعی: به یکباره، مثل گروهی از شترها که وحشتزده شدهاند، به دشت پخش و پراکنده شد.
هوش مصنوعی: زمین مانند آسمان به خاطر برجستگی فلک، سر از جا برداشت و به حالت نشسته درآمد.
هوش مصنوعی: رنگ چهره سربازان در جنگ آنقدر زرد شد که تیر و تیغشان هم مانند طلا درخشان گردید.
هوش مصنوعی: از شدت ضربه چوب، پوست از بدن کوسه جدا شده و او در حال ناله کردن است، مانند صدای زنگ که از نالهاش به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر درخشش برق تیغ، به شدت متأثر و وقف شده است، مانند ریشه نی که در زمین محکم شده و پنجههای شیر که نشان از قدرت و تسلط دارد.
هوش مصنوعی: از آتش خنک و نورانی، مانند صدای ساز موسیقی، نغمهای برمیخیزد و به طور ناگهانی، صدای نی در دل جنگل طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: پلنگ به دلیل ترسش تغییر کرده و موش از طعنهها و کنایهها در صدای گربه احساس ناراحتی میکند. طاووس نیز به نوعی اشاره دارد به زیبایی و خودبزرگبینی. در مجموع، این جمله به تبدیل شدن وضعیتها و احساسات مختلف در مخلوقات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زخمهای زیادی که بر بدنش ایجاد شده، شبیه به یک پلنگ شده که همیشه در کنار شیر قرار دارد.
هوش مصنوعی: فیل که بر اثر گناه سواره از او دور میشود، برای جبران آن گناه به دنبالش میافتد.
هوش مصنوعی: کرگدن به سرعت از هر سو به سمت خود حمله میکند و بر خود ضربه میزند.
هوش مصنوعی: سپر زدن ضربهای از گرز سرکش همچون شیر، به شکلی که مانند گربهای که در آتش میزند، به هیجان میآید.
هوش مصنوعی: آهو از ترس و حیرت گیج مانده و دیگر نمیتواند فرار کند، و پرندگان نیز به خاطر این وضعیت نتوانستهاند پرواز کنند.
هوش مصنوعی: خود را در خطر میبیند و از ترس جانش گیج و سردرگم شده است. به خاطر ترس و لرز، دندانهایش را به هم میساید.
هوش مصنوعی: بسیار خسته و نگران است که به هر سو میدود و کرگدن را مانند بند شلواری نمیتواند کنترل کند.
هوش مصنوعی: فوجی از فیلها به خاطر درخشش شمشیر، به شدت فرار کردند و خرطومهایشان مانند چوبهای روشنایی به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: فرصت و شانس هر فرد، تحت تأثیر رفتار و کنشهای او قرار دارد. اگر کسی با پرخاشگری و بدجنسی به دیگران برخورد کند، در نهایت خود او خواهد بود که آسیب خواهد دید. در حقیقت، توفیق یا شکست هر فرد به نحوه تعامل او با دیگران بستگی دارد.
هوش مصنوعی: جوانان را به فکر خونریزی و نبرد افتاد، کنترل خود را از دست دادند.
هوش مصنوعی: او به دلایلی به سخنان دیگران توجهی ندارد و به نوعی خود را از شنیدن آنها جدا کرده است.
هوش مصنوعی: بهواسطهی صداهای دلانگیز و زیبا، سرزمین محشر به عرصهای برای نبرد و جدال تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک شکار وحشی در حال فرار است و زمین نیز مثل پرندهای زخمی در حال تپیدن و ناآرامی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هر بار که نفسی تازه میکشید، کینهها و رنجشها از دلش کنار میرفت و به جای آن، داراییهای معنوی و خوب در دلش جمع میشد.
هوش مصنوعی: جوانان را با صدای کرنا فرا میخواندند، و نغمهساز از جلو در حال نواختن بود.
هوش مصنوعی: از غبار و گرد و خاکی که در اطراف میدان به وجود آمده، زنبورانی که در آنجا هستند، به نوعی آلوده شدهاند.
هوش مصنوعی: زره ای که از ضربه های تقدیر به وجود آمده، اکنون همانند خانه ای برای زنبور شده است.
هوش مصنوعی: هر جا که به کسی توجه کردی، مانند شمشیر برندهای که زرهای برای محافظت ایجاد میکند، در دل خیابانها و کوچهها به مانند امواج دریا پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: چون دیوانه از شدت جستوخیز و جنبش، تیر کمان خود را به زنجیر بسته است.
هوش مصنوعی: تیرها به حدی بر روی سپرها نشستهاند که مانند خارپشت در چشمها و دیدگان نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: از تیرهای دلخراش کینه، سینهها به کورهای از آتش تبدیل شدهاند و دل مانند جگری نیمسوخته میسوزد.
هوش مصنوعی: به خاطر خواب آلودگی و کسالت، نتوانستم یک لحظه آرام بگیرم، چرا که حس سرمستی ناشی از نوشیدن شراب آرامش بخش در وجودم بود.
هوش مصنوعی: در دنیا، نامی که در دلها و ذهنها میسوزد، مانند عطسهای است که در یک زکام به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر دشمن را با چکش سرسختی که در اختیار دارم نابود کنم، در کلاه او نشانهای از ناتوانی و ضعف باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر دلیری در میدان جنگ تلاش میکند تا قابلیت و ویژگیهای واقعیاش را نشان دهد، درست مانند شمشیر که هنگام استفاده، جوهر و کیفیت خود را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: از ضربت چکش کینه، در هر طرف به یاری دیگران، او به قدرت و استقامت به ارتفاعات بلندی رسیده است.
هوش مصنوعی: از هر سو درختان به زمین افتادهاند و به دور از تنههای خود، آمدهاند که مار ضحاک را دور کند.
هوش مصنوعی: به دلیل فشاری که به لشکر فیروزی وارد شده، ناچار به عقبنشینی و رفتن به سمت دشمن شدهاند، چون فضا برایشان خیلی تنگ و محدود شده است.
هوش مصنوعی: شخصی در حال عبور بود و انگار از دلهای بسیاری با دلش عبور میکرد، مانند تیری که از شست کمانگیر رد میشود و تودرتو به هم چیده شده است مانند دانههای تسبیح.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که امکانات و روزی افراد شجاع و جنگجو به صورت بیرحمانهای سرنوشتساز و خطرناک است، مانند تیر و خنجر که در دستان آنها حاضر است، همچنین میتوان به نیکبختی و خوشبختی اشاره کرد که همچون پرندگان آزاد و ماهیها در آب هستند. در اینجا نوعی تضاد بین خطر و زیبایی زندگی دیده میشود.
هوش مصنوعی: هنرمند از شمشیر جدا شده است، مانند قلمی که از تیر آزاد شده است.
هوش مصنوعی: شکست در اثر ضربهی سنگین یک چکش باعث میشود که کمان به حالت جمع شده در بیاید، درست مانند مهرهی پشت که جمع میشود.
هوش مصنوعی: با دست افرادی که در کار خود ماهرند، مانند هدفی که تیر بر آن فرود میآید، نارنجی که نشانهاش است، به مقصد میرسد. این اشاره به قدرت و توانایی کسانی دارد که در انجام کارها مهارت دارند.
هوش مصنوعی: خود را از زنجیر رنج و درد آزاد کردی، مانند پرندهای که از دام رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: او به قدری با دقت و مهارت ضربهای زد که حتی خون مردهی نیزهای از جایش به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: در آن شرایط که به شدت از خطرات و مشکلات میهراسی، لازم است که خود را به گونهای محافظت کنی که هیچ نقطه ضعفی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: از انرژی و قدرت درون خود، همچون یک قیچی دو لبه که باز شده، خویشتن را جدا کردهام.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که در قضاوت و سنجش ارزش افراد، دقت و تیزی تشخیص بسیار مهم است. همچنین این نکته مطرح میشود که گاهی اوقات، حقایق و نیتها به درستی و با دقت باید بررسی شوند تا نتیجهای صحیح به دست آید. دقت در این سنجش میتواند به اندازه تیزی یک ترازوی دقیق و حساس باشد.
هوش مصنوعی: چهرهام تماماً پر از زخم و جراحت شده است، به مانند نشانهای که در اثر ضربه و تلاش به وجود آمده باشد.
هوش مصنوعی: هر زمانی که در میدان نبرد کسی به میدان میآید، مانند روز عید قربان است که قربانی کردن نشان از فداکاری و اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: به تو ضربهای زدی که مانند گرز سنگین بود، و با آن زور، مهرهای را از کمر خود خارج کردی.
هوش مصنوعی: از آن آتشی که تیغ دشمنی روشن کرد، درختان عطری مانند عود و صندل را نیز سوزاند.
هوش مصنوعی: درخت آبنوسش به نوعی درخت از هند اشاره دارد که میتوان گفت دوران اوج و بهرهبرداریاش با چوبهای معطر مثل صندل و عود همزمان بود.
هوش مصنوعی: سیاهپوستان بر خاک افتادهاند، بیشتر از سایهی برگهای درختان.
هوش مصنوعی: خاک سرسبز با خون به رنگ مخملی قرمز درخت عود به صندل قرمز تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: به دلیل ماندگاری و بیحرکتی، نیروی کمان کاهش یافته است. اکنون مانند افرادی که خسته شدهاند، به استراحت و آرامش نیاز دارد.
هوش مصنوعی: از دلیران پرخاشگر که در نبرد از هر دو طرف به زمین افتادند.
هوش مصنوعی: دشت پر از گل و سبزه شده و زمین از خون مردهها و آثار کشتار پر شده است.
هوش مصنوعی: دشمنان از تلاش و کوشش به ستوه آمدند و به خاطر ترس از شمشیر، سلاحهای خود را بر زمین گذاشتند.
هوش مصنوعی: یکی از شکستزدگان در برابر قاتل به شکلی مانند ماری که پوستش را میاندازد، از بدنش جدا میشد.
هوش مصنوعی: دستی که بر سرش نهاده شده، به نشانه احترام و محبت است و در عین حال، دست دیگری به آرامش و مستی مشغول است. این تصویر نشاندهندهی حالتهایی است که بین مقام و نوشیدن لذتبخش وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که مانند دشمنی بیرحم به او نگاه میکند، به جای اینکه به او تیر پرتاب کند، کمان را به طرفش میاندازد.
هوش مصنوعی: به دشمن خود به آرامی و احتیاط نزدیک شده و خود را محافظت میکند، در حالی که به گونهای ظاهری جذاب و درخشان دارد.
هوش مصنوعی: یک نفر از پا افتاده و دیگر قدرتی در او نمانده است، در حالی که دشمن بر کمانش نشسته و او را تحت فشار قرار داده است.
هوش مصنوعی: تو از میدان فرار کردی و به سرعت از دیگران جلوتر رفتی، مانند گوی چوبی که در بازی چوگان به جلو پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: هرکس از ترس شمشیر به چشمان دیگران نگاه میکند، مژگانش به هم چسبیده و مانند پر تیر شده است.
هوش مصنوعی: کمان که به خاطر شدت محبت و عشق کشیده شده بود، به زمین افتاد و حالا آسمانی پر از ماه نو به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: از تیرهایی که رها شده، بیابان به باغی پر از گل تبدیل میشود و دنیای گلها به بهشتی زیبا میرسد.
هوش مصنوعی: تیغ به قدری از هر سو به زمین افتاد که حتی تیغی که بر فراز کوه قرار داشت، در میان آن گم شد.
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی خنجرها در آن منطقه، آن صحرا به مانند دریایی پر از ماهیها شد.
هوش مصنوعی: به دنبال تماشای کمندی که بر زمین افتاده است، بنگر که افلاک چه دام زیبایی درست کردهاند.
هوش مصنوعی: در هر گوشهای، چیزی سرد و بیروح وجود دارد، اما همانند یک مار مرده، هنوز هم خطرناک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سپر را به جلو انداختهاند تا سریعتر حرکت کنند و از نشانههایی که فیل به جا گذاشته، آگاه شوند.
هوش مصنوعی: آن قوم ناپسند، حصاری داشتند که مانند برجی بزرگ و بلند در بالای کوه بود.
هوش مصنوعی: صدای او همچون حصاری بر آسمان گسترده است و چهرهٔ زیبا و دلنوازش همانند هلال ماه در ورودی زندگیاش نمایان است.
هوش مصنوعی: اساس این موضوع همانند بنیاد عشق یعقوب است و ساختارش مشابه ساختار صبر ایوب.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عظمت او مانند دیواری پایین آمده است و او همچون ماه نو در بلندا و درخشش خود نمایان است.
هوش مصنوعی: در اطراف او شمعی روشن بود و پروانهای در حال پرواز.
هوش مصنوعی: درختان جنگل، مانند ساختمانهای بلند و بسیاری هستند و پرچین پرندگان در آسمان، مانند کبکهایی که در کوهها زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر بلندی و عظمت او، چرخ زمان مانند یک کمان، حلقهای بر روی دیوار زیبایی میسازد.
هوش مصنوعی: دنیا به قدری سنگین و پر وزنه شده است که کوهها از سنگینی آن احساس درد و ناراحتی میکنند.
هوش مصنوعی: پرندهای در آسمان پرواز میکند و هیچکس او را نمیبیند، مگر در مواقعی که به زمین میآید.
هوش مصنوعی: به این صورت، با دیدن او، حجاب و مانع محکم ذهنیات را از دست میدهی و شگفتزده میشوی.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و زور عقابها، آبرو و شرافت از جای خود برداشته شد، همانطور که تخت کاووس که به عنوان یک نماد عظمت شناخته میشود، جا به جا شده است.
هوش مصنوعی: از سنگ تفرقه، آن شیشه شکسته شد و هزاران دیو از آن به هر سو پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: سوار بر اسبی شبیه دیو، دیوانهوار به دنبال کسانی که به خودشان مغرورند.
هوش مصنوعی: زین اسب ها تا زمانی که به سن و سالی برسند و همچنان تند و چابک بمانند، مانند خروس از پا میجهند و پیش میروند.
هوش مصنوعی: تواناییهای دشمنان به زانو درآمده و در حال فرار هستند. این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: کمند شجاعان به دنبال گردنکشی است که از نقش پاهای خود، پاها را به زنجیر کشیده است.
هوش مصنوعی: سوارانی که بر روی باد میتازند، مانند غباری هستند که از زمین بلند میشود، در حالی که اگر کسی پیاده باشد، حتی اگر به نظرم بزرگ و باعظمت بیافتد، در نهایت اگر همه او را سوار بر اسبهای بزرگ هم تصور کنند، در واقعیت همانطور که پیاده است بیاهمیت است.
هوش مصنوعی: دلیران در میدان نبرد جانفشانی کردند و از شدت درگیری، جوانمردی و بزرگواری تحت تأثیر قرار گرفت و کنترل خود را از دست دادند.
هوش مصنوعی: به دلیل شورشی که به وجود آمد، سرنوشت به تأخیر افتاد و او به خاطر حملهاش در جنگ اول جانش را از دست داد.
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی گیاهان بر روی زمین، گمان میکنی که صحرا با پارچهای نرم و زیبا پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: افرادی که در دام سختیها و مشکلات گرفتار شدهاند، به نوبه خود به پذیرش و تسلیم در برابر شرایط زندگی پرداختهاند.
هوش مصنوعی: از شرم آن گروه، شمشیر به بدل از پیچیدگی، تبدیل به زنجیر شد.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم به سوی بتخانهها روانه شدند و مانند سیلاب در حال حرکت بودند و به ویرانی میرسیدند.
هوش مصنوعی: به خاطر فشارها و مشکلاتی که متحمل شده، هر شخصیت زیبا و محبوبی که در زندگی داشته، یکی یکی از او فاصله گرفته و او را به حال خود رها کردهاند. حال او مانند سنگ محک شده که در مقابل سختیها سختتر و خشنتر گردیده است.
هوش مصنوعی: از شرمندگی دیگر نه نامی از او مانده و نه آبرویی، مانند طشتی که از بام افتاد و صدایش از ناقوس بلند شد.
هوش مصنوعی: دل عاشقان به خاطر ویرانیهای بیشمار بتخانهها به شدت لرزید و نگران شد.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و دلربا مانند مجسمهها، رنگی شبیه به زعفران دارند، که یادآور بتپرستان و عشق آنها به زیباییهاست.
هوش مصنوعی: بهرمن به خاطر کارهایش متوقف شده و چهرهاش نشاندهندهی ضعف ایمانش است، مانند بویی خوش که از چوب صندل emanates.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا از کارهای خود، به گونهای رفتار کرده که همواره خود را در قید و بند احساس میکند، مانند حلقهای که مار به دور خود میپیچد.
هوش مصنوعی: مؤذن به معبد رفته و صدای اذان را از بالای بام بلند کرده، به آسمان میبرد تا پیام اسلام را منتشر کند.
هوش مصنوعی: از فیل و کشتی و توپ، چیزهایی که جهان را تحت تأثیر قرار میدهند، بیش از حد انتظار به دست آمده است.
هوش مصنوعی: کوهی از هزاران جهان در کشمیر بر روی هم قرار گرفته و آن تل، همان کوه ماران است.
هوش مصنوعی: از سرهای آن قوم، برجهایی ساخته شده که هر کجا بروی، با فکر و نظر آنها روبرو میشوی.
هوش مصنوعی: صفاهان تحت تأثیر قرار گرفت، زیرا از دو طرف، منارهایی برای سرکوب و تسلط به وجود آمدند.
هوش مصنوعی: دنیا از آسیبهای آنها به آرامش رسیده و در این زمان، سرها را بر هم میگذارند.
هوش مصنوعی: شکل هر یک از اعضای او را مانند منارهای مینمایاند که همچون دیوی جادوگر است.
هوش مصنوعی: تو پیامی به سوی سرزمین نوشیدنیها فرستادی که همراه هر بادی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی من تمام وجودم را در عشق تو سرمایهگذاری کردم، هیچکسی از این سرزمین نتوانست جایگاهی مانند من را به دست آورد.
هوش مصنوعی: اگر انسان از زندگی خسته شود، مانند صیادی است که دیگر نمیخواهد شکار کند و از شکار خود دور میشود.
هوش مصنوعی: وقتی تب و بیماری به شدت انسان را آزار دهد، او به خاطر درد و رنجی که میکشد، ممکن است به خود آسیب رسانده و به نوعی خون خود را بریزد.
هوش مصنوعی: هرکسی که از مرزهای خود فراتر برود، برایم عجیب است که چرا پاهایش همچنان در جای خود ثابت ماندهاند.
هوش مصنوعی: محراب اطاعت، همچون خم شمشیر پادشاهان است، که نشاندهنده فرمانبرداری و تسلیم در برابر قدرت و اقتدار است. این وضعیت در همه جا و در تمامی زمینهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: اطاعت و پیروی از عقل، اساس و ویژگی اصلی قدرت و اندیشه صحیح است و این پیروی بهترین راهکار و تدبیر به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که مغرور است، همیشه در کارهایش بدی میبیند، چون در دلش خیال و آرزوهای بزرگ بیاساس را پرورانده است.
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا عاقبت کاری که انجام میدهد را در کنار خود میبیند و در واقع، در زندگی، کسانی که هوشیار و آگاه هستند تاثیر عمیقتری از مستان و بیخبران میپذیرند.
هوش مصنوعی: شخصی در حال نوشیدن شراب به شدت مست شده و به قدری هیجانزده است که از شدت سرخوشی، مانند فیل، صدای بلندی از خود درمیآورد و این صدا به صورتی است که انگار ضربهای به سرش میخورد.
هوش مصنوعی: ای سرور ستوده! آسمان پرچمدار توست! فلک، اسب پادشاهی توست! ماه، رکاب توست!
هوش مصنوعی: خوشبختانه با رحمتهای بیپایان تو، این پیروزی بزرگ به من عطا شد.
هوش مصنوعی: تو در روز پیروزی، همچون یک جامه زیبا و آراسته در میان جشن و شادمانی، درخشان و خوشحال هستی.
هوش مصنوعی: جهان با برش و تیزی شمشیر تو زینت یافته است و پرندهای به نام هما از تخم فولادی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: از ترس خشم تو، تیر نیستان به همراه شیر از آتش قهر تو فرار میکند.
هوش مصنوعی: در سفر، دشمن تو به مشکل برخواهد خورد، زیرا وسایل و امکاناتی که به همراه دارد، به اندازهٔ خاک جاده خواهد بود که همچون سیلابی بر سر راهش میآید.
هوش مصنوعی: پرندهای به نام هما که نماد بزرگی و قدرت است، با پرندهای که شایستهی توست در اوج آسمان، به اندازهی یک مرغابی که در دریا غرق شده، شکسته و بی بال شده است. این تصویر نشاندهندهی افت و افول مقام و جایگاه است، حتی در میان بزرگترین پرندگان.
هوش مصنوعی: جدایی از درگاه تو امکانپذیر نیست، زیرا تو همانند یک پرندهای هستی که در آشیانهام مینشینی.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار گرانقدر! ای سر بلند! ای پرورشدهندهی دوستداران! ای نابودکنندهی دشمنان!
هوش مصنوعی: هرچند سکوت در مورد تو زشت و ناپسند است، اما به خاطر اینکه در دل من اضطراب و ناراحتی وجود دارد، ناچار به سکوت شدهام.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیدا کنم و از زندگی کمی راحتی ببرم، آن را برای به دست آوردن آزادی برای خودم صرف میکنم.
هوش مصنوعی: از ستایش او مانند برگههای کهن آسمان، نسخهای در دنیای خاکی مینویسم.
هوش مصنوعی: اگر صد طوفان برخواست، باز هم نمیتواند بنیان و ساختار آن را برهم زند.
هوش مصنوعی: بهتر است که این موضوع را رها کنی و به جای آن به دعا و نیایش فکر کنی؛ چون تو از قبل ستایش کردهای.
هوش مصنوعی: اگر دعا از دل برآید و به زبان بیاید، زمان زیادی گذشته و تأثیر آن در دل ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: همیشه در فصل بهار، پیروزی و موفقیت دست خوش زیبایی و آبادانی کشور بوده است.
هوش مصنوعی: هر روز بر تو پیروزیای این چنین باشد که دشمن در برابر تو زمینگیر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.